فقر و ستم در ولسوالی ورس بامیان بیداد میکند
- رده: گزارشها
- نویسنده: سرور
- منتشر شده در دوشنبه، 02 ثور 1392
بامیان یکی از ولایت های مرکزی افغانستان است که با سمنگان، سرپل، غور، دایکندی، غزنی، میدان وردک، پروان و بغلان مرز مشترک دارد. کوه های بابا، بامیان را به منطقه کوهستانی با آب و هوای سرد و خشک تبدیل نموده است. این ولایت هفت ولسوالی دارد: مرکز، شیبر، یکه ولنگ، ورس، پنجاب، کهمرد و سیغان.
ولسوالی ورس
ورس یکی از دور افتاده ترین ولسوالی های ولایت فراموش شدهی بامیان است که در قسمت جنوب غرب آن واقع شده و مرز مشترک با ولایات میدان وردک، غزنی، دایکندی و غور دارد. نفوس این ولسوالی بالغ بر ۱٨٠٠٠٠ نفر میباشد. از کابل تا مرکز این ولسوالی دو روز وقت را در بر میگیرد که همواره باید از راههای ویران و کوتل های بلند و خطرناک بگذری. کرایه موتر از کابل تا مرکز این ولسوالی دوهزار و پنچصد افغانی میباشد.
در مجموع ورس از چهار منطقه تشکیل شده است که عبارت اند از منطقه ایسپی غو (سفید سنگ)، سرخجوی، چجین و تخت و سراب. هر یک از این مناطق دارای قریه جات متعددی است. ورسی ها عمدتا هزاره و شیعه هستند و به لهجه هزارگی تکلم میکنند.
مردم ورس به زراعت و مالداری اشتغال دارند که از کشت خود فقط یک فصل در سال حاصل میگیرند. مساحت زمین زراعتی این ولایت به هزار دفتر زمین (در هر دفتر بطور تقریبی حدود ۲٠٠٠ سیر گندم تخم پاشیده میشود) میرسد.
٩۵ در صد وسایل زراعتی مردم گاو قلبه و تسهیلات ساده اولیه بوده و بسیارمحدود از ماشین آلاتی چون تریشر، تراکتور، بلدوزر و دوپال (آنهم کسانیکه اقتصاد بهتری دارند) استفاده میشود. حاصلات زراعتی مردم ورس را عمدتا گندم، جو، جواری، باقلی، مشنگ، عدس، شخل و کچالو تشکیل میدهد. درین منطقه انواع گندم دیمهای نیز یافت میشود. بخاطر نبود زمین کافی، وسایل بدوی کشت و یک فصله بودن زراعت، سطح اقتصاد مردم بسیار پایین است و باشندگان ورس سالانه مقدار زیادی آرد و گندم خریداری مینمایند.
غرس درخت های مثمری چون سیب، زردآلو و توت که با آب و هوای این ولسوالی سازگار اند، زیاد رواج دارد.
دره های این منطقه پوشیده از علف های آبی مثل بلدرغو، رشقه و شفتل است که مردم بخاطر رفع نیاز مواشی شان میکارند. دامنه کوهها و تپه ها را علف هایی چون غیغو، کمی، پالی، بدره، چوکری و غیره سبز و خوشرنگ میسازد.
صنایع دستی مردم ورس شامل قالین، گلیم، نمد و برک میباشد. نمد لیگان و برک سرخجوی از شهرت بالایی برخوردار اند. ماشیو (شال) در ورس از پشم گوسفند و بزتهیه میشود و بهترین نوع آن «چهارگلی» است که در کیفیت، زیبائی و نقش و نگار شهرت خاصی دارد. این محصولات منبع درآمدی به مردم این ولسوالی به حساب میآیند. در این اواخر تولید نمد جای برک را گرفته است زیرا ساختن آن آسانتر و بازار آن نسبتاً خوب است.
ورس که کمترین دسترسی به مکتب، شفاخانه، سرک، برق، آب صحی و دیگر امکانات ضروری دارد، چون زادگاه جنایتکارانی نظیر محمد اکبری، سید بهشتی، محمد نادر فهیمی وغیره است، در سه دهه اخیر بستر مخوف ترین حوادث بوده و این عناصر آن را مبدل به جهنم ترسناکی برای باشندگانش ساخته اند. در حال حاضر تمامی ادارات و پست هایی که باید در خدمت زحمتکشان باشند، در دست قوماندانان جهادی مربوط به کریم خلیلی، محمد محقق، محمد اکبری و سید بهشتی قرار دارند. بیشترین پست ها مربوط باند خلیلی است. از جمله ولسوالی، مدیریت معارف، امنیت، احصائیه وغیره.
احیاناً اگر قوماندانی از این پست ها بی نصیب بماند، در محل بودوباش خود ولسوالی مستقل و تازهای تشکیل میدهد که درهیچ موردی به مردم آن ساحه اجازه نمیدهد که به ولسوالی مرکزی رجوع کنند، تمام قضایا به شیوه قرون وسطایی زیر نظر شخص خودش حل و فصل میشوند.
چنانچه درسرخجوی جلاد بیرحمی به نام «سرهنگ وفا» حکومتش را ساخته، تشکیلات مختص به خود را دارد وهر کارمندش حداقل ده هزار افغانی معاش میگیرد که تمام این پول ها از طریق چور و چپاول مردم سرخجوی بدست میآید. چون اکبری نتوانست این جلاد خونخوارش را در پست های بلند دولتی جابجا کند و هم نمیخواهد در رقابت با خلیلی بازنده باشد، دست به تشکیل ولسوالی های تازه میزند.
به همین ترتیب در ولسوالی پنجاب قوماندان دیگر باند اکبری به نام سرخوش، ولسوالی مستقلی به خود ساخته است و هرچند گاهی در قوانین مربوط به این ولسوالی تغییراتی بوجود میآورد تا بهتر بتواند مردم را سلاخی کند. مثلاً درهمین اواخر قوانین برگزاری مراسم عروسی، عزاداری و... را وضع کرده است که حتی ارتجاعی تر از دوران سیاه طالبان است. مثلاً درمادهای از «قانون» عروسی چنین آمده است: «در هیچ عروسیای، هیچ مردی حق ندارد با زنی (حتی همسر و یا زنان عضو خانوادهاش) صحبت و یا به همدیگر نگاه کنند. درغیر این صورت طبق شریعت غراء مجازات خواهند شد و اشکال مجازات شامل قطع دست، گوش، بینی، کشیدن چشم و بالاخره سنگسار میباشد.»
دولت مرکزی یا ولسوالی هیچ مسئولیتی در قبال این خودسری های وحشیانه ندارند و هرکدام در حد توان به دزدی و فساد مشغول اند. هنگام انتخابات هیچ کاندیدی غیر از محمد اکبری حق و جرئت رفتن به این منطقه را ندارند و نمیتوانند درآنجا کمپاین کنند. مردم سرخجوی راه دیگری ندارند جز اینکه به همین ها رأی بدهند. به گفته یکی از عساکر اکبری که در جریان انتخابات به مردم گفته بود: «یا رای به اکبری یا لقمه مرمی شدن!». تنها دلیلی که اکبری دراین دو دوره به «طویله» راه پیدا کرد، بکار گیری چنین شیوه هایی آخندی است.
در ورس از شفاخانه خبری نیست و جنایتکاران حاکم بر سرنوشت ورسیان، در هر فرصتی به مردم تبلیغ میکنند که اگر کسی مریض شود تنها راه علاجش «تف کردن» سید بخصوص فرزندان سید بهشتی در دهان مریض میباشد. (بهشتی و فرزندانش کسانی اند که هر روز مرتکب تجاوز جنسی شده و به هزار فساد و رذالت آغشته اند. نمونه تازه آن تجاوز واحدی بهشتی بالای شکیلا است که جریانش در مطبوعات وسیعا انعکاس یافت). علت مریضی را نیز پیروی نکردن از اوامر قوماندانان بخصوص سیدها، «بلا زدن» و دیگر خرافات قلمداد میکنند. مثلاً نسیم پسر دوزاده سالهای از قریه لیگان بعد از یک و نیم سال مبارزه با سرطان فوت کرد و فامیلش تا آخرین لحظه زندگیش به این عقیده بود که نسیم را بلا زده و راه صحت یابی او را در تف کردن فکوری بهشتی و بردن به زیارت گور «شاه خوشحال» میدید. تا اینکه بعد از مرگش فهمیدند که چقدر تصورات شان غلط و جاهلانه بود. در بعضی از قریه های ولسوالی ورس هنوز از مکتب خبری نیست و رفتن به مکتب را «کفر» میدانند.
باوجود مشکلات اقتصادی بدبختانه مراسم عروسی و عزا مصارف کمرشکن دارد. مثلاً برای عروسی باید فامیل داماد حداقل یک ملیون افغانی داشته باشد که برای اکثریت ناممکن است. بهمین علت موارد فراوان تجاوز و فرار از منزل اتفاق میافتد.
قریه های ولسوالی ورس از لحاظ اقتصاد، فرهنگ و مناسبات اجتماعی از هم متفاوت اند. مثلاً قریه لیگان که درهای در جنوب ولسوالی ورس، هم مرز با چهار صدخانه و شهرستان ولایت دایکندی و در جوار دریای هلمند میباشد، حدود ۵٠٠ خانواده در آن زندگی میکنند، بیشتر به مالداری اشتغال دارند و از پشم گوسفند، نمدهای معروف لیگان تولید میشود. نمد لیگان نسبت به سایر قرای این ولسوالی از کیفیت بهتر برخوردار است. برای تولید یک نمد، مردان و زنان خانواده یک هفته پشم های آماده شده را مالش میدهند و سپس زنان سه روز دیگر را صرف بافتن لبهها «لب طوق» یا «قیق» میکنند. ساکنان قریه لیگان برعکس سایر مناطق ورس، کمتر به شهرها کوچ کرده اند. اقتصاد طبیعی و زندگی کاملاً روستایی دارند.
فعالین حقوق بشر تا حال بار ها با راه اندازی تظاهرات خواهان محاکمه عاملین قتل شکیلا شده اند.
فاصله بین لیگان و ولسوالی ورس حدود ۱۲٠ کیلومتر است. برای رفتن از مرکز ولسوالی تا آنجا ساعت ها با موتر فاصله است. این هم فقط در شش یا هفت ماه تابستان میسر است و در پنج ماه دیگر به دلیل برودت منطقه و وجود کوتل های بلند و اکثراً برف پوش، شصت فیصد این راه را باید پیاده بروی. (من خودم همین فاصله را با پای پیاده طی کردم. تنها چیزی که به من در این سفر نیرو و دلگرمی میبخشید کتاب «خاطرات بولیوی» از چه گوارا و «دیدار از روستا ها»ی صمد بهرنگی بود.)
غار «قاش میران» وغار «لیگان» دو محل تاریخی این قریه یاد آور مظالم عبدالرحمن خان مستبد اند که درغار لیگان تقریبا هزار نفر را به قتل رسانیده و در غار قاش میران بیش از هزار و پنچصد نفر از گرسنگی تلف شده اند و هنوز بقایای اسکلیت های آنان موجود میباشد.
مردم ورس صلحدوست و خواهان ترقی و پیشرفت اند و از جنایات جناح های مختلف به ستوه آمده اند و حرف روزمرهی شان شکایت و اعتراض بر حضور اشغالگران خارجی، فساد دولت پوشالی و جنایات مزدورانش میباشد.