«حزبالتحریر» پوهنتون پروان را به سوی جهالت و افراطگرایی میکشاند
- رده: مقالات
- نویسنده: اسد
- منتشر شده در یکشنبه، 21 قوس 1395
این روزها بحث افراطگرایی دینی در مراکز تحصیلی افغانستان انعکاس وسیع رسانهای یافته است. در حدود ۱۶۰هزار مسجد و مدرسه دینی افغانستان، بشدت افکار داعشی و ارتجاعی تبلیغ شده و مضمون «ثقافت اسلامی» پوهنتونها هم به حربهای بدست بنیادگرایان نوع اخوانی، سلفی، وهابی، «ولایت فقیه» و غیره بدل گشته است که از طریق آن رسمی و بیدردسر افکار زهرآگین شان را که عامل تباهی افغانستان طی دهههای گذشته بوده است، ترویج میکنند.
من وضعیت اسفناک پوهنتون پروان را که در ۶۱کیلومتری کابل موقعیت دارد مختصرا بیان میدارم. کانونی که در آن جوانان ما باید افکار علمی و پیشرو را فراگیرند، به مرکز جهالتپروری و لانه گروههای تروریستی بدل گشته است و دولت نه تنها جلو این وضعیت ابتر را نمیگیرد، که عملا مقامات خود برای گروههای سوپرمرتجع و جانی زمینه تبلیغ را مهیا میسازند.
در پوهنتون پروان، یک گروه ماورای مرتجع و انسانستیز به نام «حزبالتحریر» که در واقع بازوی تیوریک داعش است، با دست باز فعالیت داشته افکار جوانان ناآگاه را مسموم میسازد.
این جریان که در سال ۱۹۵۳ توسط شیخ تقیالدین النبهانی فلسطینی تأسیس گردید فعلا تحت رهبری شیخ عطاء بن خلیل قرار داشته همفکر القاعده و داعش میباشد.
این حزب با آنکه رسما در وزارت عدلیه افغانستان ثبت نشده، اما دولت جلو زهرپراکنیهایش را نمیگیرد. آنان تمام جهان اسلام را «دارالکفر» نامیده، خواهان برپایی خلافت اسلامی بوده ضدیت دیوانهوار با دموکراسی و هرگونه آزادیهای فردی دارند. تحریریها اصلا افغانستان را منحیث یک کشور به رسمیت نمیشناسند و در سایت و نشریات شان، آنرا «ولایه افغانستان» خلافت موهوم شان میخوانند.
آنان هرچند با ارزشهای معنوی دنیای مدرن ضدیت شدید دارند، اما جهت تبلیغات عوامفریبانه و بهاصطلاح «جوانپسند» ساختن دیدگاههای عصر حجری شان، برعکس دیگر گروههای بنیادگرا، پوشیدن پتلون، ریش تراشیدن، استفاده از موبایل و فیسبوک و حتی نمایش بعضی فلمهای هالیودی (البته با برداشت و نتیجهگیری خاص خود شان) را مجاز میدانند چون درک کرده اند که نسل جوان را با همین شیوهها بهتر میتوان مجاب نموده به خدمت گرفت.
تعدادی از محصلان ممتاز پوهنتون تحت تاثیر تبلیغات حزبالتحریر، آنچنان شستشوی مغزی داده شده دگرگون شده اند که عملا تعلیم و درس را رها نموده به تبلیغیها بدل گشته اند چون از دید آنان علوم و درس به درد نخورده فقط باید از پوهنتون به حیث مرکز جلب و جذب و تبلیغ استفاده نمود. علوم طبیعی از نظر آنان «مسایل دنیوی» و فاقد ارزش اند، هرچند در «مبادی نظامی تعلیمی و تحصیلی دولت خلافت» این حزب قرونوسطایی برای فریب و نیرنگ، کسب علوم نیز مجاز دانسته شده است.
تنها مضمونی که تمامی حزبتحریریها به آن سخت علاقمند اند «ثقافت اسلامی» است. اکثر اعضای این حزب داوطلبانه حاضر میشوند در ساعت این مضمون روی مسایل مختلف آمادگی گرفته وعظ نمایند. شاگردان هم مجبورند به لاطایلات آنان گوش دهند و اگر پرسش و دیدگاه مخالفی ارایه کنند فوری تاپه «کفر» و «الحاد» میخورند به همین دلیل کسی جرئت سخن گفتن ندارد.
هر کسکه عضو «حزبالتحریر» باشد، از دید رهروانش خلیفه و عقل کل شناخته میشود و دیگران را بیسواد خطاب میکنند. از نظر آنان ملاهای مساجد که عضو حزب نباشند، بیسواد و نامسلمان اند. اعضای این گروه، همه چیز را میخانیکی و خشک از رهبران شان و نوشتههای منتشره مراکز آن، که مستقر در کشورهای عربی اند، یاد گرفته و طوطیوار به دیگران بیان میکنند تا فکر جوانان را به سیاهی بکشانند. آنان هیچ راه حل بنیادی برای مشکلات جاری کشور ندارند. مثلا این جریان عقبگرا مشکل اقتصادی کشور را میخواهد با جمعآوری ذکات از سرمایهداران حل کند بیخبر از اینکه منبع تمام مشکلات و فقر مدهش امروزی نظامهای سرمایهداری میباشند.
تحریریها به جای اولویت دادن به هزاران فاجعهای که وطن ما با آنها دست به گریبان است به مسایل پیشپا افتاده و جاهلانه میپردازند. مثلا تبلیغ میکنند که پروتین با نشایسته یکجا خورده نشود یعنی اگر در کدام عروسی خبر هستید که معمولا گوشت و برنج است تنها گوشت بخورید یا برنج! اگر لوبیا و نان خشک بود، یکی را انتخاب کنید! آنان این را از کرامات و ژرفبینی عمیق رهبران شان میخوانند که به چه نکات علمی توجه دارند!!
فعالیت مشکوک «حزبالتحریر» در پروان به حدی وسیع بود که عبدالله نیز آنرا برای «جمعیت اسلامی» تهدیدی پنداشته در اوایل قوس ۱۳۹۴از نفوذ آن هشدار داد. وی آنرا شاخه غیرنظامی گروههای تروریست خواند که جوانان را به اعمال هراسافگنانه ترغیب میکند. اما تا امروز اقدامی در برابر این گروه منفور و تاریکاندیش صورت نگرفته است.
در فکر بیمار اعضای «حزبالتحریر» زن اصلا انسان محسوب نشده و کوچکترین ارزشی به آنان قایل نیستند. از نظر آنان زنانی که از خانه بیرون شده به فکر تعلیم و آموزش میشوند، سزاوار نفرین و هرگونه برخورد شدید اند. متاسفانه این دیدگاه ضدانسانی در اثر تبلیغات یکچنین گروههای زنستیز در پوهنتون پروان شیوع یافته، دختران محصل روزگار تیرهای داشته مورد بیاحترامی و تحقیر قرار میگیرند.
اگر دخترانی در صحن پوهنتون دارای برقع نباشند و یا گوشهای از مو یا روی شان معلوم شود، توسط محصلان مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. در داخل پوهنتون پسر و دختر حق سخن گفتن باهم ندارند. در «مبادی نظامی تعلیمی و تحصیلی دولت خلافت» منتشره «حزبالتحریر» روی «عدم اختلاط شاگردان ذکور و اناث» منحیث یک اصل مهم تاکید شده است. این وضعیت باعث شده که دختران در پوهنتون تحت فشارهای شدیدی قرار گرفته به مشکل تحصیل شانرا به پیش برند.
اما همانهایی که زن را انسان نمیشمارند، و بخصوص محصلان پوهنځی ثقافت اسلامی که با یک بلست ریش و چندمتر لنگی خود شان را پیشوایان اسلام میدانند، وقتی چشم شان به دختری افتاد، گویی در عمر شان زن را ندیده اند، بسوی آنان بهاصطلاح چهارچشمه مینگرند! وقتی از آنان بپرسی که شما چرا به سوی دختران میبینید، دیدن به سوی زن نامحرم حرام است، در جواب میگویند «ما برای شان لعنت خدا را میفرستیم»!
یکی از عوامل تیرهروزی و فلاکت مردم ما در چند دهه اخیر رشد احزاب بنیادگرا، ضدمردمی، جنایتپیشه و ضدملی در کشور بوده است که توسط کشورهای استعماری بخصوص امریکا و انگلستان و دول ارتجاعی عربستان، پاکستان، ایران وغیره بر مردم نگونبخت ما تحمیل شده اند. چون اشغالگران به تجربه دریافته اند که نیروهای جانی بنیادگرا در برابر پول و امکانات حاضر به هرگونه معامله اند، آنان را منحیث چوبدستهای شان تا آخرین حد مورد حمایت مالی، تسلیحاتی و معنوی قرار دادند. انواع احزاب بنیادگرا غیر از پیاده کردن اهداف ارتجاع و امپریالیزم، دشمنان خونی ایدههای ملی و مترقی میباشند به همین دلیل بخصوص امریکا آنان را متحدان مطمئنش پنداشته نه تنها در افغانستان که در سایر کشورهای اسلامی در آغوش کشیده برای سرکوب وجدانهای بیدار و ضداستعماری به کار میبندد. بنابر همین دیدگاه امریکا و غرب، دولت پوشالی کابل با سیاستهای ضدملی در عمل حامی افراطگرایی در پوهنتونهای کشور میباشد و به هشدارهای عناصر آگاه و وطندوست بیتفاوت اند.