غلام سرور «جویا»، مبارز تسلیمناپذیر
- رده: از صفحات تاریخ ما
- نویسنده: حزب همبستگی افغانستان
- منتشر شده در سه شنبه، 12 جدی 1396
شور عشقی از وطـن مستانـه بر سر داشتـن
بـایـد از حُـبِ زن و فـرزنـد دل بـرداشتـن
آنکـه در خـود مینبینـد طـاقـت رنـج و الـم
بهتر این باشد که دست از شور و شر برداشتن
دهم جدی مصادف است با جاودانه شدن یکی از ثابتقدمترین، جدیترین و سرفرازترین روشنفکران افغانستان. غلام سرور جویا (*) از مبارزان نامدار، نویسنده توانا و شاعر آزادیخواه کشور ما بود که بیش از ٢٢ سال از عمر پربارش را در سیاهچالهای خاندان مستبد نادر جلاد سپری نمود. او با قبول تمام سختیها و شکنجه، تسلیم زورگویان نشد و نهایتا به صورت مرموزی در زندان جان باخت.
جویا در ١٢٧٧ شمسی در محله اندرابی کابل چشم به جهان گشود. پدرش مرزا غلام حسین خان نام داشت که منشی عبدالقدوس خان «اعتماد الدوله»، صدراعظم وقت بود و جویا درس و کتابت را از پدر آموخت.
تصویری از زندهیاد سرور جویا برگرفته از «مجله کابل»
جویا جوان ٢١ ساله بود که در محاذ سپین بولدک قندهار در جنگ استقلال (١٢٩٨) شرکت کرد. بعد از استقلال کشور به قندهار آمد و سه سال در دفتر صدراعظم قندهار به حیث کاتب کار کرد.
امان الله خان او را در سال ١٣٠١ منشی خود ساخت و بعد از دو سال کار، برای تحصیل فن طباعت و زنگوگرافی و حروفچینی به ایران و شوروی فرستاد. جویا که با زبانهای فارسی، عربی و انگلیسی آشنایی داشت، زبان روسی را در همین دوران فرا گرفت. با برگشت به وطن در سال ١٣٠٦ «مطبعه دانش» هرات را بنیان گذاشت. با سقوط رژیم مترقی امانی، سرور جویا از طریق مبارزه قلمی و عملی تا آخرین روز حیات با دستگاه استبدادی در جدال بود و درین راه تا نثار خونش پیش رفت.
گفته میشود سرور جویا در دوران سیاه حبیبالله کلکانی با همکاری معلم حبیبالله گروه مخفیای به نام «حزب آزادیخواهان» را به خاطر سرنگونی امارت جهل پایهگذاری کرد که یکی از هفت عضو مرکزیت آن بود. وقتی این گروه افشاء و دستگیر گردید جویا نیز به دوسال حبس محکوم شد اما با سقوط زمامداری حبیبالله کلکانی رها شد.
جویا از شماره ۴ ثور ۱۳۰۸ به بعد مدیریت جریده «اتفاق اسلام» را در هرات به عهده گرفت. او که در کشورهای بیرونی با اندیشههای مترقی و انقلابی آشنایی بیشتری حاصل نموده بود آغاز به انتشار مقالات انتقادی و آگاهیبخش علیه تبلیغات سوء جراید استعمار بیگانه، مستبدان محلی و مرتجعان داخلی نمود که مورد توجه جدی مخالفان و طرفدارانش قرار گرفت. مقاله ضد استعماری «شتر در خواب بیند پنبه دانه» را در همین دوران نوشت و این بیت را که بیانگر روح عصیانگرش بود در جریده انتشار داد:
ناله را هر چند میخواهم پنهان بَر َکشم
سینه میگوید که من تنگ آمدهام فریاد کن
یـک نفـس روی گلـی دیـده و دلشـاد شــوم
نیسـت بـاک ار شـدم آواره و خاشاکی سـوخت
خــوبســت کـه بـاعــث بـدنــامـی صیــاد شـوم
نـه مـن آن عنصـر سسـتم که ز تحـریک «بهـار»
پیـش اربــاب فـرومـایـــه بـه فــریــاد شـــوم
جویا در همکاری با دیگران کوشید «انجمن ادبی هرات» را بنیانگذارد که دولت حاضر نشد برای آن جواز صادر نماید. در یک سرمقاله «اتفاق اسلام»، او با نوشتن اینکه «وزارت معارف سنگ به جلو پایمان میگذارد»، به انتقاد پرداخت.
مخالفان مرتجعاش در هرات به سرکردگی ملا عبدالله سلجوقی با توسل به حربه مذهب و راهاندازی توطئههای گوناگون چون مسموم ساختنش خواستند او را از سر راه بردارند اما جویا زیر بار دسایس آنان نرفته با شجاعت بیشتری به مبارزه و نشر مقالات تند و انتقادیش ادامه داد.
دشمنان سرور جویا چون او را مبارز مصمم و عاشق آزادی تشخیص دادند این بار تصمیم گرفتند با سوءقصد به جانش او را خاموش سازند. چنانچه در شب ١٥ جدی ١٣٠٩ (اوایل سلطنت نادر خان) هنگام عزیمت از خانه یکی از دوستانش، در هرات هدف تفنگچه اوباشی قرار گرفته از ناحیه ران و سینه به شدت زخمی شد. جویا با بدن خونین توانست خود را به منزل بهرام علی یکی از کارمندان دفترش برساند و در همان شب تحت مداوا قرار گرفته از مرگ حتمی نجات یافت. جویا با عزم راسختر به کارش ادامه داده، در جریده «اتفاق اسلام» به دشمنانش این پیام را فرستاد:
«سرور اگر کشته شود از حنجره بی سَر او، نداهای ترقی افغانستان به آواز بلند مترنم خواهد شد.»
یکی از مقالات سرور جویا منتشره «مجله کابل»، اول سرطان ۱۳۱۱
جویا دو ماه در بستر افتاد بعد از اندک بهبودی راهی هندوستان گردید و با برگشت از آنجا عضو «انجمن ادبی کابل» شد. با تشدید بیماری سل محیالدین انیس، موسس جریده «انیس»، او طی مقالهای سرور جویا را «جوان باحس و وطنپرست» نامیده منحیث مدیر مسئول معرفی نمود که از شماره ۱۵ سنبله ۱۳۱۰ مسئولیت آن را به دوش گرفت و باوجود جو سانسور و اختناق، مطالب آگاهیبخشی نشر کرد که رژیم مستبد نمیتوانست آنرا تحمل کند که نتیجتا در اواسط حوت همان سال دستش از کار گرفته شده دوباره به «انجمن ادبی کابل» تقرر یافت اما مطالب اندکی از او اقبال چاپ در «مجله کابل»، نشریه این انجمن یافت.
روشنفکران مبارز هم در خارج کشور زیر رهبری امانالله خان و طرفدارانش و هم در داخل کشور به صورت گروههای کوچک علیه استعمار انگلیس و رژیم نادرشاهی که غلام انگلیسها بود به فعالیت آغاز نمودند. این فعالیتها از چشم نادر پنهان نماند و با نیرنگ و حقه، برجستهترین روشنفکران مبارز چون غلام نبیخان چرخی، ولیخان دروازی، عبدالرحمن لودین و دیگران را اعدام نمود.
در شرایط اختناق فاشیستی نادری امکان فعالیتهای کتلوی سازمانیافته در چوکات احزاب و گروه ها کاملا از بین رفت و جوانان مبارز رو آوردند به مبارزه در حلقههای کوچک و حتی انفرادی. حاکمیت وقت از سوی قهرمانانی چون سیدکمال، عظیم منشیزاده، عبدالخالق و محمود ضربات خونین دیده مجبور شد دست به عقبنشینیهایی بزند.
بعد از نابودی نادرشاه بدست عبدالخالق، محکمه فرمایشیای دایر شد و علاوه بر اعدام ١٦ تن تحت نام «مجرمین اصلی» نام چهار تن دیگر (محمد انور بسمل، میرغلام محمد غبار، سرور جویا و عبدالهادی داوی) نیز در رده کسانی که باید اعدام شوند قید گردید. تعدادی با این پیشنهاد مخالفت کردند که اینان در قتل شاه دست ندارند اما فضلاحمد مجددی (از جمله اجداد صبغتالله مجددی) که وزیر عدلیه وقت بود گفت: «اگر این ها به جرم کشتن پادشاه هم اعدام نشوند باید به جرم دهریت کشته شوند». به هر صورت بازماندههای نادر جلاد این چهار تن را که محبوبیت فراوانی بین مردم داشتند نمیتوانستند به آسانی اعدام نمایند، اما آنان را در زندان نگهداشت.
سرور جویا از سال ١٣١٢ الی ١٣٢٥ فقط به خاطر داشتن افکار مترقی و انقلابی زندانی شد و مشقات زیادی کشید. فرزندانش همه از مکتب اخراج و از تعلیم محروم گشتند. برادرش غلام علی خان را نیز به «جرم» جویا به زندان انداختند تا طعم تلخ فقر را به این خانواده که یگانه نانآور آن بود بچشانند.
جویا وقتی از زندانی شدن برادرش اطلاع یافت و برای اینکه او را قوت قلب داده باشد طی نامهای این بیت را برایش نوشت:
شهپر و زاغ و زغن محتاج قید و بند نیستند
این سعادت قسمت شهباز و شاهین کردند
باری، خانمِ سرور جویا و فرزندش از وی خواستند تا طی عریضهای رهایی و یا تخفیف مجازاتش را از مقامات بخواهند. جویا در جواب گفت: «من میکوشم با همین دو نان خام و ریگدار سرکاری ادامه بدهم، توقع دارم که بخاطر آزادیام به کسی التجا و التماس نکنید!»
حس وطنپرستی، پافشاری روی مبارزه، شجاعت، امیدواری و طرز دید مترقی جویا درین قطعه شعری که در زندان سروده، کاملا هویداست و در واقع آیینه تمامنمای زندگانیش نیز میباشد:
دل پریش کرده و شوقی بَرَد از خویشتنم
هرکجا بینم و خوانم ورقی از وطنم
عاشق این وطنم، بلبل این چمنم
نام پیری نبرم، تَرک دلیری نکنم
سالها عشق وطن باختهام بازم باز
من جوان هستم و با نیش قلم یک سرباز
هرکه با ما زسرِ صلح و صفا آید پیش
هرچند بیگانه بود هموطنی سازد خویش
ای خوشا آنکه به مسلکی و ملت و کیش
همه یکدل شوند تودهی پاشان و پریش
تا به بهبودی ملت شوند هم آواز
بکنند مشق دموکراتیکِ کشور آغاز
او در زندان هم آرام ننشسته به نوشتن اشعار و مقالات آتشین خود ادامه داد چنانچه نوشتههای «رهآورد پردرد» و «نالههای بیاثر» را در زندان تحریر نمود.
برای سرور جویا چندین بار پیشنهاد همکاری با دربار در بدل رهاییاش داده شد اما چون قوغ آتشین آزادی و رفاه مردم را در سر و کینه شدیدی در برابر انگلیسها و دستنشاندگان شان در دل داشت، با قاطعیت و با قبول هرنوع سختی آن را رد نمود.
از مقاله «عشق باستقلال» به قلم سرور جویا که قبلا در سایت «حزب همبستگی افغانستان» انتشار یافته است.
با رشد مبارزات مردم و درگیرشدن حامیان انگلیسی «آلیحیی» در جنگ جهانی دوم، ظاهرشاه و کاکاهای مستبدش هاشمخان، شاهمحمود خان و دیگران مجبور شدند آزادیهایی را برای جامعه قبول نمایند از جمله تعدادی از زندانیان سیاسی رها شدند. جویا به مجردی که از قید ١٣ ساله آزاد گردید، برعکس یک مشت روشنفکران زنداندیدهای که ایام بعد از زندان را دوران استراحت و تفریح دانسته در گوشههای عافیت لم دادند، لحظهای آرام نهنشست و با شجاعت بیشتر و اراده پولادینتر به پیکار خود ادامه داد.
جویا و همرزمانش با استفاده از شرایط جدید که به «دموکراسی تاجدار» شهرت داشت، در انتخابات بلدیه شرکت میکنند. او به عنوان نماینده منتخب کابل به آن شورا راه مییابد و با جمعی از یارانش بخش اجرایی و اداری آن را به دست میگیرند و شهر کابل را سر و صورتی داده محبوبیت فراوانی کسب میکنند.
بعدا جویا در تاسیس حزب وطن (١٦ جدی ١٣٢٩) تحت رهبری میر غلام محمد غبار سهم فعال گرفته در انتشار جریده «وطن» همکاری نمود.
به تعقیب آن انتخابات پارلمانی به راه میافتد که در تاریخ افغانستان به نام دوره هفتم شورا (١٣٢٨-١٣٣٠ش مطابق ١٩٤٩-١٩٥١ م) شهرت دارد. از حزب «وطن» چهار تن و از حزب «خلق» تحت ریاست عبدالرحمن محمودی سه تن به شورا راه یافتند (از ٥٠٠٠٠ رای شهر کابل ٢٨٠٠٠ آن تنها مربوط غبار و محمودی بود) که از ١٧١ کرسی پارلمان ٥٠ کرسی تحت رهبری جناح چپ قرار گرفته اپوزیسیون مقتدری را شکل میدهند. اینان در واقع زبان مردم شان بودند که رژیم شاهی را سراسیمه ساختند.
برای دوره هشتم شورا (١٣٣١-١٣٣٤ ش مطابق ١٩٥٢-١٩٥٥م) حکمرانان مستبد با درسگیری از دوره هفتم شورا بدون هیچ دلیل قانونی جلو انتخاب جناح چپ روشنفکران را گرفتند. مردم شهر کابل تحت رهبری غبار، محمودی و جویا تظاهرات بزرگی به راه انداختند. تظاهرات سرکوب و چهارده نفر از اعضای حزب وطن به شمول جویا و شش تن از اعضای حزب خلق به زندان افتادند. انتخابات هم از طرف مردم تحریم گردید.
جویا در ثور ١٣٣١ دوباره به زندان افتاد. رژیم مستبد تلاش فراوان نمود که این عقاب سرکش را با تهدید و توطئههای مختلف رام سازد اما او با استواری تمام به مردمش وفادار ماند. وقتی تهدیدها برای ساکت ساختن او کارگر نیفتاد، شروع کردند به وعده و وعیدهای فریبنده تا اگر مثل میرمحمد صدیق فرهنگ (که از جمله زندانیان حزب «وطن» بود و سرانجام از طریق تحریک برادر مرتجع و حقهبازش سیدقاسم رشتیا با خفت تسلیم شد) وی را نیز رام سازند. جویا در بیتی جواب دندان شکن به حاکمان وقت داد:
رهایی نیرزد به گردن پتیها
ز آزادگان پیش هر کور و لنگی
نیرزد چو روباهی سوراخ جستن
بخویش آنکه پرورده، خوی پلنگی
فتح تا نجوییم مردانه یاران
خوشست مر ترا گوشه دهمزنگی
در بهار ١٣٣٢ که جویا در زندان بود دو سه تن از یاران نزدیکش غزل ملکالشعرا «بهار» با مطلع «من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید / قفسم برده به باغی و دلم شادکنید» را که در زندان ایران سروده بود برایش خواندند. سرور جویا چون انسان متعهد و تسلیمناپذیر بود، زارنالگی ملکالشعرا از سختیهای زندان را طی غزل پرشوری به تحقیر گرفته میسراید:
من ندارم هوسی کز قفس آزاد شوم
یک نفس روی گُلی دیده و دلشاد شوم
نیست باک اَر شدم آواره و خاشاکیِ سوخت
خوبست که باعث بدنامیِ صیاد شوم
بسکه رنجیدهام از وضع جوانان جبون
نه سَزَد مُلتجی دستهی شیاد شوم
گه به مهتاب و مل و باغ و گل و فصل بهار
از هراس بسی خاموش و نهان یاد شوم
نه من آن عنصر سستم که به تحریک «بهار»
پیش ارباب فرومایه به فریاد شوم
شیوهی عشق و وفا پیش بَرَم در رهِ عشق
تا چو پروانه به سربازیم استاد شوم
آبروییست گر از ظلم به آتش سوزم
یا به زندانِ سیه مرده و برباد شوم
یا بُبُرم دُم صیاد و دو گوشِ گلچین
از چمن رانده و برهمزنِ بیداد شوم
ورنه چون مرغی گرفتار زمستان و بهار
دام جویم و قفس اَر دمی آزاد شوم
نشر «غزل سرخ» در شماره ۲۰ جدی ۱۳۱۰ جریده «انیس» باعث شد که سرور جویا مورد غضب شاه قرار گرفته مدیریت جریده به ملایی به نام امینخان خوگیانی سپرده شود.
حاکمان خاین و مستبد وقت بسیار کوشیدند تا از این سرو ایستاده در بدل رهاییش توبهنامهای بگیرند، او در جواب چنین گفته بود:
«توبه در برابر جرم است. شما جرم مرا اثبات کنید تا بعدا توبه کنم. اگر آزادیخواهی و دفاع از حقوق محرومان جرم است من این جرم را میپذیرم و هرگز توبه نخواهم کرد.»
سرور جویا در بند ماند تا آنکه به تاریخ ١٠ جدی ١٣٤٠ با قلب مملو از عشق به وطنِ زخمیاش در سن ۶۳سالگی در دخمهگاه زندان دهمزنگ جان در راه آرمان بزرگ و پرافتخارش نهاد. سرور جویا با تعهدی که به همزنجیران خود چون غلام محمدغبار، عبدالرحمن محمودی، برات علی تاج، علی محمد خروش، رحیم محمودی و دیگران در زندان نموده بود وفادار ماند و با نثار جانش راه آزاد زیستن، شجاعت، استواری و پاکبازی را به رهروان راستینش به ارث گذاشت.
جویا از جمله ثابتقدمترین، قاطعترین و مصممترین روشنفکران تاریخ ماست اما متاسفانه در مورد کارنامه مبارزاتی و معرفی او به نسل جدید، جمعاوری و انتشار اشعار و نوشتههایش هیچ کاری که درخور شخصیت والا و انقلابی او باشد صورت نگرفته است. جای درد و تاسف است که اکثر دستنوشتهها، اشعار و یادداشتهای پراکنده زندهیاد جویا که از زندان به بیرون فرستاده است در چنگ خانوادهاش اسیر مانده تا هنوز تنظیم و انتشار نیافتهاند.
امروز که وطن ما فاجعهبارتر و غمانگیزتر از عصر نادرشاهی اسیر اشغال، جنایت، جهالت، فساد و میهنفروشی است، برای عناصر بااحساس و وطندوست امروزی ضرورت است تا عزم راسخ، رزم و جانفشانی جویاها را سرمشق قرار داده برای رهایی افغانستان از چنگ خاینان ملی و صاحبان خارجی شان پیکار و جانفشانی نمایند.
در شماره ۱۵ سنبله ۱۳۱۰ جریده «انیس»، محیالدین انیس با انتشار مطلب بالا، مسئولیت انتشار آن را به سرور جویا واگذار نموده نوشت: «...اگر صاحبامتیاز انیس وفات یافت، ملکیت مطبعه و اداره همین جریده عائد باوشان خواهد بود بشرطیکه بمانند عادت فطری که دارند این جریده را برای خدمت مملکت و خیر محیط و ملت استعمال کرده حیات خود را وقف ادامة این موسسة ملی بنمایند.» اما رژیم وقت سرور جویا را برطرف، جریده را دولتی ساخته به یک ملا سپرد.
پاورقی:
(*) فرد دیگری با نام غلام سرور «گویا» هم درین دوران زندگی میکرد و عضو «انجمن ادبی کابل» بود اما او از خاندان محمدزایی و مورد الطاف دربار نادر بود. میرغلام محمد غبار راجع به این شخص و سانسور دوران خاندان طلایی نکته جالبی دارد:
«کار این مطبوعات سرکاری به جایی کشید که روزی سردار غلام سرور گویا غزل عاشقانهای انتخاب و در جریده انیس به نشر سپرد. اما سانسور شاهی این غزل بدبخت را محکوم به مجازات نمود زیرا روی غزل کلمه "سرخ" بود و این خود شعار انقلاب شمرده میشد. لهذا نگارنده موقتی انیس آقای سرور جویا در دارالتحریر شاهی مورد عتاب و بازپرس قرار گرفت و به زودی از اداره انیس منفک گردیده و بعدها به زندان رفت و بیشتر از سیزده سال بماند. ولی آقای گویا که از سلسله محمدزایی بود معفو باقی ماند و بعدها به حیث ادیب و شاعر بزرگ افغانستان در محافل ادبی همسایگان افغانستان معرفی گردید. در صورتی که در طول عمر شعری نگفته و کتابی ننوشته بود.» («افغانستان در مسیر تاریخ»، جلد دوم، صفحه ۸۸)