حملات طالبان بر بندهای آب غرب افغانستان

رژیم‌های ارتجاعی که بین مردم منفور اند، مترصد فرصتی می‌باشند که دعوایی با کشوری ایجاد گردد تا احساسات ملی مردم را شعله‌ور ساخته توجه آنان را ولو موقتی از فجایع داخلی به‌سوی دیگری منحرف سازند. بگومگوی طالب با اربابان ایرانی شان یک دعوای ساختگی است که هردو دستگاه ارتجاعی و پلید شدیدا به آن نیازمند اند. مردم ایران و افغانستان تحت حاکمیت فاشیستی رژیم‌های اسلامی روزگار سختی از سر می‌گذرانند و صدای اعتراض شان بلند است که فقط با سرکوب و کشتار آن را می‌کوشند خفه سازند. حال رژیم‌های دیکتاتور این دو کشور در قضیه آب هیرمند خاکباد راه انداخته‌اند که یک موقع تنفس برای شان مهیا گردد.

عبدالباری جهانی

شاملو در «شعری که زندگی‌ست» می‌سراید:

عکس سیلفی وزیران خارجه زن

اولین اقتصاد امپریالیستی (انگلیس) در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹، برای توجیه استبداد سیاسی و فرهنگی‌اش سیاست بزرگ‌نمایی و شخصیت‌کشی را روی دست گرفت، سیاستی که میراث‌خواران امروزی آن (امریکا و شرکا) هم‌چنان با دقت بیش‌تر در دست دارند. طی بیست سال نمایش کمیک دموکراسی در افغانستان و نیز تا امروز، ناظریم که چطور امریکا و متحدین همواره از عوامل سست‌عنصر و میهن‌فروشش در اجرای برنامه‌های امپریالیستی (به خصوص نوع فرهنگی آن) استفاده می‌کند؛ که طبعاً یکی از موثرترین برنامه‌های ظاهراً انسان‌دوستانه و عملاً جنایت‌کارانه، برنامه «پهلوان پنبه‌سازی» آنان بوده‌است.

سارا واگن‌کنشت

سارا واگن‌کنشت یک نام آشنا و شناخته‌شده‌ترین چهره چپ و عضو حزب چپ آلمان (دی لنکه) است که با رُک‌گویی‌هایش علیه سیاست‌های ضد بشری دولت آلمان همیش بر سر زبان‌ها بوده و به نام روزا لوگزامبورگ دوم شهرت یافته است. سارا در ۱۶ جولای ۱۹۶۹ در آلمان شرقی به دنیا آمد. زمانیکه در برلین بود به عضویت «جوانان آلمانی آزاد» (FDJ) در آمد و در سال ۱۹۸۹ به «حزب اتحاد سوسیالیست» (SED) پیوست. پس از فروریختن دیوار برلین و تبدیلی «حزب اتحاد سوسیالیست» به «حزب سوسیالیزم دموکراتیک»، واگن‌کنشت به عضویت کمیته ملی حزب انتخاب شد و همچنان به «پلتفورم کمونیست» که یک حزب مارکسیست-لنینیست بود، پیوست. سارا خواست به معاونت حزب خود را کاندید نماید اما از آنجا که طرفدار نظام آلمان شرقی و کمونیزم بود، در داخل حزب با مخالفت رهبران مواجه و از این تصمیم خود منصرف شد. سارا استدلال می‌کرد که حزب چپ باید اهداف رادیکال و ضد سرمایه‌داری را دنبال کند و از «حزب سوسیال دموکرات» و «حزب سبز» که میانه‌رو هستند، متمایز بماند. این روزها به دلیل اظهارات صریح‌‌اش با مخالفت‌هایی از جانب رهبری حزب‌اش که مواضع سازشکارانه دارند نیز مواجه می‌باشد بنابر این رسانه‌ها از احتمال این‌که او حزب جدیدی پایه‌گذاری کند سخن می‌گویند.

کارتون دوش امریکا و طالبان
کارتونیست: زاچ

در بحبوحه کارزارهای انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۹۳، دوستم، زمانی که منحیث معاون اول اشرف غنی نصب شده بود، به‌خاطر دست‌داشتن در جنگ‌های داخلی از مردم افغانستان به‌اصطلاح معذرت‌خواهی نمود تا خود را کمی رنگ و روغن کرده مردم را بفریبد و مهمتر از آن آبرویی برای باداران امریکایی و متحدان ناتویش خریده باشد. رسانه‌ها و «فعالان مدنی» کرایی هم سروصدا راه انداختند که «جنرال دوستم» شان تغییر کرده و دیگر عالیجنابان نیز به تاسی از جنرال شان آمده و معذرت‌خواهی کنند و آن را حلال تمام مشکلات افغانستان عنوان کردند. البته دیری نگذشت که جنرال شان مرتکب جنایت علیه احمد ایشچی شد، اما این بار همان رسانه‌ها و فعالان مدنی حداقل شرف و وجدان را نداشتند تا از حرف‌های دیروز شان پوزش بطلبند. و خجالت‌آورتر از همه که حمیرا قادری تا حدی پیش رفت که در نامه‌ای سرگشاده به جنرال‌اش سلام فرستاده ابراز داشت، «این شرم هفده‌ساله ناگهان روی شانه‌ام سنگینی گرفته است. باید حرف بزنم. عمر آدمی ‌تضمینی ندارد، مدیون نروم جنرال.»

گردهمایی چوبدستان افغانستان و ایران در آلمان و امریکا
گردهمایی چوبدستان ایرانی و افغان امریکا و غرب چقدر به هم شباهت دارند درست مثل دردهای مشترک دو ملت.

به تاریخ۱۰ فبروری ۲۰۲۳، «دانشکده روابط بین‌الملل» و «انجمن فرهنگ ایرانی» در دانشگاه جورج تاون، هشت چهره سفیده‌مالی‌شده به‌شمول «اسپرم‌السلطنه» را در یک نشست گردهم آوردند. در این نشست شیرین عبادی، رضا پهلوی، مسیح علینژاد، نازنین بنیادی، علی کریمی، حامد اسماعیلیون، گلشیفته فراهانی، عبداله مهتدی شرکت داشتند. سرهم بندی چهره‌های به‌شدت امریکایی ما را به یاد «کنفرانس بن» برای افغانستان در سال ۲۰۰۱ می‌اندازد که امریکا و متحدان‌اش به یکبارگی خاینان جهادی و زنان سرکاری و دست‌نشانده‌اش را بر گرده‌های زخمی مردم ما سوار کرده و چنان برای این چاکران شان تبلیغ کردند که گویا به‌جای طالبان، مدافعان بی‌مانند حقوق بشر را به مردم افغانستان تقدیم کرده‌اند.

هانی اسغافت

یاناچه یوهانا اسغافت (Jannetje Johanna Schaft)، متولد ۱۶ سپتامبر ۱۹۲۰ – تاریخ جان‌باختن ۱۷ اپریل ۱۹۴۵، مشهور به «دختر مو سرخ» از مبارزان هالندی در جریان جنگ دوم جهانی بود که به اسم مستعارش «هانی اسغافت» (Hannie Schaft) شهرت یافت.

سفر هلمند، درد بی‌شمار در وادی جنگ و کوکنار

مدتی از سفرم به هلمند گذشته بود که با یک گزارش خواندنی در صفحه «حزب همبستگی افغانستان» تحت عنوان «مسیر کابل-سپین‌بولدک، مرارت و تحقیر مرگ‌آور» برخوردم. آن‌چه برایم قابل توجه و بس دردناک بود بیان بی‌ملاحظه و افشاگرانه واقعیت‌های جان‌گداز زندگی مردم جنوب و جنوب‌غرب کشورم است که البته می‌توان گفت از ویژگی برجسته اکثریت گزارش‌های سایت همبستگی می‌باشد.

عزاداری بازماندگان یکی از قتل‌عام‌های السلوادور
یکی از پایگاه‌های آموزش نظامی طالبان در مرز میان نیمروز و ایران که توسط رژیم خون‌آشام ایران ساخته شده است.

پیرامون نوکری و وابستگی گروه طالبان به دولت پاکستان و آی‌اس‌آی فراوان آمده است. طی ۲۰ سال گذشته هرباری که حمله انتحاری و انفجاری در افغانستان رخ داده، انگشت به‌سوی این دولت تروریست‌پرور نشان رفته که بدون شک نقش جنایت‌کارانه و ویران‌گر آن به کسی پوشیده نیست و در بسیاری فلاکت‌های سرزمین خونین‌ مان دست دارد، اما به نقش پرخون رژیم ایران کم‌تر یا نسبتاً هیچ پرداخته نشده‌است. رژیم خون‌ریزی که افزون بر شکنجه، زندان و اعدام‌ انقلابیون و معترضان این کشور، خالق تنظیم‌های هشت‌گانه شیعه در افغانستان بود و حامی تنظیم‌های منفور جمعیت اسلامی و حزب اسلامی. و قلم‌فروشانی هم‌چون کاظم کاظمی، ابوطالب مظفری، قنبرعلی تابش، حسین فخری، ضیا رفعت، سیدعسکر موسوی، ضیا قاسمی، یعقوب یسنا، نجیب بارور، مجیب مهرداد، رضا محمدی و... را اماله نموده تا تبهکاری‌هایش را در افغانستان و حتا در داخل ایران سفیده‌مالی کنند. اما رژیم خون و خیانت از مغازله و هم‌آغوشی با دایناسورهای طالبی نیز هرگز درنگ نمی‌کند که در پایین به نمونه‌هایی از این جنایت‌پروری‌ها می‌پردازیم:

عزاداری بازماندگان یکی از قتل‌عام‌های السلوادور

از چندین دهه تا امروز، ایالات متحده نسبت واهمه هیستریکی که از نفوذ کمونیزم در کشورهای امریکای لاتین داشته، دیکتاتوری‌های خودکامه و در عین حال مطیع خود را به‌جای دولت‌های ملی و مترقی آنان نصب کرده است. در ۱۹۸۱، هنگامی که ریگن روی کار آمد، دولت امریکا از دو کشور به شدت هراس داشت: در نیکاراگوا، دولت ریگن نگران رژیم ساندینیستا (دولت چپ‌گرای که در سال ۱۹۷۹ پس از سقوط دیکتاتوری دیرینه آناستاسیو سوموزا به قدرت رسید) و در السلوادور، نگران طولانی‌شدن جنگ و باخت نیروهای دولت دست‌نشانده امریکا در مقابل چریک‌های جبهه فارابوندو مارتی برای آزادی ملی بود.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 521 نفر