آیا قلمبهدستان خودفروخته افغانستان از شرف پاک اشو لال نمیشرمند؟
- رده: مقالات
- نویسنده: سمیر
- منتشر شده در شنبه، 07 جوزا 1401
اشو لال، شاعر و نویسنده پاکستانی که به زبانی محلی سرایکی مینویسد، از دریافت جایزه «کمال فن» و پول نقد یک میلیون کلدار ضمیمه آن اجتناب ورزید که سالانه توسط «اکادمی ادبیات پاکستان» به یکی از نویسندگان این کشور داده میشود. اشو لال در رد دریافت جایزه نامبرده از جانب این نهاد دولتی نگاشت:
بزم شعر اسماعیل یون و ستار سعادت شونیست در کنار جانیان طالبی روی خون و اشک مردم دربدر افغانستان
«با ابراز امتنان از دوستانم، پذیرش این جایزه را رد میکنم. کتابهایم را به اکادمی ادبیات پاکستان نفرستاده بودم. به باورم، اجتناب از دریافت این جایزه ارزش بالاتری دارد. فعالیتهای ادبیام منحیث یک نویسنده در چهل سال اخیر پاداش اصلیام میباشد. نمیخواهم زندگیای در قید و بندی داشته باشم. ممنون شما.
دولت پنهان بر مردمان بومی ما ستم روا داشته منابع و فرهنگ ما را غارت میکند. کودکان مان در حاکمیت این رژیم فاشسیت ناپدید میشوند. بومیان به بدترین شکل به هیچ گرفته میشوند. چطور میتوانیم از چنین حکومت ضدمردمی و ضدهنر جایزهای را قبول کنیم؟
شصت و دو سال عمر دارم. از آوان جوانی تنها به مبارزه ادبی باور داشتم. با قبول جایزهای از رژیم کنونی ستمگر، چگونه میتوانم مبارزه ۴۵ سالهی نویسندگی به سرایکی و اردو را هدر کنم؟»
اشو لال با نام اصلی محمد اشرف متولد ۱۳ اپریل ۱۹۵۹ که پسانها لقب دادهشدهی مادرش در آوان کودکی را بهمثابه نام هنریاش برگزید به زبان سرایکی مینویسد و میسراید، پس از فراغت از رشته طب در مناطق دوردستی کار کرد که دیگر داکتران حاضر به رفتن به آن جاها نبودند. پس از تقاعد، وی کلینیکی را در منطقه دوردستی ساخت که در آنجا بیماران را به گونه رایگان تداوی میکند.
البته اشو لال نخستین نویسندهای نیست که جایزهی سرکاری را رد کرده است. نویسندگان زیادی اند که از قبول جایزههای دولتی یا حتا جوایزی که غیرمستقیم توسط دولتهای ستمگر تمویل میشوند، ابا ورزیدهاند و یا پس از چند سال آن را مسترد کردهاند. نویسنده باشرفی همچون علی کاکاوند از ایران داریم که اشتباه نوجوانیاش را بر خود نمیبخشد و از همه پوزش طلبیده ابراز میدارد:
«زندهام و پاسخگوی تمام غلطهایی که هر زمانی مرتکب شدهام. حالا هم هیچکسی بهخاطر گذشتهام از من عذرخواهی نخواسته یا به من نقدی وارد نکرده است، اما مثل یک مرض در من بود باید مینوشتمش تا خلاص شوم. آنچه اینجا نوشتم، آزادانه، با تصمیم شخصی و در نهایت سلامت جسمی و عقلی بوده است. شما نیز نترسید از یادآوری گذشتهای که شاید در نادانی گذشته.»
رهنورد زریاب حتا از دریافت مدالی از سوی فاسدترین و پوشالیترین رییس جمهور تاریخ، حامد کرزی هم شرمی به خود راه نداد.
رد دریافت جایزه از جانب دولت فاشیست و مرتجع و جهادی-طالبپرور پاکستان توسط اشو لال لگد محکمی بر پوزه بیشتر قلمبهدستان و فرهنگیان افغانستان است که گاهی در پای یک جانی و گاهی هم در پای جانی دیگر سر میسایند. لگد محکمی بر رهنورد زریاب است که غیر از دلالی برای میهنفروشان پرچمی و ننگنکردن از دریافت لقب «کارمند شایسته فرهنگ» از سوی آن جاسوسان، به پستی دستاربندی در سفارت ایران در کابل تن سپرد و بعد هم با حسین فخری افسر خادی خودش را با نجاست حسن روحانی از قاتلان سعید سلطانپورها و جعفر پویندهها آلود، و سرانجام به یکی از طرفداراناش وصیت نموده که وقتی فوت کرد «به والی بلخ [عطا مشهور به عطای قوطی پیپسی یا به تازگیها عطای پُف] زنگ میزنی که مرا کفن و دفن کند»؛ لگد محکمی بر قهار عاصی است که در زیر عکس خمینی و خامنهای شعر میخواند و اکرم عثمان با حقارت کمنظیری به شرفیابی به حضور داکتر نجیب و خانوادهاش به خود میبالید؛ لگد محکمی بر ابوطالب مظفری، کاظم کاظمی، ضیا رفعت، اسدالله حبیب، ضیا قاسمی، لطیف پدرام و دیگر عمال رسوای واواکی است که در سوگ خمینی جلاد شعر میسرایند؛ لگد محکمی بر نعش اسماعیل یون و ستار سعادت است که با تاریکاندیشان و قاتلان قرن همچون انس حقانی و دیگر برادران طالبی شب شعر برگزار میکند؛ لگد محکمی بر دهان یاسین نگاه، نجیب بارور و مجیب مهرداد است که خون و خیانت را از سر و روی عطا و فهیم پاک میکنند؛ لگد محکمی بر سمیع حامد که در کنار «روغنی بابا»یش صاحب میلیونها افغانی از خون و پوست مردم دربدر ما شد؛ لگد محکمی بر دهان یاوهسرای پرتو نادری است که همچون پاپیگکی مانند منیژه باختری دختر واصف باختری دربرابر عطا محمد سرجنایتکار پوزک میزند و اسحق نگارگر، روستامل و عمر زاخیلوال با پستی و خفت خاصی پای مولای شان ملا عمر آیاسآیزاده را با چشم میلیسند؛ لگد محکمیست بر رنگین سپنتا که حجاب اسلامی را ستوده، از احمدی نژاد فاشیست دالر گرفته و دست صبغتالله مجددی و طالبان را در معیت ولینعمتاش کرزی میبوسد!
آیا پرتو نادری و همرکابانش از دیدن این صحنه سرخمی مقابل یک جنایتسالار غارتگر ذرهای احساس شرم میکنند؟
کاظم کاظمی و ابوطالب مظفری به درگاه خامنهای جلاد سر میسایند.