اعتراض مردم در شب ورود سپاه اشغالگر روس
- رده: گزارشها
- نویسنده: نادر
- منتشر شده در پنج شنبه، 05 جدی 1392
در سال ١٣٥٨ در مکتب قلعهچه کابل معلم بودم. وضعیت روز به روز بدتر میشد، دولت خلقیها در همه جا به شمول مکاتب جاسوسان خویش را داشتند. در ضمن همه را مجبور میکردند که کارت حزبی اخذ نمایند ولی مردم به حدی از این خاینان متنفر بودند که زندان و شکنجه و مرگ را میپذیرفتند ولی حتا به شکل ظاهری هم هرگز حاضر نبودند نام شان با این حزب جنایتکار و نوکر گره بخورد.
پیش از ٦ جدی، دولت به تمام شهریان کابل امر کرده بود تا کلکینهای خانههای شان را با پردههای سیاه بپوشانند تا بدینطریق کسی شاهد جنایتهای شان نباشد. گشت و گذار موترهای نظامی افزایش یافته بود و معمولا از طرف شب مهمات و اکمالات از سمت شمال به کابل منتقل میگردید.
بالاخره روز ٦ جدی کارمل خاین طی سخنرانیای از طریق رادیو تاجیکستان هم حزبیاش حفیظالله امین را خاین خوانده و اعلام کرد که عساکر کشور شوراها به کمک ما آمدهاند. ولی برای ملت ما روشن بود که نیروهای اشغالگر رسماً به افغانستان تجاوز کرده بودند.
خانهام در ساحه بینیحصار کابل بود و وقتی تاریکی شب رسید سر و صدایی که از دور به گوش میرسید نزدیکتر شد. همسایههای مان بر روی بامهای شان برآمده و فریادهای «الله اکبر» همه جا را گرفت. این غریو نه تنها بینیحصار بلکه سرتاسر کابل را فرا گرفته بود. پرچمیها از ترس عساکر را در همه جا مستقر کردند. مردم به شعارهای شان ادامه دادند تا این که پرچمیها با سلاح داشکه به سوی معترضان شلیک کرده و آنان را مجبور ساختند از روی بامها پایین بیآیند.
فردای آن روز تمام اهالی بینیحصار برای اعتراض به سمت شهر در حرکت شدند که تعداد شان لحظه به لحظه افزایش مییافت و هدف نهایی شان پل محمود خان بود. اما در ایستگاه قلعهچه پرچمیها موانعی ایجاد کرده و از پیشروی مردم جلو گرفتند. در جمع معترضان افراد از هر قشر جامعه دیده میشدند. عساکر جوانی نیز به صف مردم پیوست. زمانی که یک تن از پرچمیها متوجه مسئله شد با تفنگچهاش جا به جا و در جلو چشم همه او را به قتل رسانید. سپس دولت با دستگیری پیشگامان این خیزش نگذاشت که مردم به پیش روند.
با وجودی که کارمل وطنفروش وعده رهایی زندانیان سیاسی و تکرار نشدن جنایات امین را داد، و هرچند دروازه زندان پلچرخی باز شد ولی چون ماهیت این دولت تغییر نکرده بود و حلقه اسارت به گردن مردم ما هر روز تنگتر میشد، مردم غیور ما با دست خالی به مبارزه شان ادامه دادند. بنا یکبار دیگر اسارتگاهها پر از زندانیان سیاسی شد و حتی عده زیادی که تازه رها شده بودند دوباره رهسپار زندان گردیدند.