گوشه هایی از مقاومت شجاعانه پدران ما در برابر مغولها

منبع: جلد اول «افغانستان در مسیر تاریخ» اثر میرغلام محمد غبار

شهر غلغله

چنگیزخان بعد از تسخیر و انهدام ماورالنهر که از پشت سر محفوظ شده بود در سال ١٢٢١ متوجه افغانستان شد و در سه ستون قوی به سوقیات پرداخت.

...

... مردم بامیان در برابر دشمن پایداری شدید مینمودند تا جائیکه در طی این جنگها نواسه چنگیز خان «موتوجن» پسر جغتای را به زخمهای تیر هلاک کردند. چنگیز خان از این ضربت دشمن به قدری متاثر شد که خونسردی همیشگی خود را از دست داد و کلاه خود را از سر بدور افگند و برهنه سر در جلو سپاه به حمله در شهر پیش شد، این منظره خان بزرگ و قهار سپاه مغل را دیوانه ساخت و غریو عمومی برخاست،‌ دیگر تیر و سنگ بامیان در نظر سپاه مغل ارزشی نداشت و آنها در روی نعش کشته گان خود پا میگذاشتند و پیش میرفتند. بالاخره دسته جات پیاده مغل مثل مورچه روی دیوارها و دروازه شهر را اشغال کرد و جنگ دست و گریبان آغاز نمود. به این ترتیب بعد از آنکه دیگر بازوئی قطع ناشدهٔ برای دفاع باقی نماند شهر مسخر شد و غضب و وحشتی که در تاریخ جهان سابقه نداشت در مورد این شهر مشهور تطبیق گردید: مردان و زنان و اطفال ذبح شدند، شکم زنان پاره گردید و گر جنینی در بین آن بود با سرنیزه شگافته شد. از آن بعد به کشتار سگ و گربه و تمام مواشی و حیوانات شهر پرداختند، آنگاه نوبت نابودی به نباتات رسید، اشجار از بیخ و بن برآورده شد و سبزه و گل و تمام روئیدنی ها معدوم شد، پس از آن مهلت جمادات به پایان آمد و برج و دیوار و خانه و آبادی بدون استثناء منهدم گردید، زیرا خان بزرگ امر کرده بود که بامیان چنان ویران گردد که دیگر برای زیست زنده جانی مساعد نباشد. نام این ویرانه را هم شهر منحوس «ماءوبالیغ» گذاشت و خود به قصد غزنین براه افتاد.

مبارزه مردم سایر قلعه ها و حصارها:

... مردم تمام شهر ها و قلعه های افغانستان هر یک به نوبت خود با دشمن جنگیدند و عار تسلیم و بندگی برایگان نپذیرفتند تا جائیکه از تفصیل مورخین معاصر چنگیز خان و اخلافش در مورد هجوم مغل و دفاع مردم افغانستان، خواننده را حیرت دست میدهد. مثلا مردم حصار «کالیون» در بیست فرسنگی هرات که بالای بلندی واقع بود یکسال و چهار ماه تمام در مقابل حملات قشون مغل استادگی و جنگ نمود تا مسخر شد و از بین رفت. منهاج السراج که خود معاصر چنگیز خان است در این مورد چنین مینویسد:

«... دو نفر پسران ابوبکر که پهلوانان سلطان محمد بودند کوتوال آن قلعه بودند، اختیار الملک دولتیار طغرائی یکی از فرماندهان ممالک خوارزمشاهی هم در آن قلعه آمده بود. چون با کفار (چنگیز خان) جنگ آغاز نهادند غازیان و عیاران از قلعه فرود آمدند و جهاد آغاز نهادند و مبالغی مغل را بدوزخ فرستادند، شب و روز به قتال و دفع کفار مشغول شدند و کار دلیری اهل قلعه بجائی انجامید که لشکر مغل را به شب خواب از خوف ایشان ممکن نبود، کفار گرد و گرد تمام حصار دو "باره" ساختند و دو دروازه نهادند و روی در قلعه و باره مقابل نهادند و مرد پاس به شب معین گردانیدند... کار محافظت لشکر مغل بدین مقام رسیده بود چون مدت یکسال از دربندان حصار گذشت، سعدی چربی با لشکر مغل از در سیستان آمد و با دیگر لشکر مغل به پای قلعه کالیون ضم شد، و رونجوری و وبا بر اهل قلعه استیلا یافت و بیشتر خلق هلاک شدند و سبب آنکه ذخیره قلعه گوشت قدید و پسته بسیار بود. (هفت چاه آب نیز در قلعه بود) واسطه خوردن گوشت قدید و پسته و روغن آن، خلق قلعه رنجور میشدند و پای و سر آماس میگردد و درمیگذشتند. چون از دربندان حصار شانزده ماه گذشت، آدمی پنجاه بیش نماندند از این جمله بیست کس رنجور و سی کس تندرست، یکی بیرون رفت و حال خلق و قلعه باز گفت. چون کفار را حال قلعه به تحقیق انجامید جمله لشکر مغل در سلاح شدند و روی به قلعه نهادند، و اهل قلعه دل بر شهادت خوش کردند، تمامت نعمت قلعه را از زر و سیم و جامه ها و چیزهای قیمتی در چاه انداختند و به سنگ انباشتند و باقی را آ‌نچه بود سوختند و در قلعه را باز کردند و شمشیر ها بر کشیدند و خود را به کفار زدند و به دولت شهادت رسیدند...»

همچنین مردم قلعه "اشیار" در غرجستان مثل قلعه کالیون در برابر دشمن قوی یکسال و سه ماه جنگید تا مغلوب و منهدم گردیدند، حکومت قلعه اشیار و در دست امیر محمد مرغزی بود که در وقت عبور چنگیز خان از نصرت کوه تالقان و گرزیوان به جانب بامیان، او و مردمش مکررا دربنه و دمدار چنگیز خان حمله کردند و کردونهای بسیاری پر از اشیای قیمتی را به تاراج بردند و محافظین بنه مغل را بسیار بکشتند و اسیر گرفتند. وقتیکه چنگیز جنگ سند را فتح کرد و برگشت،‌ تولی را مامور تخریب آبادی های باقیمانده افغاسنتان نمود. تولی امیر ده هزار منجنیق اندازان چنگیزی را به قلعه اشیار سوق کرد، مغلها هرقدر کوشیدند حصار را که مردم آن مردانه دفاع مینمودند، فتح کرده نتوانستند، تا یکسال و سه ماه گذشت دیگر در قلعه غله و خوراکه باقی نمانده بود، مردم که حیوانات را تمام کردند، بخوردن گوشت کشته شدگان خود مجبور شدند، پس مرده ها را قدید میکردند و به تدریج تغذیه مینمودند اما جنگ را بر ضد دشمن دوام میدادند. جوزجانی مینویسد که زن مطربهٔ در قلعه با مادری و کنیزکی میزیست، چون از بی آذوقه‌گی مادرش بمرد او را قدید کرد و به قیمت گرانی بفروخت، چون کنیزش بمرد با او نیز چنین کرد و از این رهگذر ٢٥٠ طلا حاصل کرد ولی خودش نیز بمرد. به این ترتیب در طی پانزده ماه زن و مرد و طفل مرده میرفتند تا تنها امیر محمد مرغزی و ٣٠ نفر مرد دیگر باقی ماند و آنوقت حمله دشمن کامیاب و حصار اشیار مفتوح شد، طبعا امیر محمد و همراهانش زیر ضربت های لشکر مغل قرار گرفتند.

مردم حصار «تولک» هشت ماه با سپاه مغل رزم دادند و بالاخره هم مغل را به مراجعت ناکام مجبور کردند، ‌گرچه دشمن از اطراف تولک مردم بسیاری را به اسارت کشید که از آن جمله ده هزار زن بود. مردم قلعه «فیوار» در قادش ـ با آنکه آذوقه نداشتند ـ دو ماه در مقابل دشمن جنگیدند تا مغلوب شدند. مردم حصار «سیفرود» در غور که آب آشامیدنی بسیار کم داشتند و به همین سبب ٢٤ هزار حیوانات شان از تشنگی بمرد، معهذا به دشمن تسلیم نشدند و با اسلحه دفاع کردند تا دشمن عاجز آمد،‌ حصار سیفرود یک ذخیره آب داشت که احتیاج چهل روزه قلعگیان را کفایت میکرد. منکوته نوین و قراچه نوین سرداران مغل پیش از آنکه این حصار را محاصره کنند مواشی اطراف آنرا به تاراج برده بودند، ملک قطب الدین حاکم سیفرود در داخل قلعه فرمان داد تا تمام مواشی را ـ به سبب فقدان علوفه ـ بکشتند و برای خوراک مردم قدید کردند و حیوانات از تشنگی مرده را بیرن قلعه انداختند، آب و آذوقه را جیره بندی کردند به این صورت که هر شخصی در یک شبانه روز میتوانست نیم من آب و یک من غله بگیرد و بس، تنها سهم آب ملک یک من بود زیرا اسپی برای او نگهداشته بودند که نیم من آب مستعمل وضوی ملک را میخورد. با این ترتیب قلعگیان پنجاه روز با دشمن رزم دادند تا محافظین ذخیره آب خبر دادند که فقط برای یکروز دیگر آب دارند و دیگر هیچ، ‌ملک قطب الدین با مردان قلعه وقت نماز دیگر در میدان قلعه جمع شدند و راجع به جنگ و صلح مشوره کردند.

طوریکه منهاج السراج شرح میدهد این اجتماع فیصله کرد که چون آب آشامیدنی نماند پس بامداد روز هر فرد قلعه باید زنان و اطفال خود را بکشد و خود با یک شمشیر در درون قلعه پنهان گردد آنگاه دروازه قلعه باز شود تا دشمن داخل شود،‌ پس جمله مسلمانان یکدل درنهند و میزنند و میخورند تا جمله بدولت شهادت برسند. همه مردم قلعه بر همین عهد بستند و دل بر شهادت نهادند و خلق همدیگر را وداع میکردند تا نماز شام. مگر چون فصل تیره ماه رسیده بود از اتفاق خوب شب ابر آمد و باران و برف به باریدن آغاز کرد و مردم قلعه جان تازه باز یافتند و به خوردن و ذخیره کردن آب پرداختند، سپاه دشمن که چنین دید دانست که برای دو ماه دیگر قلعه گیان آب ذخیره خواهند بست، و خواهند جنگید درحالیکه تا آنوقت زمستان دست و پای لشکر مغل را خواهد بست. پس محاصره را ترک گفتند و رجعت کردند و حصار سیفرود موقتا از دشمن نجات یافت.

مغل بعد از عبور زمستان مجددا عودت کرد و جنگهای حصار سیفرود را از سر گرفت ولی مردم قلعه این بار مستعد تر بودند و ذخیره های آب بیشتر ساخته و آذوقه و علوفه بسیارتر تهیه و لوازم دفاعی کاملتر آماده کرده بودند، ‌لهذا دو ماه جنگ دشمن بی نتیجه ماند. این بار مغل به حیله پرداخت و به مصالحه گرائید و آمادگی به رجعت و هم بداد و ستد تجارتی با مردم قلعه نشان داد. دو روز این خرید و فروش و مبادله اشیا در اردوی مغل بدون حادثه بین مردم قلعه و لشکر مغل دوام کرد، اما در روز سوم مغل ناگهانی به معامله گران قلعه حمله کرده و یک عده را نامردانه بکشتند و ٢٨٠ نفر را اسیر گرفتند و به قلعه پیغام دادند که حاضرند اسرا را در بدل قیمت نقد آزاد سازند.

قلعه گیان از بس برآشفته بودند پیشنهاد دشمن را رد کردند و روی دیوارها سنگ های آسیا و دست آس بادسته چوبی و ریسمان کش تعبیه کردند. و همه گان مسلح شده در داخل و خارج قلعه به ستر و اختفا پرداختند. دشمن حمله کرد و چون مقاومت ندید قدم بقدم پیش آمد تا در دسترس قلعه گیان قرار گرفت، آنگاه غریو سنگ های لغزان و فریاد مردان مدافع برخاسته و حمله حصاریان از خفاگاها شروع شد. دشمن تلفات بسیار داده و به عقب برگشت و بالاخره سیفرود و نواحی آنرا ترک گفت.

مردم شهر فیروز کوه در غور با بیست هزار عسکر دشمن ٢١ روز جنگ نمودند تا زمستان رسیده و سپاه دشمن مجبور به مراجعت گردید. همچنین مردم بسا از قلعه ها و شهر های کوچک که در مسیر عبور مغل واقع بودند تادم اخیر از آزادی خود دفاع کردند و از بین رفتند و از ایشان جز تلهای خاک و بالاحصار های ویران شده، آثاری در افغانستان باقی نماند. جوینی بی‌جهت نبود که گفت: «... هنوز تا رستاخیز اگر توالد و تناسلی باشد، غلبه مردم به عشر آنچه بوده است نخواهد رسید، و آن اخبار از آثار اطلال و دمن توان شناخت که روزگار عمل خود بر ایوان ها چگونه نگاشته است.»

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 45 نفر