بی‌سوادی سیاسی،‌ عامل بسی امراض اجتماعی

«کسانی که خود شان را از سیاست به دور نگه‌ می‌دارند، توسط احمق‌ها اداره می‌شوند.»

افلاطون

مردم و سیاست

در تمامی جوامع استبدادی و عقب‌مانده، ستمگران حاکم می‌کوشند با تبلیغات و حیله و نیرنگ مردم را از دخیل‌شدن در سیاست برحذر داشته، آن را چیزی موهوم، خطرناک و مربوط به یک گروه بخصوص جامعه معرفی کنند. در گذشته حکام افغانستان تلاش نمودند که برای کور و کر نگه‌داشتن ملت، آنان را از سواد بی‌بهره سازند. اما حال که دیگر مردم به ارزش سواد پی برده به هرصورتی می‌خواهند درس بخوانند، دولت ضدملی تلاش می‌ورزد که جوانان را در بی‌سوادی کامل سیاسی غرق نموده با هزار خدعه مانع ورود آنان در عرصه سیاست آگاهی‌بخش و روشنگر گردند. حتا کرزی چند سال قبل در یک سخنرانی‌اش، جوانان پوهنتون‌های کشور را هشدار داد که نباید سیاسی شوند.

یک ملت غیرسیاسی و ناآگاه را به آسانی می‌توان فریب داده، به هر راهی که سود طبقات ستمگر در آن مضمر باشد، کشانید. فرد غیرسیاسی قادر نیست که رویدادهای جامعه را تحلیل نموده، عوامل پنهان در پس تبلیغات جاری را دریابد. فرد غیرسیاسی به آسانی آلت دست دشمنانش گردیده، در کارزارهایی مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد که با شعارهای به ظاهر زیبا، دقیقا در نقطه مقابل خواسته‌ها و آرزوهایش سیر دارد. افراد و جریاناتی که نتوانند در پس اظهار نظرها و وعده‌های عناصر و نیروهای ضدملی منافع این و آن طبقات غارتگر را دریابند، عملا در دام فریب‌های سیاست‌بازان معامله‌گر و خاین گیر می‌افتند.

دختران قهرمان کوبانی
این روزها شهر کوردنشین کوبانی به حماسه مقاومت و آزادگی مردم و بخصوص زنان مبارز بدل گردیده‌است. شیردختران کورد برای درهم‌شکستن لشکر جهالت و جنایت «داعش» اسلحه بر دوش گرفته مرگ را پذیرا می‌شوند اما خاک شان را به جنایت‌کاران و وحشیان ساخته پرداخته قدرت‌های غربی نمی‌سپارند. آگاهی عمیق سیاسی است که این جوانان باوجدان را به نمادی از جان‌گذشتگی و شجاعت بدل کرده‌است. آنان مثل تعدادی از «تحلیلگران» خاین افغان هرگز نمی‌گویند که «امریکا باید از خاک ما در برابر تجاوز دفاع کند»، بلکه با بازوان توانای خود از مادروطن شان دفاع می‌کنند.

برتولت برشت، اندیشمند بزرگ آلمانی، می‌نویسد:

«بدترین بی‌سوادی، بی‌سوادی سیاسی است. این چنین بی‌سواد چیزی را نمی‌شنود، چیزی را دیده نمی‌تواند، در حیات سیاسی هیچ سهمی نمی‌گیرد. او به نظر نمی‌رسد بداند که مصارف زندگی، قیمت لوبیا، آرد، کرایه و ادویه همه به تصامیم سیاسی ارتباط دارند. او حتا به نادانی سیاسی‌اش افتخار می‌کند و سینه‌اش را پیش کشیده اعلام می‌کند که از سیاست تنفر دارد. او با کودنی به این امر واقف نیست که از عدم شرکت او در حیات سیاسی ا‌ست که یک فاحشه، یک طفل رانده‌شده، یک دزد، و بدتر از همه مقامات فاسد چاکر شرکت‌های استثمارگر چندملیتی زاده می‌شوند.»

قدم‌گذاشتن به میدان سیاست عاری از دغل‌بازی و فریب و کاسبکاری معمولا کار انسان‌های ازخودگذر و بزرگ است که تنها به منافع شخص خود نه، بلکه به بهروزی جمع و به مردم و وطن خود می‌اندیشند.

کنارماندن لایه‌های زحمتکش و نادار جامعه از سیاست به نفع طبقات منفعت‌جو و زمامداران مرتجع و ضدملی تمام می‌شود. در این صورت زحمتکشان از مبارزه برای خواست‌های صنفی و شرکت در سرنوشت شان دور شده عملا عرصه سیاست برای ستم‌پیشگان شغالی باقی می‌ماند. به همین دلیل دولت‌های غارتگر تلاش می‌ورزند توجه مردم را از مسایل مبرم سیاسی منحرف نموده، آنان را غرق رویدادهای فرعی و زندگی روزمره و مسایل شخصی نمایند. مصروف ساختن مردم در «تولسی»، «فاطمه گل»، «بعد پنجم»، «پولاد علمدار»، «مماتی» و.... و بی‌تفاوتی دولت در برابر معتادشدن میلیون‌ها جوان به موادمخدر تماما از همین روش خاینانه آب می‌خورند.

کشانیدن جوانان در کارهای به ظاهر «غیرسیاسی» مثل انجیو‌ها و کارزارهای خیریه، تلاشی برای سرکوب خودآگاهی سیاسی آنان است. در کشور خود با هزاران بنیاد این چنینی مواجهیم که کتله وسیع جوانان را مصروف نگه‌داشته‌اند و برای شان پیاپی گوشزد می‌گردد که در عرصه کار انجیو‌یی حرف از سیاست‌زدن حرام است و دست‌زدن به سیاست و بخصوص سیاست ضدستم‌پیشگان حاکم مرادف قطع فند و پروژه خواهد بود! با کشف عوامل پنهان سربرآوردن سمارق‌وار هزاران نهاد «خیریه» می‌توان دریافت که این سازمان‌های «غیرسیاسی» عملا حربه مهم سیاست اشغالگران و نوکرانش در کشور ما بوده در جهت گمراه‌ساختن و منحرف‌ساختن نسل جوان نقش ویرانگرانه ادا می‌کنند.

مضحکه اخیر انتخابات در کشور که دیگر بوی گند آن سراسر فضای کشور را فرا گرفته مثال روشنی از ناآگاهی سیاسی جامعه ما است. بدون شک در هیچ کشور دیگری عناصر و باندهای مرتجع و خودفروخته آن به این آسانی قادر نخواهند شد که سرنوشت و شعور ملت را تا این حد به بازی گرفته با بدمعاشی‌ها و زدوبندهای پرتعفن شان حیات سیاسی کشور را در چنگ گیرند.

مجید توکلی
مجید توکلی: «یک حاکم دیکتاتور تنها احساس خطرش از شجاعان است که نافرمانی می‌کنند.»
مجید توکلی محصل ایرانی ‌است که به‌خاطر یک سخنرانی شجاعانه در صحن «دانشگاه امیر کبیر» در اعتراض بر سیاست‌های ارتجاعی رژیم پلید «ولایت فقیه» به تاریخ ١٦ قوس ١٣٨٨ با ضرب و شتم وحشیانه دستگیر شد و تا امروز در زندان به‌سر می‌برد. به‌خاطر شهامتش، ایرانیان عدالت‌خواه به او لقب «شرف جنبش دانشجویی» را داده‌‌اند.

انتخابات خیله‌خند افغانستان را با یک مثال ترکیه مقایسه کنیم: سال گذشته دولت ترکیه خواست پارک گزی در استانبول را که نماد ترکیه نوین است، ویران نموده به جایش یک مرکز تجارتی اعمار نماید، این حرکت با مخالفت عمومی مواجه شده به آن چنان جنبش همگانی مبدل گشت که با وجود کنارگذاشتن این برنامه از جانب دولت، دامنه اعتراضات تا کنون کاملا خاموش نگشته‌است. حساسیت مردم دربرابر حرکات ضد منافع ملی دولت، نشان از بلندبودن آگاهی سیاسی آنان دارد و این آگاهی باعث می‌گردد که توده‌ها دربرابر سرنوشت شان بی‌تفاوت نمانده، واکنش نشان دهند. به همین دلیل در کشورهایی که سطح سواد سیاسی شهروندانش بالاست، ارزش‌های معین دموکراتیک در جامعه پاسداری می‌گردند.

عبدالخالق
شهید عبدالخالق، یکی از قهرمانان واقعی کشور ماست که در ۱۶ عقرب ۱۳۱۲ با نشاندن گلوله بر مغز سیه‌کار نادر شاه غدار، جانش را فدا کرد اما مردم را از مظالم یکی از پلیدترین شاهان کشور نجات بخشید. واکنش وی در برابر یک دستگاه مستبد نشان از آگاهی عمیق سیاسی وی داشت.

یک دلیل سرخوردگی اکثریت مردم از سیاست و آن را معادل ریا و حقه‌بازی پنداشتن این است که حاکمان عوام‌فریب معمولا وعده‌های بلندبالا و میان‌تهی به مردم می‌دهند، اما در عمل جز غارت و چپاول خدمتی به ملت نمی‌کنند. در انتخابات اخیر افغانستان شاهد بودیم که تیم های عبدالله و اشرف غنی باغ‌های سرخ و سبز به ملت نشان دادند. خود ایندو هم درک می‌کنند که به پنج فیصد وعده‌های‌ شان نیز وفا نمی‌توانند اما برای رسیدن به کرسی و کلاه گذاشتن بر سر ملت به این مکارگی‌ها دست می‌زنند. این نوع سیاست‌بازی‌های گول‌زننده که در اصطلاح سیاست به آن «دماگوژی» یا عوامفریبی‌ می‌گویند، عملا مردم را نسبت به پروسه‌های دموکراتیک بی‌باور ساخته، باعث می‌شود که از آن روی‌گردان شوند. سیاست‌‌مداران حقه‌باز با این‌ گونه بازی‌های شان بدترین خیانت را به سیاست و دموکراسی مرتکب می‌شوند. اما اگر آگاهی سیاسی داشت، به آسانی می‌توان سیاست مافیایی را از سیاست منزه و مردمی تفکیک نمود.

البته سیاف‌ها، عطاها، اشرف‌ غنی‌ها، عبدالله‌ها، گلبدین‌ها، ملا عمر‌ها، دوستم‌ها و غیره نیروهای مرتجع و مقامات دولتی از کشانیدن مردم در عرصه سیاست سودجویانه و مکارانه خود ابایی ندارند. اینان که همیشه سنگ نمایندگی از ملت را به سینه می‌کوبند، مجبورند با خرج پول‌های گزاف و یا سوءاستفاده از احساسات قومی، ملیتی، زبانی، مذهبی و ستمی مردم ناآگاه را در اکسیون‌ها و نمایشات قدرت شان و یا هم در مواقع انتخابات وادار به داخل‌شدن در بازی‌های سیاسی کنند. اما از آنچه وحشت دارند، دست‌یافتن مردم و بخصوص نسل جوان به سیاست آزادی‌خواهانه و مترقی است چون به گفته شاعر «سری را گر کند اندیشه روشن / نه از توفان نه از دیوان هراسد». آنان مرگ خود را در مسلح‌شدن فکری مردم با ایده‌های پیشرو، ضدارتجاعی و ضداستعماری می‌دانند، به همین دلیل در اکثر کشورهای استبدادی، زندان‌ها مملو است از زندانیان سیاسی متعلق به جریانات عدالت‌خواه و ستم‌ستیز.

سیاست‌گریزی در بین تعدادی از تعلیم‌یافتگان و هنرمندان جامعه نیز دیده می‌شود. در کشور خود شاهدیم که عده‌ای آگاهانه یا غیرآگاهانه برای پروسه‌های رسوا و بویناک سیزده ‌سال گذشته چون «انتخابات»، «لویه جرگه»ها، «صلح با طالبان»، «آشتی ملی» و غیره شعر و سرود سر دادند، اما کار خود را «غیرسیاسی» نام می‌نهند و استدلال می‌کنند که گویا فقط کار «میهنی» انجام داده‌اند! گروهی از اینان واقعا نمی‌دانند و جمعی می‌دانند اما خود را به نفهمی می‌زنند که عملا در خدمت خاینان ملی و چاکران بیگانه قرار گرفته‌اند. به گفته ادوارد سعید، «سیاست در همه جا هست و نمی‌توان با پناه جستن به قلمرو هنر و تفکر ناب از آن گریخت.» اما این سیاست یا در خدمت مردم است و یا هم در خدمت دشمنان مردم، شط سومی وجود ندارد.

یوسف رشیدی
معمولا جنبش‌ها و شخصیت‌های پیشرو سیاسی از پوهنتون‌ها سر بلند کرده‌اند. یوسف رشیدی محصل رشته کمپیوتر «دانشگاه پلی‌تکنیک» در ایران و سردبیر نشریه «فریاد» در جریان سخنرانی احمدی نژاد صفحه کاغذ را بالا برد که رویش نوشته بود «رئیس جمهور فاشیست پلی‌تکنیک جای تو نیست». او هرچند با زندان و شکنجه مواجه شد اما به نماد ایستادگی و شهامت در میان جوانان بدل گشت.

وقتی در یک جامعه مملو از تضادهای اجتماعی و طبقاتی زندگی می‌کنیم، ناممکن است که از سیاست برکنار بمانیم. تمام ما به نوعی آگاهانه یا ناآگاهانه در سیاست دخیل هستیم. وقتی ملتی از دست‌ یازیدن به سیاست مردمی و آزادی‌خواهانه دست‌بردار شود، عملا عرصه برای سیاست ارتجاعی و ضدملی خالی می‌ماند و در آخرین تحلیل دشمنان ملت پرتوان‌تر شده، مردم را به میدان سیاست مبتذل خود می‌کشانند.

سیاست مثل مقوله‌هایی چون «دموکراسی»، «عدالت»، «حقوق بشر»، «انتخابات» و غیره می‌تواند مورد سوءاستفاده رذیلانه قرار گیرد. همان گونه که علم و هنر و ادب می‌توانند در خدمت یکی از طبقات اجتماعی جامعه بوده معمولا له یا علیه مردم تیره‌روز به کار گرفته شوند، سیاست نیز از این قاعده برکنار نیست.

تعدادی استدلال می‌کنند که یکی از دلایل بدبختی‌های چهار دهه گذشته از سیاست‌بازی‌های گروه‌های مختلف با افکار متفاوت بوده‌است. باید گفت که علم سیاست همانند سایر علوم دستاورد‌ ارزشمند بشریت است که می‌تواند در جهت منفی یا مثبت مورد استفاده قرار گیرد. همان گونه که علم را به دلیل کاربردش در بمب اتم و سلاح‌های کشتار‌جمعی نمی‌توان بی‌اعتبار اعلام نموده دور انداخت، سیاست را نیز به علت چنگ‌انداختن شیطانی غداران ملی بر آن یکسره نباید کنار گذاشته، معادل تزویر و دروغ و ریا دانست.

یکی از وظایف مهم جریانات پیشرو و مترقی این است که در بلندبردن آگاهی مردم تلاش نمایند. باید جوانان را به مطالعه کتاب‌های آگاهی‌بخش، مرور تاریخ کشور، باخبری از اوضاع کشور و جهان، درک ماهیت استعمار و شیوه‌های فعالیتش در کشورهای فقیر، فراگرفتن مقوله‌های عام سیاست و... ترغیب و تشویق نمود و سطح دانش سیاسی آنان را ارتقا داد. باید به مردم روشن ساخت که واکنش مناسب اجتماعی آنان در برابر عوام‌فریبی‌های جاری به میزان آگاهی سیاسی آنان بستگی دارد. باید این دید غلط و عامیانه را که سیاست را مقوله بدردنخور و حتا مضر می‌پندارند ریشه‌کن ساخت.

قدم‌گذاشتن به میدان سیاست عاری از دغل‌بازی و فریب و کاسبکاری معمولا کار انسان‌های ازخودگذر و بزرگ است که تنها به منافع شخص خود نه، بلکه به بهروزی جمع و به مردم و وطن خود می‌اندیشند. به گفته مارتی نز:

«سیاست لحظه‌ای آغاز می‌شود که آدم‌ها به قلمرو ارزش‌های کلی انسانی ارتقا می‌یابند. ورود به قلمرو سیاست چیزی نیست جز ترک موقعیت انفرادی و ترقی به سوی جمع.»

کامیلا باییخو
کامیلا باییخو، زن جوان ۲۶ ساله از شیلی، که فعلا عضو پارلمان این کشور است. باییخو در ۲۰۱۱، زمانی که سمت سخنگوی «کنفدراسیون محصلان شیلی» را به عهده داشت، از رهبران بارز این جنبش که برای سهولت‌های ابتدایی در نظام تحصیلی مبارزه می‌کردند، به شمار می‌رفت. باوجودی که وی تهدید به مرگ شده بود ولی بازهم پرشور به راهش ادامه می‌داد و حتا در یک نظرسنجی نشریه «گاردین»، لقب «شخص سال» را از آن خود کرد.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 99 نفر