«راکت‌پرانی گلبدین سه برادرم را شهید کرد»

«راکت‌پرانی گلبدین سه برادرم را شهید کرد»

در شهر شش‌میلیونی کابل صدهاهزار خانواده‌ای اند که در اثر بیکاری و فقر و نبود امنیت، زندگی بخورنمیر و شکنجه‌باری از سر می‌گذرانند. در منطقه کارته نو کابل ده‌ها فامیل در سیهروزی و ناداری مطلق و زیر سقف‌های شکسته و ریخته شب و روز را می‌گذرانند که با تعدادی از آنان دیداری داشتم.

شکیلای ۳۸ ساله مادر هفت فرزند (لیمه ۲۰ ساله، مژگان ۱۸ساله، زهره ۱۶ ساله، خدیجه ۱۵ ساله، شکیب ۱۲ ساله، شعیب۱۰ ساله و عبدالله ۱ و نیم ساله) است که هیچ یک شان به مکتب نمی‌روند. او مانند ده‌ها خانواده دیگر در خانه فرسوده که از خودش نیست زندگی طاقت‌فرسایی دارد.

«راکت‌پرانی گلبدین سه برادرم را شهید کرد»
شکیلا از صبح تا شام تقلا دارد تا با تنور چوبی‌ای که در خانه‌اش ساخته است پولی کمایی کند و فرزندانش را از گرسنگی نجات دهد.

شکیلا یگانه امید و نان‌آور خانه است. او از صبح تا شام تقلا دارد تا با تنور چوبی‌ای که در خانه‌اش ساخته است پولی کمایی کند و فرزندانش را از گرسنگی نجات دهد. برای او خیلی رنج‌آور است که با این عاید ناچیز توان خرید غذای مناسب، لباس و دیگر ضروریات اولیه برای جگرگوشه‌هایش را نداشته و مجبور است از لباس و بوت‌های کهنه دیگران استفاده کنند.

شکیلا پولی برای تداوی شوهرش شکور ۸۵ ساله که بیمار و به شدت ناتوان است، ندارد.

شکیلا از دولت فاسد افغانستان شکایت داشت و در حالی که آبله‌های دستانش را نشان می‌داد با آه و افسوس می‌گفت:

«شوهرم در شهرک طلایی کار می‌کرد ماهانه ۹۰۰۰ برایش تنخواه می‌دادند، مرا بس بود. همی پاچاها که رهبر شد ای ره کشید، اشرف غنی که سر تخت شیشت. از روزی که اینا سر چوکی شیشته -خدا اینا را نمیشاند- کار و بار گم شده، حتی به تنور مه نقص رسانده، خمیرها گم شده دیگر چیزها را خو سر جایش بان. باور کنین به طفلم حتی شیر خریده نمیتانم، بچیم بیخی ضعیف شده.»

تیره‌روزی این مادر درددیده که تمام جوانیش را در پشت تنور سوزان سپری کرده است، از جنگ‌های ننگین تنظیمی کابل آغاز شده است. وی خاطرات دردناک فراوانی از آن روزهای فاجعه‌بار و از دست دادن سه برادر نوجوانش (شریف ۱۵ ساله، کبیر ۱۲ ساله و روف ۱۰ ساله) دارد:

«همی مجاهدین که راکت میزدن، همی گلبدینی‌ها، راکت آمد در بام خورد. شب عروسی دختر عمه‌ام سه برادرکم یکجا شهید شدند. پدرم، کاکایم‌ و سنوی عمه‌ام زخمی شدند از دست این‌ها.»

شکیلا می‌گوید از روزی که شنیده گلبدین باز به کابل می‌آید خونش به جوش آمده و فکر می‌کند که برادرانش برای بار دوم شهید می‌شوند. او می‌گوید خون برادرانش را هرگز به گلبدین و حزبش نخواهد بخشید.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 87 نفر