«من از مرگ نمیترسم، من پيشمرگ آزادیام!»
- رده: مقالات
- نویسنده: گیتی رها
- منتشر شده در جمعه، 05 عقرب 1396
زینب جلالیان مبارزی که در مقابل شکنجههای وحشیانه رژیم چون کوه استوار ماند
زینب جلالیان فعال سیاسی پیشرو و مدافع حقوق زنان است که در سال ۱۳۶۱ در قریه «ماکو»ی کوردستان تحت سیطره ایران در یک خانواده فقیر و بیبضاعت چشم به این جهان نابرابر گشود. او از آوان طفولیت با طعم فقر، تبعیض و بیچارگی آشنا بود. ده سال داشت که خانوادهاش به دلیل فشار اقتصادی او را از رفتن به مکتب بازداشتند. از یک طرف از ناداری، تبعیض، نابرابری و مصایبی که گریبانگیر اهالی محروم کوردستان بود رنج میبرد و از سوی دیگر جلوگیری از مکتب رفتن وی باعث شد تا با ترک خانواده به جریانهای پیشرو کوردستان بپیوندد.
از این به بعد زینب در خدمت محرومترین لایههای جامعه قرار گرفت و در زمینه آموزش، مددکاری، بهبود وضعیت و ارتقای آگاهی زنان قاطعانه و خستگیناپذیر رزمید.
زینب در ۲۰ حوت سال۱۳۸۶ حین سفر به کرمانشاه جهت دیدار خانوادهاش، در مسیر راه توسط نیروهای رژیم ددمنش ایران به اتهام همکاری با حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) بازداشت شد. وی خود جریان بازداشتاش را چنین شرح داده است:
«به من گفتند كه شناسایی شدهام، چند روزی بود كه هر قراری كه میگذاشتم، تعداد زیادی مأمور سر آن قرار حاضر میشدند برای بازداشت من، اما هر بار به طریقی دستگیر نشدم. خارج از كرمانشاه بودم و همه دوستانم میگفتند كه نباید به كرمانشاه برگردم اما میخواستم خانوادهام را ببینم. سوار اتوبوس شدم به سمت كرمانشاه، در میانه راه، جلوی ماشین را گرفتند. دهها مأمور مسلح، ریختند توی اتوبوس و من را دست بسته بیرون كشیدند. اولین چیزی كه گفتند این بود كه كیفم را به سرعت از من دور كنند و تفتیشم كنند. دنبال اسلحه بودند، یا بمبی، چیزی، اما چیزی پیدا نكردند. من هرگز مسلح نبودم.»
جلالیان مدت ده سال است که در زندان رژیم ضد انسانی بهسر میبرد و در این مدت به شکل وحشیانه و بیرحمانهای آزار و اذیت قرار گرفته است. ضرب و شتم، زدن سیم آهنی در کف پا، تحقیق با چشمهای بسته و دست و پای زنجیر شده، کوبیدن میله آهنی بر سر، تهدید به تجاوز جنسی و... از جمله شکنجههایی اند که بارها بر وی اعمال گردیده است. او در یکی از نامههایش چنین گفته است:
«وقتی كف پاهایم را شلاق زدند، مرا به حال بیهوشی به سلول انتقال دادند. در آنجا هم وادارم میكردند با پاهای مجروحم طول راهرو را راه بروم. و بعد دوباره میزدند.»
رژیم سفاک که با شکنجه قادر با گرفتن اعتراف از زینب نگردید از وی خواست تا در یک مصاحبه تلویزیونی ظاهر شده و ارتباطاش را با «پژاک» بپذیرد تا جرمش بخشیده شود. وی سرسختانه با این خواست رژیم مخالفت کرد که باعث شد مستنطق او را تهدید به تجاوز جنسی کند. زینب با شنیدن این تهدید لمپنانه به روی کثیف او تف انداخت و مستنطق نیز با میله آهنی بر سرش کوبید که منجر به خونریزی و بیهوشی زینب گردید. وی با وجود متقبل شدن شکنجههای روحی و جسمی چون کوه استوار ماند و لب از لب نگشود.
در عقرب ۱۳۸۸ به اتهام محاربه و عضویت در «پژاک» حکم اعدام زینب جلالیان صادر شد که با مخالفتهای وسیع در داخل ایران و خارج مواجه شد. بعد از کارزارهای مدافعان و فشارهای نهادهای حقوق بشری، در قوس ۱۳۹۰ این حکم به حبس ابد کاهش یافت که تا فعلا زینب در اتاقهای انفرادی زندان «خوی» محبوس بوده و اجازه دیدار و تماس با خانوادهاش را ندارد.
جلالیان به دلیل شکنجههای دوامدار و وحشیانه رژیم بر علاوه سایر مشکلات صحی، از اختلال بینایی سخت رنج برده و امکان از دست دادن بینایی هر دو چشمش وجود دارد.
زینب جلالیان بارها مورد فشار قرار گرفت تا به ارتباطش با «پژاک» در مقابل مقامات و تلویزیون اعتراف کند در غیر آن تمام عمر در زندان خواهد ماند. بخاطر ایجاد ترس و ضعف در وی از اعدام شیرینعلم هولی دوست صمیمی و دوران کودکیاش و سایر مبارزینی چون فرهاد وکیلی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان و مهدی اسلامی یادآور شدند تا وی را ناامید و وادار به اعتراف و تسلیم نمایند. اما زینب جلالیان وقتی از اعدام آزادیخواهان و قهرمانان و بخصوص همسنگرش شیرینعلم هولی شنید با چشمان پراشک و اندوهگین ولی شجاعانه بیان کرد:
«من از مرگ نمیترسم، من پیشمرگ آزادیام!»
زینب جلالیان این زن شجاع و قهرمان که هیچگاهی سر کرنش در مقابل رژیم آدمخوار ایران خم نکرد، الگوی مقاومت و مایه الهام برای زنان افغانستان در مبارزه علیه بیداد و ستم اشغالگران و نوکران بنیادگرای شان میباشد. ما زنان افغان باید از ایستادگی، شجاعت و پافشاری روی مبارزه زینب، شیرینعلم هولی، ناهید، مینا، وجیهه، لیلا قاسم، زویا، مرضیه اسکویی، سکینه جانسز، جیلان اوزلاب و بیشمار بزرگزنان سرسختانه بیاموزیم و آن را سرمشق فعالیتهای مبارزاتی خود قرار دهیم.