قیام بالاحصار، از حماسه‌های ماندگار تاریخ ما

قیام بالاحصار

کودتای غلامان روس در ٧ ثور ١٣٥٧، آغاز بدبختی‌ها و خونریزی‌های وحشتناک در کشور ما بود. خلقی‌ها و پرچمی‌ها که با حمایت اربابان روسی شان و بدون هیچگونه پشتیبانی توده‌ای به قدرت رسیده بودند،‌ برای ادامه حاکمیت مستبدانه‌ شان به نوع جدیدی از تروریزم دولتی توسل جستند. آنان دستگاه آدمکشی «اگسا» (که بعد به «کام» و «خاد» تغییر نام داد)‌ را به صورت وسیع و زیر نظر جاسوسان کار کشته‌ کی.جی.بی فعال ساخته به دستگیری، شکنجه و اعدام مخالفان در سرتاسر افغانستان پرداختند. کوچکترین صدای اعتراض را با زندان، گلوله و دار پاسخ دادند.

میهنفروشان تصور داشتند با سرکوب وحشیانه و فاشیستی، مردم را مطیع و راه را برای پیشبرد اهداف باداران روسی شان هموار می‌سازند اما برعکس با موجی از مخالفت و خیزشهای مردمی روبرو شدند.

اولین قیام شهری علیه رژیم وطنفروش خلق و پرچم بتاریخ ۲ سرطان ١۳۵٨ در چنداول کابل بود که متاسفانه افشا گردیده و به خون نشست. قرار بود ساعت ۱۰:۳۰ همزمان از چندین نقطه کابل حرکت‌هایی علیه رژیم آغاز گردد ولی چنین نشد و فقط جوانان چنداول با خلع سلاح ماموریت پولیس و تصرف بام تعمیر چهارده منزله که یکی از انبارهای اسلحه رژیم بود، قیام را آغاز نمودند. قیام‌کنندگان بعلت تنها بودن به سختی شکست خورده و تعدادی در نبرد نابرابر جان دادند. به تعقیب آن هزاران تن از زحمتکشان ملیت هزاره و سایر باشندگان چنداول توسط رژیم ددمنش دسته دسته دستگیر و تیرباران شدند.

دومین خیزش یک‌و‌نیم ماه بعد از آن بازهم در شهر کابل براه افتاد. این حرکت که به «قیام بالاحصار» شهرت یافت به تاریخ ١٤ اسد ١۳۵٨ توسط «جبهه‏ مبارزین مجاهد افغانستان» سازماندهی گردید. در باره این قیام در کتب و مقالات متعدد معلومات ضد و نقیضی ارائه گردیده است. نوشته حاضر به مناسبت ٣۴مین سالگرد «قیام بالاحصار» و بر اساس اسناد تاریخی و گفتگو با چند تن از شرکت کنندگان قیام که وظایفی به عهده داشتند و خوشبختانه هنوز در قید حیات اند تهیه گردیده است.

جلد پلاتفرم جبهه مبارزین
اعلام پلاتفرم «جبهه مبارزین مجاهد افغانستان»

«جبهه مبارزین مجاهد افغانستان» در سرطان ١۳۵٨ (اگست١٩۷٩) با انتشار اعلامیه‌ای در کابل توسط تشکل‌های «گروه انقلابی خلق‌های افغانستان»، «حرکت انقلاب اسلامی افغانستان»، «سازمان الجهاد» (شاخه چریکی «سازمان مجاهدین مستضعفین افغانستان»)، «سازمان نجات ملی»، «جمعیت دفاع از اسلام» و تعدادی از شخصیت‌های مستقل و ملی و نهاد‌های محلی‌ای که هنوز بی‌نام بودند، با هدف مبارزه علیه رژیم پوشالی کابل بنیانگذاری شد. در آغاز شاخه‌ای از ستمی‌ها نیز در جلسات آن حضور داشتند که بعدها بنابر دلایل معینی کنار گذاشته شدند.

قبل از تاسیس «جبهه مبارزین مجاهد افغانستان»، قیام‌کنندگان چنداول نیز سازمان‌‌های متشکله‌ی این جبهه را به همکاری دعوت نموده بودند اما بعلت پیوستن حزب اسلامی گلبدین به گروه تدارک قیام چنداول و احساس خطر مبتنی بر از ‍‍پشت خنجر زدن توسط این حزب (چنانچه همین پیشبینی بوقوع پیوست) مذاکرات فیمابین بعد از چندین جلسه به نتیجه‌‌ی مثبت نرسید.

هدف اصلی قیام بالاحصار را سرنگونی حاکمیت باندهای خلق و پرچم تشکیل می‌داد که برده‌وار از اوامر ماسکو اطاعت می‌نمودند. این حرکت متهورانه بصورت همزمان و سرتاسری در تمام کشور طرح‌ریزی شده بود. ابتدا باید نقاط حساس نظامی کابل چون بالاحصار، میدان هوایی خواجه رواش، میدان هوایی بگرام، کلوپ عسکری، لوای راکت وغیره اشغال ‌شده و در عین حال‌ حمله سریع بر رادیو کابل صورت بگیرد که با ده تانک زرهدار محافظت می‌شد. تانک‌ها بعد از تصفیه پرسونل، در کنترول چریک‌های آموزش دیده شهری و تانکیست‌های موظف در می‌آمد. بعد از اشغال رادیو و توقف نشرات آن که در واقع شفر آغاز قیام در کابل بود، تمام مراکز نظامی و غیرنظامی (چون وزارت‌خانه‌های دولتی) از طرف گروه‌های مردم و تحت رهبری افراد موظف اشغال می‌گردیدند.

بعد از پخش دستور قیام از طریق رادیو، تمامی مراکز نظامی ولایات تصرف گردیده و متعاقب پیوستن افسران و سربازان به قیام‌کنندگان، به تسلیح گروه‌های مردم پرداخته می‌شد تا هر نوع مقاومت عوامل رژیم را سرکوب نموده و قدرت را به دست گیرند. سازماندهی ولایات به طور کلی از طریق رادیو صورت می‌گرفت.

ارگ که در همان روز (یکشنبه) مجلس کابینه را داشت با توپ‌های ابوس مستقر در بالاحصار از زمین و با طیارات میدان هوایی بگرام از هوا زیر آتش گرفته می‌شد. ضمنا میدان هوایی خواجه رواش و قوای چهار زرهدار در پلچرخی بعنوان مقر اصلی رژیم تحت حملات قوای هوایی قرار می‌گرفتند.

جاده های اصلی شهر جهت جلوگیری از داخل شدن قوای کمکی به نفع رژیم بسته میشدند. قوای چهار و قوای پانزده زرهدار در پلچرخی نیروی اصلی حمایت کننده‌ی خلقی ها و پرچمی ها به شمار میرفتند که باید جلو ورود شان به شهر گرفته می‌شد.

در کابل هزاران نفر در مساجد و تکایا و مناطقی چون هودخیل، تره‌خیل، ده سبز، بینی حصار، شیوه‌کی، بگرامی، چهاردهی، دشت برچی، افشار، کوته سنگی، چهارآسیاب و مناطقی از لوگر و غیره بسیج شده بودند تا بعد از اشغال مراکز نظامی چون قرغه، ریشخور، حسین کوت و پلچرخی، مسلح شده و با ایجاد سنگر ها به مبارزه مسلحانه بپردازند. قرار بود رژیم با تسلیح مردم سرنگون گردد و با توجه به احتمال شکست و عقب‌نشینی قیام، جا‌های مخفی برای ذخیره سلاح نیز در نظر گرفته شده بود.

پانزده موتر ملی بس بصورت داوطلبانه وظیفه گرفتند تا مردم را از حومه شهر کابل چون پغمان و شمالی به شهر انتقال دهند.

تعدادی از شرکای قیام وظیفه داشتند تا با بلند کردن شعارهای روی تکه که از قبل ترتیب داده شده بودند و پخش اوراق تبلیغاتی چاپ شده در ماشین گستتنر، راهپیمایی مردمی را سازماندهی نمایند.

مسئولان قیام برای شناسایی همدیگر از نام شب («جنبش ـ پیروز») و نام روز («آزادی ـ جاوید») استفاده می‌کردند. علاوتا هر مسئول بخش با بستن بازوبند و نصب نشان پلاستیکی در روی سینه شناسایی می‌گردید.

قیام باید درست سر ساعت۱۲:۳۰ روز چهاردهم اسد شروع می‌شد. به دو دلیل: اول اینکه تانک‌های اطراف رادیو بین ساعت ۱۲ و ۱ بعد از ظهر از پرسونل خالی شده و به سادگی تحت تصرف می‌آمدند و دوم اینکه در بالاحصار نیز روسها و افسران خلقی و پرچمی در همین ساعت برای صرف طعام به سالن غذا خوری جمع می‌شدند که تصفیه شان ساده‌تر عملی می‌گردید.

اما برنامه قیام طوری که ترتیب داده شده بود اجرا نگردید زیرا ساعت ١٢ شب ١۳ اسد، دگروال ابراهیم نماینده «حرکت انقلاب اسلامی» که در دعوت افراد به قیام، بی‌بند و باری و عدم دقت به خرج داده بود، به اثر خیانت مدیر محمد خان و سید حسن جگرن (این فرد غیر از سید جگرن قومندان مشهور مناطق مرکزی ولایت غزنی است) که وظیفه حساسی در ارگ داشت به اگسا (سازمان استخباراتی خلقی‌ها) معرفی گردید. این فرد همکار قابل اعتماد دگروال ابراهیم بود که یک روز قبل از دستگیری شکررنجی‌هایی بین شان ایجاد شده بود. ابراهیم بعد از دستگیری، شکنجه‌ها را تحمل نتوانسته و قسمت اعظم برنامه قیام را که از آن آگاهی داشت خاینانه افشاء می‌کند. در نتیجه، دولت که از جزئیات قیام مطلع شده اکثر افراد فعال قطعات نظامی را قبل از عملیات دستگیر و به اعلام احضارات نمبر یک می‌پردازد.

چند تن از قهرمانان قیام بالاحصار که بدست مزدوران روس به شهادت رسیدند:

گل احمد
گل احمد
جبار نورستانی
جبار نورستانی
محسن
محسن
محمد داوود
محمد داوود
عبدلحی پیلوت
عبدالحی پیلوت

گل احمد قوماندان و خالد معاون قیام در قطعه بالاحصار بودند. این افراد که مربوط «گروه انقلابی» و نزد دگروال ابراهیم افشا نشده بودند، در دستگیری های دولت آسیب نمی‌بینند. طبعا شخص گل احمد نیز به دلیل اینکه عنصر نفوذی در سازمان جوانان خلق بود نمی‌توانست مورد سوءظن افراد دولتی قرار گیرد.

جبار نورستانی مسئولیت چهل تن از چریک‌هایی را داشت که مکلف به تصرف تانک‌های اطراف رادیو کابل بودند. دولت چون از قیام و جزئیات آن باخبر شده بود عده‌ای از چریک‌های جبار را بدون آنکه کوچکترین کاری انجام داده بتوانند در صحنه عمل به دام انداخته و خودش را چند روز بعد تر در شاه‌شهید کابل دستگیر نمودند.

رهبری قیام که ساعت ١١ قبل از ظهر روز ١٤ اسد از خیانت و تسلیم شدن دگروال ابراهیم و افشای پلان آگاه شدند، خواستند با اطلاع دادن به بالاحصار، چریک‌های موظف اشغال رادیو و تعدادی از پیشمرگانی که وظیفه اشغال کلوپ عسکری و سایر اهداف را داشتند، از قیام جلوگیری نموده آن را به تعویق اندازند، اما دگروال ابراهیم که آدرس و محل قومانده قیام را بلد بود این مجال را به آنان نداده توانست که داکتر فیض احمد، محسن، محمد داوود (استاد اکادمی پولیس) و سایر رهبرانی را که نقش کلیدی در رهبری قیام داشتند، یک به یک به چنگ «اگسا» بسپارد.

نتیجتا گل احمد و معاونش خالد که از جزئیات ماجرا بی‌اطلاع مانده بودند طبق وظیفه شان عمل کرده، قیام را با اعدام ٤٩ نفر صاحب‌منصب روسی و خلقی در طعام خانه‌ی بالاحصار ساعت ۱۲:۳۰ بعد از ظهر آغاز کردند ولی چون نیروی پشتیبان قبلا خنثی شده بود، از طرف قوای رژیم تحت محاصره قرار گرفتند. ابتدا از تپه مرنجان، بالاحصار را تحت آتش گرفتند و بعد قوای هوایی داخل اقدام شده بمباردمان را آغاز کرد. مقاومت قهرمانانه بالاحصار تا ساعت ۶:۳۰ بعد از ظهر ادامه یافت تا آخرین فرد قیام کننده به هلاکت رسید. تنها یک نفر به نام ملا نقیب الله، مشهور به ملا‏گل آخوند (بعد ها قومندان مجاهدین در ولایت قندهار) توانست از بالاحصار فرار کند و در قریه‏‌ی خود ارغنداب علیه رژیم بجنگد. به این صورت گل احمد و یاران شجاعش فرصت نیافتند تا از بالاحصار بیرون شده و سلاح را بین مردم لوگر، چهارآسیاب، شیوه‌کی و بگرامی توزیع نمایند.

برعلاوه شهادت گل احمد و یارانش در بالاحصار، سایر گردانندگان و رهبران قیام چون محمد داوود، محسن، جبار نورستانی، محمد نعیم، عبدالغفور و... که توسط «اگسا» دستگیر شده بودند، تحت شکنجه های وحشیانه قرار گرفته به احتمال قوی در پولیگون های پلچرخی زنده به گور شدند.

به این ترتیب با به خون نشستن قیام بالاحصار، رادمردان مبارز، درخت تناور استقلال و آزادی کشور ما را یکبار دیگر با خون پاک خویش آبیاری کردند.

در گزارشی از قیام بالاحصار که در نشریه «سوم عقرب»،‌ ارگان مرکزی سازمان عمومی محصلان افغانی در خارج از کشور (شماره ١١، اگست ١٩٧٩) به نشر رسید آمده است:

«در مقابل رادیو کابل که از مهمترین نقاط عملیاتی جبهه بشمار میرفت و جمعی از چریک‌های توده‌ای تحت رهبری جبهه در آنجا موضع گرفته بودند و محمد داوود و چند تن دیگر از رهبری جبهه هم در آنجا وظیفه داشتند، حادثه خونین و گرانی رخ میدهد. داکتر فیض احمد، محمد محسن و دو تن دیگر که سوار بر تکسی میخواهند با مسئولان چریکهای توده‌ای در مقابل رادیو تماس بگیرند متاسفانه با راهنمایی مستقیم خاین دگروال ابراهیم، تکسی حامل آنان مورد گلوله‌باری عساکر رژیم مستقر در آنجا قرار میگیرد.

....

تمام آن رزمندگان که به اتهام وابستگی به جبهه مبارزین مجاهد دستگیر میشوند بلافاصله تحت شدیدترین شکنجه ها قرار میگیرند.... آنان موهای رزمندگان را آتش میزنند و بعد بر فرق شان روغن داغ میپاشند، با انبور گوشت تن شانرا میکنند، بدن شان را میسوزانند، انگشتهای دست و پاهای شانرا میشکنند، ناخن های شانرا میکشند و... تا آن میهن پرستان را به اعتراف وادارند ولی هیچکدام لب نمیگشایند. مقاومت این دلاوران، سادیست های روسی و "خلقی" را بیش از پیش دیوانه میسازد و شکنجه تشدید میشود. از میان مبارزین اسیر، رزمنده‌ی قهرمان جبهه محمد محسن پس از دو روز شکنجه متواتر بشهادت میرسد و داکتر فیض احمد، محمد داوود، عبدالجبار، عبدالغفور و محمد نعیم نیز به حیوانی ترین اشکال شکنجه میشوند.

... در آن شرایط که دشمن خونخوار توانسته با خفه ساختن قیام و دستگیری عده‌ای از رهبران و مسئولان جبهه ضربه‌ای به نیروهای وطنپرست بزند، داکتر فیض احمد به یاری همرزمانش موفق میشود از چنگ دشمن فرار کند و این متقابلا ضربه‌‌ای سخت به دولت وطنفروش بشمار میرود. فرار وی دولت ضدمردمی و خیانت پیشه را بینهایت سراسیمه میسازد.

... تعداد دستگیرشدگان و کسانیکه زیر شکنجه به شهادت رسیده اند تا هنوز دقیق معلوم نیست ولی آنچه مسلم است اینست که تعداد آنان بالغ بر صد نفر است.»

گروه انقلابی نیز طی اعلامیه‌ای که به تاریخ ٢٣ اسد ١٣٥٨ انتشار داد از دستگیری تعدادی از کادرهایش و شهادت محسن خبر داد:

«محمد محسن، از بنیادگذاران، عضو مرکزیت "گروه انقلابی خلقهای افغانستان" و از مسئولان مهم "جبهه مبارزین مجاهد افغانستان" دو روز پس از مقاومتی پرشکوه در حالیکه کوهی از اسرار گروه و جبهه را در قلب سرخ خویش نگهمیدارد، قهرمانانه شربت شهادت نوشید.»

روزنامه انیس

در «اعلامیه حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان» که از طریق رسانه های رژیم پوشالی به تاریخ ١٥ اسد پخش شد با بیشرمی این قیام کوچک و به «پاکستانی ها و ایرانی ها» نسبت داده شد:

«ساعت دوازده و نیم ظهر امروز عدهٔ از پاکستانی‌ها و ایرانی‌ها که در شهر کابل نفوذ کرده بودند با اجیران نوکرصفت خود یکجا تلاش نمودند تا در شهر کابل بی‌نظمی و آشوب ایجاد نمایند و بیک سلسله فیرهای ضد نیروی امنیی در بالاحصار کابل پرداختند.»

در این قیام که دولت پوشالی روس را به لرزه انداخت، جمعا ۶٠ صاحب‌منصب، ۵٠٠ سرباز، ۶ تانک زرهدار و یک هلی‏کوپتر رژیم نابود گردید. تعدادی تلفات این قیام را ٢٠٠٠ نفر خوانده اند. بالاحصار در واقع سرآغاز موجی از قیام‌ها در سایر نقاط کشور علیه چاکران روس گردید. چند ماه بعد از آن، غند کوهی اسمار در دره کنر به رهبری عبدالروف صافی قیام کرد و ضربه سختی به رژیم وارد نمود.

هرچند قیام به خون نشست و انسان‌های والامقامی خون‌های پاک شان را در راه آزادی وطن و مردم فدا نمودند اما رسم شجاعت، از خودگذری و عشق به وطن و آزادی را به نسل‌های بعدی آموختند.

گذشته از نتایج سیاسی این خیزش، به علت ناپختگی «گروه انقلابی خلق‌های افغانستان» که رهبری اصلی را به عهده داشت، کمبودها و اشتباهات فراوانی نیز در آن دیده می‌شد که چند مورد عمده آن قرار ذیل اند:

  • ارزیابی دقیق از قوت های متحد در «جبهه مبارزین» صورت نگرفته بود.
  • رهبری قیام نتوانست محرمیت آن را به صورت درست حفظ نماید.
  • مطالعه‌ی نیروی خود، نیروی دشمن، مقایسه این دو و نتیجتا صادر کردن قرار، توام با خوش‌بینی های ناسنجیده و غیر واقعی بود. باید محاسبه می‌شد که قیام‌کنندگان با یک فردی چون ظاهر و داوود روبرو نیستند، بلکه با یک حزب نسبتا منسجم و مزدوری مواجه اند که نافش به دولت روس بسته بوده و به هر قیمت جلو سقوط شان را می‌گیرد.
  • دگروال ابراهیم با آنکه نیروی خوب و وسیعی در اختیار داشت اما از آن جایی که ضعف بی‌بند و باری و حاذق نبودنش در مسایل نظامی قبلا برملا شده بود باید پیش از قیام قرنطین می‌شد.
  • قیام کنندگان هرچه را محاسبه کرده بودند به جز عواقب شکست را، به همین دلیل بعد از شکست تمام نیروهای باقی‌مانده مدتی منفعل ماندند.
  • شاید بهترین تصمیم راه‌اندازی عملیات کوچکی می‌بود برای خلع سلاح قطعات نظامی در نقاط مختلف افغانستان و مصادره اسلحه و توزیع آن بین مردم روستاها برای پیشبرد جنگ طولانی مدت.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 100 نفر