نامهای که داکتر حسین یحیایی از پاسخ به آن طفره رفت
- رده: مقالات
- نویسنده: طاها پروانی
- منتشر شده در چهارشنبه، 16 ثور 1394
عزیزان «حزب همبستگی افغانستان»، با گرمترین سلامها بهخاطر کارهای ارزنده و تاریخی تان در افشای خاینان و جنایتکاران این وطن. ضمن مرور تمامی مطالب سایت شما درباره خون و دودشدن فرخنده ، مصاحبه عبید کبیر نماینده حزب با سایت «روزنه» مخصوصاً توجهم را جلب کرد، زیرا در آن غیر از توضیح بسیار مفید جریان، خوشبختانه به آن شاعران و نویسندگانی اشاره شده که بهجای همدردی با مردم افغانستان و نثار اشکی برای قهرمانان نامدار و گمنام، دُر شعر شان را به پای خوکان سرزمین ما ریخته و در رثای قهرمانان بربادی با رژیم جنایتکار ایران همصدا میشوند نظیر پرویز خایفی، علی سپانلو، سید علی صالحی و غیره و یا زشتتر و دردناکتر از آن اسماعیل خویی که در وصف لطیف پدرام میسراید، فردی که ننگ خدمت برای خاد و جمعیت اسلامی و دوستم تبهکار را در کارنامهی سیاهش دارد.
به تاریخ ۲ سپتامبر ۲۰۱۴ در برنامه «زیر سپهر نیلگون»، رادیو سپهر (سویدن)، فردی به نام داکتر حسین یحیایی توصیههای گمراهکننده و برخورد عجیب و اسفبار به خندهآورترین و پرتقلبترین انتخابات که دولت عجیبالخلقه کنونی مولودش بود، داشت. من مطلبی در رد نظرات او فرستادم که متصدی رادیو، آقای رحیمی آن را خواند و آقای یحیایی هم پاسخی سربالا به آن داد که آن را میتوانید در اینجا بشنوید:
من ناگزیر شدم نامهی دیگری به ایشان بفرستم که متاسفانه هرگز پخش نشد و آقای یحیایی از پاسخ دادن به آن طفره رفت.
اگرچه با مسایل عظیمی دست و پنجه نرم میکنیم و میتوان به توهین آن شاعران به ملت ما و تایید نامستدل داکتر یحیاییها اهمیتی قایل نشد، ولی به نظرم گاهی و بهطور گذرا پرداختن به اینگونه مسایل لااقل جهت آگاهی مردم و نیروهای آزادیخواه ایران ضروری است تا نظر شما چه باشد.
متن نامه در پیوست تقدیم است.
با آرزوی پیروزیهای تان.
طاها پروانی
رحیمی عزیز با سلام و تشکر از قرائت نامه، شنیدن حرفهای آقای یحیایی متاسفانه بهجای روشنشدن موضوع، پرسشهای فراوان دیگر را برایم ایجاد کرد که ناگزیر به چند تا از آنها باید اشاره نمایم تا ذهن شنوندگان تان زیاد مشوب نشده باشد. قبل از همه یک اشتباه را تصحیح میکنم که منصور حکمت از اشغال افغانستان توسط شوروی نه بلکه امریکا استقبال کرد که به نظرم بهتر است هوادارانش به اینگونه دیدهای ارتجاعی او برسند تا تقلای مضحک همردیف قراردادنش با مارکس.
داکتر یحیایی چند جا از کمبود اطلاعات درباره افغانستان حرف میزند. ولی کمبود تا کمبود است. اگر یک تحلیلگر افغان مثلا مدعی شود که در ایران تحت رهبری خمینی و خامنهای هیچ خون ناحق ریخته نشده، از فاشیزم و زندان و شکنجه و بیعدالتیها خبری نیست و بنابر این بین کشورهای گیتی زیباترین تابلو متعلق به خاک ولایت فقیه است و دست خامنهای بهواسطه دیدارهای منظم و مستقیم با امام اعظم، درعرش اعلا بند است، به این موجود «تحلیلگر» چه خواهید گفت، آقای یحیایی؟ در این روزگار انترنت و گوگل، او چگونه میتواند با اذعان به «کمبود اطلاعات»، توهین پستاش به شعور مردم ایران و جهان را توجیه نماید؟ عدم آگاهی شما از ماهیت آکنده از خون و خیانت احمدشاه مسعود، ربانی، رسول سیاف (متحد عبدالله)، اشرف غنی، عبدالله، آصف محسنی، رشید دوستم، محقق و کلیه اعوان و انصار و «برادران» سفاک، کمتر از مثال بالا نیست. اینان تنها در کابل بیش از ۷۰۰۰۰ (هفتاد هزار) را از دم تیغ کشیدند و به هرچه زن و دختر بچه و پسر بچه دست مییافتند، تجاوز گروهی کرده و بسیاری از آنان را کشتند. گوشههایی از تبهکاریهای کممانند اینان را در مدارک «دیدهبان حقوق بشر» و «عفو بینالملل» و کتاب «اسنادی از سالهای خون و خیانت جهادی» نشر «راوا» مستند شدهاست. از چپاول و تخریب موزیمها و کتابخانهها و ادارات دولتی و خانههای مردم چیزی نمیگویم، فقط یاد تان باشد که نه بغداد اینچنین طعم تیغ و تبر باندهای تروریست بنیادگرای دینی را چشیده و نه هیچ شهر دیگری. شما بهعنوان یک اقتصاددان بهتر میدانید که اگر از بیش از ۱۰۰ میلیارد دالری که امریکا به دولت دستنشانده افغانستان داده (بیشتر از مقدار پلان مارشال در اروپا)، ۱۰٪ آن هم برای این فقیرترین نفوس دنیا مصرف میشد، چه تغییرات عظیمی که در زیربنا و روبنای جامعه پدید نمیآمد. اما میلیادرها دالر مذکور زیر نظر امریکا و ناتو، به جیبهای جلادان تنظیمی و همدستان بهاصطلاح تکنوکرات وابسته به «سیا» سرازیر شد و ازینجاست که صدها صاحب ثروت افسانوی و سرمایهدار دلال در این سرزمین بلادیده سر بلند کرده و مقدرات اقتصادی را براساس رهنمودهای خصوصیسازی و بازار آزاد اشرف غنی و بانک جهانی در انحصار خود گرفتند.
آقای یحیایی، بیاطلاعی شما مبنی بر وجود اردو زبانان در افغانستان هرگز دلآزار نیست، اما نشناختن چهره خونآلود دو جاسوس و گفتگوی آنان را زیبا و «گامی به پیش» توصیفنمودن بدترین جفا و شوخی با تودههای «همجوار همکیش و همنژاد و همسرنوشت» تان است که بنابر گزارش تکاندهنده سازمان جهانی بهداشت، به علت تسلط جنایتسالاران تنظیمی و طالبی، ۶۰٪ آنان از اختلالات عصبی و روانی رنج میبرند. کله به کله شدن قاتلان، به فرض «گامی به پیش» باشد، چه سود که وقتی رسما قدرت را صاحب شوند، بنابر سرشت وابستگی، خیانتکارانه و عمیقا ضددموکراتیک و ضدزن دمار از روزگار مردم برآرند؟ اینان از «سیا» و «واواک» نه به شیوه «مدرن» بانکی بلکه راحت از طریق وزیر داخله (کشور) عمر داوودزی و مشاور امنیت دکتر رنگین دادفر سپنتا بستههای نقد دالر پیچیده شده، در حجاب اسلامی را (که دل آقای سپنتا را ربوده) دریافت میدارند. آقایان رحیمی و یحیایی، اگر روزی خامنهای یا روحانی یا هر دژخیم دیگر مثلا سطری از شعر شاملو را بر زبان براند (چنانکه خاتمی از «گفتگوی تمدنها» حرف میزد)، شما دچار تهوع خواهید شد یا به به و چه چه گویان آن را «گامی به پیش» خواهید نامید؟ اگر این یکی توهینی ابلیسانه به شاملو است، آن مذاکرات و قیافهگیریهای عوامل بینقاب «سیا» وقت کمایی کردن برای دریدن شکم یکدیگر است که طبعا ضربهاش را در درجه اول مردم ما خواهند دید. آیا با وصف استیلای یک چنین میهنفروشان فرومایه میتوان انتخابات در افغانستان را «نسبتا آزاد» خواند؟ به نسبت کدام منطقه در سیاره ما؟ در سرزمین ما مافیایی زیر چتر حفاظتی امریکا فعال مایشا است که فکر نمیکنم مانندش را جای دیگر سراغ کرد.
درباره عناصری که برای لطیف پدرام و مسعود گریستند، حرفهای آقای یحیایی بیشتر بالابینانه و ناآگاهانه، مصداق «هرچه از ایران و ایرانی است نیکوست» به نظر میرسند. میفرمایند که «اکثر آنان شاعر و نویسنده و سخنور و سخنگو هستند و انسانهای آزاده.» نکته همین جاست که اگر این اوصاف را نمیداشتند و خود و هنر شان نزد مردم ایران از هیچ منزلتی برخوردار نمیبود، ستایش آنان از دراکولاهای وطن ما برای من و امثال من فاقد ارزش میبود. صرفنظر از علی سپانلو که همچون آقای عباس کیا رستمی به توجیه سانسور رژیم دهان گشود، چند تن اینان شاعران شعر برای آزادی و مبارزان جانباخته بودند و به همین جهت باورکردنی نبود که همنوا با رژِیم ولایت فقیه با مدح مسعود و پدرام، شعر و شخصیت و دیروز خود را بیالایند. ولی حالا که این «انسانهای آزاده» دشمنان ملتی مجروح را خونسردانه فرشته میخوانند، چرا انتقاد از آنان به قول شما «ناشایست» است آقای یحیایی؟ چرا و بر پایهی کدام حق ویژه، توهین شاعران مذکور به یک ملت ستمدیده شایسته، ولی برخورد به توهین تلخ آنان «ناشایست» است؟
روشنفکران ضدارتجاع و ضدامپریالیست ما، کسانی چون کاظم کاظمی، شریف سعیدی، قنبرعلی تابش، ابوطالب مظفری، زهرا حسینزاده، رسول جعفری، حسین رهبان، حسین محمدی و سایر شاعران و نویسندگان طلبه را اولتر از همه بدان سبب خودفروخته و حقوقبگیر «واواک» میدانند که با گفتن مدیحه و مرثیه برای خمینی و خامنهای آشکارا «قیمتی دُر دری را در پای خوکان» ایرانی ریختند و بدینترتیب بر خون هزاران شاعر و نویسنده و هنرمند جانباختهی ایران با خاینانهترین و وقیحانهترین شکل ممکن پا نهادند.. گفتن ندارد که اینان و نیز اکرم عثمان، رهنورد زریاب، صبورالله سیاهسنگ، واصف باختری، لطیف ناظمی و... همه آنقدر مرتجع و بزدل بودهاند که تا امروز راجع به فتوای خمینی دایر بر ترور سلمان رشدی لب فرو بستند و در محکومیت قتلهای زنجیرهای جعفر پوینده، محمد مختاری، مجید شریف و... هم با رذالت و بیشرمی تمام سکوتی مرگبار اختیار کردند و یکی از آنان رزاق مامون (از سینهچاکان مسعود) ماموریت تبلیغ رییسجمهور ایران در کشور ما را به دوش گرفت.
تنها با رد و طرد کامل جلادان حاکم در ایران و افغانستان است که همبستگی بین مردمان محروم دو کشور ایجاد شده میتواند. شما آقای یحیایی و آقای رحیمی وظیفه وجدانی دارید از خویی و خایفی و چیمه م. سحر بپرسید که چرا با «غارتیانِ اهل دین در میهن» خود آنچنان دلنشین و پر از نفرت مقدس سخن میگویید ولی غارتیان هیرویینسالار افغانی را که در خونآشامی و پلیدی روی چنگیز را سفید کردهاند، ناز میدهید؟ در افغانستان تباه شده، روشنفکران مبارز ما مسوولیت خود میدانند که خسرو گلسرخیها و سعید سلطانپورها و اشرف دهقانیها و رضا شهابیها را منبع الهام و امید خود فریاد کنند، اما تعدادی از شاعران و سخنوران ایران که به تبلیغ بنیادگرایان جلاد و واواکی ما همت میگمارند و انتقاد از خود را هم کسر شأن و آبروریزی میانگارند، واقعا دلخراش است. من شاعران مذکور ایرانی را «وابسته به این ور و آن ور» نکردهام آقای یحیایی و «بگذارید هر کس اندیشه خود را بیان کند؛ دمکراسی همین را طلب میکند» را قبول دارم؛ فقط گفتم که با ذبحکردن شعر شان به پای خوکان، ملایان ساطور به دست ایرانی و افغانی را شاد کردهاند. اگر آنان در بیان خویش خمینیها و سوهارتوها و چومبههای افغانی را رنگمالی مینمایند، درست نیست به آنان یادآور شد که لطفا حیا کنید و به زبان دشمن سخن نگویید؟ اگر این خواهش اشتباه است تصحیحام بفرمایید.
و با اجازه، اشاره تان به اشرف و محمود افغان و فتح ایران را مخصوصا سخت مردود میدانم. من معتقدم که این بدآموزیها در تاریخ را که همواره حاکمان مرتجع در هردو کشور به خورد ما دادهاند. روشنفکران آزادیخواه باید از بیخ و بن از اذهان مردمان ما بزدایند. کتابهای درسی افغانستان پر بود از «افتخار» به خونریزیهای محمود غزنوی و اشرف و احمدشاه و... تا با غرقشدن در رویای آن تاراجها و قتلعامها، شکم خالی و عقبماندگی و ستمکاری وحشتناک حاکمان هرزه را از یاد ببریم. تاریخ واقعی مردم ایران و افغانستان هم زمانی آغاز خواهد شد که گلیم امپریالیزم و سگهای بومی از هر جنساش را برای همیشه از دیار غمزدهی شان برچینند.