رسانهها، پرقدرتترین اسلحه جنگی امریکا
- رده: مقالات
- نویسنده: فرزاد
- منتشر شده در دوشنبه، 05 جوزا 1393
در تکسی شهری از یک گوشه کابل به گوشه دیگر روان بودم که نطق هفتهوار کرزی از ورای رادیو پخش میشد. کرزی رشد رسانهها و آزادی بیان را بزرگترین دستاورد حاکمیت سیزده سالهاش خواند. پیرمردی که در کنارم نشسته بود بلافاصله گفت: «در گذشته به دهن مردم قفل میانداختند اما گوش حاکمان باز بود، کرزی راه سادهتر را انتخاب کرد، به گوش خود و کابینهاش قفل انداخت ولی دهن مردم را باز گذاشت.»
درمورد بسط بیسابقه رسانههای افغانستان طی سیزده سال گذشته حرفهای ناگفته بسیاری وجود دارند که از دید مردم همیشه پنهان نگهداشته شدهاند. درک عوامل سربرآوردن سمارقوار صدها نشریه و رادیو و تلویزیون و تمویل آنها توسط امریکا و متحدانش ممکن نیست مگر این که مروری بر تاریخچه سوءاستفاده استعمار امریکایی از مطبوعات داشته باشیم که امروز از آن منحیث «امپریالیزم رسانهای» یاد میشود.
زمانی که نوکران روس در کشور حاکم بودند، آنان با هدایت مستقیم اربابان روسی شان دهن مردم را بو کشیده هر صدای مخالف را خفه میکردند و هیچ رسانه «آزاد» وجود نداشت. این خفقان در دوران حاکمیت تنظیمها و طالبان با شیوههای قرونوسطاییتر آن ادامه یافت. اما چندین دهه میشود که امریکا شیوههای نوین به زنجیرکشیدن ملتها را به پیش میبرد که در افغانستان نیز سیزده سال است که با نمونههای متنوع آن مواجهیم.
امریکا در کنار زرادخانه نظامیش، از رسانهها همچون سلاحی برای به بردگی کشانیدن ملتها بیشترین سود را میبرد. این کشور به هرجایی که قصد دستاندازی دارد، ابتدا با گسیل چینلهای تبلیغاتی و استفاده از شعارهای دروغین «آزادی بیان»، «آزادی مطبوعات» و «دموکراسی»، زمینه ذهنی را برای تجاوز و اسارت ملتها آماده میسازد و این را باصرفهترین و سهلترین راه رسیدن به اهداف شیطانیاش تشخیص دادهاست. آنان چندین دهه است به تجربه دریافتهاند که یکی از موثرترین و همهگیرترین ابزار تحمیق و شستشوی مغزی مردم، سوءاستفاده از مطبوعات است. به همین منظور، سی.آی.ای در سال ١٩٥٠ «رادیو اروپای آزاد» را راهاندازی و تمویل نمود که تا امروز تحت عنوان «رادیو آزادی» در دهها کشور و منجمله افغانستان نشرات و تبلیغات زهرآگین دارد.
برای نخستین بار در تاریخ، امریکا در جنگ اول خلیج در ١٩٩١، شبکه تلویزیونی سی.ان.ان را که آن زمان تنها چینل تلویزیونی خبری بیست و چهار ساعته جهان بود، جهت جهانکشاییاش بهکار گرفت. با استفاده از تکنولوژی مدرن و ستلایت، ارتش امریکا اخبار فلترشده از میدان جنگ با عراق را منطبق با سیاستهایش انعکاس داده افکار عامه را تحت بمبارد تبلیغاتی قرار داد. ایریک مارگولس در مقالهای تحت عنوان «کاربرد از مطبوعات بهمثابه یک اسلحه» که به تاریخ ٢١ اکتوبر ٢٠٠١ در «تورنتو ستار» منتشر شد، نوشت:
«واشنگتن برنامه داشت موفقیتی را که با انحصار، فلتر و شکلدهی تمامی اخبار از عملیاتهای نظامیش در جنگ خلیج در ١٩٩١ علیه عراق بهرهمند شده بود در افغانستان تکرار نماید. تا امروز تعداد عراقیهای کشتهشده در اثر بمباردمانهای امریکا یک راز باقی ماندهاست.»
در عصر ارتباطات، رسانهها وسایلی اند که بدون اجازه وارد خانههای مردم میشوند، ذهن و مغز آنان را در محاصره میگیرند و بهصورت غیرارادی و با شیوههای عوامفریبانه، افکار و دید آنان را به مسیر دلخواه منحرف میسازند. تونی شوارتز (Tony Schwartz)، نویسنده امریکایی و متخصص اعلانات تلویزیونی، در کتابی تحت عنوان «رسانهها، خدای دوم» مینویسد:
«خداگونه، یک رسانه با هدایت توجه میلیونها تن به یک واقعه و بهصورت هماهنگ میتواند مسیر جنگ را تغییر دهد، یک رییسجمهور و یا پادشاه را به زیر کشد، خوار و زبون را بالا کشد و پرافتخار را تحقیر کند.»
گراف نشان میدهد که در ۱۹۸۳ حدود ۵۰ شرکت مالکیت رسانهها را در ایالات متحده در چنگ داشتند ولی در ۲۰۰۴ این رقم فقط به پنج شرکت کاهش یافتهاست. این بدان معناست که رسانهها بیشتر انحصاری شدهاند.
در رسانههای به ظاهر «آزاد» امریکا، دروغ، ریا، سانسور و جعل بهصورت سیستماتیک و با شیوههای نوین صورت میگیرد. پروفیسر نورمن سالومن و ریس ارلیچ در کتاب «حمله به عراق: آنچه رسانههای خبری به شما نگفتند» از زبان یک خبرنگار امریکاییای که از سانسور آشکار در رسانههای آن کشور به جان رسیده است، نقل میکنند:
«هر بار که پیشنهاد میکنم گزارشی از تاثیرات مرگبار تحریمها بر مردم عادی و بینوای عراق تهیه کنم، روسایم میگویند که این خبرها قدیمی شدهاند در حالی که خود آنان هیچ گاه از پرداختن مجدد به اخبار مربوط به فساد و ستمکاری مسوولان عراقی خسته نمیشوند.»
هلن توماس، خبرنگار پرآوازه «یونایتد پرس انترنشنل»، که چندین دهه اخبار کاخ سفید را انعکاس میداد، در ٢٠٠٢ وقتی به جنبش ضدجنگ عراق پیوست، در سخنرانیای در پوهنتون ام.آی.تی اعتراف نمود: «من تا کنون پنجاه سال است که خودم را سانسور میکنم.»
امریکا که خود را «مهد آزادی» میداند، عملا به کشوری بدل شده که یک فیصد میلیاردر هستی جامعه را در چنگ گرفته و به ملل دیگر نیز ماشینهای مرگ و بربادی صادر میکنند. کانیا دیالمیدا (Kanya D’Almeida) در «انترپریس سرویس» (٢١ جنوری ٢٠١٢) مینویسد:
«در کشوری که قانون اساسی ١٧٨٧ آن وعده داده بود که توسط مردم و برای مردم باشد، یک فیصد پولدارترینها تمامی بنیادهای دموکراسی را ربودهاند.»
در رسانههای امریکا از جنبشهای میلیونی ضدجنگ، «جنبش وال استریت»، تظاهرات وسیع ضدجهانیسازی و غیره که همهروزه شهرهای بزرگ آن کشور را بهطور بیسابقهای به صحنه نبرد بدل میکنند، خبری نیست. اگر خبری نیز نشر کنند، آنان را بهصورت جمعی اوباش نمایش داده این جنبشهای خروشان را بیارزش وانمود میسازند.
پروفیسر نوام چامسکی، اندیشمند معروف امریکایی که روی شیوههای تبلیغاتی مطبوعات امریکا تحقیقات عمیقی نمودهاست، در مقالهای تحت عنوان «ده روش برای اغوای مردم بهواسطه رسانههای جمعی» یکی از اصلیترین این شیوهها را، که در اکثر رسانههای افغانستان نیز عینا تعقیب میگردد، چنین شرح میدهد:
«عنصر اصلی هدایت جامعه عبارت است از انحراف توجه مردم از مشکلات اساسی و تصمیمات محافل سیاسی و اقتصادی از طریق اشباع دایمی فضای جامعه با اخبار و اطلاعات مربوط به مسایل کماهمیت اجتماعی. روش انحراف اذهان عمومی از این جهت بسیار حایز اهمیت است که امکان کسب آگاهیهای جدی در عرصههای علوم، اقتصادیات، روانشناسی، نیوروبیولوجی و سیبرنتیک را از شهروندان سلب میکند.»
غولهای رسانهای در امریکا و سایر کشورهای بزرگ همانهایی اند که شاهرگهای اقتصادی کشورها را در چنگ داشته و بزرگترین شرکتهای انحصاری و منجمله کارخانههای اسلحهسازی و شرکتهای نفتی را در اختیار دارند. آنان با استفاده از سرمایه هنگفت، تجهیزات مدرن، وسایل پیشرفته ماهوارهای و با استخدام کارمندان مجرب واقعات جهان را منطبق با منافع دولتهای جنگافروز شان پوشش میدهند و بر جریان تبادل اطلاعات بخصوص در کشورهای فقیر سلطه کامل دارند.
پروفیسر نورمن سالومن، محقق امريكايی در كتاب «شما هميشه دروغ گفتهايد»، شش شرکت ابررسانهای امریکا را مورد بررسی قرار دادهاست که انحصار حجم وسیع اطلاعات را بهخود اختصاص دادهاند. این شش شرکت در واقع افکار عامه را در اختیار داشته به سمتی هدایت میکنند که منافع اقتصادی شان اقتضا نماید. در عصر جهانیشدن، این رسانهها محدود به امریکا نمانده بلکه در تمام جهان بر جریان تبادل اخبار حاکمیت میچلانند.
یکی از این شش غول رسانهای «نیوز کارپوریشن» است که مربوط به روبرت مرداک (Rupert Murdoch) میباشد. او سلطان رسانهای جهان خوانده میشود و چینلهای متعدد تلویزیونی، رادیویی و روزنامهها و مجلهها را در سراسر جهان در اختیار دارد. امپراتوری رسانهای او حجم وسیع اطلاعات را در انحصار داشته با دقت تمام افکار مردم را منحرف و همان چیزهایی را به ذهن شان جا میدهد که برای منافع شرکتهای فراملیتی و دولتهای متجاوز موثر باشند.
موبی گروپ سعد محسنی که چینلهای «طلوع»، «طلوع نیوز»، «لمر» و رادیو «ارکوزیا»، «آرمان» و غیره را در دست داشته و بیش از ٥٠٪ بینندگان را بهخود جلب نموده، روابط تنگاتنگی با «نیوز کارپوریش» دارد. گفته میشود مرداک بیش از ٣٠٪ در موبی گروپ سهم دارد. به همین دلیل است که «طلوع» بیش از هر چینل دیگر کشور به بازوی تبلیغاتی امریکا بدل شده و میلیونها دالر کمک یو.ایس.آید نیز به آن واریز میگردد. همانند رسانههای طراز اول امریکا، «طلوع» با مدیریت پلانشده افکار عمومی، آنان را به سمتی سوق میدهد که پلانهای تجاوزی امریکا نیازمند آن است.
غولهای رسانهای با تحقیقات وسیع در مورد چگونگی تسخیر افکار عامه، نیرنگهای جدیدی را برای نفوذ عمیقتر بر روان مردم ابداع کرده به کار میبندند. کورت لوین (Kurt Lewin) یکی از تیوریسینهای روانشناس آلمانیتبار امریکایی بود که تیوریهای فاشیستی او در خدمت سی.آی.ای قرار گرفته اند. او در کتابی تحت عنوان «چشمانداز زمان و اخلاق» راهنمای عملی را برای کوبیدن روحیه ملت و رهبران طرحریزی کرده، مینویسد:
«یکی از روشهای اساسی درهمشکستن روحیه ملی بهواسطه استراتیژی ارعاب، عبارت است از رعایت دقیق این تاکتیک: باید انسان را همواره در حالت بلاتکلیفی و بیاعتمادی به وضعیت فعلی و ترس از آنچه که ممکن است در آینده در انتظار او باشد، نگهداشت. علاوه بر آن، اگر تزلزل جزئی بین تدابیر شدید انضباطی و وعده خوشرفتاری با همدیگر همراه با نشر خبرهای ضد و نقیض، ساختار شناخت اوضاع را مبهم میسازد، در این صورت، انسان تصور خود را از این که هر برنامه مشخص، او را بهسوی هدف مطلوب میبرد یا برعکس از آن دور میسازد، از دست میدهد. در چنین شرایطی حتا آن شخصی که بهدنبال هدف مشخصی بوده و آماده است بهخاطر آن خطر کند، در نتیجه تقابل نیروهای درونی مرتبط با انجام آن، فلج میشود.»
در افغانستان این تیوریهای خاینانه کورت لوین مو به مو توسط امریکا و نوکرانش با به خدمتگرفتن رسانههای تمویلشده سفارت امریکا عملی شدهاند. نگهداشتن مردم «در حالت بلاتکلیفی و بیاعتمادی»، «ترس از آینده» و ... دقیقا به زور رسانههای جمعی و یک مشت «کارشناسان» و «تحلیلگران» کرایی اشغالگران با دادن «اخبار ضد و نقیض» و تحلیلهای هوایی مغایر با عینیت جامعه رواج یافته که زمینه را برای پیشبرد برنامههای غارتگرانه امریکا آماده نمودهاست.
تلویزیونهای افغانستان زبان شان را میبندند تا مردم را کور نگهدارند.
تحقیقات نشان میدهند که مردم امریکا در مسایل جهانی ناآگاهترین در سطح جهان اند و اطلاعات عمومی شان بهطرز وحشتناکی ناچیز است. رسانههای آن کشور عمدتا مردم را به مسایل کمارزش داخلی و برنامههای تفریحی مصروف نگه میدارند و از حقایق و رویدادهای جهان اطلاعرسانی نمیکنند. در کشوری که افکار مردم توسط رسانههای تجارتی شکلداده میشود، مردم از توانایی تجزیه و تحلیل اتفاقات و مسایل جامعه ناتوان میگردند و این زمینه را برای دولت مهیا میسازد که به آسانی آنان را فریب داده به مسیر دلخواه سوق دهد. یلیام ج. لدرر بیخبری و غفلت مردم کشورش را در کتابی تحت عنوان «ملتی از گوسفندان» به بررسی گرفتهاست.
دولت امریکا از بنگاههای خبری و روزنامهنگاران ضمنا منحیث جواسیس استخباراتیاش سود میبرد. کارل برنشتین (Carl Bernstein) از نویسندگان روزنامه «واشنگتن پست» و برنده جایزه مهم پولیتزر، در سال ١٩٧٧ نتیجه تحقیقاش درمورد استفاده سی.آی.ای از روزنامهنگاران منحیث جواسیسش را تحت عنوان «سی.آی.ای و رسانهها» منتشر ساخته، نوشت:
«...خبرنگاران مورد استفاده قرار گرفتند تا خارجیها را منحیث جاسوس استخدام و مورد کاربرد قرار دهند، معلومات را کسب و ارزیابی کنند و معلومات دروغین را بین مقامات دولتهای خارجی پخش کنند. تعداد زیادی از آنان قراردادهای پنهانی با سی.آی.ای امضا نمودند و تعهد نمودند که هیچگاه این داد و ستد شان را فاش نخواهند کرد.»
در کشوری که اخبار نیز به یک کالای تجارتی تبدیل شده و دروغ و ریا بر فضای رسانهایاش سایه سنگین افکنده، چطور ممکن است برای کشور دیگری «رسانههای آزاد» و «آزادی بیان» به ارمغان آورد؟ آنچه را کرزی دستاورد سیزدهسالهاش اعلان کرد، در واقع دستاورد دولت امریکا برای کنترول افکار مردم ما در تلاش برای تبدیل آنان به عناصر ناآگاه، خنثی، مطیع، امریکاپسند و پسیف بود. امریکا صدها میلیون دالر را در جنگ تبلیغاتیاش در کشور ما بهکار گرفت که تمویل چینلهای تلویزیونی و رادیویی بخش عمده آن بود تا از این طریق نبض جامعه و روحیات مردم ما را بهدست گرفته آنان را به هر راهی که میل دارد، بکشاند.
با این مقدمه، در نوشته بعدی با جزییات بیشتر روی مطبوعات افغانستان و چگونگی کنترول و سمتدهی آنان توسط امریکا خواهم نوشت.