سیمین بهبهانی: «شمشیر من همین شعر است»
- رده: هنر و ادبیات
- نویسنده: فرزاد
- منتشر شده در پنج شنبه، 13 سنبله 1393
سیمین بهبهانی از پرآوازهترین شاعران زن ایران به تاریخ ٢٨ اسد ١٣٩٣ در سن ٨٧ سالگی درگذشت. این بیدارزن شجاع، طی زندگی پربارش در برابر استبداد و سیاهی ایستاد و بُراترین، صریحترین و امیدبخشترین آثار از خود بر جا گذاشت.
در مورد زندگی و جایگاه رفیع ادبی و نوآوریهای او در غزل فارسی فراوان گفتهاند، بنا من نمیخواهم به این گوشه از کار و تلاش او تمرکز کنم. آنچه مرا واداشت که به معرفی این بزرگزن ادبیات فارسی بپردازم، تعهد اجتماعی اوست که برای ما افغانها و بخصوص به مدعیان ادب و شعر نکات آموزنده فراوانی در بر دارد.
شهامت و مبارزه سازشناپذیر و جانبازانه قلمی و عملی سیمین در برابر رژیم سفاک اسلامی ایران برازنده و الهامبخش است. آگاهی از سرگذشت یکچنین شخصیتهای ستیزهگر و شرافتمند بهخاطری اهمیت دارد که در کشور خود با انبوهی از شاعران و نویسندگان خودفروخته و خنثی مواجهیم که وجدان شان خفته و در مقابل رنج و مرارتهای استخوانسوز مردم کلوخ گشتهاند. درک وجدان بیدار و شور انسانی سیمین مهم است تا اگر توهین به او تلقی نگردد، آن را با شاعران زن افغان چون خالده فروغ، لیلا صراحت روشنی، حمیرا نکهت، بهار سعید و غیره به مقایسه گیریم که از سوی تمامی روشنفکران بیگانه با مردم و وطن بزرگسازی شده، نوابغ ادبی جا زده میشوند. تنها با شناخت عمیق از تعهد سیمین است که میتوان به کرختی و بیتفاوتی دردناک اکثر شاعران زن و مرد وطن ما در برابر سیاهی فراتر از ماتم جاری پیبریم.
احمدظاهر چندین شعر سیمین بهبهانی را با حنجره تلاییاش خواند که باعث معرفی او در افغانستان گردید: «ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا»، «چون درخت فروردین پر شکوفه شد جانم»، «خواهم چو راز پنهان از من اثر نباشد»، «وای من بیهودهام، بیهوده ام درکار ها» و غیره.
سیمین میدانست که از هنرمند جدا از مردم، سازشکار با دشمنان آنان و بیتفاوت نسبت به اوضاع ولو نابغه دوران باشد ناممکن است که اثر ارزنده و درخور توجه بیرون آید. آنچه شعر سیمین را به شاهکار عصرش بدل کرده ماندگار میسازد در همین نکته نهفتهاست که آیینه تمامنمای جهالت حاکمان تاریکاندیش و رنج و درد محرومان ایران تحت سلطه رژیم پلید آخندی است. در نبض شعر او، تپشهای قلب جامعهی اسیر سیاهی و استبداد و عشق بزرگ به مردم، وطن و آرمانهای انسانی را میتوان تشخیص داد.
تغییر مضمون در غزل
سیمین غزلسرای توانا بود که با ابداع اوزان تازه و نوآوری در غزل، به رساترین صدای شعر معاصر فارسی بدل گردید. اشعار او سرشار از قدرت تخیل بینظیر اند. او غزل را از چهارچوب مضامین صرفا عشقی به سوی مضامین اجتماعی و انتقادی کشانید تا بتواند درد ملتش را از این طریق فریاد کند. تغییر مضمون او را وادار به تغییر در شکل غزل نمود که خود درمورد میگوید:
«...از خود میپرسیدم چرا غزل تنها باید از عشق بگوید، حال آن که میتواند حرفهای دیگری هم داشته باشد. شروع کردم به تجربه. اول تعدادی از واژههای غیرمجاز را وارد غزل کردم و بعد به مسائل اجتماعی پرداختم... بعد برآن شدم اوزانی را به کار بگیرم که کمتر در غزل به کار رفته است.» (بی.بی.سی فارسی،١٩ اگست ٢٠١٤)
تعهد اجتماعی سیمین
بخش عمده آثار سیمین بخصوص بعد از انقلاب اسلامی، رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی داشت. او فداییوار در برابر بربریت و فشارهای رژیم تئوکراتیک ایستادگی نمود و به همین دلیل ایرانیان آزاده به او لقب «مادر ایران»، «غزل بانوی ایران» و «شاعر ملی» را دادند. دفاع جسورانه او از حقوق بشر و آزادی اندیشه در ایران باعث گردید که جوایز زیاد جهانی را نیز کسب نماید.
سیمین شعر را «شمشیر» خوانده همچون سلاحی در برابر استبداد بهدست گرفت و در این راه چنان استوار قدم گذاشت که از سر بریدن هم باکی ندارد:
شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمیخواهم
با خواب ناز جز در گور آمیختن نمیخواهم
شمشیر من همین شعر است، پرکارتر ز هر شمشیر
با این سلاح شیرین کار خون ریختن نمیخواهم
جز حق نمیتوانم گفت، گر سر بریدنم باید
سر پیش مینهم وز مرگ پرهیختن نمیخواهم
پرتو نوری علا در نوشتهای تحت عنوان «سیمین بهبهانی؛ سمبل اعتراض و عشق» (بی.بی.سی فارسی، ١٩ اگست ٢٠١٤) نوشت:
«سیمین با جرئت، نیازها و خواهشهای زنانگی و انسانی را در شعرش به تصویر میکشد.... همچنین سیمین با تصویر کردن زندگیِ دردناک زنان روسپی، برخلاف رسم زمانهاش، از آنان دفاع میکند و نشان میدهد این دسته از زنان طرد شده از اجتماع، خود، درمانده و محرومی بیش نیستند.»
«کشتار جمعه سیاه، سیمین را ... بهفریاد میکشاند.... حوادث بیرون چنان او را بهدرد میکشاند که شاعر را که از "کلاله مهر" بود و "جنگ و کینه" نمیدانست وامیدارد تا بهمردم خود خطاب کند:
سـازش مپسنـدیـد بـا هیــچ بهــانـه
کز خون شهیدان رودی است روانه
از ریشه ببرید آن دست که در باغ
میکَـنـْد شکوفه میسوخت جوانه»
دفاع پیگیر از زندانیان سیاسی
سیمین از مدافعان ثابتقدم زندانیان سیاسی در ایران بود. او با شعر و شرکتش در اکسیونهای مردمی، فریاد آزادیخواهی علیه خودکامگان گردید. در سخنرانیهایش از پرپر شدن زندهیاد سعید سلطانپور، سعیدی سیرجانی، پوینده و مختاری و دیگران توسط رژیم با آه دردناک یاد میکرد.
زمانی که در دهه شصت رژیم خمینی طی قتلعام وحشیانه دهها هزار زندانی سیاسی را تیرباران نمود، سیمین در شعر شورانگیز «آتش در زندان» در خزان ١٣٦٧ مادران تیربارانشدگان را به بستن صف در برابر بیداد فرامیخواند:
آتش به زندان افتاد ــ / ای داد از آن شب، ای داد!
ابلیس می زد فریاد:/ «های ای نرون، روحت شاد!»
...
سخت است، سخت، اما من / دانم که فردا دشمن
پا تا به سر خواهد سوخت / در آتش این بیداد.
ای مادران! دستادست، / شورنده، صف باید بست
تا دل بترکد از دیو، / فریاد! باهم فریاد!...
وقتی در ١٩ ثور ١٣٨٩، پنج زندانی سیاسی کرد هریک فرزاد کمانگر، علی حیدریان، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان به جرم آزادیخواهی توسط رژیم اعدام شدند، آتشی به جان سیمین افتاد و در شعری سرود:
بگو چگونه بنویسم یکی نه، پنج تن بودند
نه پنج، بلکه پنجاهان به خاطرات من بودند
کنون سری به هر داری شکسته گردنی دارد
که روز و روزگارانی یلان تهمتن بودند
ایستادگی در برابر سانسور «ولایت فقیه»
سیمین بهبهانی در میدان عمل نیز در کنار مردمش حضور داشت و هیچگاهی حاضر به ترک کشورش نشد
سیمین با همه سختیها ساخت و هیچگاهی راضی به ترک وطنش نشد. او مردم و کشورش را منبع اصلی و جز جداییناپذیر آثارش میدانست، بنا دوری از آنان را معادل خشکیدن سرچشمه لایزال شعرش تلقی مینمود. در مصاحبهای با «دویچه ویله» (١٧ جولای ٢٠١٢) گفت «واقعاً عادت کردهام به این آب و خاک و دوری از اینجا را تحمل نمیتوانم بکنم.»
او مثل هر هنرمند دگراندیش ایران زیر سایه سانسور و خفقان زندگی میکرد و حتا در جریان قتلهای زنجیرهای روشنفکران پیشرو بهدست رژیم، نام او نیز در لیست قربانیان احتمالی این جنایت ثبت بود، اما این قید و بندها و خطرات هیچگاه نتوانست مانع فعالیت آگاهگرانه سیمین گردد. او در مصاحبهای با «دویچه ویله» به تاریخ ٧ دسامبر ٢٠٠٧ میگوید:
«اینقدر فشار و جلوگیری از آزادی قلم زیاد است که آدم به ستوه میآید. البته ما کار خود را میکنیم.... تلاش ما نویسندگان این است، از هردری که میتوانیم با سانسور و خفقان مبارزه کنیم.... خود من وقتی اینجا نتوانم چیزی را چاپ کنم، از راه اینترنت، از راه تماس با دوستان، تلفن و فاکس میتوانم مطالبم را در دنیا منتشر کنم و نشان بدهم که نویسندگان ایران زندهاند.»
بیهراس از مرگ
سیمین از پیامد مقاومتش هراسی به دل نداشت. او از جنس یک تعداد روشنفکران زبون افغانستان نبود که وقتی ملت در ظلمت اشغالگران روسی و نوکرانش میسوخت، با رژیم پوشالی ساخته به قلمزنانش تبدیل شدند و امروز بیشرمانه برای توجیه زردرویی و خیانت شان، «خطر مرگ» و اعمال فشار از سوی دولت را دلیل میآورند.
او خود میگفت:
«آدمی هستم كه حرفی را كه به نظرم حق میآید مطرح میكنم و هیچ پروایی از جمهوری اسلامی ندارم. حالا اگر میخواهند زبان مرا ببرند، بیایند ببرند. اگر میخواهند چشمم را كور كنند، بكنند.»
در میدان عمل
بهخاطر دفاع پایدار از حقوق بربادرفته مردم ایران، سیمین چندین جایزه جهانی را نیز بهدست آورد.
سیمین تنها با قلمش به جنگ استبداد و ارتجاع نرفت بلکه در عمل نیز شخصا در حرکتهای مردمی و بخصوص در همایشهای مادران زندانیان سیاسی اعدامشده و در دفاع از حقوق زنان میهنش شرکت مینمود. او از نخستین امضاکنندگان کارزار «یک میلیون امضا» نیز بود.
در ١٧ حوت ١٣٨٤، مراسم روز جهانی زن در «پارک دانشجو» برگزار شد، ماموران دولتی این برنامه را برهم زدند و خانم بهبهانی نیز مورد ضرب و شتم و توهین و تحقیر ماموران امنیتی رژیم قرار گرفت. او در ارتباط به این حادثه به «رادیو فردا» (١٨ حوت ١٣٨٤) گفت:
«در ره منزل لیلی چه خطرهاست به جان ـ شرط اول قدم آن است که مجنون باشی. من خوشحالم که واقعا در راهی که دارم مجنون هستم و عاشقانه این راه را میپیمایم و همه عواقب آن را قبول دارم... من تا زنده هستم در راه خودم استوار هستم.»
به همین دلیل حتا در سن ٨٢ سالگی، رژیم «ولایت فقیه» او را خطرناک قلمداد میکرد. او در سال ۱۳۸۸ برای سخنرانی در روز جهانی زن به پاریس دعوت شد، زمانی که در ۱۷ حوت میخواهد سوی پاریس پرواز کند، ماموران امنیتی رژیم پاسپورت او را توقیف نموده برایش ابلاغ نمودند که ممنوعالخروج است. این حرکت رژیم در سطح جهانی انعکاس وسیع یافت و تنفر مدافعان عدالت و آزادی و حقوق زن را برانگیخت.
طی دهههای اخیر، سیمین از جدیترین و پرکارترین اعضای «کانون نویسندگان ایران» به شمار میرفت. این کانون در اعلامیهای به تاریخ ٣٠ اسد ١٣٩٣ در سوگ سیمین نوشت:
«سیمین عزیز پرستار زخمیترین پروانههایی بود که رخ به رخ عصر کرکس و کدورت و مرگ ایستاده بودند. شاعر بزرگ ما نه تنها پرچمدار آزادی، که از بلند قامتانِ فانوس بانِ شعر تعهد و آزادی بود. افزون بر اینها، سیمین خصلتهایی شریف و انسانی داشت.»
تبلیغات رژیم ساطوربهدست علیه سیمین
رهنورد زریاب و دیگر روشنفکران اخته افغانستان بهجای تجلیل نمایشی از سیمین، باید از تعهد، وجدان انسانی و ایستادگی او مقابل دشمنان مردمش چیزی میآموختند و به این درک میرسیدند که پوزهمالی در برابر عوامل تیرهبختی وطن عار و ننگ است. سیمین سازش با ستمکاران را همیشه محکوم میکرد: «سازش مپسندید بر وعده بخندید / کافتاده به حیلت دام از پی دانه / تا کعبهی مقصود راه دگری هست / جولانگه دیو است این راه میانه»
سیمین که با «شمشیر» شعرش به مصاف دستگاه پرتعفن آخندی رفته بود، از گزند تبلیغات زهرآگین آنان رهایی نداشت. رسانههای رژیمی همیشه او را مورد حملات خصمانه قرار میدهند که این خود نمایانگر موثربودن مبارزه قلمی وی میباشد.
روزنامه «کیهان» که توسط حسین شریعتمداری نماینده خامنهای، رهبر فاشیست جمهوری اسلامی ایران اداره میشود، فقط دو روز بعد از درگذشتش، او را به «ضدیت با دین»، «حمایت از فتنه» و سرودن شعر «مبتذل» متهم کرد.
سایت رژیمی «خیبر آنلاین» (۱ سنبله ۱۳۹۳) بعد از درگذشت سیمین نیز نتوانست تنفرش را از این زن ستمستیز پنهان کند:
«وی در سال ٧٦ به بهانه روز زن، بیانیهای را علیه جمهوری اسلامی خواند که تمام رادیوهای بیگانه و از جمله صدای اسرائیل به استقبال و بررسی آن شتافتند. بهبهانی با عضویت در کمیسیون شعر و ترانه، در جهت سیاستهای فرهنگی رژیم طاغوت قدم برمیداشت.»
وبسایت «جهان نیوز» وابسته به جریان تندرو در حکومت ایران از درد «شمشیر» این زن بزرگ اینچنین قوله کشید:
«حقیقت این است که سیمین بهبهانی خوب شعر میگوید اما شعرهای او موجب رنجش عمیق مردمش از احساس خیانت هنرمندانه به کشور از سوی وی میشود.... در حال حاضر بهبهانی عملا به یک مجیزگوی فرهنگ غرب تبدیل شده است. حقیقتی که نه خود میتواند انکار کند نه دوستان غربیاش».
اما طبعا به میزان مخالفت و لجنپاشی رژیم، سیمین در قلب مردمش بیشتر جا باز نمود و ستایش همگانی از وی را برانگیخت. نادر نادرپور، شاعر پرآوازه ایران زمانی مدعی شد که «در ایران فقط سیمین بهبهانی در طول این بیست سال شعر جدی گفته است.» سعید حمیدیان در سایت «شبنم نیوز» (٢٩ اسد ١٣٩٣) نوشت: «در آثار سیمین بهبهانی جنبه اجتماعی و سیاسی نیرومندی میبینیم که در شعر هیچکدام از شاعران زن در طول تاریخ وجود ندارد.»
«دوباره میسازمت وطن»
«دوباره میسازمت وطن» از اشعار ماندگار اوست که با صدای جادویی داریوش به سرود ایستادگی ملتی بدل گردیده که بیش از سه دهه در چنبره یک رژیم آزادیکش و ستمگر گیر افتادهاست اما در خونینترین و مختنقترین شرایط نیز غریو مبارزاتیاش بلند است.
داکتر صدرالدین الهی «شان نزول» این شعر جانبخش را از زبان سیمین چنین نقل میکند:
«سالهای بد بود. سالهای بعد از اعدامهای روی پشت بام و محکمههای بیعدالتی بهنام عدالت و قسط اسلامی. دلم از ویرانیها گرفته بود. در خانه تنها بودم. توی آشپزخانه یک میز کوچک بود و من بودم و کاغذ و قلم در دستم و هزار غم در دلم. نشستم. شعر در جانم میجوشید. ویرانیها را میدیدم و در فکر آن بودم که چه میتوان کرد؟ وطن درهم شکسته و ویران بود.
بله، آقای الهی، یکمرتبه شعر آمد. شعری که امید را به فردا نشان میدهد. ته قلبم روشن شد. فکر کردم اگر هم مرده باشم دوباره برمیخیزم که اهرمن ویرانگر را درهم بشکنم. نوشتم؛ بله، نوشتم: "دوباره میسازمت وطن" از دلم پرسیدم: با چی؟ و دل گفت: اگرچه با استخوان خویش و شعر شکل گرفت.»
سیمین چهره جهانی
سیمین برای اکثر نویسندگان و چهرههای برجسته ایرانی و خارجی منبع الهام بود و از او تقدیر به عمل میآوردند. اشعار او به چندین زبان زنده جهان ترجمه شدهاند. در سال ۲۰۰۶ روزنامه «واشنگتن پست» در مطلبی به قلم نورا بوستانی، او را شاعری خواند که هرگز قلم یا روحش را نفروخت. با مرگش، روزنامه «گاردین» بریتانیا او را «شیرزن ایران» لقب داد. نجوای کلام آتشین او آن چنان سراسر جهان را درنوردید که حتا اوباما در پیام نورزویاش برای مردم ایران، بندی از شعر او را بر زبان راند.
باوجود فشارهای رژیم، مراسم تشییع جنازه سیمین بهبهانی با حضور هزاران تن و سردادن سرودهای اعتراضی و نعره «درود به سیمین بهبهانی» برگزار گردید
«بعد از مرگم هم در خدمت مردم خواهم بود»
سیمین آن چنان از دستگاه خونخوار خامنهای تنفر داشت که از افتیدن جسدش بهدست رژیم و دفنش در محلی طبق میل حکومت واهمه داشت. سایت «ایرانوایر» (٢٤ اگست ٢٠١٤) به نقل از شیرین عبادی نوشت:
«هنگامی که قلب مهربانش یاری نکرد و در تخت بیمارستان بستری شد و سایه مرگ بر سرش گسترده شد، حکومتیان سراسیمه نمایندهای برای عیادت فرستادند با این امید که در صورت فوت سیمین، خانواده اجازه دفن او را در قطعه هنرمندان (قسمتی از بهشت زهرا که مختص دفن نامآورانی است که مخالف حکومت نبودند) بدهند و با یک تشیع جنازه مفصل دولتی، جسد بیجانش را تصاحب کرده و او را از مفاخر خود و دستپرورده انقلاب معرفی کنند. هرچند که خیال باطلی بود و سیمین که چنین روزی را پیشبینی میکرد، وصیت کرده بود که در امامزاده طاهر- که خانه ابدی نوه و همسرش و تعداد کثیری از دوستان و همرزمانش چون محمد مختاری، جعفر پوینده، احمد شاملو، احمد محمود و... است به خاک سپرده شود. او از آن جا که از کینه دشمنان آزادی به خوبی آگاه بود، به عزیزانش سپرده بود که اگر اجازه آرمیدن در امامزاده طاهر را ندادند، باید او را در مقبره خانوادگی دفن کنند. یعنی این که تحت هیچ شرایطی نباید بایستی در قطعه هنرمندان [دولتی] دفن شود و وزارت ارشاد نمیتواند صاحب مجلس عزای او باشد. این بار نیز تیر حکومت به خطا رفت و نتوانست شاعر ملی را مصادره کرده و تبدیل به شاعری دولتی کند.»
مراسم خاکسپاری سیمین بهبهانی با سرودهای ممنوعه «یار دبستانی»، «مرغ سحر» و غیره توسط شرکتکنندگان بدرقه گردید.
به راستی که دولت اجازه دفن او را در امامزاده طاهر نداد که در نتیجه «شاعر ملی» ایران در مقبره خانوادگیاش به خاک سپرده شد.
سیمین زمانی گفته بود:
«بارها گفتهام و بار دگر میگویم که من بعد از مرگم هم در خدمت مردم خواهم بود و مرگ نمیتواند مرا از مردمی که به آنها عشق میورزم جدا کند.»
به راستی او بعد از مرگش آثار جاودانه و شمشیرگون برجا گذاشت که تا سالهای سال همچون سلاح پیکار مبارزان آزادیخواه ایران، افغانستان و دیگر سرزمینهای فارسی زبان در جنگ با سیاهی و استبداد نقش ادا خواهد کرد. به این سبب مرگ سیمین را نمیتوان باور کرد، او در قلب میلیونها هموطنش زنده خواهد ماند.
دوباره میسازمت وطن
سیمین بهبهانی
به بانوی قصه فارسی؛ سیمین دانشور
دوباره میسازمت وطن!
اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم
اگرچه با استخوان خویش
دوباره میبویم از تو گل
بهمیل نسل جوان تو
دوباره میشویم از تو خون
بهسیل اشک روان خویش
دوباره یک روز روشنا
سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ میزنم
ز آبی آسمان خویش
اگرچه صدساله مُردهام
بهگور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلبِ اهرمن
بهنعرۀ آنچنان خویش
کسی که «عظم رمیم» را
دوباره انشا کند به لطف
چو کوه میبخشدم شکوه
به عرصۀ امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز
مجال تعلیم اگر بُوَد
جوانی آغاز میکنم
کنار نوباوگان خویش
حدیث «حبّالوطن» ز شوق
بدان رَوش ساز میکنم
که جان شود هر کلام دل
چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی
بهجاست کز تاب شعلهاش
گمان ندارم به کاهشی
ز گرمی دودمان خویش
۲۰ اسفندماه/حوت ۱۳۶۰
شمشیر من همین شعر است
شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمیخواهم
با خواب ناز جز در گور آمیختن نمیخواهم
شمشیر من همین شعر است، پرکارتر ز هر شمشیر
با این سلاح شیرین کار خون ریختن نمیخواهم
جز حق نمیتوانم گفت، گر سر بریدنم باید
سر پیش مینهم وز مرگ پرهیختن نمیخواهم
ای مرد من زنم انسان، بر تارکم به کین توزی
گر تاج خار نگذاری گل ریختن نمیخواهم
با هفت رنگ ابریشم از عشق شال میبافم
این رشتههای رنگین را بگسیختن نمیخواهم
هرلحظه آتشی در شهر افروختن نمییارم
هر روز فتنهای در دهر انگیختن نمیخواهم
این قافیت سبکتر گیر، جنگ و جنون و جهلت بس
این جمله گر تو میخواهی ای مرد من نمیخواهم