گوشه‌هایی از فجایع جنگ‌های کابل از لابلای اسناد «سازمان عفو بین‌الملل»

جهادیان در سال 1992
نگهبانان مسلح حزب وحدت راکت اندازهای ضد تانک را بر شانه دارند، که غالباً بوسیله افراد مسلح جوان در حملات عمدی و خودسرانه بر مناطق مسکونی مورد استفاده قرار گرفته اند، کابل، ١٩٩٥ @Steve Dupont

وحشت و بربریت تنظیمی در دهه نود میلادی در کابل و داستان‌های وحشتناک جنایت و ویرانی آن حقیقتی است که تا هنوز همچون کابوسی ذهن مردم ما را می‌آزارد. اما تعدادی از سخنگویان و یاوه‌گویان تنظیمی این حقایق تلخ را انکار نموده آن را تبلیغات می‌خوانند. دولت پوشالی کرزی و صاحبان امریکایی شان یازده سال تمام تلاش نمودند که بر پلیدی‌ها و توحش چهارساله تنظیمی پرده انداخته شده از صفحات تاریخ ما محو گردند.

چون عاملان اصلی این آدمکشی‌ها امروز در دور جدیدی از چپاول و جنایت زیر سلطه امریکا سهیم اند، باید از آنان فرشته‌های «دموکراسی» و «حقوق بشر» تراشیده می‌شد که کار عوامفریبی و نقش بازی‌ کردن شان به مثابه غلامان امریکا به را حتا صورت گیرد.

سازمان‌های معتبر جهانی و منجمله «سازمان عفو بین‌الملل» طی چندین سند، موارد نقض حقوق بشر و جنایات جنگی دهه نود میلادی را انتشار داده‌اند که مرور داستان‌های هولناک و دردآور آن مو بر بدن انسان راست می‌کند.

یکی از این اسناد تحت عنوان «افغانستان: مسئولیت جهانی در برابر فاجعه حقوق بشر» در سپتامبر ١٩٩٥ به زبان‌های انگلیسی، دری و پشتو منتشر گردید. ما بخش‌هایی از این سند مهم را از روی متن چاپی آن بازتایپ کرده برای آنانی که از جریانات فاجعه‌بار جنگ‌های خاینانه و بربادی کابل توسط تنظیم‌های جهادی آگاهی چندانی ندارند نشر می‌کنیم.




افغانستان: مسئولیت جهانی در برابر فاجعه حقوق بشر

از انتشارات «عفو بین‌الملل»، ١١ سپتامبر ١٩٩٥
بخش اول

 

جهادیان در سال 1992 متن انگلیسی این نوشته را از اینجا داونلود کنید.

یک زن جوان را که در اوایل سال١٩٩٤ در شهرآراء کابل زندگی می‌کرد بازگو کردند:

«شوهر آن زن در یک حمله انفجار کشته شد. او دارای سه طفل بین سنین دو و نه ساله بود. روزی وی اطفال خود را گذاشته برای آوردن نان برون رفت. دو تن از افراد مسلح مجاهدین وی را در سرک دستگیر کردند و در پایگاه خویش دریک خانه بردند و در آنجا ٢٢ مرد برای سه روز به او تجاوز نمودند. بعدا به وی اجازه دادند که بروند. هنگامی که او به خانه خویش می‌رسد در می‌یابد که هر سه کودکش از فرط سردی مرده اند.»

روزی که با روزهای دیگر سال ١٩٩٣ تفاوت نداشت، ‌ازدحامی از مردم در کابل منتظر بس بودند. یک لحظه بعد هنگامی که بمب‌ها در اطراف ایستگاه بس فرو می‌ریخت، اعضای بدن انسان‌ها از هم جدا می‌گردید. اجساد انسان‌ها به هرسو پراگنده شد. سر یک نفر از تن وی جدا گردید. طی چند ثانیه بیش از ٨٠ تن هلاک و یا مجروح شدند.

.....

مجموع افراد ملکی که طی سه سال گذشته در نتیجه حملات عمدی توپخانه بر مناطق مسکونی به قتل رسیده اند به ده‌ها هزار تن می‌رسد. چنین کشتارها از تمام بخش‌های کشور گزارش شده است ولی اکثریت وسیع قربانیان- بیش از ٢٥٠٠٠ در کابل به قتل رسیده اند، آنان کشته شدند در حالی که هیچکسی را تهدید نمی‌کردند – در حالی که از راه می‌گذشتند، در منازل خویش نشسته بودند و یا به امید این که مصون بمانند در مکاتب و مساجد پناه گزیده بودند.

.....

جهادیان در سال 1992
شورشیان افغانی یک توپ بی‌پسلگد ٧٥ ملیمیتری را شلیک می‌کنند.

در سال ١٩٩٤ کشتار غیرنظامی‌های کابل با استفاده از سلاح سنگین به طور روز افزون بالا گرفت. در اگست همان سال سه شفاخانه در کابل مستقیماً مورد اصابت واقع شد که بیش از سی تن از مریضان را بقتل رساند و وسایل طبی را که بوسیله سازمان صحی جهان و صندوق اطفال ملل متحد (یونیسف UNICEF ) تهیه شده بود، تخریب کرد بر طبق یک تخمین، هنگامیکه جناحهای متخاصم مناطق مسکونی را در کابل مورد هدف حملات خویش قرار دادند، بین ١٢ سپتامبر و ١٢ اکتوبر تا ٨٠٠ تن کشته و بیش از ١٧٠٠٠ تن مجروح گردیدند و علت آن مورد شک قرار گرفتن اهالی محل بخاطر پشتیبانی از رقبای سیاسی ایشان بود. اکثریت قربانیان را زنان غیر مسلح و اطفال تشکیل میکرد. بین ٢١ تا ٢٤ اکتوبر در اثر بمباری بر مناطق مسکونی،‌ در حالیکه در آنجاها هیچگونه فعالیت نظامی وجود نداشت، حد اقل ٩٥ تن کشته و ٢٩٠ تن جراحت برداشتند. در اثر شلیک توپ و هاوان در اطراف پوهنتون کابل، ‌ساحه دهمزنگ و باصطلاح کوه تلویزیون، در همان ماه حد اقل ٤٥ تن کشته و ١٥٠ تن زخمی شدند. شاهدان عینی گزارش دادند که یکی از بمبها بر مکتبی که پناه گاه مردم بی خانمان بود اصابت کرد و ١٠ تن را به هلاکت رساند.

.....

استعمال بمب های خوشه ای (کلستر) بر مناطق مسکونی مشخصه مشترک اغلب جنا‌ح‌های رقیب بوده است. یک تن از شاهدان عینی در مورد حمله انتقامجویانه نیروهای والی اسماعیل خان در اوایل می ١٩٩٥ در ولایت فراه، به عفو بین الملل اظهار داشت:

«آنها تعداد زیادی بمب های خوشه ای را پرتاب کردند که در اثر آن بین ٢٢٠ تا ٢٥٠ تن کشته شدند. اکثریت مقتولین مردم عادی بودند که هیچ یک از جناح‌ها را نه جناب داری کرده بودند و نه با آنها مخالفت داشتند. جنگ متوقف گردیده بود و برای چندین روز هیچگونه فعالیت نظامی وجود نداشت. ولی طیارات میگ ٢١، میگ ٢٣، سو ١٧، و سو ١٨ اسماعیل خان علیه مناطق مسکونی مورد استعمال قرار گرفت. در آنجا مقاومت نظامی وجود نداشت. صرف مردم عادی کشته شدند.»

.....

قتل ها به وسیله نگهبانان مسلح

انگیزه ها هرچه باشد، نمونه‌ها باهم مشابه اند: در تمام حالات، گزارشهای که در اختیار عفو بی الملل قرار گرفته است حاکی از آنست که افراد مسلح توانسته اند، هر کسی را که در برابر آنان خواسته است بایستد، عمدی و ظالمانه به قتل برسانند. بخاطر قربانیان بی دفاع هیچ مرجعی وجود ندارد تا برای حمایت از ایشان به آن مراجعه گردد.

.....

جهادیان در سال 1992

در یک حادثه در می ١٩٩٢، مردی که فکر میشد عضو حزب حاکم قبلی باشد در عمارت وزارت امور داخله بوسیله نگهبانان مسلح شورای نظار دستگیر گردید. شاهدان عینی اظهار داشتند که یک تن از افراد مسلح، وی را بست و بالگد از زینه‌ها پائین انداخت. در منزل تحتانی، یکتن از جنگجویان مجاهد که از متحدین دولت جدید بود، وی را مکررا با قنداق تفنگ مورد ضربت قرار داد. گزارش گردید که او حد اقل ١٠ مرمی بر زندانی شلیک کرد. او سپس با شمشیر کند تشریفانی به بریدن گلوی مرد مرده مبادرت ورزید.

.....

یک تن از روشنفکران معروف افغانی که در پاکستان بعنوان مهاجر زندگی میکند، وضع افغانهای آزاد اندیش را که خواهان حل صلح آمیز معضله میباشند، چنین توضیح کرد:

«آنانیکه مخالف بنیاد گرایان بودند به این یا آن طریق از بین برده شده اند، بطور مثال عزیز الرحمان الفت، داکتر سعادت شیگیوال، داکتر نسیم لودین، انجینیر عزیز عثمانی و سال گذشته {١٩٩٣} در پشاور ولی خان کروخیل که یکی از حمایت کنندگان سرسخت پروسه صلح بود. وی دو روز قبل از ترورش، علیه مداخله همسایه ها در امور افغانستان صحبت کرده بود.»

.....

تعداد کثیری از نامه نگاران،‌ نویسندگان و هنرمندان به مرگ تهدید گردیده اند و چندین تن از نامه نگاران بطور عمدی و ظالمانه به دستور قوماندانهای ارشد جناحهای درحال جنگ، به قتل رسیده اند. یک تن از خبر نگاران افغانی که چندین بار بوسیله قوماندان های گروهای مختلف مجاهدین دستگیر گردیده بود، به عفو بین الملل گفت:

«نامه نگاران بوسیله هر تنظیم (حزب) متهم میگردند که گویا برای تنظیم دیگری کار میکنند. استنباط یک نامه نگار علاقمند به اخبار اکنون کاملا دگرگون گردیده است، هر حزب یک فهرست مرگ اشخاصی را که میخواهند از بین ببرند، در دست دارند که شامل نامه نگاران نیز میباشد.»

نامه نگارانیکه برای وسایل اطلاعات جمعی بین المللی درباره جنگ در افغانستان گزارش تهیه مینمایند، بخصوص در مخاطره قرار دارند.

.....

جهادی با سلاح ایرانی
یک جنگجوی مجاهدین، کابل: گزارش میگردد که ایران به گروههای مجاهدین طرفدار، به عرضه سلاح ها ادامه میدهد.

شاه محمود دیدار، نامه نگار که در روزنامه حقیقت انقلاب ثور مربوط به حکومت سابق کار میکرد، در دسامبر یا اکتوبر ١٩٩٢ به قتل رسید.

.....

نیروهای حزب اسلامی (حکمتیار) در مارچ ١٩٩٤ بر موتر حامل سه نامه نگار با استفاده از تفنگ های تعرضی کلاشینکوف مکررا شلیک نمودند. مرمی در گردن یک مترجم افغانی، صبور سیاسنگ، اصابت نمود. در هر دو بازوی یک نامه نگار کانادائی، تایلربرول(Tyler Brule)، ضربت وارد گردید. هر سه تن نجات یافتند.

میرویس جلیل نامه نگار افغانی بخش جهانی بی بی سی، بتاریخ ٢٩ جولای ١٩٩٤، پس از آنکه در منطقه ای تحت کنترول حزب اسلامی (حکمتیار) ربوده شد، به قتل رسید. موصوف چندین بار از جانب احزاب مختلف مجاهدین بشمول حزب اسلامی (حکمتیار) به مرگ تهدید شده بود. بر اساس گزارش‌ها، وی بعد از مصاحبه با گلبدین حکمتیار به کابل بر میگشت. یک تن از همکاران قبلی میرویس جلیل به عفو بین الملل اظهارات داشت که حتی قبل از حادثه افواهی در کابل پخش گردیده بود که وی به قتل خواهد رسید:

«خانم یکی از اعضای شورای هم آهنگی دو روز قبل از وقوع حادثه به منزل میرویس جلیل آمده و به وی گفته بود که باید کابل را ترک بگوید. او گفته بود که توطئه‌ای چیده شده است تا نامبرده را عنقریب بکشند. در حدود یک ماه افواهاتی وجود داشت که وی کشته خواهد شد. در روزیکه موصوف بقتل رسید من با دوستی بودم که خیلی نگران به نظر میرسید. او گفت که نمیتواند چیزی بخورد بخاطر آنکه شنیده بود که در همانروز حادثه‌ای بروی واقع میگردد.»

مشابهاً، یک تن از کارمندان سابق دولت به عفو بین الملل ابراز داشت:

«من چور و چپاول‌های زیادی را به چشم دیدم. بطور مثال منزل (اسم محفوظ) یک داکتر طب، مورد غارت قرار گرفت. این تقریبا دو ماه قبل [اگست ١٩٩٤] بود. آنها خانم و اطفال وی را بیرحمانه لت و کوب کردند. او خود در خانه نبود. معلوم بود که آمده بودند تاوی را به قتل برسانند. ایشان تمام اموال او را بردند. من به چشم خود دیدم که پسرش را، جوانی در حدود ٢٠ سال، به گوله بستند و کشتند.»

.....

اشخاصیکه در برابر ربوده شدن و تجاوز به زنان مقاومت میکنند یا آنانیکه به زنان ربوده شده کمک میرسانند تا فرار نمایند، غالبا خود ایشان به قتل میرسند. بطور مثال در نیمه ١٩٩٤، خانم جوانی (اسم محفوظ) بوسیله قوماندانیکه متحد نیروهای جنرال دوستم در مزار شریف بود، ربوده شد. سر انجام او تصمیم به فرار گرفت و با یک تن از اعضای جوان خانواده خویش تماس حاصل کرد و او خانم را به مسکو برد. قوماندان در مورد جوان آگاهی حاصل و سعی کرد وی را به دست آورد، ولی او خارج از کشور بود، یک تن از خویشاوندان وی به عفو بین الملل اظهار داشت:

«قوماندان تصمیم گرفت که خانواده را مجازات نماید. او خواهر آن جوان را ربوده و در مقابل مادرش بوی تجاوز کرد. او بعدا مادر را مورد لت و کوب قرار داد. مرد جوان بدون آگاهی از این انکشافات به مزار شریف باز گشت. افراد قوماندان وی را یافتند و دستگیر کردند. ایشان او را نزد قوماندان بردند. مرد جوان بوسیله نگبهانان به سختی لت و کوب گردید. او در تحت شکنجه محل بودوباش خانم را در مسکو افشاء کرد. سپس قوماندان به نگهبانان دستور داد تا وی را ببندند و او توسط شمشیر خود سر مرد جوان را از تنش جدا گرد.»

اشخاص دیگری بخاطر آن کشته شدند که گروههای مجاهدین به رشته تحصیلی و سطح تحصیل ایشان نظر موافق نداشته اند. خانمی به عفو بین الملل توضیح داد که چگونه برادرش در اخیر ١٩٩٢ در ولایت کندوز در برابر چشمان خانواده خویش به قتل رسید و اعضای بدنش قطع گردید:

«روزی گروهی در حدود ٦٠ تن از مجاهدین مسلح مربوط به حزب اسلامی گلبدین حکمتیار به منزلش آمدند و گفتند که او باید اعدام گردد، برای اینکه دختران را تدریس کرده است. آنان که تبر برانی در دست داشتند به لت و کوب وی شروع کردند. برادرم فریاد میزد "مرا مکشید، من مسلمان هستم، مرا مکشید"، ولی افراد مسلح گفتند "چگونه میتوانی مسلمان باشی، در صورتیکه دختران را تدریس میکردی؟"»

خانمی که مسکن خانوادگی وی در یکی از ولایات غربی، فراه بود در ماه جون ١٩٩٣ مورد حمله مجاهدین مسلح قرار گرفت، او به هیئت سازمان عفو بین الملل حکایت کرد که چگونه شوهرش نخست مورد لت و کوب قرار گرفت و سپس در برابر چشمان وی و فرازندانش کشته شد:

«آنان به نحو بیرحمانه‌ای او را میزدند و میگفتند که در مکتب قریه به دختران درس داده است. ما همه برای اینکه ترحم آنانرا جلب نمائیم فریاد میزدیم، ولی آنان دست بردار نبودند. بعدا آنها، او را در برابر چشمان من و چهار کودک خورد سالم ایستاده کردند. یکی از ایشان با کلاشنیکوف قلبش را نشانه گرفت و کشتش.»

در برخی حالات، اشخاص بر طبق دساتیر مستقیم رهبران احزاب به قتل رسیده اند. یک مهاجر افغانی به عفو بین الملل اظهار داشت:

«برادرم به من گفت که در اوایل نوامبر [١٩٩٣] یکی از رهبران مجاهدین یک تن از قوماندانان خود را اعزام نمود تا سر یکی از دکانداران جاده میوند را در کابل که رهبر باوی خصومت داشت ببرد. قوماندان به محل رفت و اشتباها سر مرد دیگری را برید و با خود برد. همه میدانستند که وی سر مرد دیگری را از تنش جدا کرده است ولی هیچ کسی جرئت نداشت که این مطلب را به او اظهار نماید.»

بعضیهای دیگر هر گاه از دساتیر قواماندان سر پیچی نموده اند، تهدید به مرگ شده اند. شخصی که مزار شریف را در اوایل ١٩٩٥ ترک نموده بود، اظهار داشت که چگونه یک قواماندان ملیشا ی محلی پدر دختر نوجوانی را که امتناع ورزید دخترش را ببرند، به مرگ تهدید نمود:

اسلحه عراقی که از طریق پاکستان به جهادیان داده میشود اسلحه عراقی که بوسیله عربستان سعودی در جریان جنگ خلیج مصادره گردیده بود از طریق پاکستان به افغانستان ارسال میگردد.

«اشخاص موظف در منطقه همه قوماندان های مجاهدین یا افسران سابق نظامی هستند که در طول ١٤ سال گذشته مردم ما را بمباری کرده و به قتل رسانده اند. بطور مثال من میدانم که یک تن از این قوماندان ها افراد خود را بخاطر تشخیص هویت دختران نوجوان میفرستد. سپس او نگهبانان مسلح خود را اعزام مینماید تا آنان را بیاورند. اخیرا، یکی از این قوماندان ها خانواده‌ای را مجبور ساخت تا دختر خویش را به او بدهد، خانواده متذکره نخست امتناع ورزید. قوماندان پول پیشنهاد کرد ولی آن خانواده نپذیرفت. سرانجام قوماندان به ایشان گفت که دختر را خواهد برد و پدر را خواهند کشت بدین قرار ایشان ناگزیر بودند که موافقت نمایند و این در ماه فبروری ١٩٩٥ بود. این قوماندان در آغاز به جمعیت اسلامی وابسته بود. اکنون او به عبدالرشید دوستم پیوسته است. نتیجه اینست که قوماندان موصوف هر چه بخواهد میتواند بدست آورد، زیرا به نیروی نظامی قدرتمندی وابسته است.»

در برخی حالات زندانیان در توقیف کشته شده اند و اجساد ایشان در محلات غیر مسکونی دفن گردیده است. بطور مثال چندین تن که بوسیله نیروهای جنرال دوستم در مزار شریف رندانی شده بودند، گفته میشود که به قتل رسیده اند و اجساد ایشان در نقاط مختلف شهر مدفون شده است. اطلاع عامه چنین تجاوز ها در بین اهالی ملکی ترس و عدم امنیت بوجود آورده است.

عفو بین الملل نتوانسته است حتی یک واقعه را تشخیص بدهد که یکی از افراد مجاهدین در برابر کشتار مردم بیدفاع ملکی مسئول شناخته شده باشد. یکی از دلایل عمده برای این امر سیستم اتحاد های سیاسی است که در میان گروه ها معمول میباشد. اغلب قوماندانها که فکر میکنند از وابستگی قوی سیاسی بر خوردار نیستند ترجیح میدهند تا خود را به قوماندانهای با قدرتیکه برای پذیرش آنان در یک پیمان آمادگی دارند، وابسته بسازند. این چنین یک پیمان معمولا شامل حمایت نظامی و تامین سلاح و پول میباشد. سپس قوماندان کوچک موافقت مینماید تا بر مواضع قومندان ارشد حمله ننماید. بخاطر اینکه قرار داد به مخاطره نیفتد قوماندان ارشد از تطبیق هر گونه کنترول انظباطی بر وابسته خویش خود داری مینماید – بدینطریق اجازه نامه آزاد برای هر گونه تجاوز بر حقوق بشر صادر میگردد.

.....

قبل از ١٩٩٢ چندین تن از شخصیتهای برجسته افغانی در قلمرو پاکستان بقتل رسیدند. تا کنون هیچ کسی بخاطر مرگ آنان به دست عدالت سپرده نشده است. در میان این قربانیان، مینا کشور کمال یک عضو موسس انجمن انقلابی زنان افغانستان، گروهی از مرکز به چپ، شامل است. گفته میشود که وی در فبروری ١٩٨٧ در منزلش در کویته، پاکستان بدست اعظای حزب اسلامی (حکمتیار) به قتل رسید. او چندین بار بخاطر فعالیت های "ضد جهادی" تهدید به مرگ شده بود. گفته میشود که این تهدید ها به مسافرتهای وی به اروپای غربی ارتباط داشت که وی در آنجا بیانیه هائی در محضر عام در مورد تجاوز به حقوق زنان افغانی ایراد کرده بود.

پروفیسور سید بهاوالدین مجروح، یک روشنفکر برجسته افغانی که یک نشریه مستقل ماهانه را به زبان انگلیسی از جانب مرکز اطلاعات افغانی در پشاور منتشر میساخت، پس از تهدید های مکرر به مرگ، در ١١ فبروری ١٩٨٨ به قتل رسید. او بخاطر دفاع از حل سیاسی معظله افغانستان معروف بود. وی توسط تفنگداران در منزلش در پشاور کشته شد. عقیده بر این است که چندین تهدید علیه زندگی وی بوسیله حزب اسلامی (حکمتیار) صورت گرفته بود.

داکتر نسیم لودین، داکتر طب که ریاست سازمان صحت و معاونت های اجتماعی افغانی را در پشاور بر عهده داشت، بتاریخ ٧ جون ١٩٨٩ برون از منزلش با ضرب گلوله بقتل رسید. خویشاوندان تیراندازی را دیدند. ایشان دو تن از مردانی را که داکتر لودین را محکم گرفته بودند شناختند، ولی مردی را که بروی شلیک کرد تشخیص ننمودند. عقیده بر این بود که آن دو تن از اجنت های دولت افغانستان بوده باشند که وفاداری خویش را به حزب اسلامی (حکمتیار) منتقل نموده بودند. ایشان توسط پولیس پاکستان دستگیر و برای سه ماه توقیف شدند. گفته میشود که یک افسر پولیس اظهار داشته است که دو نفر متذکره از اشتراک خویش در قتل داکتر لودین اعتراف کردند، ولی بعدا آنان رها گردیدند. باوجود تلاشهای متواتر حقوق دانان محلی برای گشایش مجدد قضیه، مقامات پاکستانی علاقمندی نشان نداده اند. شاهدان به این باور اند که حزب اسلامی (حکمتیار) که غالبا مخالفت خود را با سازمانهای کمک رسانی تمویل شده از جانب غرب اعلام داشته بود، شاید مسئول باشد.

به تاریخ ٢٨ اگست ١٩٨٩ محمد ذاکر، کارمند منطقوی دفتر کمیته بین المللی صلیب سرخ (ICRC) در پشاور و یک تن از اعضای افغان ملت، حزب سوسیال موکرات افغانستان، در یک موتر نزدیک شفاخانه (ICRC) در پشاور توسط دو نفر تفنگدار به قتل رسید. محمد ذاکر که قبلا بخاطر مخالفتش با حکمفرمائی کمونیستی زندانی شده بود، از بعضی گروههای مجاهدین نیز انتقاد میکرد. یک تن از چهره های سر شناس دیگر افغان ملت، داکتر سعادت شیگیوال در ٢٧ مارچ ١٩٩٠ بوسیله تفنگداران شناخته ناشده در مقابل دفتر یک سازمان رفاه مهاجرین افغانی در پشاور، به قتل رسید که وی به برپائی این دفتر در سال ١٩٨٧ کمک کرده بود.

در سال ١٩٩٢، پس از تغییر حکومت، قبرهای دستجمعی با تعدادی از اجساد در هرات و در نزدیکی کابل در منطقه پلچرخی مکشوف گردید. در گرماگرم جنگ داخلی این قبرها بار دیگر بسادگی بسته شدند. بدون کدام ساختار دولتی تحقیقات در زمینه انجام گرفته نمی‌تواند.

چنین کشفیات تا کنون ادامه دارد. در مارچ ١٩٩٥ اجساد ٢٢ تن در یک قبر دستجمعی در چهار آسیاب کشف گردید. نامه‌نگارانی که عملیات سربازان حکومت رییس جمهور ربانی را هنگام باز کردن این قبرها مشاهده می‌کردند، گزارش دادند که اجساد قربانیان در یک نهر آبیاری به فاصله ٣٠٠ متری از سرک عمومی که چهارآسیاب را به کابل وصل می‌کرد، یکجا روی همدیگر دفن شده بود. بر طبق گزارش رویتر، نعش‌ها در مراحل مختلف پوسیدگی قرار داشتند. بدن‌ها از مرد ها بود، دست‌های ایشان از پشت بسته شده و سرهای ایشان هدف گلوله قرار گرفته بود. گفته می‌شود که ٢٠ تن از قربانیان، اعضای گروه قومی هزاره شیعه بوده اند.

.....

گفته می‌شود که در اوایل اپریل ١٩٩٥ قبر دستجمعی دیگری مشتمل بر ٢٠ تا ٢٥ تن جسد زنان و اطفال در زیر زمینی فاکولته طب در پوهنتون کابل کشف گردید. نعش‌ها در الماری‌های لابراتوار جابجا شده بود. اجساد پوسیده و متلاشی شده بودند و شناخته نمی‌شدند. گفته می‌شود، در میان آنها زن و شوهری با لباس‌های عروسی خویش وجود داشته اند. فکر می شد یکی از این اجساد متعلق به یک زن حامله بوده است.

اظهار میگردد که اجساد نیز در کارته سه و کارته چهار در چاه های آب مکشوف گردید. آنها نیز پوسیده و متلاشی شده بودند که قابل شناخت نبودند. اجساد دیگری از داش های خشت پزی در کابل غربی بدست آمد.

ادامه دارد

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 110 نفر