پسر روحانی خودکشی کرد، پسران جانیان افغان این شهامت را دارند؟

پسر روحانی خودکشی کرد، پسران جانیان افغان این شهامت را دارند؟

این روزها شاهدیم که پسران جمعی از جنایتکاران و فاسدان مشهور افغانستان با افتخار یکی پی دیگری جایگاه ملوث پدران بدنام شانرا اشغال کرده بالا و پایین می‌شوند و حتی پست‌های به مراتب کشادتر از قامت شان را منحیث مشاور، معین، دیپلمات وغیره در چنگ گرفته اند. عده‌ای از اینان به جای احساس خجلت از اعمال خاینانه «قبله‌گاه» صاحبان، در همان راه مکدر و ننگین روان اند. معمولا نسل های نو، به دلیل برخورداری از علم و دانش مدرن، نسبت به تاریخ گذشته حساسیت داشته از کردار ننگین گذشتگان احساس شرمساری می‌کنند، اما در افغانستان طوری به نظر می‌رسد که خون ناپاک تعدادی از رهبران خودساخته و پلید در رگ‌های اولاد بی‌بهره از دانش شان کماکان جاریست. اما تاریخ، فرزندان سفاک‌ترین و رذالت‌پیشه‌ترین رهبران را نیز در خاطره دارد که گامزن شدن بر راه پدر را بی‌وجدانی پنداشته اند. بگذارید نمونه‌ای ارایه کنم:

پسر حسن روحانی به دلیل احساس گناه از نقش پدرش در جنایات و ستمگری‌های رژیم «ولایت فقیه» ایران، دست به خودکشی زد.
پسر حسن روحانی به دلیل احساس گناه از نقش پدرش در جنایات و ستمگری‌های رژیم «ولایت فقیه» ایران، دست به خودکشی زد.

در سال ۱۹۹۲، محمد فریدون روحانی پسر حسن روحانی رییس جمهور فعلی ایران، درحالیکه در لندن مشغول تحصیل بود در سن ۲۳سالگی دست به خودکشی زد. هرچند رژیم ایران برای پوشانیدن ماجرا، علت را مسایل عشقی عنوان کرد و حسن روحانی نیز طی عکس‌العمل تندی خودکشی پسرش را خلاف دین اسلام خواند، اما بعدها آخرین نامه محمد روحانی به رسانه‌ها راه یافته معلوم شد که کارنامه سیاه پدر محرک خودکشی بوده است. در نامه خودکشی وی که در روزنامه عربی «الشرق الأوسط» چاپ شد و رسانه‌های معتبر جهان و از جمله روزنامه «نیویارک تایمز» (۲۰ جون ۲۰۱۳) آنرا نقل کردند، آمده است:

«من از دولت شما متنفرم، از حکومت شما، از دروغ‌های شما، از فساد شما، از مذهب شما، از تزویر و نفاق و تقیه شما متنفرم، ننگ دارم که در چنین محیطی زندگی کنم و هر روز مجبور شوم به دوستانم به دروغ بگویم پدر من از جنس اینها نیست و ته دلش با ملت است در حالی که حقیقت جز این است و وقتی شما را می‌بینم که دست خامنه‌ای را می‌بوسید حالم به هم می‌خورد…»

البته از نورچشمی‌های جلادان افغان انتظار نداریم که شهامت و وجدان محمد روحانی را داشته به زندگی خود پایان دهند. وضعیت فاجعه‌بار و خونین افغانستان اقتضا می‌کند که اینان حداقل از نفرتی که ملت در برابر والد شان دارند درس گرفته از ادامه راه نفرتباری که عامل تباهی کشور است اجتناب ورزند تا همسان آنان در زباله‌دان تاریخ دفن نشوند.

ضرب‌المثلی داریم که «عاقبت گرگ‌زاده گرگ شود، گرچه با آدمی بزرگ شود» ولی در کشورهای پیشرفته و مدرن، از طریق سیستم آموزشی مناسب «گرگ‌زاده» ها را رام می‌سازند، اما در افغانستان متاسفانه برعکس در راس سیستم آموزشی نیز گرگ‌هایی نصب شده اند که تصمیم می‌گیرند تاریخ سیاه چهل سال گذشته از کتب درسی حذف گردد که زمینه تکرار آن میسر می‌گردد. دراینجا سیستم مافیایی‌ای حاکم است که «گرگ‌زاده»ها را لقب جنرال و مشاور و دیپلمات داده عملا به گرگ‌شدن تشویق می‌کنند.

اخیرا فلم مستند مایکل مور به نام «بعد كجا را اشغال كنيم» را تماشا می‌کردم که بخشی از آن در مورد برخورد سیستم آموزشی و جوانان آلمان به جنایات نازی‌ها آموزنده بود. آنان به گذشته ننگین نیاکان شان دید انتقادی دارند و در مکاتب نیز همیشه این بخش از تاریخ شرمسارانه ملت به خورد آنان داده می‌شود تا هیچگاهی شاهد تکرار آشویتس و هولوکاست نباشند. آنان همانگونه که به تعلق آلبرت اینشتین به سرزمین شان احساس غرور دارند، از داشتن هیتلر و گوبلز و دیگر ستمکاران احساس سرافکندگی می‌کنند و نسل جاری نیز خود را در برابر آنچه چندین دهه قبل در کشور شان رخ داده مسئول قلمداد کرده نمی‌گویند نازیزم به ما ربطی ندارند چون آنزمان ما نبودیم.

اگر در وجود فرزندان جنایتکاران مشهور افغان هم اندک حس انسانی موجود باشد، با بریدن تمام و کمال از دیدگاه و اعمال ستمکارانه پدران، باید راه شان را جدا کرده بدینصورت در روز سترگ دادخواهی، گردن شان را از تیغ عدالت رهایی بخشند. در غیر آن، منحیث راهیان جهل و جنایت و مزدوری، برخورد ملت با حبیب‌الرحمن حکمتیارها، تقی‌خلیلی‌ها، حبیب‌الرحمن سیاف‌ها، محمدعلی محقق‌ها، ادیب فهیم‌ها و غیره منحیث وارثان جنایت‌سالاران روشن خواهد بود.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 212 نفر