از ندای عدالتخواهی گوهر عشقی بیاموزیم
- رده: مقالات
- نویسنده: کاوه عزم
- منتشر شده در جمعه، 29 حمل 1393
در تمامی کشورهایی با دولتهای مستبد، مادران شجاعی را میتوان سراغ نمود که لباس خونین جگرگوشههای شان را پرچم عدالتخواهی ساخته با استقامت و ایستادگی رزمیدهاند. در ایران تحت سلطه آزادیکش آخندی، جمع وسیع این چنین مادران شکوهمند وارد عرصه مبارزه شده خواب از چشم سردمداران دستگاه پوسیده «ولایت فقیه» ربودهاند. گوهر عشقی، آخرین نمونه مادران دوستداشتنی است که طی دوسال گذشته ندای دادخواهیاش در سراسر جهان پیچید. بعد از این که ستار بهشتی، پسر مبارز گوهر عشقی توسط ساطوربهدستان رژیم به قتل رسید، او به راه پرافتخار پسرش گام نهاد و با استقامتش عرصه را برای قاتلان ملتش تنگ نمود.
ستار بهشتی، کارگر، ویبلاگنویس و فعال سیاسی ایرانی بود که در ٩ عقرب ١٣٩١ توسط پولیس فتا (پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات ایران) در خانهاش دستگیر و پس از ٥ روز شکنجه وحشیانه در ١٣ عقرب در کشتارگاه رژیم پلید جان داد. جلادان آخوندی علت دستگیری وی را «فعالیت علیه امنیت ملی» گفتند و قبل از گرفتاری، وی را چندین مرتبه تهدید به مرگ نموده بودند.
مادر و خواهر ستار بهشتی در مراسم چهلمین روز مرگ این کارگر مبارز
ستار که درد و فقر را با گوشت و استخوان لمس میکرد و از مصایب هموطنانش به خوبی آگاه بود، همیشه از درد آنان مینوشت و وحشیگری و ستم دولت ضدبشری را با قلم خنجرگونش افشا میکرد. بهشتی قبل از دستگیری، در ویبلاگش نگاشته بود:
«مدتی است نظام جمهوری اسلامی به هر طریقی شده فعالان و ایرانیان مستقل را تحت فشار شدید قرارداده که حق اظهار نظر در مورد مسائل کشور را ندارید، از تهدید، بازداشت شکنجه گرفته ...تا اعدام را انجام میدهد برای ترساندن افراد! ... دیروز بنده را تهدید میکنند به مادرت بگو به زودی رخت سیاه باید بپوشد، دهان گشادت را نمیبندی.... روز و شب تلفنهای تهدیدآمیز قطع نمیشود گویی قرار است با هر سُخنی دهانمان را ببندیم. بنده به عنوان یک ایرانی میگویم من نمیتوانم در برابر این همه مصیبت سکوت کنم. بنده میگویم آقایان شما زیاد وراجی انجام میدهید و با این اراجیف کشور را به نابودی کشاندید. من سکوت نمیکنم حتی اگر قرار به رسیدن لحظه مرگ من باشد در هرکجای دنیا که باشم و تهدید از طرف هرکسی باشد برای بنده اهمیت ندارد. آقایان دهانتان را ببندید ظلم نکنید تا افشاگری نکنیم.»
حاکمان منفور ایران از ستارهایی که از مرگ هراسی ندارند، بهخود میلرزند. در ایران تحت سیطره ددمنشان بنیادگرا که به «سونامی اعدامها» شهرت یافته؛ بلاوقفه دهها کارگر، دگراندیش و فعال سیاسی تهدید، شکنجه و اعدام میشوند. بخصوص با رویکارآمدن آدمکشان «میانهرو» موج اعدامها افزایش کمنظیر یافتهاست. این ژریم ضدمردمی در پهلوی این همه نابسامانیها، به زندانیان اجازه داشتن وکیل مدافع هم نمیدهد و خانوادههای شان را اخطار میدهد در صورت مصاحبه و یا فاشنمودن وضعیت عزیزان شان به سرنوشت آنان دچار خواهند شد.
رژیم اهریمنی به کشتن ستار اکتفا نکرده بلکه خانواده و یارانش را مورد ضرب و شتم و بازداشت قرار داد تا مراسم چهلمش را سیاسی نساخته با خاموشی برگزار کنند. اما مادر ستار و خواهرش با وجود همه فشارها در این روز بر سر مزار ستار رفتند و درحالیکه جمعی از لباسشخصیهای دولتی (پولیس مخفی رژیم سفاک ایران) مردم را از نزدیکشدن به ساحه منع نموده بودند، با صدای بلند علیه قاتلان ستار و دیگر جوانان مبارز ایران، آوای شان را بلند نمودند.
خانم عشقی، نگاههای غمانگیزت مرا به یاد یکی از مادران سرزمین خودم میاندازد که به یاد دلبند گمشدهاش، «داوود»، همیشه گل داوودی میکاشت.
سایت «فضول محله» در گزارش این مراسم نوشت:
«سخنان مادر بهشتی در این مراسم بسیار تکاندهنده و متاثرکننده بود. او درحالی که پلاکارد بزرگی از عکس پسرش را در دست داشت، با صدایی رسا درحالی پیشاپیش جمعیت عزادار راه میرفت، فریاد میزد: "افتخارمه، من مادر ستار بهشتی هستم." و درحالی که به مرد و زن جوانی که در جلوی جمعیت او را همراهی میکردند اشاره داشت، ادامه داد: "من مادرش هستم و این دو خواهر و برادرش هستند، بنازم بهش، افتخار، شکنجهگرش گفت میخندید، وقتی ما میزدمیش، میخندید و میزدمیش!، افتخار به وجودش میکنم!»
پس از فشارها و پیگیری شدید دوسیه ستار از طرف خانوده وی، دولت حاضر شد تا قبر ستار را باز و کالبدشکافی کند. داکتر موظف اعلام نمود که در بدن بهشتی نشانههای از شکنجه دیده میشود. کسانی که با ستار در زندان یکجا بودند نیز گفتند که قبل از بردن ستار به محل نامعلوم به شدت شکنجه شده بود. این زندانیان نامهای را امضا کرده، اعلام نمودند که حاضر به شهادت در محکمه هستند. با آن هم، دولت منفور ایران دوسیه وی را زیر میزند و دلیل مرگش را «عوامل روانی» اعلان کرد.
ستار را کشتند و مادر و خواهرش را تهدید به مرگ نمودند. اما گوهر عشقی، این مادر دلیر و مبارز، هرگز در برابر زورگویی دستگاه دار و اعدام ایران سر فرود نیاورد و بهخاطر به محاکمهکشاندن قاتلان فرزندش با پایداری تمام ایستادگی میکند. گوهر عشقی مکررا از دولت خواست تا به دوسیه ستار رسیدگی کند ولی هیچ پاسخی از طرف حاکمان فاشیست دریافت نکرد. بلکه برعکس، وکیل آنان را احضار کرده و از وی تعهد گرفت که در خصوص قضیه ستار با هیچ رسانهی داخلی و خارجی مصاحبه نکند.
در ماتمکدهی رژیم جمهوری اسلامی، حتا وکالت از آزاداندیشان اسیر نوعی مبارزه و ازخودگذری محسوب میگردد. گوهر عشقی در باب وکیل مدافع دوسیه پسرش میگوید:
«خانم پور فاضل یک قهرمان است، یک شیرزن است، شهامت دارد، از یک جوان بیگناه دفاع کرد. حالا تعهد از ایشان گرفتند که با هیچ جایی مصاحبه نکند! بر فرض صدای ایشان را خواباندند، صدای یک مادر داغدیده را میخواهند چه کار کنند؟ من مادر ستار هستم و از هیچ چیزی نمیترسم.»
دولت آدمکش ایران چنان از انسانهای مترقی و روشنفکر هراس دارد که حتا پس از اعدام شان، اجازه کفن و دفن آنان را نمیدهد و نیز خانواده آنان را نمیگذارد تا مراسم دعا برای دلبندان خود برگزار کنند. نزدیکان ستار میگویند ما اعلامیه ختم را در محلهای مختلف شهر نصب میکنیم ولی مامورین امنیت آن را از روی دیوارها بر میدارند.
گوهر عشقی شیرزن قهرمان ایران طی یک سخنرانی به مناسبت روز جهانی کارگر چنین گفت:
«هرچند ستار در کنار من نيست، اما ماه می برای من يادآور خاطره "کارگر زحمتکشی" است که جوانی خود را به پای وطنش و مادرش گذاشت. به عنوان مادر ستار و مادر يک کارگر زحمتکش، اين روز را به همه کارگران سرزمينم تبريک میگويم.»
این مادر داغدیده به کشتهشدن فرزند برومندش هرگز نگریست بلکه همه جا از شهادت پسرش در راه رهایی ایران با افتخار یاد نمود و او را منبع قوت قلب خود خواند. او باوجود داشتن مرض «پوکی استخوان» استوارتر و مستحکمتر به مبازره خود علیه نظام فاسد آخوندی ادامه میدهد. آوازه استقامت و آگاهی این مادر ارجمند به حدی در سطح جهان پیچید که حتا مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سفرش به ایران، به دیدار او شتافت.
این تنها مادر ستار نیست که ماتم پرپرشدن پسر رشیدش را به نیرو بدل کرده برای رسوایی حاکمیت مستبد آن کشور میرزمد. مادران داغدار زیادی در ایران طی سه دهه گذشته حماسه آفریده، عرصهدار مبارزه بوده اند. «مادران پارک لاله» نمونهای از نهادهاییست که این مادران ایجاد کرده و به جنگ فاشیستهای حاکم رفتهاند.
سحر، خواهر ستار نیز بیهراس از تهدیدها، نه تنها از کارکرد و فعالیت بهشتی پشیمان نیست و از مبارزه دست نکشید بلکه آن را سرمشق قرارداده پیگیر و جدیتر از هر زمان از حق و خون برادرش و تمامی زحمتکشان ایران دفاع میکند. او در یک گفتگو با رسانه خارجی میگوید:
«برادرم یک کارگر بود، سیکل داشت. نه اینکه بگویید لیسانسی داشت، یا دانشجو بود. درد جامعه را میدید، درد میکشید. از این درد خسته شده بود. فوق دکترای درد کشیدن داشت، لیسانس زجر کشیدن داشت، فوق دیپلوم آزادگی داشت. الان با افتخار میگویم، برادرم ستار بهشتی است. از حالا تا فردای قیامت، من خواهر ستار بهشتی هستم. خوش به حالم. مفتخرم، سرم بالا است. این خونش، خون سیاوش است، سیاوش ایران زمین، در راه ایران رفت. کسی به ما تسلیت نگوید و فقط باید تبریک بگویید.»
ستار بهشتی که سر بر راه مردم و وطنش گذاشته بود، میگفت: «پا به میدان گذاشتیم در این مبارزه یا از قفس تن رهایی مییابیم یا قفس ظلم شما را درهم میشکنیم.»
زندگی بدون مبارزه در کشوری که نظام مستبد و سرکوبگر در آن حاکم باشد، بندگی است. ستار و سایر دگراندیشان به این بندگی نه گفتند و با فعالیت سیاسی شان، بنیاد این نظام را سست کردند که حال مادران شان این راه رشادت و انسانیت را پی گرفته به هزاران انسان دیگری که هنوز وجدان شان بیدار است راه شرافتمند زیستن را نشان میدهند.