توماس مونتسر، روحانی عدالت‌خواهی که در دفاع از مظلومان جان باخت

توماس مونتسر (Thomas Müntzer) یک کشیش و روحانی حامی ستم‌کشان در آلمان بود که در سال ۱۴۸۹میلادی در قریه اشتولبرگ آن کشور چشم به جهان گشود. وی با اتمام پوهنتون در رشته فلسفه و الهیات دکترا گرفت. در سال ۱۵۱۴ به مقام اسقف کلیسای سنت میشل در شهر براون اشفایگ نائل گردید.

توماس مونتسر
توماس مونتسر با آنکه مقام بلند در کلیسا داشت، اما علیه روحانیت وابسته به کلیسای کاتولیک که در مقابل دهقانان از فیودال‌های مستبد دفاع می‌کرد، مبارزه نمود.

توماس مونتسر با آنکه مقام بلند در کلیسا داشت، اما علیه روحانیت وابسته به کلیسای کاتولیک که در مقابل دهقانان از فیودال‌های مستبد دفاع می‌کرد، مبارزه نموده به یک چهره محبوب بدل گشت. او که برخلاف مارتین لوتر (یکی از پیشگامان اصلاحات دینی)، رهایی دهقانان از چنگ فیودالیزم را تنها در مبارزه قهرآمیز انقلابی دهقانان می‌دید، نظریات ارتجاعی لوتر را رد کرد. در روستای خود دهقانان را با آگاهی انقلابی بسیج نموده در سال ۱۵۲۴ رهبری شورش‌های دهقانی را به عهده گرفته علیه زمینداران شریر دست به پیکار زد.

زینب جلالیان

زینب جلالیان مبارزی که در مقابل شکنجه‌های وحشیانه رژیم چون کوه استوار ماند

زینب جلالیان فعال سیاسی پیشرو و مدافع حقوق زنان است که در سال ۱۳۶۱ در قریه «ماکو»ی کوردستان تحت سیطره ایران در یک خانواده فقیر و بی‌بضاعت چشم به این جهان نابرابر گشود. او از آوان طفولیت با طعم فقر، تبعیض و بیچارگی آشنا بود. ده سال داشت که خانواده‌اش به دلیل فشار اقتصادی او را از رفتن به مکتب بازداشتند. از یک طرف از ناداری، تبعیض، نابرابری و مصایبی که گریبان‌گیر اهالی محروم کوردستان بود رنج می‌برد و از سوی دیگر جلوگیری از مکتب رفتن وی باعث شد تا با ترک خانواده به جریان‌های پیشرو کوردستان بپیوندد.

از این به بعد زینب در خدمت محروم‌ترین لایه‌های جامعه قرار گرفت و در زمینه آموزش، مددکاری، بهبود وضعیت و ارتقای آگاهی زنان قاطعانه و خستگی‌ناپذیر رزمید.

واکنش ورزشکاران سیاه‌پوست امریکا در برابر بی‌عدالتی

مایک پنس، معاون رییس جمهور امریکا که به تاریخ ۸ اکتوبر ۲۰۱۷ برای تماشای بازی فوتبال در زادگاهش ایالت ایندیانا شرکت کرده بود، زمانی ورزشگاه را ترک کرد که تعدادی از بازیکنان سیاه‌پوست در یک حرکت اعتراضی در جریان پخش سرود ملی امریکا، در میدان زانو زده به زمین خیره شدند. مایک پنس در پیامی در تویتر این حرکت را «بی‌احترامی به سربازان و پرچم امریکا» نامید. دونالد ترامپ نیز در پیام تویتری، حرکت پنس را تایید کرده نوشت که به او توصیه کرده بود در صورت هرگونه بی‌احترامی از جانب بازیکنان، صحنه را رها کند.

Lolita Lebron Rafael Cancel Miranda, Irving Flores and Andres Figueroa Cordero

به تاریخ اول مارچ ۱۹۵۴ سه مرد از پورتو ریکو تحت رهبری زنی به نام لولیتا لبرون (Lolita Lebrón) وارد کانگرس امریکا شده، از بخش ناظران تالار با فریاد «زنده باد پورتو ریکوی آزاد!» با تفنگچه‌های در دست داشته بسوی اعضای کانگرس تیراندازی کردند که در نتیجه پنج تن را مجروح ساختند اما این عمل باعث شد که فریاد خفه شده استقلال‌خواهی مردم پورتو ریکو در سراسر جهان شنیده شود.

لطیف پدرام؛ عنصر هرجایی و بی‌مسلک

«من یک فرصت‌طلبم !
طرفدار كمونيزم‌ام
طرفدار سوسياليزم‌ام
و هم طرفدار سرمايه‌داری
چون فرصت طلبم.
هستند كسانی كه در اپوزيسيون اند
مطالباتی دارند، معترض اند
من فقط يك كار می‌كنم
كُرتی‌ام را پشت و رو می‌كنم
هميشه طرف مناسبش!»

ترجمه بخشی از آهنگ «من یک فرصت‌طلبم» اثر ژاک دوترون، خواننده‌ی شهیر فرانسوی


داویسن بودهو: «دیگر کافیست!»

«امروز بعد از ۱۲ سال و بعد از ۱۰۰۰ روز کار رسمی ساحوی جهت دستفروشی درمان شما و خورجین نیرنگ‌های شما به دولت‌ها و مردم امریکای لاتین، جزایر کاراییب و افریقا، از کارمندیم در "صندوق بین‌المللی پول" استعفا دادم. برای من، استعفا آزادی ازرشمندی است که با آن اولین گام بزرگ را به آن سوی برمی‌دارم که امیدوارم دستانم را از چیزی می‌شویم که در ذهنم خون میلیون‌ها انسان فقیر و قحطی‌زده است. آقای کامدیسوس، می‌دانی آن‌قدر خون زیاد است که از آن دریاها جاری می‌شوند. همچنان خشکیده‌ و بر سراپای من لخته شده‌اند. گاهی اوقات چنین تصور می‌کنم که در سراسر جهان به آن اندازه صابون موجود نیست که مرا از کار‌هایی که به نام شما و پیشینیان شما و تحت نظر شما انجام داده‌ام، پاک کند.»

با این جملات، داویسن بودهو (Davison Budhoo) –اقتصاددان ارشد «صندوق بین‌المللی پول» در ۱۸ می ۱۹۸۸ استعفا داد. این مرد گرانادایی‌تبار با درجه تحصیلی از «مکتب اقتصاد لندن» که در سال ۱۹۶۶ به «بانک جهانی» و سپس به جمع کارمندان «صندوق بین‌المللی پول» پیوست، مسوولیت طراحی و اجرای «برنامه‌های تعدیل ساختاری»‌ (Structural Adjustment Programs – SAPs) را در کشورهای افریقایی، امریکای لاتین و جزایر کاراییب به عهده داشت. نامه سرگشاده ۱۵۰ صفحه‌ای وی تحت عنوان «دیگر کافیست!» (Enough Is Enough) که در آن میشل کامدیسوس، رییس اجراییوی «صندوق بین‌المللی پول» را مخاطب قرار داده بود، به ‌جز امریکا در سرخط اخبار جهان قرار گرفت.

دست‌داشتن حزب اسلامی گلبدین در تولید و قاچاق هیرویین

امروزه دولت اشغالگر امریکا و شرکایش در تلاش اند تا کشت، تولید و قاچاق تریاک و هیرویین را فقط به سال‌های شوم دور طالبان و در وضعیت کنونی مناطق تحت تسلط این گروه قسی مختص سازند، ولی آیا چنین است و دیگر دست‌پروردگان سی‌آی‌ای در این پدیده ضدبشری سهم نداشته‌اند؟ افشاگری‌های متعددی در زمینه صورت گرفته که نقش سی‌آی‌ای و ام‌آی۶ را در قاچاق گسترده مواد‌مخدر در سرتاسر جهان برملا می‌سازد. در جریان جنگ سرد که یکی از مرکزهای مهم آن افغانستان بود، این دو سازمان جاسوسی و به‌ویژه سی‌آی‌ای از حربه موادمخدر در برابر رقیب روسی شان سود کافی بردند و از همین رو، در حال حاضر در افغانستان زیر سایه نیروهای امریکایی بیشتر از ۹۰٪ موادمخدر جهان تولید می‌شود.

«گلبدین حکمتیار –این سرمایه دوست‌داشتنی افغان برای سی‌آی‌ای– شش پالایشگاهی را تحت کنترول داشت که بیشترین حاصلات تریاک دره هلمند را به هیرویین مبدل می‌کرد.»
پروفیسر الفرید مک‌کوی

یکی از بازیگران کلیدی تجارت موادمخدر حین جنگ سرد در افغانستان و پاکستان، حزب اسلامی گلبدین بود که علاوه بر دریافت یک میلیارد دالر سی‌آی‌ای (۵۰٪ کمک‌های سازمان نامبرده به هفت تنظیم‌ جهادی) از طریق آی‌اس‌آی، و باوجود آگاهی دولت امریکا پیرامون این مسئله، این کاروبار انسان‌کش بخش دیگر عوایدش را می‌ساخت. در ۲۳ ثور ۱۳۷۰ – ۱۳ می ۱۹۹۰ برای نخستین بار، ستیف کول (نویسنده کتاب «جنگ اشباح») و جیمز روپرت در گزارشی به روزنامه «واشنگتن پست» نوشتند:

چشم‌پوشی رسانه‌ها بر دست‌آورد دولت ونزویلا

«واشنگتن بيش از هر چيز از انسان‌های واقعی که خودفروش نيستند، متنفر است.»

پل گریک، معاون وزیر مالیه اداره ریگن

از نخستین روز‌های به قدرت رسیدن هوگو چاویز، امریکا در تلاش براندازی این دولت ملی و دموکراتیک بوده و برای این کار میلیون‌ها دالر را به حساب‌ گروه‌های ضددولتی واریز نمود تا با راه‌اندازی اعتراضات ضددولتی و اغتشاشات دولت ونزویلا را فلج سازند، اما اراده قوی مردم این کشور و جدیت چاویز سبب شد تا تمامی این دسایس خنثا گردند. زمانی که این همه توطئه‌ها ناکام گردید، امریکا چاویز را به سرطان مصاب نمود که بالاخره در اثر همین بیماری فوت کرد.

اما، دولت امریکا از توطئه علیه دولت ونزویلا دست برنداشت و پس از مرگ چاویز نیز به دست‌اندازی در امور داخلی آن کشور ادامه داد، چرا که همرزم و یاور چاویز، نیکلاس مادورو طی انتخاباتی قدرت را به دست گرفت تا راه مردمی او را ادامه دهد. دولت امریکا با جعل، تزویر، فریب، اتهام و خبرهای دست‌کاری‌شده تلاش دارد تا دولت ملی-‌دموکراتیک این کشور را سرنگون نماید. ابررسانه‌های وابسته به دولت‌های امپریالیستی استیلاگر به سرکردگی امریکا جو زهراگین تبلیغات علیه مادورو را سازمان دادند و میلیونها دالر به احزاب مخالف متشکل از سرمایه‌دارانی که دست شان دیگر از چپاول و غارت مردم قطع گردیده واریز کردند. اما رسانه‌های طراز اول جهان از پیشرفت‌های چشمگیر دولت مادورو در بخش‌های حیاتی جهت تغییر زندگی فقیرترین لایه‌های جامعه نمی‌زنند و همه را کتمان می‌کنند.

به‌طور نمونه، چند تا از این پیشرفت را مثال می‌زنم تا درسی باشد برای ملت افغانستان که اگر مردم تحت اداره یک دولت مردمی‌ کار و تلاش کنند، هیچ قدرتی سد راه شان شده نمی‌تواند:

هیچ جنگ‌افروزی پیام‌آور صلح شده نمی‌تواند

سایه شوم تنظیم‌ها بر شهر کابل مستولی گردیده و دیگر خبری از برق نبود. حتا در منطقه رهایشی ما افراد حزب اسلامی سیم‌های عمومی و شخصی برق را از زیر زمین و دیوارهای خانه‌ها بیرون کشیده و پس از سوختاندن، المونیم و مس آن را به فروش می‌رساندند که به پاکستان برده می‌شد. دیگر برقی وجود نداشت و توان خرید تیل را نیز نداشتیم. بناً، باوجودی که کودک ۸ ساله‌ای بیش نبودم، یکجا با پدرم مجبور به آوردن بته از کوه برای سوخت بودیم. صبح وقت، باید با شکم گرسنه یکجا با پدرم و کراچی در دست برای ۴ ساعت پیاده‌روی کرده تا دامنه کوه‌های چکری ولایت کابل می‌رسیدیم، بعد برای چند ساعت بته‌های کوهی را درو کرده و پدرم پشتاره را از کوه به پایین آورده و بر کراچی بسته و به خانه برمی‌گشتیم. گاهی روزها اگر آرد کافی در خانه می‌بود، کمی نان خشک با خود برده و چاشت‌ها با آب چشمه می‌خوردیم؛ در غیر آن، تا عصر و رسیدن به خانه خبری از نان نبود. هرروز از کنار مکتبم می‌گذشتم که کاملا ویران شده بود.

یک روز، زمانی که از کوه با کراچی پر از بته برگشتیم، افراد حزب اسلامی در سرک‌های خامه منطقه ما در حال آماده‌باش قرار داشتند و موتر‌های «داتسن» شان به سرعت این‌سو و آن‌سو می‌رفتند. اول ترسیده بودم، اما وقتی پدرم از یکی شان پرسید که چه خبر است، وی در جواب گفت که «حکمتیار صاحب با مسعود ملاقات دارد و صلح می‌کنند.» با خود خوش بودم و تصور واهی در ذهنم شکل گرفته بود که صلح می‌آید و دیگر به کوه نمی‌رویم، مکتب رفته و همصنفی‌هایم را می‌بینم. همان تصور واهی‌ای که امروز با برگشت گلبدین در ذهن شهروندان کشور پیچکاری می‌گردد. عصر همان روز، گلبدین و مسعود در تپه‌زارهای نزدیک خانه ما با هم دیدند –منطقه حایلی میان حزب اسلامی و شورای نظار. ولی شام صدای شلیک مرمی و راکت بالا گرفت، نمی‌دانستیم شادیانه است یا جنگ؛ به‌هر‌صورت، به تهکاوی پناه بردیم. صلح نیآمد و مکتب هم رفته نتوانستم.

در سرخط نشریه شهادت، ارگان مرکزی حزب اسلامی، (۷ جوزای ۱۳۷۱) می‌خوانیم که به تاریخ ۴ جوزای ۱۳۷۱ در حضور امیر تایف، اعجاز‌الحق (پسر ضیاالحق) و جنرال حمیدگل «موافقت‌نامه تاریخی بین برادر حکمتیار امیر حزب اسلامی افغانستان و برادر احمدشاه مسعود به امضا رسید». اما با امضای هر «موافقت‌نامه تاریخی» میان این برادران شریر خون بیشتر کابلیان جاری گردید. البته این آخرین باری نبود که باداران پاکستانی و سعودی تلاش به کله به کله کردن این برادران خونریز ورزیدند، گاهی در اسلام‌آباد و گاهی هم در مکه، ولی در حقیقت این «موافقت‌نامه‌های تاریخی» جنگ و خون و دربدری بیشتری را در پی‌ داشتند. موافقت‌نامه‌های ننگینی که در آن‌ها با دهل و کرنا سخن از صلح و آشتی دایمی زده می‌شد، لیکن به زودی دوباره این «برادران جهادی» به جان هم افتاده و آنچنان شهر کابل را در زیر سم شان تباه کردند که بیشتر از ۷۰ هزار کابلی را به قتل رسانده و تعداد بی‌شمار دیگر را زخمی و دربدر کردند.

بالاتر از ۱۰۰ تن در بدترین حمله سلاح ثقیله بر کابل جان باختند
گزارشی تحت عنوان «بالاتر از ۱۰۰ تن در بدترین حمله سلاح ثقیله بر کابل جان باختند» در روزنامه پاکستانی «دی نیوز انترنیشنل»

با گذشت یک ماه از این «موافقت‌نامه تاریخی» به تاریخ ۱۵ اسد ۱۳۷۱ (۶ جولای ۱۹۹۲) گزارشی را تحت عنوان «بالاتر از ۱۰۰ تن در بدترین حمله سلاح ثقیله بر کابل جان باختند» در روزنامه پاکستانی «دی نیوز انترنیشنل» به نقل از «خبرگزاری فرانسه» می‌خوانیم:

«کابل: حداقل ۱۰۰ تن هنگام بدترین حملات سلاح ثقیله در دو ماه اخیر بر شهر کابل جان باختند...

روز شنبه برای چندین ساعت شلیک سلاح ثقیله میان شبه‌نظامیان داخل شهر طرفدار دولت و نیروهای حزب اسلامی گلبدین حکمتیار مستقر در ولسوالی چهارآسیاب در ۱۴ کیلومتری شهر کابل، رد و بدل شد. راکت‌ها به خانه‌ها، مارکیت‌ها و مهمانخانه در شهر کابل به‌شدت پرجمعیت مناطق شهرنو و وزیر اکبر خان اصابت نمودند.»


اسلام‌آباد، اول سنبله ۱۳۷۱ – ۲۳ اگست ۱۹۹۲: به روز شنبه سازمان ملل اعلام نمود که طی دو هفته جنگ خونین تنظیمی در شهر کابل، کم از کم ۱۸۰۰ تن که اغلب را زنان و کودکان می‌سازند، کشته شده‌اند.

و به تاریخ ۲ سنبله ۱۳۷۱ (۲۴ اگست ۱۹۹۲) به نقل از «خبرگزاری رویترز» گزارش می‌دهد:

«اسلام‌آباد، اول سنبله ۱۳۷۱ – ۲۳ اگست ۱۹۹۲: به روز شنبه سازمان ملل اعلام نمود که طی دو هفته جنگ خونین تنظیمی در شهر کابل، کم از کم ۱۸۰۰ تن که اغلب را زنان و کودکان می‌سازند، کشته شده‌اند.

این مقام بلندرتبه ملل متحد می‌گوید که در اثر جنگ دو هفته گذشته میان مجاهدین حزب اسلامی و نیروهای وفادار به دولت ایتلاف اسلامی، چندین هزار انسان زخمی شده‌اند.

سوتیرویس موسوریس (Sotirios Mousouris)، نماینده ویژه دبیر کل سازمان ملل برای افغانستان و پاکستان، طی اعلامیه‌ای اظهار داشت که در حدود ۱۲۶ هزار تن از شهر کابل ویران‌شده یک‌ونیم میلیونی فرار نموده‌اند.

...

وی گفت که بیشتر از ۱۸۰۰ تن کشته شده‌اند که اکثریت شان را زنان و کودکان می‌سازند.

او گفت: "از ۱۷ شفاخانه در کابل، فقط ۸ تای شان با کمترین امکانات که به‌طور ‌مجموعی ۲۴۰۳ بستر دارند، فعال هستند." و علاوه نمود که اکثر شان مورد اصابت راکت قرار گرفته‌اند.

داکتران اندک باقیمانده بنابر عدم برق، آب و ادویه و مواد بی‌هوشی کافی به خدمات طبی و جراحی رسیدگی کرده نمی‌توانند.

غذا پیدا نمی‌شود و در این دو هفته قیمت‌ها دوچند شده و اکثر دکان‌ها و مارکیت‌ها بسته اند.

...»

و در ادامه از فرار باشندگان شهر کابل به پلخمری، مزار، سروبی، جلال‌آباد و پاکستان گزارش می‌دهد.

در سرخط نشریه شهادت، ارگان مرکزی حزب اسلامی، (۷ جوزای ۱۳۷۱) می‌خوانیم که به تاریخ ۴ جوزای ۱۳۷۱ در حضور امیر تایف، اعجاز‌الحق (پسر ضیاالحق) و جنرال حمیدگل «موافقت‌نامه تاریخی بین برادر حکمتیار امیر حزب اسلامی افغانستان و برادر احمدشاه مسعود به امضا رسید».
در سرخط نشریه شهادت، ارگان مرکزی حزب اسلامی، (۷ جوزای ۱۳۷۱) می‌خوانیم که به تاریخ ۴ جوزای ۱۳۷۱ در حضور امیر تایف، اعجاز‌الحق (پسر ضیاالحق) و جنرال حمیدگل «موافقت‌نامه تاریخی بین برادر حکمتیار امیر حزب اسلامی افغانستان و برادر احمدشاه مسعود به امضا رسید».

تاریخ سیاه احزاب اخوانی و بخصوص حزب گلبدین نشان داده است که اینان اصلا به صلح اعتقادی ندارند چون فقط در جنگ و کشتار و وحشیگری و بی‌ثبات‌سازی افغانستان است که می‌توانند باداران شان را خشنود ساخته برای شان امکانات و قدرت و تسلیحات بی‌تول برسد. امروز هم دولت امریکا می‌خواهد به ظاهر پای خود را از قضیه بیرون کشیده و چهره ریاکار ضدامریکایی گلبدین را نیز حفظ نماید، از طریق چوبدستش یعنی اتحادیه اروپا با امکانات مالی وافر این امیر مفلوک را فربه ساخته و زیر نام صلح او و قافله آدم‌کشانش را به کابل می‌آورد، آمادگی برای رویاروی‌های آتی با رقبایش همچون روسیه، چین و ایران در افغانستان را می‌گیرد و بس. جنگ‌افروزان نماینده صلح شده نمی‌توانند چون به‌ خوبی‌ می‌دانند که در فضای صلح و آرامش، این باندهای خونخوار و منفور بین مردم هیچ خریداری نداشته عمر بی‌قیمت شان پایان یافته و حتا سران خونخوار شان مثل برادران همفکر بنگله‌دیشی شان با محاکمه و مجازات مواجه خواهند شد.

از همین رو، خانم پاتریشیا گاسمن – محقق ارشد سازمان «دیده‌بان حقوق بشر» در افغانستان در مطلبی (۱۵ ثور ۱۳۹۶) اظهار داشت که «حکمتیار برای قدرت آمده، نه صلح»:

«[گلبدین] با کاروان موترهای مملو از مردان مسلح با راکت‌های سرشانه‌ای و تفنگ‌های مسلسل همراهی می‌شد. کاروان حکمتیار از داخل شهر چنین می‌گذشت گویا قهرمان برگشته‌ای را حمل می‌کنند نه یک جنگسالار بدنام تبعیدشده که متهم به جنایات جنگی می‌باشد و در تلاش احیای قدرت قبلی خود است.»

افغان‌های مغزشویی شده‌ای که در جنگ ایران – عراق سیهروز شدند

از مرور اسناد افشاگر سایت حزب همبستگی در رابطه با معامله‌گری و باج‌گیری سران احزاب مزدور هشتگانه ایران در جریان جنگ ایران و عراق و کشته شدن حدود دوهزار جوان افغان سخت درد کشیدم. لازم دانستم معلوماتی در مورد یکی از مجروحان این جنگ که تا امروز زندگی سختی از سر می‌گذراند جملاتی بیان دارم.

به یاد داریم که رژیم ضدبشری خمینی با آویختن «کلید بهشت» بر گردن کودکان و نوجوانان، آنان را به میدان‌های جنگ فرستاده اطمینان می‌داد که درصورت کشته شدن می‌توانند درهای بهشت را بروی خود بگشایند! امین‌الله امینی جوان مهاجر افغان اهل ارزگان بود که با همین نیرنگ‌ها توسط آخوندها و خاینان افغان شستشوی مغزی داده شده به جنگ ایران – عراق فرستاده شد. او در یک درگیری زخم برمی‌دارد که در نتیجه قطع نخاع، ۲۵ سال تمام است که فلج و در وضعیت بد روی تخت خوابیده و در ضمن با پوکی استخوان و از کار افتادن گرده‌هایش زندگی سختی دارد.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 124 نفر