میرغلام محمد غبار: در شورای ملی چی کردیم؟

پارلمان افغانستان طی ۱۸سال گذشته با حضور جمع وسیعی از جنایتکاران و چپاولگران و چوکره‌های شان به مضمون تمسخر ملت بدل گشته و بخصوص این روزها کمتر کسی را می‌توان یافت که به حقانیت سخن ملالی جویا که آنرا «طویله ملت» نامیده بود، شک کند.

خون انجینرعبیدی لکه ننگ ابدی‌ست در دامن جلادان خلق ـ پرچم

کی میان ابرهای تیره پنهان می‌شود
آسمان ما که با خون شهیدان روشن است

انجینر نصيرالله عبيدی پسر حاجی اول شاه عبیدی در ۱۴ سنبله ۱۳۲۵ خورشيدی در شوربازار کابل چشم به جهان گشود. مکتب ابتدایی را در عاشقان و عارفان خواند و از لیسه عالی غازی فارغ گردید. اوایل دهه ۴۰ در عصر شکوفایی جنبش روشنفکری کشور، عبیدی جوان وارد فاکولته انجینری پوهنتون کابل شد و با اندیشه‌های نوین آشنا گردید. در ۱۳۴۵ استعداد سرشارش سبب شد که برای ادامه تحصیل به اتحاد جماهیر شوروی برود. بعد از هفت سال تحصيل در رشته برق حرارتی به درجه ماستری از پوهنتون مسکو فارغ و دوباره به وطن برگشت و در وزارت معادن و صنایع آغاز به کار نمود. بعد از مدتی به‌حيث مدير عمومی برق حرارتی در فابریکه کود و برق مزار مقرر گردید.

انجینر عبیدی شخصیت وطندوست و باجراتی بود، وی از آوان تحصیل در پوهنتون کابل زمانی که هنوز کودتای خونین هفت ثور صورت نگرفته بود به ماهیت خودفروخته خلقی‌ها و پرچمی‌ها پی برده و در بحث با دیگر محصلان آنان را افشا می‌نمود. اعطای بورس تحصیلی شوروی وی را رام نکرد، در مسکو هم با روس‌ها و خلقی‌ها و پرچمی‌ها مجادله داشت و به‌مثابه یک انسان وطنپرست از افغانستان و منافع ملی آن دفاع می‌کرد.

حدود يک سال قبل از کودتای ننگین ثور، از فابریکه کود و برق مزار به کابل تبديل شد و در دفتر مقاولات و ماشینری وزارت معادن و صنایع به وظیفه گماشته شد. علت تبديلی وی پرخاش متداوم او با مشاوران و کارمندان روسی در فابریکه کود و برق مزار جهت دفاع از حق انجینران و کارگران افغان در آنجا بود.

در زمان ریاست‌جمهوری‌اش، داوود خان هيئت سه نفری را به رهبری انجینر نصيرالله عبيدی برای تفتيش به فابریکه کود و برق به مزار شريف فرستاد و دستور داد که در جریان این تفتیش بنابر کمبود بودجه تعدادی از کارگران و انجینران افغان باید از کار برکنار گردند. نصیرالله در جریان بررسی متوجه شد که در فابریکه کود و برق روس‌های که فقط میخانیک ساده استند از امتیازات یک انجینر برخوردار می‌شوند، در‌حالی‌که صدها انجینر ورزیده افغان بی‌وظیفه بوده و یا قرار است بی‌کار شوند. هیئت سه‌نفره به رهبری انجینر نصیرالله بعد از برگشت از مزار به کابل گزارشی را تهیه و به دولت ارایه نمودند که براساس آن صدها مشاور و کارمند روسی فابریکه کود و برق که با فاميل‌های شان به مزار آمده بودند و خون ملت ما را می‌مکيدند، اضافه بست شدند. فقط در حدود صد کارگر و انجینر روسی حفظ گردیدند تا آنان در ظرف يک سال کارگران افغان را آموزش داده و بعد به کشور شان برگردند. پرچمی‌ها که در دولت داوود خان دست بالا داشتند و در واقع همه‌کاره آن بودند مانع عملی‌شدن این پیشنهاد گردیدند.

انجینرعبیدی
انجینرعبیدی

اسماعیل دانش از خلقی‌های مشهور در شوروی با انجینر نصیرالله همزمان تحصیل می‌کرد باوجودی‌که استعداد و سطح علمی او با نصیرالله اصلا قابل مقایسه نبود اما بعد از کودتای هفت ثور به لحاظ خلقی‌بودنش وزیر معادن و صنایع گردید. انجینر نصیرالله که کارمند آن وزارت بود حاضر نشد که به اتاق اسماعیل دانش رفته و مقام جدیدش را به او تبریک بگوید.

روس‌ها که بنای غارت افغانستان را داشتند، می‌خواستند تمام ماشین آلات فابریکه حجاری و نجاری کابل را که از امریکا خریداری شده بود از بین رفته و ناکارآمد قلمداد کرده به‌جای آن ماشین‌های روسی را به افغانستان به فروش برسانند. نصیرالله و چند انجینر دیگر افغان در برابر آنان قرار گرفتند. انجینر نصیرالله خود یک ماشینی را که مشاوران روسی آن را از کارافتاده گفته بودند، دوباره ترمیم و به کار انداخت.

این رفتارهای نصیرالله و همکارانش برای روس‌ها و دست‌نشاندگان خلقی و پرچمی شان قابل قبول نبود و کینه‌ی عمیق از آنان به دل گرفته و بالاخره در پی نابودی شان شدند. چند روز قبل از گرفتاری انجنير نصيرالله عبيدی، محمد امين ابوی که در دفتر مقاولات و ماشینری وزارت معادن و صنایع همکار وی بود به دستور اسدالله سروری، ریيس اگسا از خانه‌اش گرفتار و به شهادت رسید. بعدا در ۲۸ ثور ۱۳۵۸ انجینر نصيرالله عبيدی را که فقط ٣٣ سال داشت از اتاقش در جاده ميوند کابل به جرم وطنپرستی دستگیر نموده به خاد صدارت بردند و بعدا به جای نامعلومی انتقال دادند. در ۲۴ عقرب ۱۳۵۸ اسم وی در جمله شهدای بود که لیست‌ آنان را حفیظ‌الله امین جانی در وزارت داخله نصب نمود و به فامیل‌های شان اعلام کرد که عزیزان شان کشته شده و دیگر پشت زندان‌ها و مراکز خاد نگردند. نام شهید نصیرالله در لیست پنج هزار شهید که در سنبله ۱۳۹۲ توسط پولیس هالند انتشار یافت در شماره ١٠٤٥ هم آمده است. علت جرم او اخوانی درج شده است. در اینجا در پهلوی هزاران نیرنگ باندهای جنایتکار خلق و پرچم این دروغ شاخدار شان را هم به سمع ملت افغانستان باید رسانید که انجنير نصيرالله عبيدی و همفکرانش هرگز و هیچ زمانی با اخوانی‌ها رابطه نداشته‌اند بلکه آنان مربوط جریانات انقلابی و روشنفکری بودند که تحمل جنایات و خیانت‌های وطنفروشان خلقی و پرچمی را نداشتند.

در اخیر باید خاطرنشان کرد که انجنير نصيرالله عبيدی در تمام دوران خدمتش به‌مثابه یک انجینر بامهارت با صداقت ایفای وظیفه نموده که بعد از شهادتش به‌جز از اسناد تحصیلی و چند جلد کتاب و یادداشت‌هایش چیزی از خود به جا نگذاشته است. چهره آرام، پر از صفا و صمیمیت با صدای پرطنين انجینر نصیرالله عبیدی هرگز از خاطر يارانش محو نخواهد شد.

یادش گرامی‌باد!

چوین، یاور مردم تخار که با توطئه بنیادگرایان کشته شد

چوین (چدن) فرزند خال محمد از قریه کلاتک ولسوالی چاه‌آب ولایت تخار از جمله دهقانان فقیر بود که در زمان حکومت خلقی‌ها در ولسوالی اسمار کنر سرباز بود. وقتی غند اسمار بوسیله عبدالروف صافی به مجاهدین تسلیم داده شد، چوین نیز در آن سهم گرفته از همین طریق به پاکستان فرار کرده برای پیوستن به جنگ مقاومت ضدروسی آمادگی می‌گیرد. از آنجاییکه گرفتن سلاح و مهمات بدون پیوستن به یکی از احزاب هفتگانه میسر نبود، او تحت پوشش حزب اسلامی منحیث سرگروپ با سلاح و مهمات در جوزای ١٣٥٩ وارد ولسوالی چاه‌آب شده با شجاعت و پایمردی‌اش میان مردم جایگاه ویژه‌ای می‌یابد.

ضابط دین محمد، آزادی‌خواهی که توسط جلادان خلقی - پرچمی سلاخی شد

جوانمردی، رفاقت، شجاعت و مردم‌خواهی از شاخصه‌های انسانی‌ست که با بیان نامش بر زبان رفیقانش جاری می‌گردد. سخن از ضابط دین‌محمد یکی از قهرمانان گمنام سرزمین ماست که در نخستین سال کودتای ننگین جلادان جنایت‌پیشه‌ی خلق ـ پرچم در کنار هزاران هموطن فراهی‌اش بعد از توهین و تحقیر رذیلانه، در گور نامعلوم دفن شد.

لیستی از جانباختگان ولایت فراه توسط جلادان خلقی – پرچمی

با کودتای ۷ ثور، جنایتکاران عقده‌مند با کنده و ساطور به جان و مال مردم بی‌دفاع در سراسر میهن افتادند و افغانستان را به قتلگاه فرزندانش مبدل کردند. فراه نیز همانند سایر ولایات در اولین یورش جانیان ۷ ثور پایمال خرمستی‌های ددمنشانه «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» شد. دستگیری‌ها و قتل‌های دستجمعی از حوت ۱۳۵۷ آغاز و تا تجاوز سوسیال امپریالیزم که به‌صورت دگر رقم خورد، ادامه یافت. قصابان خلقی به نام سیاسی و یا پلستر(×) بهترین‌ها و سرشناس‌ترین ها را از مناطق گوناگون گلچین کرده و بدون محاکمه و ابلاغ جرم زنجیرپیچ و با هزار و یک تحقیر به ضرب گلوله و نوک برچه شکم دریدند و یا نیمه‌جان در گورهای دستجمعی دفن می‌کردند. این جانیان سوار بر گرده‌های پرزخم اقشار فقیر، کودتای ننگین شان را به‌مثابه انقلاب تحمیل کرده و شعار کاذب «کور،کالی، دودی» را جار می‌زدند.

مزدوری سرجنایتکاران تنظیمی به روایت اسناد

باوجود تبلیغات کرکننده در جهت شخصیت‌سازی رهبران تنظیمی از سوی رسانه‌های غربی در جریان جنگ مقاومت ضدروسی و اکت و ادعاهای تهوع‌آور خود آنان مبنی بر مستقل بودن، لیکن ماهیت خودفروخته و مزدورمنش آنان از همان آوان ایجاد شان به مردم افغانستان اظهر من‌الشمس بود. این واقعیت زمانی برملاتر گردید که تعدادی از صاحبان امریکایی، انگلیسی و پاکستانی آنان دست به افشاگری زدند و با ارایه اسناد، نوکران بنیادگرای افغانی خود را بی‌آبروتر ساختند.

یاد و خاطره مامور میرزا خان مقاومتگر ضدروسی را گرامی داریم!

جنگ مقاومت ضدروسی هزاران مبارز گمنامی دارد که با به قدرت رسیدن تنظیم‌های مزدور پشاوری و هشتگانه‌ ایرانی، قربانی‌ و رشادت آنان با خاک و خاکستر همسان گردید. «حزب همبستگی افغانستان» تلاش می‌کند این قهرمانان راستین راه آزادی کشور را به معرفی گرفته تا به دلاوری و خودگذری آنان حرمت گذاشته باشد و حساب اکثر هموطنان استقلال‌طلب و آزادیخواه ما از حساب چند جاسوس و قهرمان قلابی سی. آی. ای و آی. اس. آی جدا نماید.

آنان در ۱۷سنبله سرودخوانان به مصاف مرگ رفتند

امروز مصادف است با روز خونینی که سیزده تن از بهترین فرزندان سرزمین ما و آزادی‌خواهان رشیدی که صلابت و عزم آهنین شان سلول‌های زندان مخوف پلچرخی را به لرزه درآورده بود، بوسیله نوکران روس اعدام گردیدند. در ۱۷ سنبله ۱۳۶۱ میهنفروشان خلقی‌-پرچمی که از دفاع قهرمانانه جمعی از کادرهای برجسته «سازمان آزادیبخش مردم افغانستان – ساما» در محکمه فرمایشی شان وامانده و ذلیل گشته بودند، این سروهای بلند قامت را که عشق به وطن و مردم در سینه‌های بزرگ شان شعله‌ور بود به شهادت رسانیده آنان را در گورهای نامعلومی مدفون نمودند.

غرور و آزادمنشی شاه امان‌الله در مذاکره با نماینده انگلیس

بعد از ختم جنگ سوم افغان و انگلیس و استرداد استقلال افغانستان، استعمارگران به آسانی نمی‌توانستند حضور کشور استقلال‌یافته‌‌ای را که دولت و مردم آن در تقلای ترقی و تعالی مستقلانه و بدور از زیر سلطه یغماگران خارجی بودند، در سرحدات مستعمراتی خود تحمل نمایند. بالاخره حدود دو نیم سال بعد از حصول استقلال کشور، در ۲۲ نوامبر ۱۹۲۱، دولت انگلیس معاهده‌ای را با دولت امانی به امضا رسانید که اولین ماده آن استقلال داخلی و خارجی افغانستان را تایید کرد:

شاه امان‌الله خان - کالینین و ایلیچ لنین

با کسب استقلال افغانستان، از نخستین تلاش‌های شاه امان‌الله خان تثبیت موقعیت افغانستان منحیث یک کشور آزاد و مستقل در سطح جهان بود. برعکس حاکمیت‌های قبلی تحت سیطره انگلیس‌ها اجازه برقراری روابط بین‌المللی را نداشتند، امان‌الله خان مناسبات وسیعی با جهان ایجاد نمود. حکومت نوبنیاد بلشویک شوروی نخستین دولت خارجی بود که استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت. «کمیسار ملی امور خارجیه جمهوریت شوروی ترکستان» در نامه مورخ ۲۷ مارچ ۱۹۱۹ به دولت جدید افغانستان اعلام نمود:

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 161 نفر