- توضیحات
- نویسنده: آریان
- رده: هنر و ادبیات
دو سال گذشت؛
و
هنوز
وقتی به خانهای میروی
ترا به خود میخوانند
قصهی کتابهای کِزیده در لای قفسهها،
و
- توضیحات
- نویسنده: م. آژن
- رده: هنر و ادبیات
چه زخم زخمیست دلت
چه گر گرفته کاکلت
چه وحشت است به هر سرایی
- توضیحات
- نویسنده: آریان
- رده: هنر و ادبیات
آهای نیروی باز مانده
با جهل و خرافات
با خشم و پشم؛
مردود و فرتوت،
خودباخته و خودفروخته؛
- توضیحات
- نویسنده: آریان
- رده: هنر و ادبیات
زنان افغانستان در جهنمکدهای نفس میکشیدند و با تعویض حاکمیت جهادیان با طالبان، روزگار مان تیرهتر شد. اینک شاهد آن هستیم و میبینیم که این تاریکاندیشان قرن هرروز تعفن بیشتر شان را پاش میدهند. البته، ورق ورق تاریخ ما مملو است از ستمهایی که بنیادگرایان علیه مردم و بخصوص زنان سرزمینام روا داشتهاند، و با مرور هر جنایت در کابل، غور، پنجشیر، کندز، پکتیکا و... بیشتر از پیش با خود عهد مینماییم که بایست آگاه شویم و آستینهای خود را برای مبارزه بالاتر بکشیم زیرا مبارزه درمان تمام دردهاست.
- توضیحات
- نویسنده: م. آژن
- رده: هنر و ادبیات
پیچک ای پیچک
کز دل این صخره
این دیوار سنگی
مست روییدی
من که در پیچ هزار ماتم
من که از فقر و سیاهی مردهام هردم
پیچک ای پیچک
که راز عشق
میشکافد راه بنبست را
بگو با من
من چگونه از حصار تنگ
- توضیحات
- نویسنده: م.آژن
- رده: هنر و ادبیات
سوگند خوردهام به هزار رنج کار تو
سوگند خوردهام به سرشت و وقار تو
سوگند خوردهام به دل بیقرار تو
تا خون گلبدین و «سیا» را
تا تخت و بخت دبدبهی مافیا را
تا تخم هرزگان مادر زنا را
از بهر انتقام تو
«ناکامورا»
از این زمین پاک نرانم
بر گور نیستی نکشانم
آرامش زمان و مکان زهر جان باد!
معمار زندگی!
کوکنار را کمر زن و
بنشان نهال نو
اینان،
این کاسبان خون و رذالت
درندگان بسته به شاهدم اژدها
ویرانگران هستی و «صلصال»
از قطرههای جاری
از درههای سبز
از سایههای روشن جنگل
از خیزش جوان و جوانه
از بستگی مردم نادار
دق مرگ میشوند
ای قهرمان خلق!
با کودکان کوچهی پُر گرد
با کارگران در بدر و جادههای سرد
با دهقان فقر زده و مادران درد
لبخند زنان گفتی:
«توپک په کار نه دی»
(تفنگ کار نیست)
بگذار زندگی
خاشاک را رباید و آب روان شود
آب را جاری کن
چاه را عمیق بکن
غرس کن نهال همدلی را در کویر یاس
تا گلههای افعی و کفتار و ارگ و مرگ
در انزوای و نفرت مردم
شرمسار و نیست شوند
تهداب صلح و عشق و شهامت
در کار زار تو
فهم بلند زندگی دارد
اینان،
این دشمنان حرمت انسان
این توبرههای گند و خجالت
ویرانگران خانه و اندیشههای ماست
اینان،
جهل و جنایت همه دنیا را
بر شانههای خلق
۴۰ سال
تحمیل کرده اند
اینان،
از مشتهای گشته گره
از آگاهی
از آب و آبادی
سخت لرزه میکنند
اینان، با جبر آمدند
باید به زور سوته برآیند.
ای قلهی نجابت و خدمت!
ای دست پر تلاش
با عزم آهنین
در دامن هزار جنایت
در این سرای بیدر و دهشت
باغ و بهار و چشم هزار داغدار را
با عشق رقم زدی
تو
عالمانه نیش هزار خصم زهری را
با خنده و شجاعت و تعقیب و پشتکار
در خون قدم زدی
کوه غرور و مکتب آباد آدمی
با تو شکفته است
تو
در باغ زندگی
پربارترین کتاب عمل را نبشتی
دیگر
شاخ دروغ و لاف «سپنتا» و «یون» دون
از بیخ بریده شد
پوقانههای خدمت «جانبس» و «میلر»
چون نقشههای شوم شرانگیز «باجوه»
یکدم کفیده شد
امروز؛
در هایهوی رفتن تو
«ناتو» شکست خورد
اشغالگران به زانو نشستند
دیوار روسپی خانهی ارگ نیز فرو ریخت
و خلق
این تودهی عظیم جهانساز
هرچند به سوگ نشستن و
خون را گریستند
اما
میثاق رزم به تعهد همبستگی تو
بر کوه نوشتند:
دیگر مقابل همه خوکان روزگار
بیدار استند
آری
میایستند
این درس ترسشکن
از نقشگامهای بلندت
اینجا به ارث ماند.
«کاکای» مهربان
با آنکه خستهای
با آنکه از دیار ما
پرپر رفتهای
باور بکن عزیز
بر وسعت شعاع غم بیکران خاک
شرمندهی توییم
ای کاش بجای تو
در سینههای زخمی مان مرگ مینشست
بودت نیاز بود و
نبودت شکست نیست
اما عزیز دل
اینجا هنوز هم
وضعیت پلیدتر است
اینجا هنوز غول کثافت
دام هزار فاجعه را پهن نموده اند
بر ما که نام و رسم ترا
با درود و عشق
در هر جدار قلب خود
ترسیم کردهایم
بر ما که عهد و جهد ترا
با امید نو
در ریشهگاه جنگل فردا کاشتهایم
علاج درد ما
در پوزهای پوک روشنفکرِ بیمرام
در پفپتاق دلقکِ مزدور هرزهگو
در قٌلهای مردهِ «سیاف»
نهفته نیست
این بیحیا جنایتِ ساری
با حرفهای مفرط بیگام چند زبون
با نسخهی دو رنگ «سیا»
زیر بانگ «صلح»
«هرگز،
درمان نمیشود»
تجویز درد ما
در دستهای ماست
در دفن فکر گندهی اخوان و اژدهاست
در خیزش تداوم و تدبیر کارهاست.
فردا
نام بزرگ تو
چون تک سرود آب حیات در زمان درد
در پرچم رهایی خلق
بخیه میشود.
آرام بخواب!
ما را نهال خون تو
از بهر انتقام
تا بذر انقلاب
همراهی میکند
بر عزم تو درود!
بر عشق تو سلام!
- توضیحات
- نویسنده: م.آژن
- رده: هنر و ادبیات
نمیبخشم
نمیبخشم تُرا ای جانی بیمار
تُرا ای خصم عشق و
زندگی و
کار
نمیبخشم
نمیبخشم تُرا ای اهریمن جلاد
ای نفرین
ای شیاد
به جرم قتل بودایم
به جرم اشک خون جاریی
سیکهای ماوایم
به جرم انفجار پُلچک و مکتب
به جرم کشتن گللالههای کوه بابایم
نمیبخشم
نه از یادم رود هرگز.
اگر من
من منم
فرزند رنج و خون و ویرانی
اگر من
من منم
بازماندهی یک نه
هزار انسان قربانی
اگر من
من منم
عصیانگر فردای عمرانی
ترا هرگز نمیبخشم
تو ای کفتار خونخوار سیهاندیش
تو ای گند تحجر گشتهی بدکیش
مگر درد ناله و فریاد رخشانه
سر بریدهی آن طفل چارساله
ترور و انتحار در جاده و خانه
فراموش دل پردرد مان گشته؟
تو گردن میزنی نوزاد مان را
در تن مادر
و ویران میکنی دنیای مان را
با نهیب جهل
به ماتم میکشی هر دم
مکانم را
زمانم را
هوای بیبهار کارگران و محصلانم را
و از چشمان خونچکان ما
عفریت آدمخوار
نجابت را و
عفو باسعادت را
شکوهمندانه میخواهی
تفو بر ننگ و
بر نیرنگ و
بر ارباب تو
همزاد «ملا لنگ»
تو دیروز
مادرم را بر سکوی سوگ بنشاندی
تو دیروز
خواهرم را در مسیر بخت
که با عروسکانش نو
وداع گفت و
به عشق پیوست
میان حجلهاش خُرد و تباه کردی
و هنوز نیز
به دار آویختهی آواز «ظاهر» را
و آتش میکشی بنیاد دانش را
که آشتیها به سر آید
که کرکسها به رسم «صلح»
ز لای پلان پست پدرهایت
ز اکناف قطر یک شب
بدر آید؟
چه زهرخندی
چه مکر تلخِ پرگندی
که نر بوزینهها
بر تار و پودت میهن دربند
حمایل میکنند چون جابران ۸ خونافشان.
و ما دست زیر لاشه
نکبت خونبار ایام را
که از ما نیست و
بر ما نیست
به افسوسی
که بیهودهست
پیاپی قرنها با جان آزمودیم
نجنبیدیم
نفهمیدیم
نفهمیدیم
تبر کی دستهاش را می بُرد مردم!
و اکنون هم
گروه مرگ
دو خاین از درون ارگ
سه روسپی بر فلان امپراتور دبنگ آونگ
و چند حراف توجیهگر
به ریش هر جنایت چنگ
بقایای ترا
ای مادر زخمی
به کام چوچه اژدرهای بیگانه
که صلح را میکُشند
تا کُشت و خون خیزد
چه شیادانه میریزند.
فریبم میدهد مردم!
به این لُنگ و قرار پوچ و بیمایه
که فردا «صلح» میاید
به آرامش
به آسایش
به سوی تک بهار زایش و رویش
نخواهی رفت
نخواهی زیست.
شما ای مانده در چنگ جنایت منگ!
که مشت انتقام بر سینه میکوبید
و مالامال ز نفرت استخوانها تان صدا دارد
چرا پس ساده پنداریم؟
چرا ویرانگران را
خادمان ملک مشمارید؟
مگر ابلیسیان آدم شدند یکدم
مگر افسار و ساطورهای شان
از یاد تان رفته است؟
سر بریدهی «نقشبندی»ها را
هموطن!
ای وای و
دردا و
درد
به کام قاتلان ارزانی میدارید؟
بیا ای همدیار
برکن
بساط سازش و تزویر استعمار نوین را
بیا ای همدیار
«بلقیس» دگر باش
بپا برخیز و شورش کن
به آتشکش تیوریهای غارت را
جهان تنگ و
تعصبخانهی نیرنگ را بشکن
که ما اینجا
لباس رزم آزادی به تن داریم.
تو بشنو های درنده
که از خون دلم مستی
تو جاهل لایق چند ناسزا نیستی
تو حتا
لایق دار و طناب خلق ما نیستی
تو با این نام پرننگت
که انسان از تو میشرمد
و تاریخ از جنایاتات
سفاکیهای هیتلر را زیاد برده
به نوک سیخک اشغالگران
بر توده میتازی؟
که من شاهم
که من اسلام نوع خویش میخواهم
هزاران شرم بر من باد
هزاران ننگ بر روشنگران راه میهن باد
اگر یک لحظه آساییم
اگر ذلت پذیریم پست دنیاییم.
تُرا گر اژدها بخشد
جهانخواران جنگافروز و
یک مشت خاینان بخشند
دو صد دریای اشک و خون
میان ما
هنوز باقیست.
تو دیگر بر روان زندگان سلطان نخواهی بود
دوباره اسم تان
آیین تان
دهشتگرِ دوران خواهید بود
از این مرز و از این مردم
گریزان و
هراسان باش
نمیبخشم
نمیبخشد ترا این خاک
ترا آه نالههای مادران پاک
که از هر گوشهاش فریاد میخیزد:
نه از خون و رگم استند
نه میبخشم
نه دفناش میکنم در خویش
نه خاکم را بیازارید
فقط این گله
جانورصفتان جان انسان اند
که بهر سود سرجلاد سرمایه
سرم را
سنگرم را
عفت صد دخترم را
رایگان بر خصم مسپارند .
اگر من وامدار خفتگان هستم
اگر من ذرهای از اشک و آهِی
بس نهان هستم
تُرا ای سفلهی مزدور بیگانه
ترا ای پادوی دربار بیمایه
نمیبخشم
نمیبخشم
نمیبخشم
تَرا ای اهریمن جلاد
ای نفرین
ای شیاد.
سنبله ۱۳۹۹
- توضیحات
- نویسنده: رها آرزو
- رده: هنر و ادبیات
سیدال سخندان شاعر مبارز، سخنور پرشور و نخستین شهید جنبش چپ انقلابی افغانستان است. او منحیث کادر «سازمان جوانان مترقی» انسان نترس و دلیر بود که در مقابل ارتجاع اخوانی و غلامان مسکو ایستادگی کرد و منبع الهام برای جمع وسیعی از روشنفکران شد.
- توضیحات
- نویسنده: ذکریا
- رده: هنر و ادبیات
طی چند سال اخیر آمار ترورها در ولایت فراه بطور سرسامآور بالا رفته است، هیچ روزی نیست که چند تن در شهر و ولسوالیهای اطراف آماج گلوله قرار نگیرد. اکثر ترورها در مناطق تحت کنترول دولت صورت میگیرد، و تا اکنون هیچ یک از عاملان این حوادث دردناک دستگیر نشده است. هدف عمده این ترورها روشنفکران مردمی و افراد نیکنام و صاحب نفوذ این ولایت است، که دشمنان سوگند خورده افغانستان، طبق پلان شوم باداران شان به شکار آنان پرداخته و رسانهها نیز در همسویی باسیاست ضدروشنفکران آزادیخواه، باسکوت تمام از کنار قتل آنان گذشته، و از پخش گزارش در مورد آنان ابا میورزند.
- توضیحات
- نویسنده: رامین
- رده: هنر و ادبیات
به تاریخ ۱۳ ثور ۱۳۹۸، اعضای حزب همبستگی در بامیان فلم مستند پیکار سه زن انقلابی از سه کشور جنگزده را به نمایش گذاشتند که بهشمول اعضای حزب جمع کثیری از زنان و کارگران فقیر سر چوک نیز شرکت ورزیده بودند.
مقالات برگزیده
مقالات رسیده
هنر و ادبیات
از صفحات تاریخ ما
تعداد مهمانان حاضر: 53 نفر