«منار علم و جهل» نماد مبارزه علیه بنیادگرایی
- رده: از صفحات تاریخ ما
- نویسنده: رها آرزو
- منتشر شده در دوشنبه، 30 سنبله 1394
در سال ١٣٠٣ (١٩٢٤) شماری از ملاها و روحانیون افراطی به تحریک انگلیسها علیه دولت امانالله خان دست به تبلیغ زده مردم را به شورش واداشتند. آنان تمامی اصلاحات دوره امانی را خلاف دین اسلام خوانده، این شاه مترقی و وطندوست را کافر و جهاد علیه او را فرض اعلان کردند. همین باعث بروز اغتشاش سمت جنوبی گردید. دولت با آنکه موفق به سرکوب باغیون گردید اما صدها تن از سربازان دولتی در آن جان باختند که به پیشنهاد امانالله خان بنای یادبودی به نام «منار علم و جهل» در کابل برای تجلیل از خودگذری آنان اعمار گردید که تا کنون در جوار باغ وحش کابل پابرجاست.
ملا عبدالله مشهور به ملای لنگ سرغنه شورشیان جنوبی که در واقع ملاعمر عصر امانی بود و بالاخره به تاریخ ۴ جوزای ۱۳۰۴ به جزای اعمالش رسیده در تپه مرنجان تیرباران شد.
استا اولسن انسانشناس و نویسنده دنمارکی واقعه خوست را که در آن بنیادگرایان علیه دولت مردمی امانالله خان اغتشاش نموده بودند در کتاب «اسلام و سیاست در افغانستان» (ترجمه خلیل الله زمر، ص ۱۳۱ – ۱۳۳) چنین شرح میدهد:
«اغتشاش خوست در مارچ ۱۹۲۴ بر ضد اصلاحات اجتماعی دولت امانی برهبری ملا عبدالله مشهور به ملای لنگ و سایر ملاهای آن سمت به تحریک و رهنمایی روحانیون پرنفوذ مرکز به راه افتاد. در اغتشاش خوست یکی از مریدان حضرت صاحب شوربازار بنام عبدالغنی، قبایل سلیمانخیل را در کنار ملاعبدالله و ملا عبدالرشید سهاکی قرار داد. این دو ملا در دستی قرآن و در دست دیگر قانون جزا را گرفته در میان قبایل که متأسفانه از سواد و دانش بیبهره بودند فریاد میزدند: کدامیک را قبول دارید! قرآن یا قانون را؟ و طبعاً مردم میگفتند: قرآن را و سپس مردم را بشورش دعوت میکردند.»
برای مهار این وضعیت، حکومت لویه جرگهای را فراخواند تا راه حل مناسب جستجو نماید. لویه جرگه با تعدیل برخی مواد برنامه اصلاحات، هیاتی را به ریاست نورالمشایخ غرض مذاکره نزد شورشیان فرستاد تا تذکر بدهند که تمام مواد قانون با شریعت اسلام تطبیق داده شده و هیچ مادهای در تضاد با اسلام نیست. اما مذاکره با شورشیان نتیجه مطلوب به بار نیاورد، زیرا نورالمشایخ قسماً اعتراضات ملای لنگ را تایید کرده به شاه بازگو نمود، مگر شاه حاضر نشد به خواهش شورشیان نظامنامه اساسی و قانون جزا را لغو کند.
نورالمشایخ مشهور به حضرت شوربازار از اجداد صبغتالله مجددی بود که منحیث یک فرد مرتجع و خاین همیشه در خدمت بیگانگان و رژیم های مستبد قرار داشت.
زندهیاد میر غلام محمد غبار در «افغانستان در مسیر تاریخ» (جلد اول، ص ٨٠٨) در این مورد مینویسد:
«از کابل غندمشر عبدالحمید خان معاون رئیس ارکانحرب و غندمشر محمد اسمعیل خان با هشتصد عسکر (موسوم به جان فدا) برای باز کردن کوتل تیره و پیوستن به وزیر حربیه در گردیز سوق شد، ولی در موضع بیدک لوگر در نتیجه یک شباخون هولناک شورشیان تا نفر اخیر کشته شدند.»
انگلیس که خود را در این توطئه پیروز میدانست دست به مداخله مستقیم زد و یک تن هندو به نام عبدالکریم را زیر نام پسر امیر محمد یعقوب خان داخل قوم ځدران پکتیا نمود که رهبری اغتشاش را به دست گرفت. در آغاز جنگ به نفع شورشیان پیش میرفت چون از یک سو بودجه دولت به اتمام رسید و از سوی دیگر ٨٠٠ عسکر دولت به یکبارگی کشته شدند که این ضربه سختی بر پیکر رژیم نوپای امانی بود. در همین دوره بود که عبدالکریم با حمایت انگلیسها در پکتیا دعوای امارت نمود و دولت از این فرصت سود برده علیه او تبلیغات به راه انداخت.
منار علم و جهل
از آنجایی که اکثریت مردم افغانستان از خدمات دولت امانی راضی و ممنون بودند، جمع وسیع یکصدا علیه این اغتشاش جاهلان برخاستند که منجر به سرکوب آن شد. میر غلام محمد غبار در «افغانستان در مسیر تاریخ» (جلد اول، ص ٨٠٩) مینویسد:
«...همینکه دانستند اغتشاش پاکتیا ماهیت مذهبی نی، بلکه ماهیت سیاسی و آنهم به مداخله دولت انگلیس دارد، همه به حمایت دولت برخاستند و بر ضد نفوذ خارجی متحد گردیدند. پس ولایات شمالی افغانستان اعزام ده هزار سواره و ولایت ننگرهار اعزام هفده هزار نفر مسلح برذمه گرفت، و از کاپیسا و پروان قطعات امدادیه رسید. مردم هزاره به شاه نوشتند که ما در جنگ برادران پاکتیایی تا حال مداخله نکردیم ولی اکنون که دست خارجی توسط عبدالکریم هندی در افغانستان دراز شده، ما حاضریم که تا پنجاه هزار مرد مسلح به دولت تقدیم نمایم. در خود پکتیا نیز احساسات عمومی بعد از ورود عبدالکریم هندی انگیخته شده بود، چنانکه مردم جاجی و څمکنی طرف دولت را التزام کردند، و هندوهای خوست تغذیه عسکر دولت را بذمه گرفتند. شهر کابل تادیه معاش سه کندک نظامی اعزامی در لوگر را پذیرفت، و بعضا زنان کابل زیورات خود را به دولت اعانه دادند. سه هزار شاگردان مدارس کابل از وزارت حربیه تقاضای اسلحه و شمولیت در میدان جنگ نمودند، و عدهیی هم به خوست سوق گردیدند. تعلیمات نظامی نیز در مدارس آغاز شد و قوای امدادی بلخ و قندهار در کابل ریختن گرفت.»
در آن دوران هندوهای افغانستان منحیث شهروندان اصیل کشور با جان و دل از دولت حمایت کرده در این جنگ سهم بزرگ ادا کردند. جریده «حقیقت» به تاریخ ٢٩ اسد ١٣٠٣ ضمن «اظهار امتنان از همدردی و وفاکیشی هندوها»، در گزارشی تحت عنوان «همدردی اهل هنود سمت جنوبی با عساکر افغانی» نوشت:
«... حسیات اهل هنود و مردمان این اطراف و اکناف با عساکر اسلامیه افغانی ما نهایت همدردانه و وفاکارانه است... در بعضی اوقاتی که موقتا سلسله وصول ارذاق و معاشات و دیگر لوازمات عسکریه بواسطه قطع سلسله راه عبور و مرور از طرف اشقیا منقطع و مسدود میشد هرگونه ضروریات و لوازمات قشونی را مردمان اهل هنود آنجا بکمال خرمی و طیف رضا برای فوجیها بهم میرسانیدند.»
سپس محمود طرزی (که سفیر افغانستان در پاریس بود) فوراً خود را به کابل رسانید و همراه با محمد ولی خان (وزیر حربیه) برای آرام ساختن شورش تدابیر لازم و سنجیده گرفتند در نتیجه این زحمات و همکاری وسیع مردم، شورش سرکوب و سران باغی فراری شدند. درین میان ملای لنگ و ملا عبدالرشید که به کوهها پناه برده بودند توسط مردم دستگیر و تسلیم دولت داده شدند.
خوانین شینوار در عصر امانی که طرف لشکر جهل ملای لنگ را گرفتند اما به زودی سرکوب شدند.
شورش جنوبی نتیجه شرافکنی های انگلیسها بود که میکوشیدند به این صورت از مردم پکتیا که در جنگ سوم افغان ـ انگلیس با شهامت تمام نیروهای اشغالگر را شکست داده بودند انتقام بگیرند. مهار این شورش که بیش از یکسال به طول انجامید بار سنگینی بر دولت امانی بود. تقریبا مالیات یکساله در آن به هدر رفت و متعاقبا در لویه جرگه پغمان شاه امانالله مجبور شد که با روحانیون مرتجع از راه مماشات پیش رفته بخشی از برنامه اصلاحاتش را کنار گذارد.
بنای یادبود «منار علم و جهل» در دامنه کوه شیردروازه کابل به دلیل داشتن بار سنگین و پرمعنی ضدیت با روحانیون اجیر انگلیس، از سوی هیچ دولتی تبلیغ و قدردانی نگردید. به همین دلیل این منار بسیار ناشناخته مانده است.
در پای این منار، نام و مشخصات تمامی کسانی که در «مقابله جهل و علم» شهید شدند درج است و در قسمت بالایی منار متن ذیل به چشم میخورد:
(۲۳ جوزای ۱۳۰۴): مراسم افتتاح منار علم و جهل
«نظر به فداکاریهای قیمتدار فرزندان رشید وطن و شیرمردان غیور ملت که در محاربۀ جهال بغاوتپیشۀ سمت جنوبی که فیالواقع یک مقابلۀ جهل وعلم بود، در سنه ١٣٠٣هجری شمسی عصر اعلیحضرت، محیی ملت افغان پادشاه ترقیخواه افغانستان الغازی (امیرامانالله خان) بمقابل ارتقای ملی و اعتلای علم و تمدن رخنمود بکمال متانت و پایداری در حفاظه شرف و عزت دولت متبوع خودها و طرفدار علم و معرفت بمدافعه اشرار بغاوت شعار و محاربۀ گمراهان تبۀ روزگار و ازالۀ ارادات باطله شان کوشیده داد همت و غیرت اسلامی را دادند و حیات خود را فدای ترقیات مملکت و قربانی اولوالامر مقدس خودشان کرده برای خود حیات جاوید و نکونامی تاریخی حاصل کردند. این یادگار باسعادت و افتخار بتاریخ ۲۳ جوزا ۱۳۰۴ شمسی تاسیس یافت تا وطندوستیها و معارفخواهیهای آن فداکاران راه حقانیت را اولاد آینده وطن بنظر تمجید و بازماندگان شانرا بنگاه احترام دیده افراد حساس و احفاد {فرزندزادگان} حقپرست افغانرا دلیل رفتار و سرلوح افتخار باشد.»
خبر مراسم اعدام ملای لنگ و ۵۲ تن از شرکای جرمش در جریده «حقیقت» (۶ جوزای ۱۳۰۴)
به تاریخ ۴ جوزای ١٣٠٤ ملای لنگ و ملا عبدالرشید با ۵۱ تن از همدستان شان بعد از اینکه حکم اعدام بر آنان صادر شد، طی مراسمی در تپه مرنجان اعدام شدند و چندصد تن دیگر به ولایات شمالی تبعید شدند. امانالله خان طی نطقی در مراسم «چانماری» این ۵۳ تن، که در جریده «حقیقت» (۶ جوزای ۱۳۰۴) منتشر شد، گفت:
«حقیقتاً برای ملت و حکومت ما سزا دادن یک قوم که افرادش را به خون جگر پرورش داده بودیم و از آنها چشم خدمت داشتیم بسیار جای افسوس است لیکن چه کنم یک دانه که به هیچ صورت علاج آن نشود و به صحت تمام بدن ضرر برساند چون در وجود پیدا شود انسان مجبور است که آن دانه را ببرد. گویا این خاینین یک دانه سرطان بودند که به وجود مملکت ما برآمدند حالا لازم است که آنرا قطع نمایم تا به وجود وطن دیگر ضرر نمانده مملکت به حیات دایمی خود پایدار بماند.
ای کاش اینقدر تلفات را که اولادهای عسکری و دیگر اولادهای ملکیام، و این فرزندان جاهل و نادانم درین مقابله علم و جهل دادند، برای بهبود مملکت و آبادی ملت میبود تا ما مسرور و خوشوقت بوده و بدبختان باینطور فلاکت و تباهی مبتلا نمیشدند.»
در میان کسانیکه علیه دولت امانی دسیسه نموده بودند اجداد صبغتالله مجددی نیز سهم فعال داشتند. غبار در «افغانستان در مسیر تاریخ» (ج ۱، ص ۸۰۸ ) در این باره مینویسد:
«در همین سال بود که شاه امانالله بالای نورالمشایخ مجددی (حضرت فضل عمر مجددی) {مشهور به حضرت شوربازار} مشتبه شد و خواست او را محبوس نماید، ولی شمسالمشایخ مجددی (حضرت فضل محمد مجددی) که مرد مجاهد و ضد استعمار و هم طرفدار آزادی سرحدات از نفوذ انگلیس بود، نگذاشت چنین شود، پس شاه ... از حبس نورالمشایخ منصرف شد مشروط بر اینکه از افغانستان خارج گردد. نورالمشایخ با عایله خود سرحد افغانستان را عبور کرد و در دیره اسماعیلخان و کویته اقامت اختیار نمود، ولی حکومت افغانی یادداشتی به انگلیسها فرستاده و دور شدن نورالمشایخ را از سرحدات نزدیک افغانستان تقاضا کرد، پس نورالمشایخ به علاقه بمبئی اعزام گردید.»
اگر دیروز انگلیسها با توسل بر ملای لنگ کوشیدند افغانستان را به سوی جهالت و تاریکی سوق دهند، اینک بیش از سه دهه میشود که دولت امریکا با تمویل و تجهیز بنیادگرایان تنظیمی و طالبی و داعشی و گسیل آنان بر وطن ما کوشیده است تا افغانستان را در سیاهی و بدبختی فرو برد و دولتهای مستبد و مرتجع ایران و پاکستان هم سهم مهمی در تباهی وطن ما داشته اند. ملاعمرها، گلبدینها، ربانیها، سیافها، ملاترهخیلها، محسنیها، اسماعیلها و غیره همه «ملای لنگ» های عصر حاضر اند که باید در یک محکمه مردمی «چانماری» شوند.
برماست تا به رسم نیاکان با پرچم علم و ترقی برخاسته جهل و جنایت را به زبالهدان تاریخ بسپاریم. تا وقتی ملت ما بر راهیان ظلمت، این لشکر استعمار پیروز نشده اند، افغانستان روی خوشبختی و آبادانی را نخواهد دید.