طالبان، دشمن فرضی دولت جنگافروز امریکا
- رده: ترجمه از منابع بیرونی
- نویسنده: استیف کول | مترجم: سمیر
- منتشر شده در چهارشنبه، 15 اسد 1399
تعدادی تصور میکنند که به تازگی امریکا و طالبان پیمان صلح امضا کرده و طرح دوستی ریختهاند، اما این دوستی از سالیان درازی جریان دارد و در اوج مخاصمت نیز جویای حال یکدیگر بودهاند. اگر از یکسو، دولت مکار امریکا تحریمهایی بر رژیم طالبان وضع میکرد، از سوی دیگر رمهای از طالبان را به امریکا دعوت کرده و روی قرارداد انتقال لولههای نفت و گاز مفاهمه میکردند. در ادامه، قسمتهایی از کتاب «ریاست اس» به قلم استیف کول را میخوانیم که رابطه تنگاتنگ و همکاری کاخ سفید با رژیم قرونوسطایی طالبان در بحبوبه حمله امریکا بر افغانستان شرح داده شده است. از لابلای محتویات این کتاب میتوان به این نکته پی برد که طالبان بهشمول ملا عمر از همان شروع تسلیم نیروهای امریکایی شده بودند و میخواستند که در کنار برادران جهادی و خلقی-پرچمی و تکنوکرات شان حلقه خاینان را تکمیل کنند، ولی دولت جنایتپرور امریکا و شرکایش برای توجیه حضور شان در افغانستان نیاز به دشمن فرضی داشتند و هرچند جاسوسان سیآیای اغلب رهبران طالب را رام کرده بودند، لاکن دولتمندان امریکا از این کار جلوگیری کردند.
نویسنده: استیف کول | مترجم: سمیر
منبع: کتاب «ریاست اس»
در قسمتی از فصل «دوستان اینچنینی» میخوانیم:
از چندین سال بدینسو، افسران قضایای دفتر سیآیای در اسلامآباد جاسوسان و افراد ارتباطی طالبان را عمدتا جهت جمعاوری اطلاعات درمورد فعالیتهای بنلادن و القاعده در افغانستان استخدام میکردند. کریس وود، افسر نسل دوم سیآیای تا ۲۰۰۱ از فعالترین استخدامکنندگان این سازمان جاسوسی بود.... بهمثابه افسر جوان، وی فارسی، زبان غالب ایران و برادرخوانده نزدیک زبان دری افغانستان را آموخته بود. وود برای چندین سال در شماری از علمیاتهای مربوط ایران دخیل بود، ولی با رشد طالبان که اکنون به اولویت سیآیای مبدل شده بودند، او در اواخر ۱۹۹۰ به دفتر اسلامآباد تبدیل شد تا با استفاده از شگرد دریاش جاسوسان افغان را استخدام کند.... کریس وود سوار بر موتر تیزرفتار که چوکی کنارش خالی بوده و یک همکار مسلحاش -یک قراردادی یا افسر دیگر- در چوکی عقب نشسته و آماده شلیک میبود، در جادههای اسلامآباد، راولپندی یا پشاور رانندگی کرده و در چهارراه از پیش تعیینشده یکی از جاسوسان طالبان را سوار موتر کرده و ساحه را ترک میکردند. سیآیای از لابلای مکالمههای پرتنش با مخبران و جلسههای دوستانه با فعالان پشتون ضدطالبان و دیگر منابع محلی به شناخت عمیق درباره رهبری طالبان و القاعده رسیده بودند.
...
باب گرینیر، ریاست دفتر اسلامآباد را به عهده داشت و بهنمایندگی از سیآیای تلاش میورزید تا در پاکستان نشسته و شکافی میان طالبان ایجاد کرده و بنلادن را دستگیر کند.
...
گرینیر مجراهای ارتباطی را رهبری طالبان برقرار کرده بود. در جنوری ۲۰۰۱، حین مهمانانیای در سفارت ایالات متحده، او با ملا عبدالجلیل آخند، معین وزارت خارجه طالبان آشنا شد. گرینیر به ملا عبدالجلیل آخند پیشنهاد کرد که باهم در تماس باشند و یک پایه تلفن ماهوارهای اینمارست را در اختیار وی گذاشت. آنان بهطور مداوم با هم صحبت میکردند.
پس از حملات بر نیویارک و واشنگتن، گرینیر به عبدالجلیل زنگ زد و پیشنهاد کرد در کویته دیداری داشته باشند. ملا اخترمحمد عثمانی، قومندان نظامی طالبان در زون جنوب، عبدالجیل را در این دیدار همراهی میکرد. عثمانی گفت که از جانب ملا محمد عمر اجازه دارد تا روی پیشنهادهایی با سیآیای برای شکستن بنبست موضوع القاعده گفتگو کند. آنان برای چندین ساعت روی تهدیدها و پیشنهادها باهم صحبت کردند. گرینیر پیشنهاد کرد که میشود طالبان در گوشهای بیایستند و بگذارند که نیروهای امریکایی بنلان را بربایند. هرچند گرینیر صلاحیت اجرای چنین معاملهای را نداشت، اما وی سعی میکرد تا گزینهای را به قصر سفید ارایه دهد. ایالات متحده نیاز به نوعی از استراتیژی پشتونمحور داشت -خیزشی یا معاملهای با ملا محمد عمر یا نوعی از مداخله نزدیکتر در قلب طالبان و القاعده- تا همکاری با قومندانان بازمانده احمدشاه مسعود مربوط «ایتلاف شمال».
جنرال حمیدگل رییس سابق آی.اس.آی که از پدروکیلهای نامدار خاینان جهادی و طالبی است طی مصاحبهای با روزنامه «خبرین» پاکستان در ۱۰ می ۲۰۰۹ اعتراف کرده بود که امریکا بانی طالبان است.
و همچنان در مورد این دوستیهای دولت امریکا با طالبان در فصل «طالبان در خدمت کرزی» میخوانیم:
باوجود طرد طالبان در اواخر ۲۰۰۱، رهبران صاحب اعتبار این گروه به تماسهای شان با کرزی و ایالات متحده ادامه دادند. طیب آغا، همکار سیاسی و رسانهای در دفتر پیشین ملا محمد عمر در کندهار، و ملا عبدالغنی برادر، یکی از معاونان نظامی ملا عمر، با حاجی محمد ابراهیم آخندزاده، یکی از بزرگان ارزگان مربوط قبیله کرزی، تماس گرفتند. هرچند، در آن زمان طیب آغا چهره جوان و گمنام بود، ولی پسانها ثابت شد که وی فرد حایز اهمیت در رویدادهای ناگوار آتی واشنگتن در افغانستان خواهد بود. او از جمله افراد اندکی بود که با اعتماد تمام بهنمایندگی از ملا محمد عمر ناپدیدشده صحبت میتوانست. او نامهای از جانب رهبر با خود داشت. بر اساس گفتهی یکی از مقامات امریکایی که بعدا مسوولیت مرور اسناد مربوطه را داشت، محتوای آن [نامه] را چنین بیان میدارد: «خوب، کنفرانس بن در همین روزها برگزار شد... ما میخواهیم بخشی از آینده افغانستان باشیم و از شورای خویش میخواهم تا درباره چگونگی این کار تصمیم بگیرند.» کرزی میخواست تا در گفتگو را باز کند، لاکن اداره بوش از این امر احتراز جست.
بشیر نورزی فرصت دومی را نیز فراهم کرد. وکیل احمد متوکل، آخرین وزیر خارجه طالبان، از همان ولسوالی پدری نورزی بود. پدر متوکل ملا امام مسجدی در همان منطقه بود. وزیر خارجه عزلشده در شهر کویته پاکستان پنهان گردیده بود. نورزی از طریق تلفن با وی در تماس شد و او را «قانع کرد» تا با امریکاییها در کندهار ملاقات کند. متوکل به میدانهوایی کندهار سفر کرد و در آنجا بازداشت شد.
سیآیای در آنجا پایگاهی داشت که در محوطهای نیروهای مخفی ویژه امریکایی و بهطور عمده نیروهای ویژه دریایی را جا داده بود. فرانک آرچیبالد، مردی با قد ۱۸۵ سانتیمتر که در دوره تحصیلات پوهنتون رگبی بازی میکرد و گذشته عضویت در نیرویهای دریایی امریکا را داشت و به سطح مسوول «بخش فعالیتهای ویژه سیآیای» ارتقا یافته بود، متوکل را مورد بازپرس قرار داد.
نمایندگان طالبان قبل از یازدهم سپتامبر در منزل مارتی میلر معاون شرکت یونیکال در تگزاس امریکا روی پروژه پایپلاین گفتگو دارند. (عکس از الجزیره)
آنان پیرامون تاسیس حزب سیاسیای متحد کرزی صحبت کردند. [رچ] بیلی (یکی از رییسان دفتر سیآیای در کابل و اسلامآباد. م) پذیرفت: «بیایید که وی را نیز شامل صحنه سازیم.» «طالبان در خدمت کرزی»، نظر عمومیای که سیآیای در صدد کاوش آن بود -اگر هیچ کاری نمیشد، کمازکم جنبه زیاد تبلیغاتی داشت. بنابر گفتههای بعدی آرچیبالد به همکارانش، این کارمند سیآیای «عملا در یک خیمه با متوکل زندگی میکرد»، و درعینحال «روی ساخت یک حزب سیاسی قانونی متشکل از طالبان کار میکردند که با نظام بپیوندد.» متوکل پیشنهاد کرد که میتواند سران مقتدر پیشین طالبان را نیز در این عرصه استخدام کند.
مطابق بیانهای بعدی آرچیبالد به همکارانش، او بسته معلوماتی را درمورد طالبان برگشته از تشکل شان و آینده سیاسی افغانستان آماده کرده به ویرجینیا پرواز کرد تا دیدگاهش را در دفتر مرکزی سیآیای به دیگران بیان دارد. دیک چینی، معاون رییسجمهور در جلسه حضور داشت. او پس از شنیدن تشریحات گفت: «این کار را ما نمیکنیم.» یکی از مقامات بلندپایه امریکا که در جروبحثها حاضر بود، میگوید: «این همان چرندیاتی بود که در عراق نیز شاهدش بودیم: “تمام بعثیها بد اند و تمام طالبان بد اند.” چه طرز فکر سادهلوحانهی امریکایی!»
پیام واشنگتن به متوکل این بود: «او ملبس با جامه فراشوتی به زندان گوانتامو میرود.» آرچیبالد توانست که تا حدی از این کار جلوگیری کند. دولت افغانستان، متوکل را برای شش ماه در میدانهوایی بگرام زندانی کرد و سپس در حبس خانگی در شهر کابل بهسر میبرد.
مایک پمپیو وزیر خارجه امریکا با عباس استانکزی. طالبان بعد از امضای معاهده با امریکا علنی اعلان کردند که دیگر جهاد شان با امریکایی ها به پایان رسیده و فقط در برابر مردم افغانستان به جهاد ادامه خواهند داد!
بشیر نورزی با گلایه به امریکاییها اظهار میدارد که «زندانیشدن متوکل، حیثیت و اعتبار مرا نزد خانواده وی و دیگران خدشهدار نموده است.» و سپس میافزاید که سیاستگذاریهای خشن اداره بوش، «رهبران و جنگجویان پیشین طالبان را ترغیب به اتخاذ گرایش ملایم و همکاری با دولت جدید نمیکند.» اوضاع برای نورزی وخیمتر گردید. او یکی دیگر از متحدان طالبان به نام حاجی برگیت خان را قانع کرد تا به کندهار برگردد، اما فردی «گزارش غلطی» به امریکاییان داد که نورزی و قومندان نامبرده ترتیب حملهای را میدهند. هیلیکوپترهای امریکایی بر خانه برگیت خان یورش برده آتش گشودند. آنان، برگیت خان را کشتند و خانم و یکی از پسرانش را زخمی کردند. پاهای پسر فلج شدند و دو نواسه قومندان برای نجات از بمباران امریکاییان به چاه آب خود را پرتاب کرده جان باختند. نورزی میگوید که این حمله سبب گردید تا قبیله برگیت خان به دشمن امریکاییان مبدل شود.