گوشه هایی از فجایع جنگهای کابل از لابلای اسناد «سازمان عفو بینالملل»
- رده: گزارشها
- نویسنده: از انتشارات «عفو بینالملل»
- منتشر شده در جمعه، 06 ثور 1392
افغانستان: مسئولیت جهانی در برابر فاجعه حقوق بشر
از انتشارات «عفو بینالملل»، ١١ سپتامبر ١٩٩٥
بخش دوم
یک راکت انداز ساخت شوروی بیرق حزب اسلامی (حکمتیار) را در چهار آسیاب، می ١٩٩٤، برافراشته است. اینها برای بمباری مناطق مسکونی کابل را مورد استفاده قرار گرفته اند.
آدم ربائیها، بازداشتهای پنهانی و گروگانگیریها
از اپریل ١٩٩٢ باینسو، هزاران تن توسط گروههای جهادی پنهانی دستگیر و بازداشت شده اند. هزاران تن دیگر که در سالهای قبل توسط این گروهها ربوده شده اند، مفقودالاثر باقی مانده اند. اینکه دقیقا چند هزار تن به حساب نیامده اند شاید هیچ گاهی بر ملا نگردد، زیرا خانواده های آنان خیلی ها میترسند و حاضر به سخن گفتن نیستند.
تقریبا تمام بازداشتهای پنهانی، انگیزه سیاسی داشته اند. اکثریت گسترده قربانیان را گروههای مسلح مجاهدین برای آن ربوده اند که گمان میبرده اند، آنان در برابر این گروهها بر خودر انتقادی دارند، یک جناح رقیب را پشتیبانی میکنند یا بطور ساده به یک گروه قومی تعلق دارند که متحد گروه رقیب است. در برخی موارد، خصومت شخصی بین قربانی و قوماندان محلی و یا افرادش یگانه انگیزه آدم ربائی بوده است.
....
بعضی از قربانیان پس از دست به دست گشتن مناطق پیدا شده اند. گفته میشود، یک زندان متعلق به حزب وحدت در مارچ ١٩٩٥ هنگامی مفتوح گردید که نیروهای دولت مواضعی را که در کارته سه، غرب کابل در دست حزب وحدت بود، متصرف گردید. بر طبق اظهارات، در حدود ١٥٠٠ زندانی بشمول ١٥٠ زن آزاد شدند. معهذا، اکثریت عظیم بازداشت شدگان پنهانی مفقودالاثر باقی مانده اند.
....
قبل از اپریل ١٩٩٢
برای سه روز و شب مامورین حزب اسلامی از چهار زندانی جدیدی باز جوئی بعمل آوردند که کی محل اسارتگاه را افشاء کرده است. آنان توسط نگهبانان بامشت و لگد مورد لت و کوب قرار گرفتند. یکی از آنان بعدا به عفو بین الملل گفت:
«آنان از چوب و میله های آهنی کار میگرفتند، موهای ما را خشک میتراشیدند و ریش های ما را میکندند. ما در دو اطاق جدا گانه نگهداری میشدیم، من و برادرم در یکی و آن دو در اطاق دیگر و ما را میزدند.»
میرویس جلیل، نامه نگار افغانی که برای سرویس جهانی بی بی سی کار میکرد، به تاریخ ٢٩ جولای ١٩٩٤ در منطقه ایکه گفته میشود در تحت کنترول حزب اسلامی (حکمتیار) بود، ربوده و کشته شده.
چهار زندانی جدید بعدا به کار مندان آی. اس. آی تسلیم داده شدند، به این اتهام که در جریان عملیات از یونیفورم پولیس پاکستان سوء استفاده کرده اند. این چهار نفر به ماموران آی.اس.آی التماس کردند که حد اقل در مورد سرنوشت چهار اسیر به زنجیر کشیده شده که پولیس آنانرا دیده بود، تحقیق نمایند. آی.اس.آی موافقت کرد، ولی بعدا به اطلاع آن خانواده رساند که دفتر سیاسی حزب اسلامی (حکمتیار) در پشاور رد کرده است که حزب اسلامی چنین زندانی هائی را در اختیار داشته است.
چهار زندانی که به آی.اس.آی تسلیم داده شده بودند، بعدا رها گردیدند. آنان از این رویداد به دفتر جنرال ضیا الحق در اسلام آباد گذارش دادند و به آنان اطمینان داده شد که در این مورد بازجوئی صورت خواهد گرفت. معهذا، گفته میشود که آی.اس.آی مانع این باز جوئی گردید و یک جنرال اردو در پشاور که برای رهائی اسیران تلاش کرده بود، به یک محل دور افتاده فرستاده شد. از آن زمان که تلاشها برای رهائی اسیران بی نتیجه ماند، خانواده متذکره از هشت زندانی هیچ اطلاعی ندارد.
....
مصطفی وزیری، که به حیث عکاسی در یکی از مجلات هفتگی کار میکرد، در مارچ ١٩٩١ توسط یک گروه مجاهدین در برابر چندین شاهد عینی، زمانی دستگیر شد که شهر خوست بدست آن گروه افتاد. از آن زمان تا کنون هیچ اطلاعی از وی در دست نیست.
....
اتباع خارجی نیز توسط گروههای مجاهدین اختطاف و پنهان گردیده اند." جان تروزل" تبعه کانادا، کارمند یک سازمان بین المللی خیریه بنام SERVE، شام اول نوامبر ١٩٨٩ پس از ترک منزل خویش به مقصد ملاقات یکی از دوستان، توسط گروهی از مجاهدین دستگیر گردید. عقیده بر این است که او شاید اعضای گروه را اذیت کرده باشد.
پرسشهای مکرر دوستان، خویشاوندان و چندین سازمان، به هیچ اطلاع موثقی در مورد عبدالفتاح ودود و جان تروزل، نه انجامیده است. سازمان عفو بین الملل در فبروری ١٩٩٥ طی نامهای به وزیر اعظم ایالت سرحدی شمال غرب، ازوی تقاضا کرد تا با استفاده از هر آنچه در قدرت دارد، پولیس آن ایالت را وادار نماید تا جستجوی خویش را برای پیدا کردن آن دو شخص سرعت ببخشد. اما پاسخی دریافت نشد.
....
احمد ارشاد منگل، دکاندار، نیز برای آخرین بار روز اول نوامبر ١٩٨٩ در پشاور دیده شد. وی در اردوی افغانستان در جلال آباد خدمت کرده بود و در اوایل ١٩٨٩ در جنگ علیه اقدام مجاهدین برای تسخیر این شهر اشتراک نموده بود. خانواده وی برای دریافت اطلاع از محل اسارت او با پولیس و سایر مقامات پاکستانی در تماس شدند، ولی همه از داشتن چنین اطلاعی انکار ورزیدند. در حدود ٤٥ روز پس از ناپدید شدن او، مردیکه که در دفتر استخبارات حزب اسلامی (حکمتیار) خدمت میکرد، ساعت احمد منگل را مخفیانه به خانواده او در پشاور آورد و اظهار داشت که وی در زندانیکه توسط این حزب اداره میشود، زندانی است. گفته شده است که ده روز بعد، آورنده پیام به قتل رسید.
احمد ارشاد منگل (راست) به تاریخ ١ نومبر ١٩٨٩ در پشاور، باز داشت ابلاغ ناشده گرفته شد.
....
برخی ها هدف نیروی های وابسته به حکومت انتقالی در کابل قرار گرفته اند. بعنوان مثال، اجمل سهاک، ٣٢ ساله بعد از آنکه در ١٩ می ١٩٩٣ در منزلش در خیر خانه، کابل توسط نیروهای رئیس جمهور ربانی دستگیر گردید"ناپدید" شد، او قبلا یک افسر نظامی در گارد ریاست جمهوری بود، ولی در فبروری ١٩٩١ داوطلبانه از خدمت نظامی تقاعد گرفت. او در کابل دکان سبزی فروشی باز نموده بود و فعالیت سیاسی نداشت، خانواده وی نتوانسته است رد پای او را پیدا کند.
....
جمعیت الله جلال، یک روشنفکر برجسته افغانی که بخاطر حل صلح آمیز جنگ داخلی کار میکرد، بطور ابلاغ ناشده در ١٨ فبروری ١٩٩٥ در پشاور، بازداشت گردید.
در اوسط ١٩٩٣ محمد یار، افسر سابق اردو و شش فرزندش که کوچکترین ایشان هشت ساله بود، توسط نیروهای حزب وحدت در جریان یک حمله از منزل خویش در مکروریان کابل برده شدند. سایر فرزندانش نتوانستند رد پای اعضا دستگیر شده خانواده را بیابند وخود پس از چند روز کابل را ترک کردند. فکر میشود که چندین تن نسبت تلاشهای خویش برای یافتن راه حل صلح آمیز برای جنگ داخلی افغانستان ربوده شده اند. جمعیت الله جلال شخصیت نامدار افغانی، جنرال سکرتر در شورای تفاهم و اتحاد ملی افغانستان مستقر در پشاور، به تاریخ ١٨ فبروری ١٩٩٥ برای آخرین بار در محله دفینس کالونی پشاور دیده شده بود.
....
نامه نگاران و اشخاص مسلکی دیگر نیز هدف گروهها مجاهدین قرار گرفته اند. ضیاء ناصری یک نامه نگار که در سالهای اول چهل سالگی خویش قرار داشت، در کابل از جانب نیروهائی که گفته میشد متعلق به جمعیت اسلامی بوده است در ٢ اکتوبر ١٩٩٢ بازداشت گردید. وی تازه از ایالات متحده امریکا برگشته بود با بتواند به مردم بیجا شده در داخل کشور، کمک نماید. خانواده وی نتوانسته است از دستگیری او تا کنون رد پای او را بیابد.
بعضا معلوم نمیشود که چرا قربانیها هدف ربوده شدن قرار میگیرند. بتاریخ ٢٠ نوامبر ١٩٩٣ منزل اسد الله وکیل زاده توسط گروهی که گفته میشد مربوط به جمعیت اسلامی بود، مورد حمله قرار گرفت. او مقاومت نشان داد و تا اندازهای مورد لت و کوب قرار گرفت که بیهوش گردید، هنگامیکه به هوش آمد پسر ١٥ ساله وی، رحمت الله ربوده شده بود. دو روز بعد در یک چنین حملهای دو پسر دیگر او، احمد رضاء ١٢ ساله و مصطفی ١١ ساله، ربوده شدند. پس از آنکه مذاکرات با ربایندگان بخاطر رهائی اطفال بی نتیجه ماند، خانواده متذکره از کابل فرار کرد. انگیزه های احتمالی برای این ربوده شدن ها شامل این واقعیت میگردد که خانواده موصوف هزاره اند. گروه قومی ایکه غالبا توسط جمعیت اسلامی هدف نقض حقوق بشر قرار میگیرند، یا اینکه پسرها به حیث خدمتگاران فروخته شده اند یا محبور گردیده اند که بجنگند و یا اینکه اسدالله وکیلزاده بخاطریکه در سفارتخانههای خارجی کار میکرده است، مجازات گردیده است. محل های تقریبی موجودیت اطفال ناشناخته باقی مانده است.
غلام فاروق غرزی قبلا استاد در پوهنتون کابل، توسط یکی از گروههای مجاهدین به تاریخ ٣ جوان ١٩٩٤ در ساحه کچ عزیز خان در راه کابل جلال آباد ربوده شد. او در آن هنگام ٤٨ سال داشت و در دواخانه ای در جلال آباد کار میکرد. وی قبلا بین سالهای ١٩٧٩ و ١٩٨٧ زندانی شده بود و بنابر آن اجازه نداشت که در پوهنتون تدریس نماید. او از کابل به خانه خود بر میگشت که از جانب افراد استخباراتی حزب اسلامی (حکمتیار) متوقف گردید. به وی گفته شد که از موتر خود پائین شود و از آن زمان تاکنون دیده نشده است.
حزب اسلامی از توقیف وی باوجود اینکه، یک تن از قوماندانهای آن به بازداشت او اعتراف نموده بود انکار ورزید.
....
شکنجه و بد رفتاری
تمام جناحها در جنگ مرتکب تجاوز و سایر اشکال شکنجه گردیده اند. گروههای مسلح سیاسی قربانیان را در خانه های خود و یا در شکنجهگاههای خاص در مراکز بازداشتهای موقتی – معمولا در زیر خانه ها و یا کانتینرهای آهنی، بطور دوامدار شکنجه میدهند. زندانیها بصورت وحشیانه مورد لت و کوب قرار میگیرند، از غذا و آب محروم میگردند، در معرض گرمی و یا سردی مفرط قرار داده میشوند و زنان و اطفال مورد تجاوز یا حملات جنسی دیگر قرار میگیرند. در مراکز بازداشتهای دائمی شکنجه و بد رفتاری با اطلاع کامل رهبران جناحها ادامه دارد.
....
در سالهای اخیر، گروههای مسلح شیوه های نوینی شکنجه را انکشاف داده اند- مانند انیکه گویا شیوه های مورد استعمال برای سالها، بقدر کافی بد نبوده اند. یکی از شیوه های مخوف، مجبور ساختن زندانیها به خوردن چیزی بوده است که گفته اند گوشت انسان است. یک راننده تکسی که سواری زنانه داشت در اوایل ١٩٩٣ توسط افراد مسلح توقف داده شد. او بعدا به عفو بین الملل اظهار داشت:
«ما در ناحیه کوته سنگی کابل که تحت کنترول حزب وحدت بود توقف داده شدیم. آنان ما را در خانه ایکه به حیث پایگاه خویش استفاده میکردند، بردند. ایشان کاغذی را بدست من دادند تا بنویسم که موتر خود را به آنان فروخته ام. من انکار کردم و آنان تهدید کردند که مرا مجبور خواهند ساخت تا گوشت انسان را بخورم. سپس آنان مرا مورد لت و کوب قرار دادند. من کاغذ را امضاء کردم ولی ما را رها نکردند. بعدا آنها یک مقدار گوشت پخته شده آوردند و ما را مجبور ساختند بخوریم. من یک پارچه کوچک را خوردم و مریض شدم. آنان سپس کاغذ دیگری بمن دادند که بنویسم آن زن همراه، خواهر من بوده و اینکه من وی را در بدل یک مقدار پول به ایشان فروخته ام. گفتم که من اینکار را نمیکنم حتی اگر کشته شوم. آنان مرا لت و کوب کردند تا اینکه قوماندان ایشان امر توقف داد. ایشان بما گفتند که بروید. هنگامیکه از زینه ها پائین میشدیم از عقب آوازی شنیدم، به عقب خود نگاه کردم، آن زن را ندیدم. مرا تهدید کردند که بروم و در غیر آن کشته خواهم شد.»
شیوه ای جدید شکنجه دادن که در سالهای اخیر گزارش گردیده است، نزدیک به خفه کردن میباشد. یکتن از افغانهای مهاجر به عفو بین الملل بیان کرده است که یک تن از دوستان وی در اوایل ١٩٩٤ بوسیله، کارمندن امنیتی شورای نظار، چگونه شکنجه گردیده است:
«او یک تن از کارمندان عالیرتبه شورای نظار بود که از جانب رهبران خویش به دستیاری با دوستم و حکمتیار متهم گردید. وی خیلی به سختی شکنجه شد. چندین بار او خفه گردید و بار دیگر زنده شد. او بیاد میآورد که چگونه ریسمان دور گردنش حلقه و کشیده میشد تا اینکه تا سرحد مرگ میرسید و رها میگردید. بسیاری از زندانی های تحت این شکل شکنجه جان داده اند.»
....
تجاوز جنسی ولت و کوب
زنان و دختران در سرتاسر افغانستان در هراس دایمی بسر میبرند که مبادا مورد تجاوز افراد مسلح قرار گیرند. برای سالهای متمادی، افراد مسلح اجازه داشته اند که آنان را باین طریق مورد شکنجه قرار بدهند، بدون آنکه از جانب رهبران خویش سرزنش گردند. در حیقیقت امر، تجاوز به زنان و دختران به یک وسیله ترساندن جمعیت تحت کنترول ازجانب بسیاری از رهبران و به حیث جایزه برای جنگجویان آنان مبدل گردیده است.
در مارچ ١٩٩٤ یک دختر ١٥ ساله مکررا درخانه خود واقع چهلستون از جانب افراد مسلح مورد تجاوز قرار گرفت. وی به سازمان عفو بین الملل اظهار داشت.
محمد صدیق یکی از سه تاجری بود که در سال ١٩٩٤ "ناپدید گردید"؛ جسد او بعداً از یک چاه در ولایت بغلان بدست آمد.
«آنان پدرم را درست در پیش نظرم بقتل رساندند. او یک دکاندار بود. ساعت نه شب بود. آنان وارد منزل ما شدند و به پدرم گفتند که دستور دارند وی را بکشند، زیرا بمن اجازه داده بود که مکتب بروم. مجاهدین قبلا مرا از رفتن به مکتب مانع شده بودند. ولی این کافی نبود. بعدا آنان آمدند و پدرم را کشتند. من نمیتوانم بیان کنم که بعد از کشتن پدرم آنان بمن چه ها کردند...»
یک زن جوان را که در اوایل سال١٩٩٤ در شهر آراء کابل زندگی میکرد باز گو کردند:
«شوهر آن زن در یک حمله انفجار کشته شد. او دارای سه طفل بین سنین دو و نه ساله بود. روزی وی اطفال خود را گذاشته برای آوردن نان برون رفت. دو تن از افراد مسلح مجاهدین وی را درسرک دستگیر کردند و در پایگاه خویش دریک خانه بردند و در آنجا ٢٢ مرد برای سه روز به او تجاوز نمودند. بعدا به وی اجازه دادند که بروند. هنگامیکه او به خانه خویش میرسد در مییابد که هر سه کودکش از فرط سردی مرده اند.»
خانم ٤٠ ساله ایکه به پشاور فرار کرده بود و قبلا در ده دانا، کابل زندگی میکرد گفته است:
«در ابتدا نیروهای حزب اسلامی از کوههای چهلستون بر منطقه مسکونی ما شلیک راکت ها را آغاز کردند. بعدا نیروهای جنرال دوستم به منطقه آمدند. آنان بنام گلیم جمع خوانده میشدند. این افراد صرف مردم پشتون را جستجو میکردند و در واقع مردم غیر پشتون را نمیکشتند. ما پشتون نبودیم و باین لحاظ اقلا جان به سلامت بردیم... روز دیگر افراد مسلح حزب اسلامی نزد ما آمدند. آنان بیرحمی های زیادی را مرتکب شدند. بطور مثال یک تعداد زنان جوان کوچه ما توسط آنها مورد تجاوز قرار گرفتند. یک زن جوان را آنان با خود بردند و چند روز بعد نعش وی در جائی از منطقه پیدا شد.»
....
بعضی از زنان بخاطر آنکه مورد تجاوز قرار نگیرند به خود کشی دست زده اند. گفته میشود که نفیسه، خانمی ٢٥ ساله هنگامیکه در نیمه سال ١٩٩٣ افراد مسلح پی او آمدند خود را از بالای بام یک عمارت پائین انداخت. او زنده ماند ولی کمر و پا هایش شکست.
....
یک خانواده افغانی که شاهد چندین واقعه لت و کوب مهاجرین بوده است به عفو بین الملل اظهار داشت:
«افراد مسلح مجاهدین که نقاط کنترول بین کابل و پاکستان را تحت اداره خویش دارند، مردمی را که در کابل زندگی مینمایند، کافر تلقی میکنند و هر گاه قادر به پرداخت پول مطالبه شده نباشد، محکوم به لت و کوب و قتل میسازند.»
در جنگ های اخیر، تجاوز جنسی و شکنجه های دیگر به پیمانه هر چه وسیعتر بکار برده شده است. در مارچ ١٩٩٥ نیروهای شورای نظار بر صد ها خانه مردم ملکی در کارته سه، ناحیه جنوب غرب کابل، هجوم برده مجموع اعضای خانواده ها را کشتند و یا مورد لت و کوب قرار دادند، اموال خانه های را به غارت بردند و بر زنان هزاره تجاوز کردند. با خانواده ایکه نامه نگاران خارجی در کابل مصاحبه کرد، اظهار داشتند که سپاهیان رئیس جمهور ربانی بایشان گفته اند که آنان میخواهند "خون هزار ه ها را بنوشند". کارمندان صحی در منطقه تائید نمودند که در آنوقت اقلا شش واقعه تجاوز و دو واقعه قصد به تجاوز صورت گرفته است، ولی عقیده براینست که شمار واقعی به مراتب بلندتر بوده است.
شکنجه در توقیف
مردیکه توسط شورای نظار در اوایل ١٩٩٤ در کابل توقیف شده بود، به عفو بین الملل گفت که وی توسط افراد وزارت امنیت دولتی در تحت شکنجه مورد باز جوئی قرار گرفته است. او گفت که وی بعدا از جانب افراد مربوط بمثابه "زنانی سیاسی" دسته بندی شده و باین لحاظ از تماس با سایر زندانیها محروم گردیده است:
«من در یک اطاق منفرد تجرید شده تحویل داده شدم. در اطاق باز جوئی، از اطاقهای اطرافم نالههای پر از درد را میشنیدم. ایشان تصویر شخصی را در برابرم قرار داده و میپرسیدند که کیست و از من باز جوئی مینمودند. من نشناختم، بناء ایشان بمن تکان برقی دادند. آنان افراد دیگری را "از کمیته حمایت از ایمان" خویش فراخواندند. آنان دور جدیدی از شکنجه را آغاز کردند. ایشان یکی از خصیههای مرا به دهانه انبور داده و خورد کردند. از آنوقت به بعد درد مدهشی را احساس میکنم.»
موتر باربری پر از اسلحه که از پاکستان به افغانستان در مارچ ١٩٩٢ انتقال میگردید
....
در جنوری ١٩٩٤ نامه نگاری (اسمش محفوظ) که در کابل بسر میبرد گفته میشود، از جانب اعضای حزب وحدت دستگیر گردیده و مکررا بوسیله قنداق تفنگ مورد لت و کوب قرار گرفته است. ایشان، او (خانم) را متهم کرده بودند که برای دشمن اطلاعات میفرستد. ایشان به وی کفته بودند که بنابر تعصبش در برابر حزب به قتل خواهد رسید. بعدا به وی گفته بودند که اگر با افراد مسلح عمل جنسی انجام بدهد رها خواهد شد. هنگامیکه وی رد کرد به اعدام دروغین، محکوم گردید. زمانیکه مبلغ هنگفتی به نگهبانان مسلح تحویل داده شد، او رها گردید.
....
چندین بیست تن از زندانیان گروه قومی هزاره برای مدتهای طولانی در باز داشتگاه قلعه حیدرخان، در منطقه پغمان که در دست اتحاد اسلامی است، مورد لت و کوب قرار گرفته اند. زندانیها شامل زنان نیز بود که بوسیله افراد مسلح گروه متذکره ربوده شدند تا برای فحشاء فروخته شوند یا آنان را به حیث "تحفه ها" بکمک کنندگان مالی خود پیشکش نمایند.
حبیب الله، مرد جوانیکه در گوشه یک سرک نزدیک پوهنتون کابل بعضی اشیای کوچک را میفروخت، در سال ١٩٩٤ برای شش ماه در زندان مهتاب قلعه در کابل توسط نیروهای حرکت انقلاب به رهبری شیخ آصف محسنی زندانی گردید. او و دهها زندانی دیگر مورد شکنجه و لت و کوب قرار گرفتند. نگهبانان مسلح بطور دوامدار از وی پول مطالبه میکردند، ولی خانوادهاش آن مبلغ پول را در اختیار نداشت. سرانجام، او پس از شش ماه شکنجه، بد رفتاری و کار شاق در زندان، در بدل مبلغ پنج میلیون افغانی رها گردید.
گل نبی خان افسر سابق اردوی افغانستان، در سال ١٩٩٤ بخاطر بازدید خسرش به کارته چهار رفته بود. وی در آنجا از جانب نگهبانان مسلح حرکت انقلاب بازداشت گردید و زندانی شد. او آنقدر وحشتناک مورد لت و کوب قرار گرفته بود که از حرکت باز مانده بود. شاهد به عفو بین الملل گفت:
«افراد مسلح فکر کردند که وی مرده است و بناء اورا به گوشه ای انداختند. بعضی از دوستان خانوادهگی او را به منزلش آوردند. وی بطور کامل فلج گردید.»
....
زندانیها بطور معمول در زندان باغ رئیس واقع در سروبی که گفته میشود به حیث یک مرکز باز جوئی توسط حزب اسلامی (حکمتیار) مورد استفاده قرار میگیرد، شکنجه میشوند: زندان در راه بین جلال آباد و کابل موقعیت دارد. نثار احمد، ٤٥ ساله، نویسنده معروف که در وزارت امور خارجه در حکومت وقت رئیس جمهور نجیب الله کار میکرد، از جانب نگهبانان مسلح حزب اسلامی در اکتوبر ١٩٩٤ در سروبی گرفتار گردید. او در راه خود بسوی پاکستان روان بود. وی در زندان باغ رئیس برای چندین روز شکنجه گردید و سپس به زندان چهار آسیاب انتقال یافت که در آنجا تا جنوری ١٩٩٥ هنوز نگهداری میشد. در مارچ ١٩٩٥ چهار آسیاب در تحت اداره نیروهای رئیس جمهور ربانی در آمد، ولی معلوم نگردید که زندانی های موجود در آنجا رها شده باشند.
....
یک محکمه اسلامی جزای مرگ را بر دو مرد که متهم به قتل بودند، ابلاغ مینماید، مارچ، ١٩٩٣
حکم مجازات سنگسار همچنان در ظاهر امر توسط برخی از محاکم اسلامی صادر گردیده است. عفو بین الملل دو گزارش سنگسار را از ١٩٩٣ به انیسو دریافت داشته است، ولی معتقد است که شمار اشخاصی که محکوم به این شکل مجازات ظالمانه، غیر انسانی و مخالف کرامت بشری شده اند، خیلی ها بالاتر خواهد بود. گفته میشود که در اوایل ١٩٩٤ یک قاضی اسلامی بر "اعدام" چهار مرد و سنگسار کردن یک زن در ولایت کندهار حکم صادر کرد. گفته شد که حکم وی مورد اجر قرار گرفت. خانوده ایکه کابل را بمقصد پاکستان از طریق جلال آباد در می ١٩٩٣ ترک میکرد، به عفو بین الملل گفت که آنان اخیرا سنگسار کردن زنی را که منجر به مرگ وی شد، مشاهده کرده اند:
«ما در سروبی تعداد کثیری از مردم را که در کنار دریا ایستاده بودند، مشاهده نمودیم. به ما گفته شد که زنی در نزدیکی دریا مورد سنگسار قرار گرفته است. ما جلو تررفتیم و من دیدم که وی سنگسار گردیده است. به ما گفته شد که او با یکی از قوماندانهای حزب اسلامی ازدواج کرده بود که سپس او ناپدید گردید و برای هشت سال از وی خبری نشد. خانم را خسر او اجازه داد که با مرد دیگری ازدواج نماید. اکنون، قوماندان باز گشته است و درباره ازدواج مطلب را فهمید. وی به افراد خود دستور داد که زن را پیدا نمایند و او را سنگسار کنند.»
....
زندان ها و شرایط زندان
در شهر های کوچک، قریه ها و مناطق کوهستانی در سراسر افغانستان گروههای مسلح سیاسی مختلف مراکز بازداشت مخفی و نه چندان مخفی را در اختیار دارند.
....
در بین زندانیها دهاتیان غیر اهل جنگ و اشخاص غیر نظامی دیگر، بعض اوقات خانواده کاملی که به اتهام حمایت کنندگان یک گروه رقیب دستگیر شده اند، شامل میباشند. همچنان کارمندان حکومت سابق و در چند زندانی سربازان اتحاد شوروی سابق که بین سالهای ١٩٨٠ و ١٩٨٨ دستگیر شده اند، زندانی هستند. بسیاری از ایشان محتملا زندانیهای عقیدتی اند. زندانیها که در بازداشتگاههای مجاهدین در پاکستان نگهداری میشود، شامل مهاجرین ربوده شده افغانی و سایر اشخاص انتقال داده شده از زندانهای موقتی مجاهدین در افغانستان هستند. زندانیهای سابق که با عفو بین الملل مصاحبه کرده اند، از شرایط هولناک در این زندانها سخن میگویند. در مراحل اولی بازداشت، زندانیها از غذا محروم میگردند و از دستیابی ایشان به تسهیلات تشناب برای مدتهای طولانی امتناع ورزیده میشود. شکنجه یک عمل معیاریست. زنان و اطفال مورد تجاوز قرار میگیرند.
....
گفته میشود که بعد از اپریل ١٩٩٢ بعضی از محابس مجاهدین در قلمرو پاکستان بسته شده اند. معهذا، زندانهای تحت کنترول حزب اسلامی (حکمتیار) و آنهائیکه در مناطق دور افتاده سرحدی در پاکستان قرار دارند، هنوز فعال اند.
موقعیت زندانها از اپریل ١٩٩٢ به اینسو
مینا کشور کمال، یک عضو موسس انجمن انقلابی زنان افغانستان. وی در منزل خویش در کویته در فبروری ١٩٨٧، بقرار گزارش بوسیله اعضای حزب اسلامی (حکمتیار) به قتل رسید.
اکثر مراکز بازداشت که قبل از ١٩٩٢ فعال بودند، فکر میشود که هنوز هم مورد استفاده قرار دارند، با اینکه برخی از آنها دست بدست شده است. علاوه بر آن، پس از اپریل ١٩٩٢ مراکز بازداشت خاد به تصرف گروههای مسلح سیاسی مختلف قرار گرفت. تقریبا در تمام آنها زندانیها برای مدتهای طولانی توقیف گردیده و با ایشان بد رفتاری صورت میگیرد.
....
چندین بیست تن از زندانیها در زندانهای پنجشیر گفته میشود که به کار شاق در معادن لاجورد وادار میگردند. بعضی از زندانی های سابق شهادت داده اند که هم اطاقیهای ایشان هنگامیکه سنگها و سنگریزه ها بالای ایشان فروغلتید، مرده اند. دیگران جراحت برداشته اند، ولی زنده مانده اند.
زندانها در مراکز ولایات و شهرها، توسط قوماندانها و والیها برای زندانی کردن دشمنان معین ایشان، بشمول زندانیهای عقیدتی، مورد استفاده قرار میگیرند. بطور مثال زندان هرات که توسط نیروهای اسمعیل خان بکار برده میشد، چندین صد زندانی داشت. اکثریت آنان ملیشاهای ازبک طرفدار جنرال دوستم بودند. ولی چندین بیست تن ایشان افراد غیر مسلحی بودند که صرف بخاطر ازبک بودن ایشان توقیف گردیده اند. شکنجه و ضرب و شتم زندانیها در این زندانها، گزارش داده شده است.
زندانهائی بوسیله حزب وحدت (مزاری و خلیلی) در کارته سه، کارته چهار و دشت برچی، حد اقل تا مارچ ١٩٩٥، هنگامیکه این حزب کنترول این نواحی را از دست داد، فعال بودند.
....
حرکت انقلابی به رهبری شیخ آصف محسنی، زندان محمد وزیر را در مهتاب قلعه به جانب غرب کابل مورد استفاده قرار میدهد. زندانیها در آنجا در اطاقهای تاریک با سطح مرطوب نگهداری میشوند. ایشان در عین تعمیر منظما به اطاقهای شکنجه برده میشوند. بر طبق گزارشها، نگهبانان زندانیها را شکنجه میدهند تا خانوادههای ایشان را مجبور بسازند که پول باز خرید آزادی را بپردازند.
....
حزب اسلامی (حکمتیار) چندین زندان، بشمول سپینه شگه را در خاک پاکستان نزدیک سرحد افغانستان، در اختیار دارد. این زندان خیلی بزرگ است و بقرار گزارش ها بیش از ٢٠٠٠ زندانی در آن نگهداری میگردد. گفته میشود که اکثریت زندانیها، افغانهای تحصیل کرده اند که بخاطر انتقادات ایشان از پروگرامهای حزب اسلامی بازداشت گردیده اند. این زندان در تحت امنیت شدید قرار دارد و فهرست زندانیها صرف به دست رهبران حزب میرسد. بر طبق اظهارات بازداشت شدگان سابق و خویشاوندان ایشان، نگهبانان از میان داوطلبان از عربستان سعودی و سایر کشور های عرب بر گزیده شده اند، اکثریت ایشان متعلق به گروه سیاسی اسلامی عرب، اخوان المسلمین (برادران مسلمان) هستند. بعضی از نگهبانان از صفوف حزب اسلامی پاکستان، جماعت اسلامی، برگزیده میشوند.
....
بر طبق گزارشها، اتحاد اسلامی چندین صد نفر از زندانیها را در زندان عمده خویش در قلعه حیدر خان واقع پغمان در اسارت نگهداشته است. گفته میشود که اکثریت ایشان افراد ملکی غیر مسلح اند که مشکوک به همکاری با گروههای رقیب هستند. بسیاری از آنان اقلیت قومی هزاره میباشند. پابو زندان دیگری است که متعلق به اتحاد اسلامی بوده و در ساجه سرحدی در قلمرو پاکستان موقعیت دارد و تقریبا ٣٠٠ زندانی را بازداشت کرده است. زندانیها در هر دو زندان مورد شکنجه و بد رفتاری قرار میگیرند.
نیروهای جنرال دوستم در تپه مرنجان و مکروریان کهنه در کابل هنگامیکه ایشان ساحات یاد شده را در اختیار داشتند، دارای زندانها بودند.
....
علاوه بر این زندانها، غالب قوماندانها زندانهای شخصی خویش را دارند. بر طبق گزارشها، زندانی ها در این بازداشتگاه ها معمولا شکنجه میگردند و در آنهائیکه زنان و اطفال وجود دارند. به آنان تجاوزصورت میگیرد. هدف عمده قوماندانها برای داشتن زندانها، به قرار معلموم حصول پول برای باز خرید آزادی با بمثابه وسایل برای ترساندن مردم محل میباشد.