اسناد خاد در دست جنرال حمیدگل

در جریان مرور آرشیو اخبار سال‌های جنگ‌های وحشتبار تنظیمی کابل، خبری در روزنامه «فرنتیرپست» پاکستان توجهم را جلب کرد. این روزنامه به تاریخ ۲۳ می ۱۹۹۲ در خبری از حضور رییس سابق «آی.اس.آی» پاکستان جنرال حمیدگل و تلاشش برای جمعاوری اسناد «خاد» خبر می‌دهد. در گزارشی تحت عنوان «گل مدارک خاد درمورد پاکستان را جمعاوری می‌کند» آمده‌است که شورای نظار اسناد مورد نظر را به وی تسلیم داده‌است:

قیام ۲۴ حوت هرات

به‌مناسبت سی و ششمین سالگرد قیام ۲۴ حوت هرات، به سراغ بصیر احمد رفتم. دهقانی که پنجاه و چهارمین سال عمرش را درمیان انبوهی از خاطرات تلخ، فقر و بی‌کاری سپری نموده‌است. بصیر احمد، باشنده قریه «امام شش نور» ولسوالی انجیل هرات است. او در هنگام قیام، تحصیل‌اش را رها کرده و به جمع قیام‌کنندگان می‌پیوندد. وی چشمدیدش را این گونه بیان می‌دارد:

در هنگام قیام، در صنف دهم «لیسه جامع» شهر هرات درس می‌خواندم. زمانی که خبر قیام باشندگان هرات علیه رژیم دست‌نشانده خلقی‌ها به قریه ما رسید، من هم یکجا با مردم قریه‌ام به جمع قیام‌کنندگان پیوستم. مردم به‌سوی شهر هجوم آوردند. ما هم تصمیم گرفتیم که با آنان ملحق شویم و بدون تاخیر به سمت شهر روان شدیم. وقتی به ایستگاه سپین در نزدیکی قومندانی هرات رسیدیم، با چندین قیام‌کننده‌ای که روی بام‌ها سنگر گرفته بودند، برخوردیم. هرچند به ما هشدار دادند که پیش نرویم ولی ما نافهمیده به جلو رفتیم، بی‌خبر از آن که دشمن در کمین است. تانکی که در صحنه حضور داشت، به‌سوی ما دور خورد و با داشکه آغاز به آتش کرد، که منجر به قتل چندین تن از اهالی قریه ما شد. متباقی در دروازه کاروان‌سرا پنهان شدیم. تعداد ما به بیش از چهار صد تن می‌رسید ولی فقط دو میل تفنگ (یک امبرلیس و یک تک‌تیر) در اختیار داشتیم.

قیام ۲۴ حوت هرات

سرکوب وحشیانه قیام ۲۴ حوت هرات، از صفحات ننگین تاریخ حاکمیت نوکران روس می‌باشد. جنرال بوریس گروموف، قومندان عمومی قوای روسی در افغانستان، در کتابش «ارتش سرخ در افغانستان» که توسط عزیز آریانفر به فارسی برگردانی شده، اسنادی از جریانات پس پرده این ماجرا را به تفصیل نقل کرده‌است که با مرور آن‌ها به میزان وابستگی و اتکای سران جانی خلقی‌ـ‌پرچمی به مسکو پی می‌بریم.

با خیزش مردم هرات در حوت ۱۳۵۷ نور محمد تره‌کی و حفیظ‌الله امین از مقامات شوروی بار بار درخواست اعزام نیروی نظامی به افغانستان را کردند که در ابتدا از سوی مقامات شوروی رد شد.

در صفحات۱۷ تا ۲۴ این کتاب تحت عنوان «زرهپوش‌ها را با هواپیما بفرستید»، مکالمه تلفنی میان الکسی کاسیگین (صدراعظم شوروی) و نورمحمد تره‌کی درباره قیام هرات و اوضاع عمومی افغانستان آمده‌است که به وضوح نشان می‌دهد، چگونه سران خلقی‌ـ‌پرچمی بی‌شرمانه و با تاکید از باداران شان دعوت به مداخله و سرکوب مردمی را می‌کردند که علیه نوکرمنشی‌ها و جنایات شان برخاسته بودند.

غبار و نشریه اصلاح

با به قدرت رسیدن نادر در ۱۳۰۸، دوره اختناق و وحشت در کشور ما بار دیگر آغاز شد. این شاه مستبد و برادرانش افغانستان را به زندانی برای مردمش و گورستان روشنفکران و آزادی‌خواهان مبدل کردند. مردم از این وضع به ستوه آمده دست به یک سلسله اقدامات زدند که در نتیجه برادرش عزیز خان و متعاقبا خود نادر جانی توسط جوانان رشید وطن ما به قتل رسیدند. به تعقیب آن هاشم خان، برادر ظالم و درنده وی، که در قلع و قمع دگراندیشان شهرت داشت، قدرت را غصب نمود و مدت سیزده سال افغانستان را در فقر و بدبختی عمیقتر فرو برد. در این دوره سرمایه‌داری انحصاری رشد نموده و زمینه چور و چپاول برای زورمندان و فیودالان مساعد شد. آنان در شهرها شرکت‌های بزرگ تاسیس نموده و در روستاها زمین‌های زراعتی را در بدل پول ناچیز به زور خریداری کرده و یا همچون برادران جبار امروزین شان با جبر غصب نمودند. عاملان سرمایه‌داری انحصاری سبب افزایش فقرای بیشتر در جامعه می‌شد و این روشنفکران بااحساس و مترقی را سخت رنج می‌داد.

نشر دوباره

این مطلب در ۲۱ دلو ۱۳۹۱ به نشر رسیده بود ولی از آنجایی که هنوزهم خون از زخم افشاریان جاریست، مطلب را دوباره به نشر می‌رسانیم.

قتل‌عام افشار در ۱۹۹۳

درست بیست سال قبل از امروز به تاریخ ٢١ و ٢٢ دلو ١٣٧١ (١٠ و ١١ فبروری ١٩٩٣) در اوج خرمستی‌های تنظیمی در کابل، نیروهای شورای نظار زیر رهبری احمد شاه مسعود، اتحاد اسلامی تحت رهبری عبدالرب رسول سیاف و حرکت اسلامی تحت فرمان سید حسین انوری در جریان جنگ‌های خانمانسوز شان با حزب وحدت اسلامی، بر مردم بی‌گناه هزاره ما در منطقه افشار کابل یورش برده هولناکترین و ددمنشانه‌ترین قتل‌عام و غارتگری را به نمایش گذاشتند. در این جریان صدها هموطن ما به‌طور بی‌رحمانه به قتل رسیدند، دار و ندار شان غارت شد، بر زنان زیادی تجاوز صورت گرفت و این منطقه فقیرنشین به مخروبه وحشتناکی مبدل گردید. گزارش سال ١٩٩٣ حقوق بشر «وزارت خارجه امریکا» تعداد کشته‌شدگان این جنایت را حدود هزار تن ذکر نموده‌است.

ملا محمدشاه

حاجی ملا محمد شاه غازی یکی از نخستین مبارزان جبهات مقاومت ملی و قومندان صادق جنگ میهنی علیه تجاوز شوروی در جنوب‌غرب افغانستان و بالاخص ولایت فراه بود که در برابر ستمگران روسی و مزدورانش تا پای جان رزمید. او از جنگ‌های تنظیمی و چپاول دارایی مردم دوری جست، به مقام و ثروت دل نبست و باوجود قدرت، نفوذ و پایگاه وسیع مردمی‌اش در فراه، تا آخر آبرومندانه و فقیرانه اما با رشادت و نیک‌نامی زیست. در دوران سیاه طالبان زندانی و تبعید شد و سرانجام طی یک توطئه خاینانه در عالم غربت توسط رژیم پلید ایران اختطاف و به شهادت رسید.

ملا محمد شاه فرزند فقیر آغاجان، در ۲ جوزای ١٣١١ در یک خانواده متوسط در روستای کنسک‌، شاخ وسط ولسوالی بالابلوک ولایت فراه زاده شد. او تعلیمات دینی را در ولایت هلمند فرا گرفته در سن ٢٢ سالگی (١٣٣٣) به خدمت عسکری شتافت و تاکتیک‌های ابتدایی نظامی را آموخت.

شهید عبدالخالق قهرمانی ملی مردم ما

عبدالخالق فرزند مولاداد هزاره یکی از قهرمانان واقعی کشور ماست که ٧٩ سال قبل از امروز با نشاندن گلوله به قلب سیاه نادر شاه غدار، جانش را فدا کرد اما مردم را از مظالم یکی از پلیدترین شاهان کشور نجات بخشید.

او در سال ۱٢٩۵ (١٩١٦) در یک خانواده روشنفکر و فقیر چشم به جهان گشود. پدر خالق، فرد تعلیم یافته و آزادی‌خواه بود و به زبان‌های انگلیسی، آلمانی و روسی تسلط نسبی داشت چون سفرهایی به همراهی غلام‌نبی خان چرخی به اروپا داشت. اين سفرها به مولاداد زمینه‌ا‌ی بود تا اندیشه‌ و آرمان‌هایش را بارورتر سازد. او فرد پرشور و سیاسی بود و علاقه خاص به جریان‌های مترقی و دموکراتیک داشت. به همین علت در رشد و سمت‌دهی عبدالخالق نیز سعی زیادی می‌نمود.

نشر دوباره

سوم عقرب

سوم عقرب ١٣٤٤ نقطه عطف مبارزات روشنفکران انقلابی و آزادیخواهان کشور ما محسوب می‌گردد. در این روز جلادان حاکم خاندان سلطنتی ظاهرشاه بر روی محصلان و روشنفکران آتش گشوده شماری از جوانان مبارز را کشته، زخمی و راهی زندان کردند و نقاب دموکراسی که یک سال قبل از این حادثه در لویه جرگه فرمایشی تصویب شده بود، دریده شد. این حرکت در آن هنگام برای بار نخست روشنفکران کشور ما را از زیر سقف به میدان مبارزات عملی کشاند. در این روز خط فاصل میان سازشکاران خلق و پرچم و دیگراندیشان مترقی به مردم ثابت گردید و فهمیدند که افراد وابسته به بیگانگان و نوکرمنش نمی‌توانند از آنان نمایندگی کرده و از حقوق شان دفاع نمایند.

عبدالرشید دوستم

جنبش یک گروپ ملیشه قوی طرفدار دولت نجیب بود که در راس آن عبدالرشید دوستم قرار داشت. دوستم که در ساحه گاز طبیعی شبرغان کار می‌کرد، وظیفه نگه‌داری و محافظت این ساحه و راه اکمالاتی شمال به آسیای مرکزی را به دوش گرفت. چون این منطقه به دولت نجیب اهمیت اقتصادی داشت، به همین منظور امکانات فراوان را در اختیار گروپ دوستم قرار داد. این گروپ ملیشه در مدت کم به فرقه قدرت‌مند ۵۳ تغییر کرد که بیش از ۴۰۰۰۰ تن مسلح داشت. این فرقه در شروع تنها از ولایت جوزجان و افراد معمولی سربازگیری می‌نمود، ولی در اواخر سال ۱۹۸۰ دوستم شروع به جذب قومندان‌های مطرح سمت شمال نمود. او توانست با امکانات دولت، رسول پهلوان که یک قومندان ازبک از فاریاب و غفار پهلوان قومندان ازبک دیگر از سرپل بود، را به فرقه ۵۳ جذب نماید. او همچنان جنرال مجید روزی و جنرال جوره بیک و دیگران را نیز با خود یکجا نمود.

Ghulam Sarwar Joya

غلام سرور جویا یکی از مصمم‌ترین روشنفکران مترقی و پرافتخار افغانستان بود که نامش برای همیشه منحیث مبارز پیگیر و جان‌نثار در یادها جاری خواهد ماند. او به خاطر افکار مردمی و پیکارش علیه استبداد و استعمار بیش از بیست سال از عمر پربارش را در زندان سپری نمود.

سال‌ها زندان و بند هرگز نتوانست در عزم و روحیه استوار او خللی وارد کند. در سال ١٣٣١ او برای بار دوم با شماری از یارانش به زندان افکنده می‌شود. روزی وزیر داخله رژیم در زندان به دیدارش رفته پیام صدراعظم داوودخان را به او می‌رساند که اگر اظهار ندامت نماید، از بند رها خواهد شد. ولی جویا مثل هر آزادی‌خواه شرافتمند پاسخ می‌دهد: «برو به ارباب خود بگو صد بار زندان را نسبت به آن آزادی خفت‌باری که شما دارید، ترجیح می‌دهم.» همان بود که او ٩ سال تمام در زندان ماند تا آن که در ١٣٤٠ همانجا جان داد و نامش در تاریخ جاودانه شد.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 123 نفر