- توضیحات
- نویسنده: هیله نوری
- رده: گزارشها
این تصویر به تاریخ ۲۸ جون ۲۰۱۳ در روزنامه «هافینگتن پست» انتشار یافته است که یک کنفرانس در «پوهنتون القصیم» عربستان سعودی تحت عنوان «زنان در اجتماع» را نشان میدهد. در این کنفرانس، نمایندگانی از ۱۵ کشور عربی گردهم آمدهاند تا روی مسایل زنان به بحث و تبادل نظر بپردازند.
آنچه در این عکس کمیک قابل توجه است، عدم موجودیت حتا یک زن در این کنفرانس میباشد! تمامی اشتراککنندگان مردان ریشو با لباسهای محلی بودند که برای زنان تصمیم میگرفتند! این در حالی است که زنان عربستان تحت قوانین طالبانی بسر برده از تمامی حقوق شان محروم اند. در سال ۲۰۱۱ به تعقیب «بهار عربی»، شیوخ عرب از ترس خیزشهای مردم، برای نخستین بار برای زنان حق قایل شدند که در انتخابات شاروالیها در سال ۲۰۱۵ خود را کاندید نمایند.
- توضیحات
- نویسنده: مجید از تالقان
- رده: گزارشها
در نخستین روز سال ٢٠١٤ خانم جوانی از شهر تالقان ولایت تخار دست به خودسوزی زد. من او را در وضعیت اسفناک در شفاخانه ملاقات کرده علت واقعه را از خودش پرسیدم. او جواب داد: «شوهرم مرا لت و کوب میکرد، او شخص زشت و سن کردهیی است. وقتی میخواستم از وی اجازه گرفته به خانه خود بروم مرا اجازه نداد با سیلی و لگد به صورتم زد. سیخ آهنی را گرفت میخواست با آن مرا بزند من فرار کرده داخل خانه شدم و به حدی از این زندگی فلاکتبار به تنگ آمده بودم که به صورتم تیل انداخته گوگرد زدم تا از شر بدبختی نجات پیدا کنم. اما نمردم و بدبختتر شدم.»
- توضیحات
- نویسنده: کاوه عزم
- رده: گزارشها
طی روزهای گذشته نهادهای امنیتی دولت دروغپرداز کرزی اعلان تبلیغاتیای را از شبکههای تلویزیونی پیاپی به نشر میرسانند که در آن «تامین موفقانه امنیت لویه جرگه مشورتی» بمثابه یک دستاورد بزرگ جلوه داده میشود. اما از آنچه حرفی به میان نمیآید و با عوامفریبی زیر زده میشود، حمله انتحاریای بود که در آستانه برگزاری جرگه در نزدیکی این ساحه به وقوع پیوست و جان دهها هموطن بیگناه و فقیر ما را گرفته و خانوادههای زیادی را به ماتم نشاند.
صفیالله میوه فروش، احمد ذکی قصاب و اسماعیل ترکاریفروش سه جوانی بودند که در این حادثه شهید شدند. اینان در گوشهای از چهارراهی در غرفههای فقیرانه شان مصروف کسب رزق حلال بودند که انفجار هولناک آنان را لت و پار نمود. حال هنگام رد شدن از برابر غرفههای آنان و دیدن تصاویر بزرگ دو تن از این جوانان زحمتکش که توسط خانوادههای شان در آنجا نصب شده، قلب انسان را پردرد میسازد.
- توضیحات
- نویسنده: پویا
- رده: گزارشها
با کودتای ننگین ٧ ثور مردم ما با دستان خالی یا تفنگهای بسیار ابتدایی مانند «موشکش» و «دهنپر» و «یک تکه» به کوهها شتافتند، جبهات مردمی را علیه اشغالگران روسی و مزدوران شان بنا نهاده و بدینصورت از استقلال و غرور ملی شان به دفاع برخاستند. آن زمان که هنوز ویروس بنیادگرایی توسط سی.آی.ای و ارتجاع منطقه در صفوف جنبش مردم رخنه نکرده بود، این جبهات متشکل از اقشار و ملیتهای مختلف بودند که همه با همدلی و شهامت تمام میرزمیدند. در عین جبهه فرد باسواد و بیسواد، جوان و پیر، فقیر و پولدار، هزاره و پشتون و تاجک و ازبک و... دوشادوش هم میجنگیدند. در اکثر مناطق زنان سهم با ارزشی ایفا نموده و بخصوص در جاهایی مثل نورستان حتا در جنگ اشتراک مستقیم داشتند.
درست ۳۳ سال قبل در همین روز (٨ جدی ١٣٥٨) نیروهای اشغالگر روس در هنگام سومین روز ورود شان به افغانستان، نخستین ضربه را بر پوزه خود خوردند که بر اساس اظهارات شاهدانعینی ٧ عسکر به قتل رسیده (یا به گفته مردم عام ما مردار شدند) و تعداد نامعلومی نیز زخمی شدند.
- توضیحات
- نویسنده: ناتور رحمانی
- رده: گزارشها
هجوم سرما از منفذ باریک زیر دروازه خود را به داخل اتاق میکشاند و برودت گزندهای را روی دیوارها تا منزل بالا میپراگند، ضخامت برف دقیقه به دقیقه زیاد میشود، بخار برخاسته از پیاله چای شیشه پنجره را مکدر میسازد، خودم را بیشتر با شال میپیچانم و با سرانگشتان غبار از شیشه میزدایم، از ورای شیشه میبینم که تندباد در برون زوزه میکشد و ته و بالای سرک را میدود، این را پراگندگی برفها در فضای سُربی رنگ واضح میسازد.
من اینجا استم در امریکای شمالی، در سرزمینی که زمستانهایش تا چهل درجه زیر صفر میرسد، از پنجره به یورش پاغندههای برف میبینم که شبیه اسبان تیزتک سپید رها شده از کمند با شلاق باد در سرکها میپیچند و میدوند.... در لحظهای از خودم جدا میگردم و آن طرف شیشهها روی مدار زمان قرار میگیرم، به گذشتهها میروم، خودم را در آغاز یک روز سرد و پُر برف سالها پیش میبینم؛ ششم جدی ۱۳۵۸ که آن را به زعم خویش «مرحله تکاملی» یا «نوین» نامیدند؟!، قلههای پُر برف آسمایی و شیردروازه غمگینانه به این سیاهترین روز بعد از کودتای ننگین هفت ثور ۱۳۵۷مینگرند.
- توضیحات
- نویسنده: رووف
- رده: گزارشها
بعد از آنکه نور محمد ترهکی «نابغه شرق»(!!) و رهبر حزب دموکراتیک خلق افغانستان به امر «شاگرد وفادار» خود حفیظ الله امین به اصطلاح محترمانه به قتل رسید، دایرهی اختناق، دستگیری و قتلهای وحشیانه هنوزهم وسیعتر گردید. حالا دیگر، خلقیهای طرفدار ترهکی، پرچمیها و گروه کاریها هم مصون نبودند و اکثرا راهی زندان پلچرخی میگشتند. به تمام پرچمیهایی که خارج از زندان بودند از سوی رهبری شان ابلاغ شده بود که در صورت دستگیری، خود را عضو «حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان» معرفی کنند. آنان هنوز برای بازگشت به قدرت امیدوار بودند اما فهمیده نمیشد که این امیدواری از کجا منشاء میگرفت. رادیو و تلویزیون کابل اعلاناتی مبنی بر امکان حملهی خارجی بر شهر کابل را نشر نموده از مردم میخواستند که در صورت شنیدن صدای زنگ خطر بلافاصله تمام چراغهای خویش را خاموش سازند. آمادگی برای مقابله با خطر توصیه میشد اما مشخص نبود که حمله را کدام کشور و چگونه انجام خواهد داد.
حفیظالله امین در بیانیههایش روی دوستی افغانستان با شوروی بیشتر از پیش تکیه میکرد، رهبرانش را میستود و حزب خود را نزدیکترین دوست آنان معرفی مینمود.
- توضیحات
- نویسنده: سالم
- رده: گزارشها
زندان پلچرخی
بعد از کودتای ٧ ثور و به قدرت رسیدن حزب وطنفروش خلق و پرچم ملت ما هر روز مصیبت تازهای را بر بدن زخمی خود حمل مینمودند. خلقیها و پرچمیها، این نوکران خاین روسی، هر روز دل و دهن هر فرد این سرزمین را بو مینمودند تا مبادا به زعم کثیف خود شان «ضد انقلاب» باشند و اگر ذرهای از افکار وطندوستی و بیگانهستیزی در وجودش میدیدند، بیدرنگ او را راهی زندان و پولیگون میکردند. خودم هم از جمله افراد «ضد انقلاب» بودم.
در ٢٣ قوس ١٣٥٧ یکجا با ٦٣ تن دیگر گرفتار شدم و روانه زندان مخوف پلچرخی شدم. با وجود آن که در حضور همکارانم دستگیر شده بودم ولی پس از گذشت ١٢٤ روز، خانوادهام نومیدانه با تحمل صدها دربدری به سراغم رسیدند. به هر دری که رجوع کرده بودند همین پاسخ را شنیدند که ما خبر نداریم یا این که او یک اشرار و «ضد انقلاب» بود و کشته شد.
- توضیحات
- نویسنده: نادر
- رده: گزارشها
در سال ١٣٥٨ در مکتب قلعهچه کابل معلم بودم. وضعیت روز به روز بدتر میشد، دولت خلقیها در همه جا به شمول مکاتب جاسوسان خویش را داشتند. در ضمن همه را مجبور میکردند که کارت حزبی اخذ نمایند ولی مردم به حدی از این خاینان متنفر بودند که زندان و شکنجه و مرگ را میپذیرفتند ولی حتا به شکل ظاهری هم هرگز حاضر نبودند نام شان با این حزب جنایتکار و نوکر گره بخورد.
پیش از ٦ جدی، دولت به تمام شهریان کابل امر کرده بود تا کلکینهای خانههای شان را با پردههای سیاه بپوشانند تا بدینطریق کسی شاهد جنایتهای شان نباشد. گشت و گذار موترهای نظامی افزایش یافته بود و معمولا از طرف شب مهمات و اکمالات از سمت شمال به کابل منتقل میگردید.
- توضیحات
- نویسنده: بهروز پویان
- رده: گزارشها
بیست و نه سال قبل، روسها و نوکرانشان به روز جمعه ٣ جدی ١٣٦٣ قریه غروقشلاق در ولسوالی چهاردره ولایت کندز را به خاک و خون کشیدند. در این روز مکدر بیش از ٧٠٠ زن و مرد، پیر و جوان تیرباران و هست و بودشان به آتش کشیده شد.
این فاجعه غمانگیز ساعت ١٠ صبح آغاز و تا عصر ادامه یافت. آنان حتا حیوانات اهالی را کشتند و تمام غلهجات را نابود کردند تا زندهجانی در این قریه باقی نماند.
چون بیشترین مقاومت مردم علیه اشغالگران روس از همین قریه سازماندهی میشد و مردم به صورت خودجوش به مبارزه برخاسته بودند، روسها جهت سرکوب این خیزش ابتدا جویبارهای این منطقه را خشک نمود سپس به قتلعام مردمش آغاز کردند.
- توضیحات
- نویسنده: واحد منصوری
- رده: گزارشها
دقیقا مثل دیروز همه چیز را به یاد دارم. گریه آن زن دست فروش در منطقه جاده کابل که از زندگی خود میگفت و از بیچارگی کودکان بدون پدر. او یک تیپ کهنه در دست داشت و از زیر چادری هر عابری را با نگاه های محرومانه میدید تا برای تیپی که تنها یادگار همسرش بود خریداری بیابد. حدود سیزده سال پیش، اواخر امارت طالبان در افغانستان بود که من از مزارشریف برای انجام کاری به کابل آمده بودم. در این مدت سری زدم به جاده میوند کابل جاییکه سگ جنگی و خودخوری دهه هفتاد میان تنظیم های جهادی دو طرف جاده را کاملا ویران کرده بود و با گذر از این ساحه مو بر بدن انسان راست میشد. نام آن زن را هنوز هم به خاطر دارم. نورگل سه دختر و دو پسر داشت و در منطقه شاهشهید کابل زندگی میکرد. او تنها نانآور خانه و سرپرست کودکانش بود.
نورگل از ساعت هفت صبح تا چهار یا پنج عصر در جاده مصروف دستفروشی بود و گاهی هم اگر کاری برایش پیدا میشد در مکروریانها لباسشوی و جاروب و پاککاری میکرد. ملاعمر رهبر طالبان زنان را از کارکردن در بیرون از خانه محروم ساخته بود. چلی بچه های یالکشال «امربالمعروف و نهی از منکر» اگر زنان را در بازار و در محلات عمومی میدیدند شلاقکاری میکردند و با صد دشنام و توهین آنان را از شهر میراندند.
مقالات برگزیده
مقالات رسیده
هنر و ادبیات
از صفحات تاریخ ما
تعداد مهمانان حاضر: 116 نفر