قتل «جنرال دو ستاره»، درسی برای اشغالگران
- رده: مقالات
- نویسنده: واحد منصوری
- منتشر شده در پنج شنبه، 30 اسد 1393
کشتهشدن هارولد گرین، جنرال دو ستاره امریکایی، به تاریخ ٥ اگست ٢٠١٤ در پوهنتون نظامی قرغه در حومه غربی شهر کابل هم قصر سفید و هم قصر سیاه کابل را تکان داد. وزارت دفاع افغانستان در نخستین واکنش، فرد مهاجم را «تروریست» خطاب کرد و او را دشمن صلح و ثبات افغانستان خواند. امریکاییان و حکومت کرزی تلاش کردند تا حقایق درمورد این حادثه را پنهان نگهدارند. نیروهای امریکایی فوری بعد از حادثه، ساحه را در کنترول گرفته، فلم کمرههای امنیتی و تصاویر و ویدیوهایی را که افراد حاضر در صحنه توسط موبایل برداشته بودند، از بین بردند.
سربازی که این حادثه را آفرید، رفیقالله نام داشت و از ولایت پکتیا بود. این سرباز ۲۷ ساله، دو نیم سال پیش به «اردوی ملی» پیوست. وزارت دفاع افغانستان تایید کرد که او یکی از سه نگهبان امنیتی بوده که اجازه داشته برای محافظت از جنرالان اسلحهاش را با خود داشته باشد. سخنگویان وزارت داخله، وزارت دفاع و ریاست امنیت ملی نمیخواهند چیز بیشتر درمورد به رسانهها بگویند.
رفیقالله که بلندپایهترین نظامی امریکا بعد از شکست مفتضحانهاش در ویتنام را از پا درآورد، بلافاصله توسط نگهبانان امریکایی کشته شد. رسانههای جهان از زبان مقامات نوشتند که او خود را در تشناب پنهان نموده بود و از کلکین تفنگش را بهسوی جنرالان امریکایی، آلمانی، بریتانوی و افغان نشانه گرفت و بهشمول جنرال دو ستاره، چندین تن دیگر را زخمی کرد که اکثر شان امریکایی بودند. طبق معمول تعداد واقعی کشتهشدگان خارجی این واقعه تا کنون بصورت راز باقی ماندهاست، ولی بدون شک چندین نظامی خارجی دیگر نیز در این رویداد از بین رفتهاند.
پس از این حادثه سوالات زیادی در اذهان عامه، حلقات سیاسی و رسانهها مطرح شد. این جوان مسلح کی بود؟ چرا دست به چنین حمله خونین زد؟ درصورتیکه طالبان مسوولیت این حادثه را به عهده نگرفتند، آیا واقعا او ارتباطی با گروههای تروریستی داشت؟ آیا زمان مقاومتهای فردی در برابر نیروهای خارجی فرا رسیدهاست؟
رفیقالله برای انتقامگیری از خون کودکان کشورش جنرال دو ستاره را از پا درآورد تا به اشغالگران این درس را بدهد که افغانستان کماکان گورستان متجاوزان است.
با آن که برای مغشوشساختن افکار عامه، تلاش صورت گرفت به این و آن نام چهره رفیقالله را ملوث سازند، اما برخی از همصنفان و همکارانش گفتهاند که او یک جوان روشن و وطندوست بود که بهمثابه شاگرد ممتاز و خوشبرخورد، محبوبیت خاصی میان محصلان داشت. او همیش از وجود نابرابری در کشور رنج میبرد و بارها از جنایات امریکاییها یاد کرده و از فساد گستردهای که در حکومت کرزی شاهدش بوده، احساس انزجار مینمود. او هیچ تعلق فکری با طالبان یا سایر گروههای تروریستی نداشته و شاه امانالله منحیث قهرمان شخصیت مورد علاقه او بودهاست. رفیقالله کدام دوسیه جنایی نیز نداشته و نه هم در برخوردهای روزمره با همکارانش با زبان نفرت و خشونت رفتار داشتهاست.
اما خبرگزاری «بلومبرگ» در ٧ اگست ٢٠١٤ از زبان دگروال عبدالوهاب، از مسوولین پوهنتون نظامی قرغه، نوشت که رفیقالله براساس گفته دوستانش «بعضا نیروهای امریکایی را منحیث اشغالگر و کافر مورد انتقاد قرار میداد» و «با سایر سربازان روابط دوستانه نداشت و گوشهگیر بود».
معمولا برای فریب اذهان عامه، بر آنانی که در برابر نیروهای اشغالگر دست به ماشه میبرند، افرادی دارای «تکلیف روانی» و یا هم «نفوذیهای مخالفان مسلح حکومت» نام میگذارند. اما رفیقالله نه روانی بود و نه هم نفوذی.
با وجودی که افغانستان در چنگال امریکا و چهل کشور دیگر جهان قرار دارد، همیشه فرد یا نیرویی که از اشغالیبودن افغانستان سخن گوید فوری و بهصورت ابلهانه او را به طالبان و یا حزب اسلامی پیوند میزنند. درحالیکه دیگر بر همگان روشن است که این دو نیروی سیاه اگر از یکسو در حرف علیه امریکا سخن میزنند اما تاریخچه شان نشان میدهد که خود زاده استخبارات غربی اند. همین اکنون طالبان و حزب اسلامی در نقش «اپوزیسیون مسلح» در درامه مضحک امریکا در کشور بازی میکنند و با هزار رشته با نیروهای استعماری رابطه داشته بدنه اصلی دولت پوشالی را در اختیار دارند. تروریزم کور و جاهلانه اینان هر روز از مردم بیگناه ما قربانی میگیرد و نه از نیروهایخارجی.
از جنگ ویتنام بدینسو، جنرال هارولد گرین بلندپایه ترین مقام ارتش امریکا است که به قتل میرسد.
اگر حکام فاسد، روشنفکران خودفروخته و بخش عمده تشکلهای سیاسی به امریکا و غرب پوزهمالی نموده، میکوشند «استقلال» را مقوله کهنهشده معرفی کنند، اما حس استقلالخواهی و ضدیت با اشغالگران قاتل را هرگز و با هیچ شیادیای نمیتوان در ذهن و وجود ملت نابود کرد. ملتی که در تاریخش جوانان قهرمانی چون عبدالخالق، محمود، سید کمال، محمد عظیم و غیره را ثبت دارد که با قربانیکردن زندگی پرافتخار شان بر قلوب سیاه نوکران بیگانه شلیک کردند، ظهور جاننثاران دیگر امر طبیعی است.
با توجه به این حقایق به سادگی میتوان نتیجه گرفت که گلولههای شلیکشده بر مغز جنرال دو ستاره امریکایی، گلولههای نفرت و انتقام بوده و تفنگی را که این جوان شجاع افغان بر شانه میکشیده برای یک چنین روزی در حال آمادهباش قرار داشتهاست. او صدای قربانیان میهنش شد که در بمباران و عملیاتهای کور اشغالگران ناتو و امریکا در فراه و هلمند و قندهار و قندوز و کنر و ارزگان و کابل و زابل و پکتیا و سراسر افغانستان به کام نیستی کشانیده شدند اما دولت کرزی و پنتاگون به آسانی بر خونهای معصوم آنان پا گذاشت.
رفیقالله برای انتقامگیری از خون کودکان کشورش جنرال دو ستاره را از پا درآورد تا به اشغالگران این درس را بدهد که افغانستان کماکان گورستان متجاوزان است و برای همیش قادر نخواهند بود که با استفاده از بلندگوهای تبلیغاتی شان، اشغال کشور ما را «همکاری» و سیاستهای شیطانی و ویرانگرانه شان را «مبارزه علیه تروریزم» و «دموکراسی» و... جا زنند.
در سیزده سال گذشته در دهها مورد سربازان افغان عساکر خارجی را هدف قرار داده و در نهایت به زندگی خود خاتمه داده و یا هم در حملات متقابل کشته شدهاند. اما تمامی این موارد بدون تحقیق و بدون آن که حقایق به رسانهها گفته شود، پردهپوشی شدهاند. بدون شک تعداد زیاد آن ربطی به وحشیان طالبی نداشته، بلکه با دیدن بازیهای خاینانهای که با ملت میشود، حس آزادیخواهی در قلبهای شان شعلهور شده، دست به این گونه انتقامگیری زدهاند چون به گفته بیژن جزنی، مبارز نامآور ایران، «در کشوری که همه درهای دموکراسی بسته میشود و همه درهای آزادی مسدود میگردد؛ اسلحه زبان به سخن میگشاید.»
دگروال احمدگل، پیلوت افغان به تاریخ اول می ٢٠١١ در یک حرکت خودجوش ٩ افسر نیروی هوایی امریکا را در میدان هوایی کابل کشت و خودش نیز در حمله متقابل به قتل رسید.
سربازان افغان که بهعنوان سپر و ماینپال در صف اول جنگ قرار دارند، شاهدان عینی خرمستی و جنایات اشغالگران ناتو و امریکا در جریان عملیاتهای نظامی هستند. آنان شاهدان عینی وحشت و زورگویی عساکر امریکایی و ناتو اند و میبینند که حکام مزدورمنش با فروش وطن به سرمایههای قارونی دست یافتهاند، اما ملت زندگی بخورنمیر بهسر کرده طعمه تجاوز و تروریزم و جنگسالاری میگردند. از همین رو آتش انتقام و بیزاری در ردههای پایین نیروهای امنیتی کشور نسبت به هر افغان دیگر بیشتر شعله میکشد.
در اول می ٢٠١١، دگروال احمد گل یک پیلوت افغان که هیچ رابطهای با طالب و این و آن نداشت، ٩ افسر نیروی هوایی امریکا را در میدان هوایی کابل کشت و خودش نیز در حمله متقابل به قتل رسید. آن زمان از او نیز بهعنوان یک مریض روانی نام بردند اما نزدیکان و همقریهایهایش جنازه او را منحیث فرد شجاع و شریف با شکوه خاصی دفن کرده از او به حیث یک قهرمان و عاشق خاک و میهنش یابود به عمل آوردند.
در این دو حادثه و دهها مورد مشابه، حکومت و ناتو وعده «تحقیقات گسترده» را دادند، اما هیچگاهی نتیجه تحقیق را اعلام نکردند. آنان خوب میدانند که نتیجه مشخص است و در صورت اعلام آن جز این که نفرت مردم علیه اشغالگران بیشتر شود هیچ سودی به امریکا و ناتو نخواهد داشت.
اگر سیاستهای شیطانی و قتل و کشتار امریکا و بیننگی غلامانش به همین صورت ادامه یابد، بدون شک این مقاومتهای فردی به جنبش بزرگ استقلالطلبانه و عدالتخواهی ارتقا خواهد کرد. امریکا و غرب و چاکرانش خوب است بار دیگر تاریخ ملت ما را مرور کرده بخصوص از سرنوشت عبرتناک کیوناری، مکناتن، جرنیل سیل و دیگران درسهای لازم را بگیرند.