عبدالرحمن لودین، «کبریت» شعلهور در جنبش روشنفکری افغانستان
- رده: از صفحات تاریخ ما
- نویسنده: حزب همبستگی افغانستان
- منتشر شده در شنبه، 22 میزان 1396
«حزب همبستگی افغانستان» معرفی چهرههای انقلابی و قهرمانان واقعی تاریخ وطن ما را از وظایف مهم خود دانسته، به شرح زندگی عبدالرحمن لودین، از مبارزان ثابتقدم راه آزادی میپردازد که در سی و هفتمین بهار زندگیش توسط نادر سفاک تیرباران شد. او نمونه بارزی از یک روشنفکر پاکباز و نترس بود، که سرش را در راه آرمانش فدا کرد و رسم مبارزه واقعی را به ما آموخت.
مرور کارنامهی الهامبخش حماسهآفرینان دوران مشروطیت ازینرو برای نسل امروز ضرور است که اشغالگران خارجی و مزدبگیران داخلی شان این ملت خسته از جنگ را با توطئههای خطرناک انقیادطلبی، سیاستگریزی، سیاستستیزی و جامعه مدنی بازی آرام-آرام تهی از هویت ملی ساخته میکوشند با استعمارزدگی و استبدادپذیری عادت دهند.
عبدالرحمن لودین (۱۲۷۲ – ۱۳۰۹) که مدتی «کبریت» تخلص میکرد از شخصیتهای برازنده جنبش مشروطیت و نویسنده، شاعر پرشور، سیاستمدار و مبارز قاطع ضد انگلیس و دست پروردگانش بود. او در سال ۱۲۷۲ خورشیدی (۱۸۹۳م) در کابل به دنیا آمد و تحصیلاتش را تا درجه رشدیه (متوسطه) در لیسه حبیبیه به پایان رسانید. وی که به زبان پشتو و فارسی تسلط داشت و با اردو و ترکی و اندکی انگلیسی و عربی آشنا بود، از نخستین جوانانی بود که در «سراجالاخبار افغانیه» زیر نظر محمود طرزی مینوشت، ترجمه میکرد و اشعارش نشر میشد. عبدالحی حبیبی در کتاب «جنبش مشروطیت در افغانستان» از لودین نقل میکند که مولوی سرور واصف، از چهرههای سرشناس و پرافتخار مشروطیت اول، در لیسه حبیبیه معلم ادبیات او بوده است.
از خصوصیات منحصر به فرد لودین این بود به چیزی که میاندیشید عمل میکرد، آنچه که متاسفانه امروز در اکثر روشنفکران ما به مشاهده نمیرسد. او به صراحت لهجه و قاطعیت شهرت داشت و نه از حقایق چشمپوشی میکرد و نه از بیان آن ترسی به خود راه میداد و این خصال او را میتوان از لابلای شعرهایی که از او مانده اند به وضوح دریافت. با تیزبینی سیاسی و تهور انقلابی، در زمان سلطنت حبیبالله خود را به عنوان رهبر جناح چپ تشکیلات مخفی مشروطیت دوم تثبیت کرد.
وقتی امیر حبیبالله اولین نهضت روشنفکری را که در حزبی به نام «جمعیت سری ملی» (مشروطیت اول) متشکل شده بودند سرکوب خونین نمود و از ٤٥ تن از اعضایش را دستگیر، ٧ تن را اعدام، ٣٦ تن را زندانی و ٢ تن را به علت خیانت به حزب و همکاری با دربار مکافات داد، در یکچنین جو سرکوب و دهشت مسئولیت ادامه مبارزه به دوش مبارزانی چون لودین و یارانش افتاد، جوانانی که عاشقان آزادی و ترقی افغانستان بودند و امیر حبیبالله را عامل انگلیس و علت پسمانی افغانستان میدانستند.
تصویر منتشره در «سراجالاخبار افغانیه»، شماره ۲۲، سال دوم، ۱۳ اسد ۱۲۹۲
این جوانان به علت اختناق و استبداد حاکم در جامعه که نمیتوانستند در حزب واحدی متشکل شوند، با الهام از انقلابها و نهضتهای جهانی چون اتحاد جماهیر شوروی، ترکیه، هندوستان، کشورهای عربی وغیره به صورت گروههای کوچک و مخفی به مطالعه میپرداختند و پیکار شان را ادامه دادند. یکی از رادیکالترین این گروهها را لودین رهبری میکرد. آنان در جلسه مخفی تصمیم گرفتند شاه را که جز عیاشی و مزدورمنشی به انگلیسها مشغولیت دیگری نداشت، از راه بردارند و این وظیفه را لودین به عهده گرفت. او در ١٢ سرطان ١٢٩٧ (٤ جولای ١٩١٨) با تفنگچه شاه را مورد حمله قرار داد.
میرغلام محمد غبار، تاریخنویس مبارز در «افغانستان در مسیر تاریخ» (جلد اول، صفحات ٧٢٠ و ۷۲۱) به شرح ماجرا میپردازد:
«در سال ١٩١٨ (٩ سال پس از سرکوبی مشروطهخواهان) عبدالرحمن خان لودین محرر سراجالاخبار (پسر کاکا سیداحمد خان(۱)) که جوان رادیکال و آتشین مزاجی بود، در شب جشن تولدی امیر حبیبالله خان با تفنگچهئی در بام دکان متصل کوچه قاضی "شوربازار" در انتظار عبور موتر سواری امیر نشست (آن وقت معمول بود که شخص شاه در شبهای جشن و چراغان کابل بازارهای ارگ و چوک و شوربازار را عبور میکرد). همینکه موتر امیر مقابل دکان مذکور رسید، تفنگچه عبدالرحمن خان به صدا درآمد و گله در دماغه موتر اصابت کرد، اما موتر به سرعت گذاشت و امیر سالم ماند. فردا شهر کابل پر از جاسوسان شده بود و مرزا محمد حسین خان مستوفیالممالک {پدر مرتجع خلیلالله خلیلی} جدا در صدد کشف قضیه برآمد. از جمله یک جاسوس مشهور بنام "سرور بچه بیوه" بود که دکان سیمساری در همین بازار داشت و از قبل عبدالرحمن خان را مراقبت میکرد (خانه عبدالرحمن خان قدری بالاتر از دکان او در کوچه سنگ تراشی واقع بود.)
در هر حال عبدالرحمن خان با طوق و زنجیر در زندان ارگ دولتی کوته قلفی شد. متعاقبا یک دسته روشنفکران دیگری که ارتباط با این عمل عبدالرحمن خان نداشتند در عقب او به زندان ارگ فرستاده شدند از قبیل عبدالهادی خان داوی متخلص به "پریشان"، عبدالحمید خان کمیدان، محمد اسحق خان قزلباش پسر محمد اکبرخان چنداولی، شمسالدین خان محصل سابق مکتب حربیه و شیر محمد خان معروف به "افغان بیگ" محصل مکتب حربیه.»
لودین با نقشه ناکام ترور شاه نهتنها موفق نشد پیشکسوتان مشروطیت اول را از زندان رها سازد، بلکه خود به زندان افتاد و محکوم به اعدام گردید. زندگی اسیران مشروطیت اول و دسته عاملان ترور شاه (مشروطیت دوم) به تار مویی بسته بود و هرآن امکان داشت اعدام شوند ولی بنا به هر دلیلی که بود، امیر از میان این زندانیان هیچ یکی را اعدام نکرد و تا زمان کشته شدنش در شکارگاه کلهگوش لغمان آنان در زندان ماندند.
تصویری برگرفته از کتاب «جنبش مشروطیت در افغانستان»، نوشته عبدالحی حبیبی
با ترور حبیبالله در ۳۰ دلو ۱۲۹۷ (۲۰ فبروری ۱۹۱۹)، امانالله شهزاده جوان و روشنفکر قدرت را به دست گرفت و تمام زندانیان سیاسی دوران پدرش را آزاد و در پستهای مهم مقرر نمود.
لودین بعد از رهایی، مدتی را در جریده «امان افغان» کار کرد. در ۱۳۰۰ش عضو هیئت قانونگذاری شد. در ۱۳۰۲ به حیث یکی از اعضای هیئت فوقالعاده سفر بخارا تعیین گردید. در اتحاد جماهیر شوروی عضو هیئت سیاسی و عضو سفارت فوقالعاده در آن کشور بود. مدتی هم به حیث رئیس انجمن علمی و تحقیقی «مرکه دپښتو» کار کرد.
در ۱۳۰۳ کفیل سرمنشی شاه امانالله شد اما بنابر اختلاف نظری که در امور اصلاحات با امانالله خان داشت به زودی استعفا داد و به قندهار آمده خانهنشین شد.
لودین از اعضای لویه جرگه ۱۳۰۳ پغمان بود که به نوبه خود در خاموش ساختن ملاهایی که اصلاحات امانی را نمیخواستند بپذیرند شجاعانه استدلال میکرد و نظراتش را بیان میداشت:
«حضرات علما را نباید که در هر چیز و هر کار ناخنزنی کنند و بکارهای که در آن خدا حکومت و ملت را مختار نموده است، نبایستی مداخله را روادار شوند. این سخن بدان میماند که حکومت بیک مقام راه شوسه و یا سرک پخته را بردن خواهش دارد، درآنموقع بگویند که از علما پرسیده شود و یا به کدام جای نهر میکند، باید بی اجازه ملا نکند....» («رویداد لویه جرگه دارالسلطنه»، ۱۳۰۳، صفحه ۲۸۵ و ۲۸۶)
شاه امانالله در سفری به قندهار (۱۳۰۵) ریاست بلدیه را فعال ساخت و لودین را متقاعد ساخت تا ادارهاش کند. بعد از یک سال، چون به صداقت و پاکدامنی شهرت داشت به ریاست گمرکات کابل که مرکز فساد بود مقرر شد تا آن را پاکسازی نماید.
لودین از جمله روشنفکرانی نبود که ارتباطش با دربار و کار کردن در پستهای بلند و حساس دولتی او را از عشق به مردم و وطن غافل ساخته، راه معاملهی بده و بستان در پیش گیرد. او در لویه جرگه ۱۳۰۶ شتابزدگیهای شاه امانالله در اجرای بعضی اصلاحات به خصوص رفع حجاب زنان را مورد انتقاد قرار داده، تاکید داشت که این رفرمها خوب و ضرور است اما نه در موقعی که انگلیسها با هزار و یک نیرنگ در حال توطئه و برچیدن بساط دولت نوپا است. همین طور هم شد. لودین کنار رفت و مدتی نگذشت دولت امانی به اثر توطئههای داخلی و خارجی توسط ٣٠٠ تن که جز سلاح سبک چیز دیگری به دست نداشتند، به سرکردگی یک راهزن سقوط داده شد.
لودین از جمله نخستین کسانی بود که در دوران حاکمیت حبیبالله کلکانی به زندان افتاد. حتی شایع شد که اعدام شده است. میر غلام محمد غبار در «افغانستان در مسیر تاریخ» (جلد اول، صفحه ٧٢٣) مینویسد: «این خبر مثل صاعقه در مجمع روشنفکران تاثیر کرد حتی یکی از جوانکهای میمنهگی با تاثر مرثیهای نوشت و به من داد». اما این آوازه درست نبوده او بعد از مدتی رها گردید. طبعا در دوران این شاه دشمن علم و ترقی و دستنشانده انگلیس عرصه برای مبارزان و منورینی چون لودین تنگ گردید.
با رویکار آمدن نادر خان، بیاعتمادی و شک و تردید روشنفکران نسبت به رژیمش بیجهت نبود، بعد از قلع و قمع مخالفان ردیف اول و استحکام پایههایش، بسیار زود چهره واقعی این جلاد نمایان گردید و به سرکوب روشنفکران وطنپرست و ضد انگلیس آغاز کرد. تاج محمد خان پروانی را در شیرپور به توپ بست؛ فیض محمد خان باروتساز را که یک پا داشت و از پای دیگر زولانه شده بود با توپ پارچه پارچه نمود و مشهور است که او در وقت اعدام به نادر شاه سخت ناسزا گفت؛ غلام محیالدین خان آرتی را در پشاور ترور کردند؛ غلام محمد غبار اگرچه چانس آورد و اعدام نشد، زندانی و تبعید گردید. علاوتا مرزا عبدالرحمن خان، سعدالدین خان وکیل، انور خان بسمل و دیگران به زندان افتادند.
نادر جلاد، عبدالرحمن خان لودین را که آن زمان رئیس بلدیه کابل بود با نیرنگ از پیش برنامه شده به قصر دلکشا احضار و با آرامی تمام با او صحبت نموده بعد از صرف طعام غافلگیرانه به نظامیان گارد خود امر کرد او را تیرباران نمایند. بدینصورت این شخصیت بزرگ تاریخ ما درحالیکه فقط ۳۷سال عمر داشت در ۳ اسد ۱۳۰۹ (۲۵ جولای ۱۹۳۰) در کنار برج ساعت ارگ سر در راه آرمان بزرگش گذاشته جاودان گشت.
عجله نادر در اعدام بدون محاکمه لودین را سید قاسم رشتیا به نقل از سرمنشی نادرخان، میرزا محمد نواز خان و حافظ نورمحمد خان کهگدای چنین شرح میدهد:
«چون واقعه شورش دوم سمت شمالی شد، عبدالرحمن خان رئیس بلدیه کابل برای مسلح ساختن مردم کابل خواهش یک تعداد اسلحه را کرد. نادر خان بر او مشتبه شد و در وقتی که عبدالرحمن خان اوامر شاه را در کتابچه خود نوت میکرد نادر شاه کتابچه را از دست او گرفته شب مطالعه کرد. تمام یادداشتها و اشعار انقلابی او را خواند. فردا نامبرده را در مجلس وزرا به حضور خود خواست و از روی یادداشتهای خودش مخالفت او را با خود بر روی او کشیده فیالمجلس امر نمود که او را اعدام نمایند.»
هراس نادر از لودین دلایلی دیگری هم داشت: لودین کسی بود که با اراده قوی تصمیم گرفت تا امیر حبیبالله را با دستان خود معدوم نماید؛ در جریان محاکمه فرمایشی ولی خان دروازی وکیل سلطنت شاه امانالله توسط نادر، لودین فریاد برآورده بود که «مضحکتر از این محاکمه در جهان نبوده است که برای محکوم کردن شخصی مانند محمد ولی خان به اتهام طرفداری از بچه سقا، شهودی که علیه او آورده شده، همه از دوستان و خدمتگاران بچه سقا هستند. از روباه پرسیدند که شاهدت کیست؟ در جواب دم خود را جنباند و گفت این است شاهد من...». شجاعت، پاکی و رکگویی لودین چیزهایی نبودند که نادر از آن هراس به دل راه ندهد.
گفته میشود که آرامگاه عبدالرحمن لودین در دامنه «پنجه شاه» شهدای صالحین موقعیت دارد. «حزب همبستگی» با تلاشهای فراوان متاسفانه تا کنون نتوانسته موقعیت دقیق آنرا دریابد تا به بازسازی آن اقدام نماید. اگر دوستانی درین زمینه اطلاعات بیشتر داشته باشند با ما در تماس شوند.
نادر برای اثبات خوشخدمتی و مزدورمنشی به انگلیسها در اجرای ماموریت قلع و قمع روشنفکران انقلابی به این اکتفا نکرده، برای تحقیر و مرعوب ساختن سایر مبارزان جسد لودین را روی مرکبی نزد زنش به شوربازار فرستاد و خانوادهاش را مجبور ساخت که فوری در قبرستان شهدای صالحین بدون نام و نشان و بدون هیچ مراسمی به خاک سپرده شود.
رژیم مستبد نادر که در برابر مخالفان به سیاست مکر و فریب رذیلانه متوسل میشد، علیه لودین نیز بعد از شهادتش اتهامات دروغین را سرهم بندی کرد. جریده دولتی «اصلاح» در شماره ٦٧ مورخ ٣ اسد ١٣٠٩ خبر کوتاه اما دردناک اعدام این شخصیت درخشان تاریخ ما را نشر کرد:
شماره ۶۸ «اصلاح» (۷ اسد ۱۳۰۹) صفحه کاملی را به سرهمبندی اتهامات دروغین و رذیلانهای علیه لودین اختصاص داد تا او را بعد از شهادتش بدنام ساخته اعدامش را توجیه نماید. درین نوشته لودین فرد «فطرتاً شریر و در سرشت او خیانت تخمیر شده بود» نامیده شده، متهم به همدستی با حبیبالله کلکانی و «اشرار شمالی» گردیده است. سند جرم هم یک کتابچه یادداشت عنوان شده که «تاریخوار سراپا بقلم خیانت رقم او در مواقع مختلف تحریر شده بود بدست حکومت افتاد و محتویات این کتابچه سراسر حاکی از افکار منحوسه و نظریات منافقتکارانه او بود.» در ضمن از تفتیش دفتر و خانهاش سخن رفته که «چندین بوتلهای شراب از خانهاش کشف و چندین اسناد بیدینی و لامذهبی دهریانه او که نسبت بدین اسلام و عالم و روحانیت استخفاف و تحقیرهای تحریری نموده بدست آمد.»
درحالیکه حکم قتل لودین را نادرخان شخصا و بدون هیچ محاکمهای صادرکرده بود، در این نوشته دروغی عنوان گردیده که در سوم اسد، «در یک مجلس فوقالعادۂ که مشتمل بر هیئت وزرا و یک عده از علما و مشاهیر» و در برابر «هیئت محکمه» گویا «خیانت ملی و خیانت وطنی بر او ثابت» و حکم اعدامش در یک «محاکمه مختصر» صادر گردیده و همان روز «زوال معامله اعدام او اجرا شد.»
گل محمد خان مهمند وزیر داخله پلید نادرخان وظیفه گرفت تا لودین را که بین مردم و روشنفکران محبوبیت فراوان داشت بدنام سازد. او بر منبر مسجد چوبفروشی کابل بالا شد و لودین را اول کافر، زندیق و ملحد خواند، بعد یک بوتل شراب را به مردم نشان داد که گویا حین تفتیش از خانه او پیدا کرده است. در حالی که هنگام تفتیش اصلا او دنبال تمام دستنویسهای لودین بود تا زمینه انتشار آثار آزاد فکری و آزادیخواهی را در نطفه خاموش کند. به این صورت مقالات و اشعار چاپناشده، قاموس کامل پشتو در دو جلد، خاطرات زندگیاش، تذکره رجال معاصر، ترجمههای نظامنامههای مختلف از زبان ترکی وغیره همه غارت و نابود گردیدند.
گفته میشود در روزهای بحرانی رژیم امانی، لودین نامه طولانیای تحت عنوان «معروضات عاجزانه» حاوی پیشنهادات و دیدگاههایش را بدست ولیخان دروازی به شاه امانالله فرستاد که قرار اطلاعات متن دستنویس آن نزد احمدولی سروش، پسر ولیخان دروازی بوده هیچگاهی آنرا نشر ننمود.
نادر تصور داشت با سلاخی ملت میتواند شرایط را برای حاکمیت بلامنازع خود مساعد ساخته چند روزی بیشتر حکومت کند. اما او واقعا کور خوانده بود. شهید سیدکمال برادر نادر را در برلین از پا درآورد و بعد عبدالخالق خان قهرمان در همکاری با محمود و دیگران در سنین بسیار جوانی با الهام از خون مبارزان آزادیخواه وطن، تحقق عدالت را به دست گرفته، با دستان خود به زندگی این ننگ تاریخ پایان دادند.
شعر «نعره» لودین، آیینه تمامنمای افکار انقلابی اوست که در دوران جنگ جهانی اول سروده است:
نعره
ای ملت از برای خدا زودتر شوید
از شر و مکر و حیله دشمن خبر شوید
تا از صدای صاعقهاش گنگ و کر شوید
وانگه چو رعد نعرهزنان دربدر شوید
مانند برق جلوهکنان در نظر شوید
از یک طرف نهنگ و ز دیگر طرف پلنگ
هر دو بخون ما دهن خویش کرده رنگ
اکنون که گشته اند بخود مبتلا ز جنگ
جهدی کنید بهر چه هست این درنگ
در حفظ راه حق همه تیغ و سپر شوید
این وقت فرصت است نهنگام جشن و سور
هر کس که فوت میکندش میشود کفور
بس در همین خلال و چنین حال و این فتور
تیزی و سعی و همت تان اینقدر ضرور
تا از برای چشم عدو نیشتر شوید
امروز در تمامی عالم چه شور و شر
برپا و ما نشسته از آنجمله بیخبر
نی فکر سود نی سر سود ایمان بسر
افسوس بر فلاکت حال چنین بشر
باید ز شرم آب ز پا تا بسر شوید
الله عالم است که این خصم بدسرشت
اینحب حب خویش چسان کرده است کشت
تا هیچ فرق کرده نیاید ز خوب و زشت
نقشی چنین بساط ببایست در نوشت
ترسم خدا نخواسته زیر و زبر شوید
خصم بزرگ خویش شناسید انگلیز
زان پس عدوی دیگرتان است روس نیز
در این زمانه عهد نیر زد بیک پشیز
دارید ملت و وطن خویشتن عزیز
با اتحاد جمله چو شیر و شکر شوید
حاضر کنید اسلحه کوبید طبل و کوس
آرید روبجنگ چو عثمانی و پروس
تا حلق انگلیز فشارید و نای روس
در جاغر تفنگ گذارید کارتوس
چون شیر راست سوی مخالف بدر شوید
باری بسیر سوزن ساعت نظر بدوز
در لمحهها و لحظه و ساعت گذشت روز
همواره در تلف گذرد عمر ما چو یوز
افتاده ز بهر چه استادهگی هنوز
چیزی شوید یا کم و یا بیشتر شوید
ای غافل از زمانه و شاغل به لهو و گلف(۲)
با دشمن خبیث کسی کرده است حلف؟
خود فکر کن عدو نکند چون ز عهد خلف
باید گریست بر سر این احمقی و جلف
تا چند برای دیدن حق کور و کر شوید
زینسان که در کلاه و فراکوت و بوت نو
از رشک میبرید یکی از دگر گرو
ترسید ز انگلیز چو اطفال از ببو
تا کی پس از دریژ نگویید زیر زو
یکبار لازم است بعزم سفر شوید
این کرچ راست در کمر و جیغه در کلاه
بس وضع خوب و فیشن روز است واه واه
اما چه عیب روشن و بیهمتیست اه
کین هر دو محض بهر نمایش شود نگاه
باید برین حمیت خود نوحهگر شوید
از حال پر تاسف این ملت نجیب
خواهم بیان کنم بحضور تو ای ادیب
تا کی که بشنوی یاالله و یا نصیب
زین داستان نغز چنین قصهی عجیب
بهر شنیدن سخنم گوش اگر شوید
کردند خائنان جفاکیش بیفروغ
آقایی زمانه همه بهر خود قروغ
جهل و نفاق و بیخبری غفلت و دروغ
انداخته بگردن ما حلقه چو یوغ
گویند در اطاعت ما گاو و خر شوید
گر مستبدی ز روی جهالت عتاب کرد
یا غیر حق کدام کسی را عذاب کرد
یا بهر نفع خویش جهانی را خراب کرد
ناچارش عقل عالم و آدم خطاب کرد
تا کی بکشف حال چنین خیره سر شوید
هر کجا که جاهلیست پر از جهل و ابلهی
تفتیش در معارف ما میکند زهی!
چشمش پر از حرام دلی از خرد تهی
پس ای برادران چو چنین است گمرهی
بهر خدا از حال وطن باخبر شوید
بر نقد و جنس مالی ما خائنان امین
در مجلس سیاسی ما جاهلان مکین
نی فکر و هوش و قلب نه وجدان عقل و دین
تا بهر انتباه صدائی کشد چنین
کی غافلان زخواب تنعم بدر شوید
هر یک نشسته است به زین آنچنان تلک
کس نیست غم ز ملت و پرواش از ملک
با صد غرور و کبر همیتازد اسپ دک
کس نیست تا بسینه ایشان کند شلک
خوب ای خران چرید که تا چاغتر شوید
هر لحظه چون خیال چنین حال غم فزا
آید بسر ز جوش شود فرق من جدا
دایم بآه و ناله و افغان کنم نگاه
اندر هجوم اشک همیگویم این دعا
کی ظالمان خاک بسر دربدر شوید
نمونهای از نبشتههای عبدالرحمن لودین تحت عنوان «جشن مقدس اتفاق ملت» منتشره «سراجالاخبار افغانیه»، شماره ۲۳، سال چهارم، ۵ اسد ۱۲۹۴
کاکا سیداحمد خان لودین
(۱) کاکا سیداحمد خان (وفات در ۱۴ حوت ۱۳۰۶) پدر لودین، متولد قندهار نیز ازجمله مبارزان فعال مشروطیت اول بود که یازده سال را در زندان امیر حبیبالله گذراند. در زمان شیرعلی خان مکتب حربی خواند، از جمله ریاضیدانان منطقه بود و کتاب چاپ ناشده «خلاصه الحساب» را نوشت و چون به آموزش سواد علاقمند بود، اولین کتاب سوادآموزی برای کلان سالان را به نام «اصول کاکا» تدوین نمود که در هند و پاکستان نیز اصول آن به کار برده میشد.
(۲) امیر حبیبالله خان بازی گلف را دوست داشت و همیشه در چمن حضوری گلف مینمود.