رژیم خمینی چگونه در «کنفرانس گوادلوپ» زاده شد؟
- رده: مقالات
- نویسنده: بهروز پویان
- منتشر شده در چهارشنبه، 24 سرطان 1394
پس از رویکارآمدن رژیم خونآشام ایران به رهبری خمینی، موضوع اختلافات ظاهری این رژیم با امریکا سالهاست که سرخط خبرهای داغ جهان است. اما موش و پشکبازی روی مسایلی چون برنامه هستهای ایران، غنیسازی یورانیوم، نفت، تحریمهای اقتصادی و تنشها روی سیاستها و اهداف شوم این دو کشور در منطقه، گاهی فروکش و گاهی هم اوج میگیرد. این جنگهای لفظی و خبرساز اذهان عامه را در واهمه قرار داده که گویا یگانه دشمن سرسخت امریکا در منطقه رژیم جمهوری اسلامی ایران است. اما در پس پرده، آخندهای ایران در تبانی با قدرتهای غربی و بخصوص امریکا قرار داشتهاند و امریکا و اسراییل از موجودیت یک رژیم سرکوبگر و مستبد در خاورمیانه سودهای فراوان اقتصادی و نظامی برده اند.
آری بن مناشه (Ari Ben-Menashe)، کارمند «مرکز فعالیتهای اطلاعاتی و ضدجاسوسی اسراییل» در کتابش «پول خون» از روابط تنگاتنگ ایران و اسراییل پرده برداشته مینویسد:
«ظهور خمينی در ايران، برای اسرایيل موهبتی بود که کمتر در درازای سالهای زياد، در اين منطقه روی داده بود.... او گوئی برای انجام هدفهای ما روی کار آمده بود و ما باور داشتيم که منافع امنيت ملی ما ايجاب میکرد که به او کمک و ياری دهيم.»
بازگشت خمینی از فرانسه به تهران در ١٢ جدی ١٣٥٧ با طیاره ایرفرانس.
رژیم ددمنش آخندی، در واقع از سوی قدرت های غربی بر مردم ایران تحمیل گردید. امریکا و متحدان غربیاش بهشمول فرانسه، انگلیس و آلمان «کنفرانس گوادلوپ» را در ١٣٥٧ در جزیرهای به همین نام، برگزار نمودند. در این نشست سهروزه روی نصب خمینی در ایران به توافق رسیدند.
گسترش خیزشهای ضد رژیم شاه و جنبش آزادیخواهانه در ایران به اوجش رسیده بود، فقر، بیکاری و استبداد رژیم شاهی منجر به ریختن تودهها به جادهها شده آنرا به پرتگاه نابودی کشانیده بود. از سوی دیگر پیکار نیروهای مترقی و چپ بخصوص «چریکهای فدایی خلق ایران» در بیداری مردم برای مبارزه علیه حکومت دستنشانده شاه و برقراری حکومت مستقل مردمی و استقلالطلب نقش بسزایی داشتند.
با سقوط رژیم شاه، امریکا و متحدانش منافع خویش را در خطر میدیدند و از قدرتگیری نیروهای چپ در این کشور سخت در هراس بودند و هرگز تحمل چنین وضعیتی را نداشتند، بنا فرصت را غنیمت شمرده، زمینه را برای رویکار آوردن حکومت ارتجاعی به رهبری خمینی مساعد ساختند تا توانسته باشند جلو قدرتگرفتن نیروهای انقلابی و چپ، تداوم صادرات نفت، مقابله با گسترش نفوذ اتحاد شوروی و جلو فروپاشی ارتش را بگیرند.
از چپ به راست: هلموت اشمیت (صدراعظم آلمان)، جیمی کارتر (رییس جمهور امریکا)، ژیسکاردستن (رییس جمهور فرانسه)، جیمز کالاهان (صدراعظم انگلستان) در جریان «کنفرانس گوادلوپ» در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹).
به دلایل فوق، در «کنفرانس گوادلوپ» تصمیم بر آن شد که از خمینی حمایت شود و شاه را مجبور کنند که ایران را ترک گوید. آنان میدانستند که خمینی میتواند از احساسات مذهبی مردم در تشکیل دولت وابسته به خوبی بهره برده و مسیر انقلاب را منحرف سازد. در خفا، دولت امریکا و متحدانش با خمینی به توافقاتی دست یافتند که باید این پیوند شان پنهان نگهداشته شود تا هردو جانب خوبتر به خواستههای شان برسند. دولت امریکا با تجربه چندین ساله کار با بنیادگرایان دینی، به خوبی میدانست که اینان به هر معاملهگری تن میدهند و حاضر اند با ایجاد ترس، وحشت و بربریت زمینه را برای تامین منافع باداران غربی خویش مهیا سازند. آنان این سیاست را در تقویت نیروهای مرتجع بنیادگرا در افغانستان نیز عملی نمودند.
هزاران زندانی سیاسی و انقلابی به حکم خمینی در سال ١٣٦٧ اعدام شدند.
با بازگشت خمینی از فرانسه به تهران و سخنرانیهای عوامفریبانه علیه حامیان غربیاش و متعاقبا دستگیری و اعدام هزاران انقلابی و دگراندیش، غرب به اهدافش دست یافت. بعد ها با افشای رسوایی «ایران-کنترا» بیشتر ارتباطات پنهانی رژیم آخندی با امریکا و اسراییل برملا گردید.
در سالهای پسین مجموعه مصاحبهها، شواهد و اسناد فاششدهی مسوولان «نهضت آزادی» (نهضت آزادی ایران در ۱۳۴۰ تاسیس شد و از جمله اعضای مشهور آن میتوان از مهدی بازرگان و علی شریعتی نام برد. این حزب مرتجع همیشه در تبانی با رژیم خونخوار ایران علیه نیروهای پیشرو این کشور عمل نمودهاست.) و ماموران سی.آی.ای نشان میدهد که این ارتباطات پنهانی بهمنظور انحراف جنبش عظیم مردمی بودهاست.
متن نامه خمینی برای قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧: «از ابتداى تشكيل نظام جمهورى اسلامى تاكنون، كسانى كه در زندانهاى سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشارى كرده و میكنند محارب و محكوم به اعدام میباشند.... اميدوارم با خشم و كينه انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد.»
ابراهیم یزدی، نماینده خاص خمینی در ملاقات پنهانی با امریکا که بعدها در پستهای مهم رژیم جمهوری اسلامی کار کرد.
ابراهیم یزدی در آستانه تغییر رژیم، نماینده خمینی در مذاکرات پنهانی با امریکا بود. وی در کتاب خاطراتش «شصت سال صبوری و شکوری» از تماسها و مذاکرات پنهانی جهت انتقال قدرت از شاه به خمینی نگاشتهاست که اولین دیدار وی در ٢٦ جدی ١٣٥٧ با وارن زیمرمن، فرستاده معاون وزارت خارجه امریکا بوده و آخرین دیدارش قبل از بازگشت آیتالله خمینی به ایران در ٧ دلو ١٣٥٧ انجام شدهاست.
وی همچنان مینویسد که در ١٨ جدی ١٣٥٧ دو تن از جانب رییسجمهور فرانسه پیام جیمی کارتر را به خمینی چنین فرستادند:
«هدف از دیدار با آقای خمینی پیغامی است که برای آیتالله دارند. این پیغام از طرف پرزیدنت کارتر برای آقای خمینی میباشد.… پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام کاملاً مخفی و محرمانه بماند. یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیتالله باید امکانپذیر باشد تا مرتب در جریان حوادث گذاشته شوید و این به نفع کشور شما و خصوصاً آیتالله میباشد.»
داکتر مایک ایوانز در کتابش «جیمی کارتر، حزب چپ لیبرال و هرج و مرج در جهان» مینویسد:
«جیمی کارتر برای حساب خمینی در پاریس چکهایی متنوع ۱۵۰ میلیون دالری میفرستاد که وظیفهاش سرنگونی شاه ایران و از بینبردن ملت وی بود... او همچنین مبلغ ۵۰۰ میلیون دالر به جنگجویان اخوانالمسلمین داد که با همان پولها طالبان و القاعده را بنیانگذاری کردند... همچنین مبلغ ۷.۹ میلیون دالر برای پس فرستادن گروگانهای امریکایی پس از ۴۴۴ روز اسارت، به جمهوری اسلامی بخشید...»
گروگانگیری سفارت امریکا در تهران نیرنگی بود که رژیم خمینی را با شعار «نه شرقی نه غربی» اش منحیث دستگاه ضد امریکایی مجسم ساخت. اما سالها بعد ابوالحسن بنیصدر (نخستین رییس جمهور دوره خمینی) فاش نمود که «گروگانگیری در امریکا طراحی و در ایران اجرا شد.»
مجله تایم در سال ١٣٥٧ (١٩٧٩) که تصویر خمینی و کارتر را در خود دارد. در این مجله درمورد گروگانگیریها نیز مطالبی منتشر شده است.
دکتر عباس میلانی نیز در کتابش «نگاهی به شاه» مینویسد که خمینی در نامهای که مستقیما برای کارتر فرستاد، نوشت:
«شما ارتش را خنثی کنید، دفاع از بختیار را وا بگذارید، در مقابل ما کمونیزم را مهار میکنیم و نفت را میفروشیم!»
حسینعلی منتظری یکی از رهبران بلندپایه رژیم آخندی بود که بعد از انقلاب اسلامی رییس مجلس خبرگان قانون اساسی شد، او در گفتو گویی که در ماه جدی ۱۳۸۵ توسط خبرنگار بریتانیایی انجام شده، اقرار میکند:
«من رفتم خدمت مرحوم آیتالله خمینی. به ایشان عرض کردم، آقا این اشغال سفارت طول کشیده و اینجور هم نمیمانه و آنها هم شاخدانه میکشند و بجا است تا مادامی که کارتر سر کار است این امتیاز را ایران به کارتر بده. برای اینکه انقلاب ما پیروزیش تقریبا به واسطه این بود که جو را کارتر مساعد کرد. این امتیاز را به عقیده من، جایش است دولت ایران به کارتر بدهد و گروگانها را آزاد کند.»
برعلاوه، اسناد متعددی از زبان دولتمندان امریکا و جاسوسانش در دست است که اظهار میدارند «سیا» برای بدنامسازی خیزشهای مردمی در جریان انقلاب، عوامل دهشتافکنش را در راهپیماییها داخل نموده بود تا دست به خرابکاری زده و بدین نوع حرکت مردمی را لطمه بزنند.
اگر اختلافات میان سران جنایتکار این کشور ها، عوافریبانه نمیبودند و رژیم فاشیستی ایران تهدید خطرناک برای امریکا میبود، سوال اینجا برمیخیزد که چگونه این کشور زیر ریش سیا به سلاح هستهای دست مییابد و همچون رژیم صدام مورد حمله نظامی قرار نمیگیرد؟ این دیگر بر همگان هویداست که دولتهای امریکا و ایران از بازی موش و پشک با یکدیگر، هردو جانب منفعت بزرگ میبرند ولی در انتها این ملت دربند ایران است که تمام بدبختی را متحمل میشوند.
رژیم ددمنش ایران، موهبتی برای امریکا در منطقه