دختران آزادی (شعر)
- رده: هنر و ادبیات
- نویسنده: آریان
- منتشر شده در جمعه، 15 میزان 1401
آهای نیروی باز مانده
با جهل و خرافات
با خشم و پشم؛
مردود و فرتوت،
خودباخته و خودفروخته؛
آی چاکران حلقه به گوش،
مترسکهایِ جبارِ روز
ای تولههای نسل تازی
بیخردان انگل،
های تو که نعوظ میکنی
با تار مویام
با گیسوی پریشانام
با «قوسهای فرورفتهی اندامام»؛
های شما که با لولهی تفنگ میخوانید،
ما
با دستهای خالی مان،
شما را
با تمام قدرت
با تمام توپ و تفنگ تان
به مبارزه میطلبیم.
محکم و سر به فلککشیده
مثل «ملالی»ها
مثل «ریزهگل»ها؛
مثل «مینا» که با گامهای استوارش
قبل از تولدم -مادرم را
و پای خواهرم را از پشت میز مکتب
به «خیابانهای اعتراض کشاند»
مثل «رهانا» که برای دفاع از میهناش
در جنگ با «دولت اسلامی: داعش»
رفته بود؛
مثل «حلیمه» که در بامیان
در پی «نان و کار»
با شکم گرسنه
گلوله خورد؛
مثل «ملکه ثریا»
که در میدانِ روشنی، برقع برداشت و شوالیههای تاریکی را به هراس انداخت؛
مثل «مهسا» که با اعتراضاش برحجاب و تار گیسویاش
رژیم را به لرزه درآورد
و انقلاب را رقم زد؛
بهسان دختری که در خیابانهای کابل
برخاسته از ویرانههای کنر، هرات، فراه و زابل
رو به روی قشون جهل و استبداد
با تکیه بر بازوی زنانِ امید و باور
سرود «زن زندگی آزادی» سر میدهد؛
دختری که بر بام خانهاش
از زیر تفنگ و باروت - پرچم سیاه و تابوت
برخاسته و به رسم اعتراض
با «یار دبستانی من» «هستی» را هست میکند.
و آن وقت شما
نیروی خونخوار، خودفروخته و خودباخته
ننگ تان باد
شرم تان باد؛
شمایکه خون ملت میریزید تا لکههای خون «ژینا»ها را از دست تان شسته باشید.
زهی خیال باطل!
شمای که
تعلیم را مباح خواندید،
از لحن تان پیداست
تمسخر جاهلانه تان
به دانش،
ما را خام نتوان کرد؛
که
«به هر رنگی که خواهی جامه میپوش
من از طرز خرامت میشناسم.»
دخترانی در این دیار در چنگ اختاپوس شما،
هستند که موها شان
شبیه شعلههای آتش
در سیاهترین روزهای تقویم
به امید طلوع صبح درخشان
زبانه میکشند.
*
آری آری
یاد تان باشد
یاد تان باشد که پوزه تان را
به خاک خواهند مالید
زنانی از نسل فردا
دختران آزادی
الاهگانِ هور،
رهای رها،
با جانی پرشور!
*
های دژخیمانِ هیچنشناس!
برمیاندازیمِ تان
رشته تان را پنبه میکنیم،
ما
که اختاپوس را مترسک میبینیم،
گمان دارید مترسک را چه ببینیم؟
یک حماقتِ از سر ترس؛
ما را به هیچ گرفتهاید؟
غلط خواندید.
۲۹ سنبله ۱۴۰۱