جنایات جنبش از لابلای اسناد «پروژه عدالت افغانستان»
- رده: از صفحات تاریخ ما
- نویسنده: پروژه عدالت افغانستان
- منتشر شده در دوشنبه، 07 میزان 1393
جنبش یک گروپ ملیشه قوی طرفدار دولت نجیب بود که در راس آن عبدالرشید دوستم قرار داشت. دوستم که در ساحه گاز طبیعی شبرغان کار میکرد، وظیفه نگهداری و محافظت این ساحه و راه اکمالاتی شمال به آسیای مرکزی را به دوش گرفت. چون این منطقه به دولت نجیب اهمیت اقتصادی داشت، به همین منظور امکانات فراوان را در اختیار گروپ دوستم قرار داد. این گروپ ملیشه در مدت کم به فرقه قدرتمند ۵۳ تغییر کرد که بیش از ۴۰۰۰۰ تن مسلح داشت. این فرقه در شروع تنها از ولایت جوزجان و افراد معمولی سربازگیری مینمود، ولی در اواخر سال ۱۹۸۰ دوستم شروع به جذب قومندانهای مطرح سمت شمال نمود. او توانست با امکانات دولت، رسول پهلوان که یک قومندان ازبک از فاریاب و غفار پهلوان قومندان ازبک دیگر از سرپل بود، را به فرقه ۵۳ جذب نماید. او همچنان جنرال مجید روزی و جنرال جوره بیک و دیگران را نیز با خود یکجا نمود.
۳۰ اپریل ۱۹۹۲: ملیشههای دوستم وزارت داخله را چور میکنند. (عکس از اسوشیتید پرس)
اکثریت افسران فرقه ۵۳ از جناح پرچم بودند که دوستم نیز عضو همان حزب بود. در سال ۱۹۹۱ با شروعشدن جنگهای داخلی ملیشههای دوستم دست به چور و چپاول گسترده زده و همین امر باعث شد تا مردم به آنان لقب «گلیمجمع» بدهند. با ضعیفشدن دولت نجیب و قوتگرفتن احزاب جهادی دوستم با مسعود پیمان بست و زمینه سقوط مزار را مساعد کرد ولی بعدها بر سر تقسیم قدرت بین هم جور نیامدند و تا آخر در بین خود درگیری شدید داشتند.
با آن که جنایات این گروه بیحساب است، ولی باز هم در اینجا چند مثال مختصر از گزارش «پروژه عدالت افغانستان» را برای تان ارایه میکنم تا بدانید کسانی که میخواهند بر ما حکومت کنند چه جنایاتی ضد بشری را مرتکب شدهاند. دوستم که حالا معاون اول اشرف غنی است و بهطور رسمی امروز (۷ میزان ۱۳۹۳) بر گردههای افگار مردم ما سوار شد، با این همه جنایات ضد انسانی میخواهد با یک معذرت دورغین که بر آن باور هم ندارد، مورد عفو قرار گیرد.
جنایات جنبش علیه غیرنظامیان در کابل
در حالی که مزار شریف در این دوره نسبتاً امن بود، نظامیان جنبش به طور کامل در جنگهای کابل شرکت و در جنایات علیه غیرنظامیان در کابل دست داشتهاند. در اپریل سال ۱۹۹۲، زمانی که دولت نجیبالله سقوط کرد نیروها در داخل و اطراف کابل وجود داشتند که یک ماه بعد رسماً جنبشی شدند. نیروهای جنبش تپه مرنجان، بالا حصار، میدانهوایی کابل، مکروریان کهنه و چمن حضوری با نقاط توپخانه در تپه مرنجان و بالا حصار در دست داشتند. آنها همچنان جتهای جنگنده به همراه پیلوتهایی که از دوره نجیبالله باقی مانده بودند، در اختیار داشتند.
نیروهای جنبش در ابتدا در شمال تقویت شده و در دو ماه بعد، نظامیان داخل و اطراف پایتخت تا میدانهوایی خواجه رواش را احاطه کردند. رهبر جنبش، عبدالرشید دوستم، در شمال باقی مانده، اما تمام قوماندانهای ارشدش در یک مرحله یا در جریان جنگ داخلی در کابل خدمت میکردند. اولین ساختار فرماندهی در کابل در می سال ۱۹۹۲، جنرال مجید روزی را بهعنوان قوماندان عمومی نظامی، جنرال همایون فوزی: مسوول امور سیاسی، جنرال جوره بیگ: مسوول استقرار نظامی و محاصره و جنرال امینالله کریم را بهعنوان مسوول لوجستیک مقرر داشت... رهبر عمده دیگر جنبش در کابل عبدل چریک از سید آباد، شمال شهر سرپل بود که مانند دوستم در ابتدا به گروه دفاع انقلاب پیوسته که منجر به فرماندهی لوای ۵۴ ملیشهها در دوره نجیبالله شد.
نخستین استقرار جنبش طبق ذیل بود:
قرارگاههای سیاسی، ریاست اسبق آب و برق، مکروریان
• قطعه گارد حکیم جرمن – نظامیان اندخوی – میدانهوایی
• لوای ۶۴۲ میدانهوایی نعمتالله فرهاد – میدانهوایی و قرارگاهها (HQ)
• زینی پهلوان – میدانهوایی
• زینی پهلوان – تپههای بالای قصبه کارگری
• اسدالله مارخور – بالا حصار
• جنرال اصغر لوگری – بالا حصار، بینی حصار، شاه شهید
• فقیر قوماندان – بالا حصار
• قوماندان همراه – لوای ۶۴۳ تپه مرنجان
• عبدالرحیم پهلوان – قلعه زمان خان
• جنرال زمان (برادر جنرال آصف دلاور) چهار راهی صحت عامه
• عبدل چریک لوای ریاست سابق آب و برق – قرار گاههای گارد (HQ)
• امانالله کریم – لوای ۶۴۲ مکروریان کهنه
• فرقه ۵۱۱ – کارته نو و شاه شهید
• قطعه زرهی – تپه مرنجان مصطفی قل ملسک
۲۷ اپریل ۱۹۹۲: غیرنظامی زخمیشده در جریان جنگ بین حزب اسلامی و جنبش اسلامی در جنوب شهر کابل. (عکس از رابرت نیکلسبرگ Robert Nickelsberg)
...قرارگاه نقلیه بهطور مکرر توسط غیرنظامیان بهعنوان محل جنایات عسکران جنبشی یاد شدهاست. «پروژه عدالت افغانستان» با تعداد متعددی از شاهدان در مناطق کارته نو و شاه شهید صحبت کردهاست که بیان داشتهاند نظامیان نقلیه مرتکب تجاوز جنسی، قتل و چور و چپاول شدهاند.
چندین زن از یک فامیل بزرگ بیان داشتهاند که نظامیان جنبش به یکی از خانههای شان در ناحیه شاه شهید در سال ۱۹۹۳ آمدند. م. گفت: «افراد جنبشی ساعت ۹ صبح آمدند. ما در بازکردن در برای لحظهای تاخیر کردیم و زمانی که شوهرم در را باز کرد، وی را لت و کوب کرده، میگفتند: چرا در را قفل کردی؟ آیا دشمنان ما را در خانهات جا دادهای که بتوانند بر ما کمین کنند؟» م. گفت: «وقتی نظامیان به بالای بام رفتند، آنها مامای شوهرش را روی بام پیدا کرده و بدون سوالی بر وی فیر کردند. آنها یک مرد دیگر فامیل را با قنداقهای تفنگشان میزدند و میپرسیدند، چرا تا به حال منطقه را ترک نکردهاید؟ ما دستور داریم که سر شما به رهبران ما تعلق دارد و ناموس و اموال شما به ما تعلق دارد. بنا بر این شما حق سوال ندارید که ما چه کار میخواهیم بکنیم.»
یکی از خواهران یک مرد مقتول به نام و. سعی کرد که از نزدیکترین پوسته نظامی اجازه دفن جنازه را بگیرد اما به گفته فامیلش آنها به پاهایش فیر نمودند و در نتیجه او به طور دائم معلول شد. م. اظهار داشت که بیشتر زنان و دختران فامیل برای حفظ شان به دیگر مناطق رفته بودند. اما خاله شوهرش به نام س. که هنوز در آنجا زندگی میکند، با زور به قرارگاه نقلیه برده شد. م. بیان داشت که گرچه وی یک زن پیر بود، اما مورد حمله جنسی قرار گرفت.
۱۵ جون ۱۹۹۲: افراد غیرنظامی گیرمانده در خط اول جنگ درمیان جنبش و حزب اسلامی. (عکس از: سید حیدر شاه)
بعداً، یکی از خواهران مقتول به نام آ. بیان داشت که آنها یک مکتوب از قوماندان قرارگاه نقلیه به دست آورده بودند که به آنها اجازه میداد به خانه رفته و اموال شان را بیاورند. وی با شوهرش و دو خواهرزادهاش رفتند. وی اظهار کرد بعد از آن که به خانه رسیدند، یک گروهی از مردان مسلح جنبشی هم رسیدند. آ. گفت: «آن افراد ظالم کارهای بدی در حق من کردند که نمیتوانم بیان کنم. آنها اجازه بردن اموال را به ما داده بودند تا بتوانند که آمده و به ما تجاوز کنند. خواهرزادههایم مقبول بوده و اندام زیبایی داشتند. قوماندان شان به آنها گفت که سرهای ما برای قوماندانهاست و اموال و جانهای ما متعلق به افرادش است.» یکی از خواهرزادهها به نام ب. گفت که به عسکران گفته که وی فقط لباسهای اولادش را میگیرد. ««آنها به من گفتند که سریع منطقه را ترک کنم. اما اول باید آنها را خوش نگاه کنم.» وی گفت: بناءً آنها مرا تجاوز جنسی کردند. چون من جوان و صحتمند بودم، فهمیدم که چه بر سرم آمد. «گلیمجمعها توجه نمیکردند که آیا زن جوان است یا پیر، وقتی که زنی را پیدا میکردند، مورد تجاوز قرار میدادند.»
«پروژه عدالت افغانستان» اظهارات چندین زن را شنیدهاست که میگفتند شوهران شان لت و کوب شده بودند، خانههای شان چور شده و خود شان تجاوز جنسی متحمل شده و یا توسط مردان جنبشی مورد سوءقصد جنسی قرار گرفتند. و. که یکی از باشندگان شاه شهید است به تازگی ازدواج کرده بود زمانی که نظامیان جنبشی در سال ۱۹۹۳ یک شب وارد خانهاش میشوند. آنها شوهرش را لت و کوب کرده و در کنج خانه بستند. آنها همچنان برادر شوهرش که در همان خانه زندگی میکرد، لت وکوب کردند. «آنها همسر وی را تجاوز جنسی نکردند برای این که وی بچههای زیاد از خورد و کلان داشت که گریه میکردند و جیغ میزدند. اما من چه بدبخت بودم! آنها تمام جواهرات و داراییم را دزدیده و به من تجاوز کردند.»
یک متضرر دیگر به نام ش. بیان داشت که وی سه یا چهار ماه باردار بود زمانی که در یک شب در سال ۱۳۷۲ (۱۹۹۳) مورد حمله قرار گرفت. «ساعت ۱۰:۳۰ شب بود که آنها دروازه خانه ما را شکستاندند. وی اظهار داشت که ۲۴ مرد با صورتهای پوشیده، شوهرش را لت و کوب کرده و دو تن از مردان وی را گرفته و به اتاق دیگر کشان کشان بردند. وی گریه میکرد و فریاد میکشید، اما وی از تجاوز جنسی نجات پیدا کرد توسط بچه کوچکش که خود را به روی مادرش انداخته بود.» تمام اموال ش. دزدیده شد. «من به آنها گفتم که فقیر هستیم و چیزی نداریم. اما آنها دوازده لک افغانی، یک سیت تلویزیون، یک چرخ خیاطی، و یک دیگ بخار را دزدیدند که تمام دارایی من بود و آنها بردند.»
ش. روز بعد منطقه را ترک کرده و گفت که در مسیر راه دختری را با لباس سرخ دیدهاست که با زور کشان کشان برده می شد. وی گفت: وقتی آنها مدت زمانی بعد برگشتند تا اموالشان را بردارند، وی فهمید که شب بعد ازاینکه خانهاش مورد حمله قرار گرفته بود، افراد جنبشی به خانه همسایه شان که یک دریور از بگرامی بود، آمده بودند. وی علاوه داشت که وی لت و کوب شده و همسرش بسیار به وضع فجیع مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود. وی نمیتوانست بدون اجازه عسکران از خانه خارج شود.
تعداد زیادی از شاهدان در مناطق شاهشهید و کارتهنو به پروژه عدالت افغانستان بیان داشتهاند که آنها خانههای شان را بهخاطر تجاوز جنسی نظامیان جنبش به اعضای فامیل خود شان یا همسایگان شان یا زنان و جوانانی که نام شان نامعلوم است از ناحیه خود شان ترک کردند. فامیلها اموالی را که میتوانستند انتقال دهند، میگرفتند یا حداقل اعضای طبقه اناث را خارج به جایی که امیدوار بودند امنیت بیشتری دارد، میبردند. همچنین شاهشهید و کارتهنو مناطقی بودند که توسط بمباردمان ناامن میشدند. زمانی که جنبش با حزب اسلامی جنگ میکرد و بعداً با شورای نظار وارد جنگ شد اماکن و ملکیتهای مردم ویران گردید. شهود مایل هستند که جنایاتی که توسط نظامیان جنبش صورت گرفته ذکر کنند تا این که از راکتباران یاد کنند، و نیز دلایلی که چرا فامیلها تصمیم به ترک منطقه میگرفتند، ذکر شد.
۱۰ اپریل ۱۹۹۲: دوستم پس از اتحاد با مجاهدین در مزار.
آ. در سال ۱۳۷۲ (۱۹۹۳) در زمان جنگ بین حزب اسلامی و جنبش در کارتهنو زندگی میکرد. «چور و چپاول گیلم جمها رو به افزایش بود و مردم خانههای شان را ترک میکردند. ما از جنبش اجازه دریافت کردیم تا اموال خود را برداریم. اما، وقتی که یک موتر گرفته و همه چیز را جمع کردیم، مردان مسلح ما را در نقلیه ایستاد کردند. پسرم، آ.ج. لت و کوب شده و اموال مان دزدیده شد. من رها شدم اما دریور بیچاره موتر را گرفتند.» آ. اظهار داشت که در همین مکان آنها شنیدند که یک زن در همسایگی شان توسط افراد جنبش مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود. وی ادامه داد «وقتی که ما این مساله را شنیدیم، ما به زندگی، دارایی یا اموال مان توجهی نکردیم. ما فقط منطقه را ترک کردیم.» وی بیان داشت که یک یا دو روز بعد، پسرانش برگشته و دیدند افراد جنبشی اموال آنها را به همان موتری که آنها کرایه کرده بودند، انتقال میدهند. خانه آ. یک پوسته جنبشی شد و مهمات در آنجا ذخیره میشد و وی علاوه کرد، «خانه ما تبدیل به مخروبه شد.»
زن دیگری به نام ب. در ناحیه کارته نو در سال ۱۳۷۲ زندگی میکرد که در زمان جنگ شدید بین جنبش و حزب اسلامی بود. «آنها شوهر و پسرم را لت و کوب کرده و به آنها گفتند تا پولهای شان را بدهند و گفتند که چرا تا هنوز منطقه را ترک نکردهاند؟ برای چه کسی جاسوسی میکنید. چون ما پشتون بودیم، آنها گفتند که ما برای حزب اسلامی کار میکنیم. بناءً آنها پسرم را مجبور ساختند تا اموال مان را برای آنها جمع کند.» وی علاوه داشت که در آن زمان تانکها در سرکها بودند و کسی جرأت نمیکرد بیرون قدم زند. «آنها پسرم را گفتند که تو را خواهیم سوزاند اگر اموال را جمع کرده برای ما نیاوری. آنها شوهرم را گرفتند و وی را تهدید کردند که به چاه خواهند انداخت. بعداً سرانجام، شوهرم و پسرم اموال مان را به موترهای شان بار کردند. آنها فقط اموال ما را نگرفتند، بلکه از همه مردم محل که شب و روز برمیگشتند.» ب. میگوید که زمانی که آنها منطقه را ترک کردند، وی پسرش را مجبور کرده تا برقع بپوشد تا حفظ شود. این واقعه بعد از آن بود که افراد جنبشی آمده و پسر همسایه شان را که در خانه برای نگهداری اموال مانده بود بعد از این که مابقی فامیل رفته بودند، مورد لواطت قرار داده بودند.
شهود و نجاتیافتگان جنایات جنبش مایل بودند که اصطلاحاتی مانند جنبشیها، گیلم جمها، و برخی اوقات ازبکها، و دوستمیها را استفاده کنند. نامهای تعداد کمی از قوماندانها در اظهارات ذکر شدهاست. گرچه، نواحی که جنایات و سوءاستفادهها انجام یافته بهطور ثابت در دست جنبش در تمام طول جنگ بودهاست و شهود به طور مکرر نظامیان قرارگاه نقلیه را بهعنوان کسانی که جنایات را مرتکب میشدند، یادآور شدهاند. طوری که ش. اخیراً در این گزارش نقل کرده، این قرارگاه همچنان بهعنوان محلی که زنان و دختران برای تجاوز برده میشدند، یاد میشود. درحالیکه قوماندانهای بلندپایه جنبشی با فامیلهای شان در مناطقی که ایمنتر دانسته میشدند مانند وزیر اکبرخان و مکروریان زندگی میکردند، قرارگاه نقلیه مرکز فرماندهی، استقرار و لوجستیک حزب شد. بنابر این، مسوولان عالیرتبه جنبش در کابل ارتباط بسیار نزدیک به عسکران شان که تجاوز جنسی، قتل و چور و چپاول میکردند، قرار داشتند. جنایات ارتباطی به جنگهای حزبی ندارد و آشکارا واقع میشد منحصراً بهخاطر این که عسکران بتوانند کامیاب شوند. این نمونه از جنایات و معافیتی که نظامیان جنبشی به خود میدادند، به یاد افراطگریهای ملیشههای جوزجان میاندازد. در هردو مورد، به نظامیان مستقر شده در خارج از ساحات خانه شان اجازه داده میشد که غیرنظامیان را غارت کنند با استفاده از چشمپوشی یا سهلانگاری قومانده مافوق. گرچه، در سالهای اخیر دهه ۱۹۹۰ روشن شد که اعمال نظامیان جنبش در شمال افغانستان نیز بهتر از این نبودهاست.
گزارش مکمل «پروژه عدالت افغانستان» را از اینجا دونلود کنید.