بخشهایی از گزارش شاه امانالله خان از تفتیش قندهار
- رده: از صفحات تاریخ ما
- نویسنده: امانالله خان
- منتشر شده در شنبه، 04 سنبله 1396
شاه امانالله خان که برای حاکمیت قانون و رشد معارف و علم تلاش فراوان داشت، در جریان حکمرواییاش بر چگونگی تطبیق قوانین و کار ادارات دولتی شخصا نظارت داشت و گاهگاهی به ولایات سر زده ماموران صادق را مکافات و متخلفان را مجازات میکرد. او سفرهایی به ولایات شمالی، مرکزی و شرق و جنوب کشور داشت که از جمله از ۱۸میزان الی ۲۷ عقرب ۱۳۰۴ به قندهار رفت و به بررسی آن ولایت پرداخت که جزییات آن در کتابی تحت عنوان «تفتیش قندهار» به قلم امانالله خان آنزمان منتشر شد و در سال ۱۳۷۸ به کوشش حبیبالله رفیع با عنوان «حاکمیت قانون در افغانستان» تجدید چاپ گردید.
در ضمن به تاریخ ۴ قوس ۱۳۰۴، شاه امانالله در جمع وسیعی از وزرا، معینان، مدیران و ماموران ملکی و نظامی در قصر دلکشا گزارش کاملی از سفرش ارایه نمود تا برای آنان درس عبرت گردد. «حزب همبستگی افغانستان» بخشهای کوتاهی از این گزارش را که در جریده «امان افغان» (شماره ۴۸، سال ششم، ۲۰ حوت ۱۳۰۴) انتشار یافته است نشر میکند که از لابلای آن میتوان به افکار بلند و عشق این شاه مترقی به پیشرفت و تعالی کشور و جدیتش در اداره امور پیبرد.
از قندهار اگرچه یک هفته میشود که آمدهام، چون ناخوش بودم تا حال نتوانستهام که شما را میدیدم معافم کنید. میخواهم که یک قدری از معلومات این سفر چند روزه قندهار خود، و از کارهای که در آنجا اجرا شده است بشما معلومات بدهم بلکه ازین گفتار من برای شما نصیحت و برای اشخاصیکه در اطراف افغانستان میباشند یک درس عبرت داده میشود.
...
اگرچه بروز وداع ایام اقامت خودم را در قندهار گفته بودم که کمتر از پانزده و اضافهتر از بیست روز نخواهد بود ولی پس از اینکه وارد قندهار شدیم و بر کارهای آن یک نظر سرسری افگندم دیدم که در آن موعد ممکن نیست که اصلاحات لازمه بعمل آید. چنانچه بعد از پانزده روز گویا به کارهای مطلوبه خود آغاز کردیم، زیرا از یک طرف معلومات خودم تکمیل و از جانب دیگر لایحههای تفتیشیه مفتشین یکی بعد از دیگری بخودم آورده میشد.
اگر فقط میخواستم که کارهای آنجا را سرسری دیده اجراات درستی در آنجا نموده به وعده مقررهٔ خود واپس میآمدم میدانید که نه تنها کارهای آنجا از بد بدتر میشد، بلکه این گذشت و عدم بازخواست از قندهار موجب چشمسفیدی دیگر گوشه و کنار افغانستان نیز میگشت. لهذا از اقامت ایام موعدهٔ خود صرفنظر کرده تنها تمام کارهای آنجا را موعد حرکت خود از قندهار قرار دادم و ازین یک ماه و چند روز تا مقدور ما بود شب و روز حتی روزهای جمعه نیز کار کردم تا که درین قدر مدت کارهای آنجا را تمام کرده توانستم.
....
اشخاصیکه اطفال خود را به مکتب داخل کرده بودند و باز توجه به رفتن آنها به مکاتب نه نموده بودند، و یا بچههای شانرا خارج کرده بودند، بحضور خود خواسته و با آنها نطقی کرده و به دلایل معقول اوشانرا ازین خطای شان دانانده امر کردم که مجدداً فرزندان خود را بمکاتب بیاورند و علاوتا پنچ پنچ روپیه هر واحد آنها را محض تنبیه جریمه نمودم. آنها نیز بدین غلطی خودها اعتراف کرده بصورت فوری بچههای خود را بمکتب آوردند و اگر اظهار تاسف نمیکردند و مرتبهٔ اول نمیبود. البته که از اوشان سخت بازخواست میشد.
برای طلبهٔ که داخل مکاتب و به تعلیم خود حاضر بودند البته به اخبار خوانده باشید که انعامات را که سزاوار بودند دادم و در تعداد مکاتب قندهار نیز افزوده امر کردم که علیحده به تعداد هفتصد نفر طلبهایکه اکنون شهر قندهار منظوری دارد از ششصد الی هشتصد نفر طلبه دیگر بران افزوده شود. در مکتب اهل هنود رفتم تعداد طلبه ایشان را نسبتاً کمتر یافتم و آن علت دارد زیرا که هندوهای قندهار را ما از دست خود از مکاتب رم دادیم چنانچه که سال گذشته کدام سرمعلم یک یا دو نفر هندوبچه را بزور مسلمان کرده؛ نی ما چنانچه پیشتر گفتیم که مسلمانی بزور دادن پول نیست و باید ما با هندوهای مملکت خود، اینطور وضع را اختیار نه کرده اسباب تنفر آنها را روی کار نیاوریم و معلم و مدیر مکتب بجز دادن تعلیم به هیچ حق این امر را ندارند که به مسلمانشدن و هندوماندن آنها غرض و کاری داشته باشد اگر آنها به میل و رضای خود از عقاید پاک و اوامر صحیح اسلامی متاثر شده مسلمان میشوند، پس باید که بزور تعلیم نی بلکه به محکمه به نزد قاضی رفته ایمان بیاورند.
میدانید که اهل هنود در افغانستان یک جز بسیار ضعیف میباشند، میباید که ما و شما مراعات خاطر آنها را به هر طور که بتوانیم بکنیم و به آنها دلداری بدهیم و به هیچ صورت اوشان را از خود خفه و دلگیر نسازیم.
...
هرکسی که در افغانستان سکونت دارد و از هر فرقه که باشد و هر کار و هر صنعت و خدمتی که بکند تماماً افغان گفته میشوند. و خودم هیچ یک نوع امتیاز یا افتراقی را در بین افغانهای مملکت خود مناسب نمیبینم. شیعه و سنی را مسلمان و کلمهگوی و پیرو قرآن میدانم. امر کردم که نامهای سابقه موقوف و آینده تمام مکاتب بنام مکاتب ابتداییه با اسم گذر و محل خود یاد شوند و بچههای قریب و نزدیک هر مکتب بدون تفریق در همان مکتب که پهلوی خانهیی اوست آمده مجموعاً تعلیم بگیرند و در تعلیمات عمومی هندو و مسلمان پهلو به پهلو نشسته درس بخوانند البته در وقت تعلیم دنیات هندوها علیحده و مسلمانها علیحده دنیات و عقاید خود را یاد کنند ما را نباید که از حالا تخم نفاق و تفرقه را درمیان ملت خود بینداریم، بلکه تا بتوانیم در اتحاد و اتفاق و گرمجوشی شان بکوشیم. جایهای سابقه مکاتب هم اگرچه چندان بد نبود اما چون حالا تعداد طلبه افزوده شد جایهایی درجه دوم قندهار را از برای مکاتب تخصیص کردم تا طلبه در آن درس بخوانند.
روزیکه به قندهار داخل شدم بسیار نفری به استقبال من آمده بودند، اگرچه در تعداد نفری امروز بسیاری مردم مبالغه میکند لیکن خودم چون بیشتر جمعیتهای را دیدهام میتوانم که به فکر و خیال خود تخمین درستی امثال این ازدحامات و انبوهی خلایق را بکنم. گفته میتوانم که تعداد جمعیت آنروزه در میان سی الی سی و پنج هزار نفوس بوده است وقتیکه این نفری مرا دیدند به اندازهٔ محبت و گرمجوشی فوقالعاده خود را بمن نشانداده که مرا خیلی متاثر ساختند. میدانید که من به امثال این پذیراییها و رسمیات چندان پابندی ندارم و نه به مدح کسی خوشحال و نه به قبح کسی اهمیتی میدهم فقط عشق ترقیات و تعالی ملت محبوبم را بدل میپرورانم.
...
چنانچه در اثر خواندن اوراق تفتیشیه خودم با لذات به شفاخانه رفتم و به تمام جزئیات و کلیات آن علم آوردم در نتیجه از احمال و اغفال مدیر و داکتر شفاخانه سه هزار نفر مریض بیشتر از تعداد که دار و برده اند به کابل رپورت داده شده بود.
اگرچه این تعداد او خیانت گفته نمیشود زیرا که دوا بر پول نه بلکه مفت و رایگان برای اهالی داده میشود البته ممکن است که بواسطه این تعداد زیاد و غلطی که به کابل مخابره کردهاند در بودیجهٔ آینده سه هزار روپیه افزونتر منظوری خریداری ادویه را بخود حاصل میکردند علاوتاً مدیر شفاخانه از کار نبود و در فرصتیکه من به شفاخانه رفتم به مضمون (الخاین خایف) سخت پریشان و وارخطا به نظر میآمد حتی بنا گریه و زاری را نهاده. عدم خوشنودی خود را بکار موجودهٔ خود حکایه میکرد. لذا من نظر بدین احمال و اغفال او که در راپورتهای کابل غلط امضا کرده بود و یک انتظام درست و فعالیتی از او در امور شفاخانه به نظرم نرسید از ماموریت موقوفش کردم. داکتر شفاخانه را چون نسبت به سال گذشته امسال کمتر معالجهٔ مریضها را نموده بود و راپورتهائیکه تعداد مریضها در آن صحیح نبود و به متابعت مدیر دستخط کرده بود امر دادم که یک هفته تنخواه او را کسر نمایند.
...
نظر به اینکه در تحریر جواب دقت بکار برده نشده و حکم رسمی بصورت یادداشت به حاشیهٔ همان مکتوب وارد تحریر شده مدیر مستقله طبیه را بقطع معاش سهروزهاش امر دادم.
...
مدیر معارف قندهار را میشناسید که یک شخص درست و کارهای خوبی کرده اگرچه بعضی چیزهای جزوی از وی سر زده بود و یا به حقیقت آن نرسیده.... بهر تقدیر، چون خدماتش خوب و در امور عرفانی قندهار کوشش ورزیده بود و در تفتیش هم چیزی از او دیده نتوانستم برای خود مدیر معارف نشان ستور درجه دوم و به دو نفر سرمعلم درجه سوم ستور و برای شش نفر معلمین دیگر سه ماهه تنخواه بصورت بخشش داده شد.
...
تمام هئیت ادارهٔ گمرک کارهای خود را بکمال فعالیت ایفا داشته در امور مؤظفهٔ خویش اندک سستی و تنبلی بخود راه نداده بودند، نسبت به سالهای گذشته چون محصول شش ماهه او از روی تخمین سنجیده شد، چیزی افزونی و زیادت را نشان میداد، بنابرآن برای مدیر گمرگ آنجا نشان درجه اول ستور و برای سرکاتب او که وی نیز درین خدمت با وی شریک است نشان حسن خدمت داده شد، اما درین خصوص از مدیر گمرک کابل اظهار مسرت و تشکر میکنم. که کارهای گمرکی آنجا را بسیار خوب تنظیم و ترتیب داده یک اساس بسیار خوبی برای شان گزارده، مکافات او را نیز از قندهار خبر دادم که برایش در کابل داده شود. میدانید که مجازات و مکافات قندهار را چرا زود زود در معرض اجرا آوردم، تا کسانی که در کارهای شان نقص و ضرری باشد بصورت فوری در اصلاح آن بکوشند.
...
... به من تکرار میگویند گویا از این رهگذر ترقیخواهی و معارفپروری تجار قندهار بر سوداگرهای کابل گوی سبقت را ربودهاند و موجبات محبت و خلوصیت مرا به خود بیشتر جلب کرد که باوجود کمبضاعتی و بیثروتی که در اعلیترین دوکانهای شان بیشتر از پنج هزار روپیه مال دیده نمیشود و حتی از بسیار اسباب کارآمد دکانهای اعلی آنها علیالعموم خالی میباشند، بدون یک گفت و شنود و مذاکره به محض اظهار فیصد یک روپیه بر محصولاتشان اعانه معارف را قبولدار شدند و تاجرهای کابل باوجود این وسعت تجارت و کثرت ثروت تا حال برای ترقی معارف و ازدیاد امور عرفانی مملکت خویش هیچ یک اقدام شایانی نهکردهاند نی؛! باید تجار کابل معارف خود را دوست داشته باشند و برای اعانه امور عرفانی خود کم از کم به اندازهٔ قندهاریهای بیبضاعت ابراز همت نمایند، زیرا که هرچیزی گمشدنی و زوال میپذیرد، تنها چیزیکه باقی میماند و هیچ اندیشه گمشدن و بدزدی رفتن و نقصان را ندارد همین علم است و عرفان چیزیکه برای سعادت دینی و دنیوی بکار میافتد علم است، چیزیکه یک ملت را به نظر دوست و دشمن به وقار و صاحب اعتبار نشان میدهد همین علم است چیزی که حقیقتا یک ملت را باترقی میسازد علم است.
...
اگرچه قوماندان موجوده کوتوالی در فراهمآوردن امنیت و انظباط آنجا کاری نه نموده، و این اختیارات کافی را که نظامات برای او درین مورد داده است به اصول مطلوب در معرض اجرا نیاورده و هم دفاتر اوراق او بسیار بینظم و بیربط بود، اما چون نو مقرر شده بود و کارهای کوتوالی از سابق همچنین درهم و پریشان افتاده بود از شخص او خیانتی به مشاهدهام نه پیوست محض تنبیه یک رتبه منصب او تنزیل کرده شد.
....
... قاضی مرافعه یک شخص بسیار چالاک، زبانباز، بدافعال و مفسد بود هرقدر که سعی میشد که تحت کدام مواد جزائه بیاید. مدافعه شرعی و قانونی میکرد شخص را وصی مقرر داشته بود.
خلص اینکه اینطور یک قاضی مفسد اسبابساز فتنهانگیز کم دیده شده است. مفتشین و رفقای ما برین قانوندانی که او را سوءاستعمال میکرد بسیار افسوس میکردند، بهر تقدیر. چون شخص مشهور بالفساد و کارهای وی تماماً در زاویهٔ تعطیل مانده بود و در معاملهٔ سمت جنوبی مبلغی را از حکومت برای جمعآوری نفر گرفته، اما پیسهٔ را به ضروریات خود صرف و نفر هم نفرستاده بود و یک زمین سرکاری را به غبن فاحش خریداری نموده و حاصلات آن را میخورد و پیسهٔ آنرا نهرسانیده به اشخاص شریر و فسادپیشه سروکار داشت، بلکه یک دست اشرار را با خود نیز نگهداشته بود او را نه تنها از قضا موقوف کردم بلکه امر دادم که وصایت او فسخ شود و پول دولت از وی با جریمه گرفته و زمین سرکاری به همراه حاصل مالیه ازو مسترد گردد و خودش محبوساً به کابل آورده شود. خوشی را که عموم اهالی در وقت موقوفی این قاضی بدبخت اظهار کردند بیان آن درینجا ممکن نیست. حتی از غلغله و دعاگویی و خوشحالی عموم تقریباً چند دقیقه من بیان خودم را قطع کردم، وقتیکه سپاهیان او را از میدان کشیدند و نفری تا یکدم سکوت کردند من به واسطه از سر گرفتن بیان خود، اهالی را ساکت کردم علاوتاً در یادداشت خود نوشتم که در ریاست شورا اینچنین یک قانونی را وضع کند که آتیاً هیچ یک قاضی وصی شده نمیتواند اگر از سابق وصی شده باشد باید از وصایت خود را فارغ کند و الی قاضی نشود.
...
مستوفی سابق که حالا وفات کرده کارهای خوبی نکردهاست، تعجب دارم که نایبالحکومه چرا به پسران او یک تصدیق خدمت و صداقتکاری را داده است، امر کردم که تصدیق او را در دایرهٔ تحریراتم خواسته پاره کند و نایبالحکومه را ملامت کردم که چطور به فرزندان شخص تصدیق داده که پدر شان هیچ یک خدمتی درستی نکرده، بلکه بالعکس همه کارها را درهم و برهم و خراب نموده است. آتیاً نباید که نایبالحکومهها و حکام این چنین تصدیق را به کسی بغیر از علم و اطلاع بر خدمت و صداقت او بدهد زیرا در آن صورت معامله بجایی میکشد که صاحب تصدیق دست بدامن من میزند و مجبور میگردم که ضرور برای او نوازش و دلدهی بکنم.
...
اینقدر اجمالاً میگویم خرابیهایی که در حربیه قندهار از دست عبدالقیوم خان لوامشر بعمل آمده یک نفر مهمتر دربارهٔ حیوانات و مواشی متعلقه خود هم روادار نمیشود، نسبت به دفاتر و امور تحریریه او یک دفتر خاصهداری بانتها درجه خوبتر و بهتر گفته میشود.
علاوه بر این نایبالحکومه را در موضوع کدام یک مسئله شخصی خویش پیشروی مجلس مشوره نیز تهدید کرده گفته بود که یا فلان فیصله را بر طبق خواهش من بنما و الی تا حال آن عناد و خصومت را که با تو خفیفه داشتم، بصورت علنی در معرض اجرا خواهم گذارد. لذا نظر بدین خرابی و بیانتظامی که از وی در امور حربی ملاحظه شد و از این حرف نفوذی که ازو بحکومت آن به تصدیق رسید آخرین درجهٔ مجازات مادهٔ را که هم به زیر آن میآمد بر وی اجرا کرده، امر دادم که الی چهار سال حبس شود.
اگرچه از زیر مجازات آمدن عبدلقیوم خان لوامشر که یکی از رفقای مکتب ما بود، قدری متاثر شدهام اما خدا را شکر میکنم که به مقابل خرابی او یک نفر است.
...
برای اهالی داناندم که حکومت من برای قومیت و شخصیت اعتباری نیست، هر کسیکه میآید بیاید و بشرط اهلیت و لیاقت کار کند. خودم در عقب پیر و جوان نمیگردم، فقط آرزوی من اینست که باید علاقهدارهای شما جوان باشند تا به سلسلهٔ مراتب در وقت پیری که صاحب فکر و تجربه میباشند به نایبالحکومگی و دیگر کارهای بزرگ برسند. اگر من پیرها را علاقدار مقرر کنم، پسر باید که یک پیر شصت ساله را بعد از اینکه سی و شش سال در علاقداریها و حکومتهای چهارگانه چهار چهار سال کار کند در سن نودوشش سالگی که از فکر و عقل رفته میباشد نایبالحکومه مقرر کنم میدانید که این تودهٔ استخوان چطور کار خواهند توانست.
...
وقتیکه من از قندهار در غزنی رسیدم به واسطه تلفون خبر شدم که برای پذیرایی من در کابل ترتیبات کردهاند، اگرچه من آنها را ازین مسئله مانع شدم، بازهم از غزنی بسیار وخت روان شدم تا به کابل وقتی برسم که مردم هنوز از خانه و جای خود حرکت کرده نباشند و برای شان از این آمدن من تکلیف نرسد ازین حسیات شما که برای پذیرایی من ترتیبات گرفته بودید، تشکر میکنم. اما نمیخواهم که در هر وقت که من از یکجا به دیگر جای حرکت کنم اهالی کابل مکلف به ترتیبات و پذیراییهای من شوند، البته فرصت تکلیفات و پذیراییهای شاندارهم من چنانچه باربار گفتهام آن وقت خواهد بود که برای افغانستان یک خدمتی مهمی را انجام بدهم.