فرخی یزدی

فرخی یزدی شاعری نیست که بتوان با شاعران نان به نرخ روز خوردگان مقایسه‌اش‌ کرد. او شاعریست که استوار در راه عدالت و ترقی گام نهاد و جان داد. فرخی شاعر و مبارز متعهد که سروده‌هایش را ابزار ساخت تا مغز زورمندان را پاش پاش سازد و بازوی تهیدستان را یاور گردد و امروز اندیشه و مقاومت جاودانه‌اش‌ به آهنگ مبارزاتی خلق‌های در بند و راه و رسم رزمندگان جنبش‌های آزادیخواهی مبدل گشته است.

میرزا محمد با تخلص فرخی یزدی فرزند ابراهیم سمسارزاده یزدی، شاعر آزاده و روزنامه‌نگار مشروطه‌طلب که در سال ١٢٦٨ خورشیدی در خانواده فقیر شهر یزد ایران دیده به جهان گشود. دوره‌ی ابتدایی را در مکاتب عادی و مرسلین انگلیس در زادگاهش خواند و در ١٥ سالگی به جرم سرودن طنز شعری خطاب به مدرسان و مدیران، از مکتب اخراج شد.

نینواز

فضل‌احمد ذکریا (نینواز) زاده سال ١٣١٢ در منطقه یکه‌توت کابل، در فامیل ثروتمند محمدزایی چشم به جهان گشود. پدرش منحیث وزیر معارف و خارجه ایفای وظیفه کرده از جمله سیاستمداران و نویسندگان حکومت شاهی بود که به نام فیض‌محمد کابلی شعر هم می‌سرایید. قدرت و زندگی تجملی خانواده نه تنها نینواز را به سویش نکشاند، بلکه تفاوت‌های اجتماعی‌ای را که با تمام وجود لمس کرده بود، زندگی‌اش را دگرگون ساخت و او را به شخصیت فروتن و مردم دوستِ تبدیل نمود که تا پای جان در این راه رفت.

نینواز با استعداد سرشار نخستین آموخته‌های هنری را خودش در دوران کودکی فراگرفت و در نوجوانی با وجود مخالفت‌های خانواده به شاگردی استاد هاشم زانو زد، هنر موسیقی و طبله را به صورت مکتبی آموخت. او که هنوز شاگرد لیسه استقلال بود در کنار دروس مکتبش مسئولانه به موسیقی گوش می‌دهد و شعر می‌خواند و در همین دوران گروپ موسیقی لیسه‌اش را سروسامان بخشید و در چهلمین سالروز استرداد استقلال افغانستان که آن زمان باشکوه برگزار می‌شد، تصنیف «قوم افغان افتخار آسیا / عسکر سنگین وقار آسیا» را تهیه و کمپوز کرد که مورد توجه همه قرار گرفت.

مظاهره تخار

هلهله ها
جاده های سبز تخار را می آزارد
وتلاطم دریا را میخ می کوبد
تا چهره ی جنایت دیروز را
با علامت دار و تازیانه
بر عابران به تاراج رفته
                           به نمایش گذارند
پرپر کنندگان باغ
                       که با تبر،
                      سروهای سر کشیده را
                          فروغلتانده اند
و جنازه ی مادر شان را

یلماز گونای

در چند سال گذشته تعدادی از سینماگران افغانستان، در مافیایی‌ترین و دربدرترین کشور جهان فلم‌هایی بیرون داده‌اند که تقریبا تمامی آن‌ها در سطح پایین‌تر از فلم‌های پشاوری، بی‌مایه، ضدهنری و مبتذل اند. مضمون این فلم‌ها عمدتا به درد دولت پوشالی و اشغالگران و جنایت‌کاران می‌خورند و نه مردمی که در زنجیر های ستم و بی‌عدالتی اسیر اند. متاسفانه در افغانستان تا کنون هیچ فلم‌ساز آزاده و ستم‌ستیز ظهور نکرده‌است که آثارش «دست نهادن به جراحات شهر پیر» باشد درحالی‌که در سایر کشورهای با دولت‌های استبدادی شخصیت‌های شرافتمند و مبارزی برخاسته با فلم‌های شان به جنگ سیاهی رفته‌اند. یکی از این گونه فلم‌سازان بزرگ و آزادی‌خواه که کارهایش نقش مهمی در بیداری مردم و پیکار علیه ستمگران ادا نموده است یلماز گونای می‌باشد.

یلماز گونای (Yilmaz Güney) در سال ١٩٣٧ در روستایی نزدیک شهر آدانای ترکیه در خانواده‌ی کردی به دنیا آمد. نام اصلی‌اش یلماز پوتون بود ولی بعدا تخلص «گونای» را برگزید که به دری «جنوب تسلیم‌ناپذیر» معنی دارد که آن را با الهام از مقاومت کردها در جنوب کشور بر ضد سیاست‌های شونیستی دولت ترکیه برگرفته است. پدر و مادرش برای کار در مزرعه‌های پنبه به شهر آدانا مهاجرت کردند. خودش درمیان پنبه‌کاران کودکی خود را گذراند و این باعث گردید تا بر زندگی آینده‌اش نیز تاثیرگذار باشد و در فلم‌هایش زندگی واقعی و مشقت‌بار مردمش را بازتاب دهد.

احمد ظاهر

درست ٣٤ سال از قتل احمد ظاهر گذشت، طی این مدت نه تنها احمد ظاهر کهنه و فراموش نشده بلکه طنین آوازش در قالب ترانه های مرغوب او را به ستاره‌ای بی‌غروب در آسمان موسیقی کشورما مبدل ساخته که روز به روز به درخشش آن افزوده می‌گردد. از همینرو احمد ظاهر سرشناس ترین خواننده‌ایست که مرگ نتوانست بین او و مخاطبانش فاصله ایجاد کند، شهرتش مرزها را درهم شکست و بیش از چهاردهه ترانه هایش بر زبان عام و خاص در حال گردش است.

احمد ظاهر متولد ٢٤ جوزای ١٣٢٥، فرزند داکتر ظاهر صدراعظم دوران شاهی می‌باشد که در یک خانواده‌ی ثروتمند و اشرافی بزرگ شد. در دوران مکتب به موسیقی رو آورد و با استعدادی که داشت به زودی با خواندن چند ترانه در دوران مکتبش در لیسه حبیبیه، به «بلبل حبیبیه» شهرت یافت و از همین لیسه فارغ و شامل دارالمعلمین شده که بعد از فراغت جهت فراگیری موسیقی رهسپار هندوستان گردید.

حــال مـا بهــتر ز وقــت طالبــان میـشد نــشد
مــــردم مـــا ایمـــن از تیروکــمان میشد نشد
چــــور کــردنـد خـــانه ملــت بـنام ایـن و آن
گــر رهــا مـردم زظلـــم قــلدران میشد نشد

جنایات امریکا

من سخت زخمی‌ام
زخمی که التیامش
تکاپوی آزادیست
در تلالوی استقلال
اینجا
روسپیان استاد تهذیب اند
و قاتلان
قهرمانان تاریخ.
مردیکه تاج بر سر نهاده است
به فاحشه‌ای می‌ماند که هر روز
           سر از آغوش یک ناروا
                                      بدر می‌کند
و با لبخندی بویناک تجدد

گـر کنم مـردانه یکــبار زندگی
بهتر از صد سال با شرمندگی
در ره مردانگی سر بر کفم
مـــــن کجا و داغ ننگ بندگی

داوود سرمد

داوود سرمد چهره ماندگار دیگریست در وادی مقاومت و شعر معاصر افغانستان که در راه عدالت اجتماعی و آرمانهای بزرگ زحمتکشان «ایستاده رزمید» و به کاروان جانباختگان جنبش دموکراتیک کشور پیوست.

داوود سرمد در سال ١٣٢٩ خورشیدی در قریه کاریز ولسوالی قره باغ ولایت کابل در یک خانواده روشنفکر روستایی دیده به گیتی گشود. در سال ١٣٣٦ شامل مکتب شد و آموزشهای ابتدایی خویش را در زادگاهش به پایان برد، در سال ١٣٤٨ از لیسه عالی نادریه فارغ و سپس وارد پوهنتون کابل گردید.

کارلوس لاتوف

کارلوس لاتوف: «هنر من از شماست. از آن به دفاع از فلسطینی‌ها و همه مردمی که تحت ستم هستند، استفاده نمایید.»

کارلوس لاتوف (Carlos Latuff)، کارتونیست سیاسی برازیلی است که با کارتون‌های ضدامپریالیستی‌اش در دفاع از مردم تحت ستم جهان نقش مهمی در افشای چهره جنایتکارانه کشورهای زورگو و استعماری ادا نموده است. او در جریان خیزش‌های جهان عرب با آثار خنجرگون و هنرمندانه‌اش در کنار مردم به جان رسیده ایستاده عملا در مبارزه آنان علیه ستم و ارتجاع سهیم گردید.

کارلوس در ۳۰ نومبر ۱۹۶۸ در شهر «ریو دی جینریو» برازیل به دنیا آمد و به گفته خود او اجدادش از لبنان به این کشور آمده اند ولی حمایتش از ملت فلسطین و دیگر کشورهای عربی هیچ ربطی بر این پیوند ندارد.

زنده یاد حیدر‌علی لهیب شاعر، نویسنده و سخنور دانا و شورانگیز جریان روشنفکری جنبش ترقی‌خواهی افغانستان بود که درس آزادگی و «ایستاده مرُدن» را در دل تاریخ مبارزاتی میهن ما جاودانه حک کرد.

حیدر لهیب در سال ١٣٢٧ خورشیدی در شهر کهنه کابل در خانواده فقیر چشم به‌جهان گشود. وی از لیسه عالی غازی به درجه عالی فارغ گردید و در سال ١٣٤٧خورشیدی شامل فاکولته ادبیات و علوم بشری پوهنتون کابل گردید. استعداد، عشق به مردم، موضع‌قاطع علیه ستمگران و شجاعت کم همتا او در برابر نابرابری‌های اجتماعی سبب شد تا شُهره پوهنتون و یکی از رهبران جنبش نو پای روشنفکری کشور در آن سال‌ها گردد.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 127 نفر