«نینواز» هنرمند متعهدی که به اسارت نه گفت و ایستاده جان داد
- رده: هنر و ادبیات
- نویسنده: همرزم
- منتشر شده در دوشنبه، 14 اسد 1392
فضلاحمد ذکریا (نینواز) زاده سال ١٣١٢ در منطقه یکهتوت کابل، در فامیل ثروتمند محمدزایی چشم به جهان گشود. پدرش منحیث وزیر معارف و خارجه ایفای وظیفه کرده از جمله سیاستمداران و نویسندگان حکومت شاهی بود که به نام فیضمحمد کابلی شعر هم میسرایید. قدرت و زندگی تجملی خانواده نه تنها نینواز را به سویش نکشاند، بلکه تفاوتهای اجتماعیای را که با تمام وجود لمس کرده بود، زندگیاش را دگرگون ساخت و او را به شخصیت فروتن و مردم دوستِ تبدیل نمود که تا پای جان در این راه رفت.
نینواز با استعداد سرشار نخستین آموختههای هنری را خودش در دوران کودکی فراگرفت و در نوجوانی با وجود مخالفتهای خانواده به شاگردی استاد هاشم زانو زد، هنر موسیقی و طبله را به صورت مکتبی آموخت. او که هنوز شاگرد لیسه استقلال بود در کنار دروس مکتبش مسئولانه به موسیقی گوش میدهد و شعر میخواند و در همین دوران گروپ موسیقی لیسهاش را سروسامان بخشید و در چهلمین سالروز استرداد استقلال افغانستان که آن زمان باشکوه برگزار میشد، تصنیف «قوم افغان افتخار آسیا / عسکر سنگین وقار آسیا» را تهیه و کمپوز کرد که مورد توجه همه قرار گرفت.
عشق فراوان و تعهد از فضلاحمد ذکریا هنرمند و آهنگساز بزرگی به نام «نینواز» بار آورد که سالهای سال با جانفشانی برای موسیقی کار کرد و باعث شد تا این هنر در افغانستان از حصار دربار با رنگ و بویی تازه به کوچهها و پسکوچههای شهر و روستای وطن راه یابد.
نینواز بعد از فراغت از صنف دوازدهم به فاکولته حقوق و علوم سیاسی پوهنتون کابل راه یافت و مدرک تحصیلی خود را در همین رشته به دست آورد. وی با انتصاب به پستهای بلند دولتی در داخل و خارج کشور مشغول کار گردید، ماموریتها و وظایفی که هرگز نتوانستند مانع پیشرفت او در زمینه موسیقی گردند. زیرا با درک دقیق از هنر، بیباکانه به مصاف اجتماع متعصب و اشرافزادگان متکبر رفت و موفقیتهایی را نصیب موسیقی افغانی ساخت.
عشق فراوان و تعهد از فضلاحمد ذکریا هنرمند و آهنگساز بزرگی به نام «نینواز» بار آورد که سالهای سال با جانفشانی برای موسیقی کار کرد و باعث شد تا این هنر در افغانستان از حصار دربار با رنگ و بویی تازه به کوچهها و پسکوچههای شهر و روستای وطن راه یابد.
ظاهر هویدای فقید در مورد این سوال که «در میان آن همه دشواریها چه کسی بیشترین نقش را در تشویق و رهنمایی شما در تداوم راهی که انتخاب کرده بودید، داشت؟» این گونه پاسخ داد:
«شهید فضلاحمد ذکریا "نینواز" از همان نخستین جشنها و روزهای معلم کار ما را رهبری و رهنمایی میکرد. نینواز که انسان و هنرمند فرزانه و آزادهیی بود، خودش نیز با پدرش از بابت اشتغال به کار هنری جنجال داشت- یعنی این که آقا ذکریا با نام و مقامی که داشت نمیخواست فرزندش - مثلاً- اکوردیون به گردن داشته باشد و یا - مثلاً- برای ساربان آهنگ بسازد. ولی او در "شهری ننداری" که نزدیک خندق مندوی بود، با سید مقدس نگاه - که هم سید بود، هم واقعاً مقدس و نگاه بسیار نافذی نیز داشت - فردوس برین جایش باد- در قسمت موزیکال نمایشنامهها همکاری میکرد و خود در درامهها اکوردیون مینواخت."
نینواز که به رسالت خود آگاه بود نخستین بار با آهنگ «من نینوازم» ساخته خودش به رادیو کابل راه یافت. او اولاً با شخصیت متواضع برخورد دوستانه مورد احترام تمامی همکاران و همقطارانش قرار گرفت و ثانیاً با چیرهدستی در آهنگسازی، تصنیف ترانهها و نواختن آلات و دانش موسیقی داشت، مورد توجه هنرمندان واقع شد. شهرت و محبوبیت تعداد هنرمندانی چون ساربان، احمد ظاهر، مهوش، اولمیر، میرمن پروین، احمد ولی، هنگامه، حسیب دلنواز، سلما، اکبر رامش، ژیلا، رخشانه و... بدون شک مدیون آهنگهای دلنشینی بود که توسط نینواز تهیه میگردیدند. استاد آرمان که آهنگهایی از نینواز را نیز اجرا کرده است میگوید: «آهنگهای نینواز همگی بکر بود.»
خلیلالله خلیلی یکی از شاعران سرشناس درباری که سرانجام به پای خوکان خاین تنظیمی افتاد، هنگامی که استعداد خلاق نینواز را در هنر موسیقی و شعرشناسی دید، با ارادت شعری را به او تقدیم کرد:
«آنچنان کردی ز سوز و ساز خود محشر بپا
کز نيستان دلم شد عالم ديگر بپا
نغمهء تو، نالهء تو، سوز تو، آواز تو
هر يکی در رگ رگ من کرد صد آذر بپا
سوختم از ناتوانی مشت خاکستر شدم
کيست جز تو تا کند آتش ز خاکستر بپا»
گوشههایی از خصال و نقش هنری زنده یاد نینواز اینجا و آنجا انتشار یافته ولی هیچکدام به بعد دیگر شخصیت او مبارز راه آزادیبودنش است، نپرداختهاند.
شهرت و محبوبیت تعداد هنرمندانی چون ساربان، احمد ظاهر، مهوش، اولمیر، میرمن پروین، احمد ولی، هنگامه، حسیب دلنواز، سلما، اکبر رامش، ژیلا، رخشانه و. . . بدون شک مدیون آهنگهای دلنشینی بود که توسط نینواز تهیه میگردیدند.
نینواز با نفرت و درک دقیق از حکام فاسد زمانهاش زیر بار هیچ رژیمی نرفت و هنرش را به دربار نظامهای ضد مردمی عرضه نکرد و تابع زر و زور روزگار نشد، او از همان آغاز کودتای ننگین هفتم ثور مخالفتش را به طور علنی اظهار داشت و با بیانات تند رژیم «خلقی» را مزدور و آدمخوار میدانست چنانچه گفته میشود توطئه مرگ احمد ظاهر را با تمام دسیسهسازیهایش در محضر مردم با قاطعیت افشا کرد چیزی که باعث نشانیشدنش نزد دشمن خونخوار شد. نینواز میتوانست بخاطر زندهماندن از برابر حوادث خونین ساده بگذرد، دست جنایتکاران را بوسه زند و به ثناگوی رژیم خونآشام کودتایی مبدل شود و مانند مسحور جمال، فرهاد دریا، امیرجان صبوری، فرید رستگار و دهها هنرمند درباری از کنار خونهای ریخته مردم خاموشانه به «غرب» پرواز کند. ولی نینواز با افتخار مرگ را بر تسلیمشدن در کنار یارانش پذیرفت.
نینواز با وجود مشکلات آن زمان هنرمندان را در دامن خود پرورش داد. وی بیش از شش صد آهنگ کمپوز و بهترین اشعار را به آوازخوانان فراوانی پیشکش کرد که سبب شهرت شان گردید ولی هیچگاه دست طمع به سوی کسی دراز نکرد و مغرور شهرتش نشد، زیرا وی هنر موسیقی را که در آن زمان راه جدا از مردم را میپیمود یکی از روزنههای موثر آگاهیدهی برای آلام طاقتفرسا اجتماع محروم میدانست از همین رو ارتقای هنر موسیقی برای نینواز عمدگی کسب میکرد و با یاری هنرمندانی چون استاد برشنا، ترانهساز، هویدا، زلاند، سرمست، ساربان، احمد ظاهر و... نوازندگان پرشور موسیقی افغانستان را به سطح کشورهای منطقه ارتقا بخشید. تبادل افکار و بلندرفتن ظرفیتهای هنری زمانی بیشتر تسریع شد که نینواز رسما در وزارت اطلاعات و کلتور (١٣٥٣) استخدام گردید.
باید اضافه نمود که آموزشها و زحمات شبانهروزی زندهیاد نینواز در قالب آهنگهای مرغوب از احمد ظاهر عنوان هنرمند بیبدیل و عصیانگر ساخت. حتا بدخواهان موسیقی افغانستان هم قادر به انکار هنرنمایی احمد ظاهر و اثر انگشتان نوازشگر استادش نیستند. (مراجعه شود به «احمدظاهر همپای زمانه خواند و بیبدیل ماند»). آهنگ «خورشید من کجایی / سرد است خانهی من» از شاعر سیاسی و نامور ایران، ابوالقاسم لاهوتی و دهها شعر ممنوعه، به آهنگ مبدل گردید که توسط ساربان و احمد ظاهر به صحنه کشیده شد اصلا رنگ و بویی عشقبازانه و مبتذل که امروز مروج شدهاست نداشته و مالامال از مضمون میهندوستی و مردمخواهی اند که از نعمت نبوغ نینواز به نوا آمده اند اما متاسفانه در جامعه بسته و غرق در تاریکی ما اکثرا منحیث آهنگهای صرفا عاشقانه و غیرسیاسی معرفی شدهاند.
نینواز با اشعار شاعران کلاسیک و معاصر از «مولانا» تا «حافظ» و از «فرخی» و «لاهوتی» تا «فروغ» و «سایه» و «شفا» و غیره به خوبی آشناست و این هرگز تصادفی نیست که بیش از ١٥ قطعه شعر با درونمایه قوی ولی ظاهر ساده را فقط از دیوان لاهوتی برای احمد ظاهر و ساربان کمپوز میکند که از ارزش و محتوای غنی سرشار اند و با چنین دیدی به سراغ آثار مدرن سایر شاعران مطرح زمان میشتابد تا به کام جامعه بهترینها را بریزد نه زهری را که دیگران به نام هنر بر زخم سینههای مان ناخواسته طی چهار دهه اخیر تزریق کرده اند. به قول حبیباله ذکریا «اگر ما خطوط عمدهی هنری نینواز را مشخص سازیم این که او عشق به وطن داشت.»
به همین رقم خواندنهای حماسی مانند ترانهای برای «میربچه خان»، یکی از قهرمانان جنگ دوم افغان و انگلیس، سرود و سرودههای بیشمار دیگر که همخوانی با روحیه ضدبیگانه و رزمجویانهی مردم داشت. شماری از دوبیتیهای محلی و فولکلوریک را که سرشار از حس آزادیخواهی و رنج بیپایان مردم است و تا آن هنگام متاسفانه در کوچهها و پسکوچهها سینه به سینه در حال گمشدن ره میپیمودند با دستکاری نینواز و سایر یارانش جمعاوری شد، با موسیقی درآمیخت و رونق تازه گرفت و ثبت آرشیف گردید. و یا آهنگهایی از همین دست با وضعیت زندگی روستانشینان همانند «بیا برویم قالین ببافیم سوی آقچه» و... را به جامعهی محکوم و محروم افغانستان با صفا و صمیمیت تمام تقدیم کرد که حایز اهمیت اند.
حبیبالله ذکریا برادر شهید نینواز به درستی شهادت این قهرمان جانباخته خلق را سیاسی میداند و میافزاید:
«وقتی که کودتای ٧ ثور شد همگان میدانستند و میشناختند نینواز را، افکارش را، اعتقاداتش را و عشقش را.»
نینواز آرکستر اکادمی پولیس را رهبری میکند درحالیکه احمد ولی و هنگامه آواز میخوانند.
در سال ١٣٥٧ که بخش موزيک در اکادمی څارندوی تاسيس يافت از نينواز نيز خواسته شد تا در آنجا موسيقی را سروسامانی بدهد. او بیدرنگ پذيرفت. در همین جریان نینواز با صاحبمنصبان وطندوست و ضدرژیم خاصتا با داوود استاد اکادمی پولیس بیشتر آشنا میشود. این آشنایی سبب شد تا داوود که یکی از رهبران کلیدی قیام ١٤ اسد ١٣٥٨ بود، نینواز را به شرکت در این قیام دعوت نماید. نینواز با شور و حرارت به قیامکنندگان پیوست که بالاخره هممانند دهها رزمنده دیگر منجر به دستگیری و اعدامش شد و هممانند هزاران روشنفکر آزادیخواه در گور نامعلوم مدفون گشت.
این مسخ شخصیت مبارز اوست که گویا وی به دلیل چند حرف رکیکی که در جریان تسلیمگیری فرزندش از کودکستان شیرپور علیه رژیم به زبان رانده بود، دستگیر و اعدام میشود. شاهد عینیای که خوشبختانه امروز هم حیات دارد و با نینواز در یک اتاق زندانی بود، چنین میگوید:
«یکی از دستگیرشدگان فعال قیام چهاردهم اسد کامرهمینی بود از افغان فلم به نام قسیم، او قد بلند داشت و در مکروریان زندگی میکرد. نینواز و دو نفر دیگر از رادیو افغانستان به ارتباط او زندانی شده بودند. قسیم در ارتباط با فردی بود به نام گوهری که باید با تفنگچه مخفی خود به مرکز پخش نشرات رادیو میرفت و آن را در ساعت معین از کار میانداخت. گوهری قبل از آنکه وظیفه خود را اجرا کند حین تلاشی با تفنگچه دستگیر و روانه شکنجهگاه میشود. اینان هرکدام به شدت شکنجه شده بودند تا روابط خود را با دیگران افشا نمایند.»
برادر نینواز به این نتیجه میرسد که «یکی از عوامل تعیینکننده سرنوشتش تعهدش به ارزشهای ملی و اسلامی بود.» آری؛ نینواز آزاده همچون ویکتور خارا در برابر جلادان مزدور ایستاد و مرگ را بر زندگی اسارتبار ترجیح داد.
نینوازی که بر صداقت راه و هنرش باورمند بود در جایی میگوید:
«من به تاریخ افغانستان میگذارم وقتی من بمیرم چه نوشته میکند»
و تاریخ ما خواهد نوشت: نینواز هنرمند فروتنی که در برابر ستم برخاست، به اسارت نه گفت و ایستاده جان باخت!