وجدان انتظامی و شجریان کجا، وجدان هنرمندان افغان کجا!
- رده: مقالات
- نویسنده: رها آرزو
- منتشر شده در چهارشنبه، 14 جوزا 1393
عزتالله انتظامی هنرمند پیشکسوت تیاتر و سینمای ایران که با نقشآفرینی در فلم ماندگار «گاو» ساخته سال ١٣٤٨، به شهرت جهانی رسید، پیشنهاد ٩٠ میلیونی بانک ملی و بانک صادرات و مسکن دولت جمهوری اسلامی ایران را بهخاطر گذاشتن عکسش جهت تشویق سرمایهگذاری در این بانکها رد کرد. این هنرپیشه نامدار که در بسا فلمهای با جنبه اجتماعی نقش بازی نموده و چندین بار جوایز بازیگر نقش اول را از آن خود کردهاست، حاضر به معامله با بنگاههای پولی رژیم خون و خیانت ولایت فقیه ایران نشد.
اتفاقا مردم ایران در این زمینه خوشبختتر از مردم ما اند. کم نیستند هنرمندان ایرانی که بهسان انتظامی به شیرینکهای رژیم دل نبسته و کنار آمدن با یک رژیم مستبد را شرم و ننگ برای شان میشمارند. نمونه دیگر محمدرضا شجریان خواننده و آهنگساز پرآوازه ایرانیست که نسبت به پخش آهنگهایش از «صدا و سیما» (تلویزیون دولت ایران) اعتراض کرد. وی در مصاحبهای با «یورو نیوز» که در استانبول انجام دادهاست، میگوید:
پوستر فلم گاو
فلم «گاو» به کارگردانی داریوش مهرجویی که عزتالله انتظامی نقش مرکزی را در آن بازی نموده، بر زندگی جوان فقیری به نام حسن و گاوش میچرخد. این فلم روایتی است از فقر و خرافات در اجتماع.
«رادیو و تلویزیون فراگیرترین رسانه است و وقتی صدا از آنها پخش نشود ارتباط با مردم هم قطع میشود و من در طول این سی و دو سه سال ارتباطی با تلویزیون نداشتهام. در اوایل، صدای من را پخش میكردند و من هم اعتراضاتی كردم. تصاویری روی صدای من میگذاشتند كه اصلا ارتباطی با موضوع نداشت. من هم اعتراض كردم و گفتم دیگر به شما اجازه نمیدهم كه صدای من را پخش كنید.... من راضی نبودم و دیدگاههای اجتماعیام با آنان هماهنگ نیست. این است كه من هیچ وقت دوست ندارم صدایم از آن رسانه پخش شود؛ تا این كه در این یكی دو سال اخیر من با جدیت دنبال كار را گرفتم و از آنان شكایت كردم كه دیگر صدای من را پخش نكنند.»
اکثریت مطلق هنرمندان افغان اگر وجدان انتظامی و شجریان را میداشتند به یقین که از قراردادن هنر و صدای شان در خدمت خاینترین و منفورترین افراد و مراجع حذر میکردند. کاش فرهاد دریا، سیتا قاسمی و لینا علم از انتظامی میآموختند و شرم و ننگ تبلیغات برای بدنامترین بانک، «کابل بانک» را در کارنامه شان کمایی نمیکردند و امروز شرم بزرگترین دزدی تاریخ ما توسط عناصر مافیایی مثل محمودکرزی، حصین فهیم، شیرخان فرنود، خلیل فیروزی و غیره، به روی آنان نیز نقش نمیبست. کاش وحید قاسمی اگر معلم موسیقی نه که معلم وجدان خود محمدرضا شجریان را برمیگزید و در کنار سایر کارنامههای سیاهش، داغ سراییدن آهنگ تبلیغاتی برای تیم عبدالله را که سه حزب جنایتکار در آن حضور دارند، در پیشانی خود حک نمیکرد. او اگر شمهای از شرافت شجریانها را میداشت، تبدیل آهنگهایش به سرود ملی باند اوباشان را باعث عذاب وجدان دانسته از سرودن برای برباددهندگان کشور دست میکشید.
محمدرضا شجریان خواننده، موسیقیدان، آهنگساز و خوشنویس ایرانی.
هنگامی که یکی از آهنگهایش در جریان انتخابات از تلویزیون دولتی ایران پخش میشد، وی در گفتگو با بیبیسی گفت: «در شرایطی که مردم در بهت و حیرت هستند و به گفته آقای احمدی نژاد، خس و خاشاک به حرکت در آمدهاند، صدای من در صدا و سیما جایی ندارد. صدای من صدای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد بود.» و در ادامه علاوه کرد که هربار که صدای خود را از این رسانه میشنود احساس شرم میکند و بدنش میلرزد.
کاش شفیق مرید از صدها هنرمند آزادیخواه ایرانی و غیرایرانی فرا میگرفت که تبدیلشدن به بلندگوی تبلیغاتی مسخرهترین و پرتقلبترین انتخابات دنیا را شرمساری دانسته، مردم را از چهره واقعی این مضحکه که فقط حاکمیت جنایتکاران و جاسوسان امریکا را مشروعیت میبخشد، آگاه میساخت. نه این که آنان را با اعلانات تبلیغاتیاش به دام اندازد.
تعدادی از هنرمندان افغان از جمله فرهاد دریا رندانه در پی توجیه سقوط شان اند. او در مصاحبهای با «صدای شما» رادیو بیبیسی در سوم میزان ۱۳۸۷ «دو حسن» را برای شرکتش در اعلانات تجارتی بیان کردهاست:
«یکی آن که به کمک عواید آن اعلانات میتوانم کودکان خیابانی و فامیلهای نیازمند شان را کمک و حمایت کنم. دوم آن که این اعلانات گوشهای از آب نان شکم بیهنر پیچ پیچ من و فامیلم را تهیه میکند.»
فرهاد دریا و اعلان «بانک تا بانک اس» برای کابل بانک.
آقای دریا، این را هم به یاد داشته باشید که «"هنرمند" تا هنرمند است!»
نمیدانیم مشخصا چی مقدار از عواید این اعلانات برای کودکان خیابانی اختصاص داده شده و چی تعداد کودک با آن کمک شدهاست، اما بدون هیچگونه شک میتوانیم بگوییم که «حسن» اصلی شرکت در این اعلانات رسیدن به پول و شهرت است که فرهاد دریا و سایر هنرمندان از جمله وحید صابری، دینمحمد غمخوار، شفیق مرید و وحید قاسمی برای دستیافتن به آنها از بوسهزدن به رکاب هیچ خاین و جانی حذر نمیکنند.
شاید هیچ عاقلی قبول نکند که فرهاد دریا در سیرکردن شکم خود و خانوادهاش درمانده، و بدین منظور راهی ندارد جز شرکت در اعلانات تجارتی برای مافیاییترین شرکتها و بانکها. برای یک هنرمند آگاه و باوجدان بیدار انسانی، صدها راه وجود دارد تا به کمک مردمش بشتابد، نه تبلیغ جهت پولاندوزی بیشتر برای دستگاههایی که قاتلان و عاملان اصلی بربادی و پرپرشدن این کودکان در راس آنها قرار دارند. آیا فرهاد دریا با دیدن این که حدود یک میلیارد دالر پول چپاولشده در کابل بانک طی هشت سال از بودجه ملت، پولی که باید برای تعلیم، صحت و رفاه «کودکان خیابانی و فامیلهای نیازمند شان» به مصرف رسد، بازپرداخت میشود، احساس سرافکندگی میکند؟
بدون شک اساسیترین کمک و رسالت هنرمند متعهد در شرایط حاضر افغانستان برای کودکان و مردم این سرزمین، فریاد و انعکاس درد و آلام آنان و هدفقراردادن خاینان و جنایتکاران با سلاح هنرش است. متاسفانه در چند دهه اخیر در کشور، اکثریت هنرمندان کشور ما از ناکامترین و وجدانخفتهترین هنرمندان روی زمین بودهاند. آنان از هر چیز گفتند و میگویند، به هر چیز میخوانند و میسرایند جز درد جانسوز دهها دخترکی که مورد بیناموسی زورمندان و قومندانان تنظیمی قرار گرفتهاند؛ جز اشک و خون صدها زن و کودک که با بمهای ناتو و امریکا تکه تکه شدند؛ جز زخم بیالتیام هزاران پدر و مادری که شاهد تباهشدن کودکان شان اند و بالاخره جز برای سرزمین تباهشدهای که جنایتپیشهترین و فاسدترین عناصر نوکر امریکا، پاکستان، ایران و غیره بر آن حکومت میرانند.
گیسو شاکری، خواننده تبعیدی ایرانی که از درد و رنج ملتش میخواند.
خانم شاکری که در چندین راهپیمایی در شهرهای مختلف اروپا در اعتراض به قوانین ضدانسانی علیه زنان در ایران و افغانستان، شرکت نموده، میگوید: «صدای من، صدای زنانی است که خوانده نمیتوانند. سخنان من، سخنان آنان است. پرنده آزادیای که در سینههای شما اسیر است، یکجا با صدای من میخوانند.»
انتظامی، شجریان، شاهین نجفی، داریوش اقبالی، گیسو شاکری و بسا دیگر هنرمندان و فرهنگیان ایران و جهان قبل از هرچیز دیگر تعهد به مردم و آرمان والای آنان را در دستور کار شان قرار دادهاند و به گفته احمد شاملو خود را کفنپوش کردهاند. اما بخش اعظم شاعران، نویسندگان و آوازخوانان افغان کاملا از جنس دیگر و عاری از هرگونه تعهد اجتماعی اند.
در شرایط بدبختی یک ملت، معمولا هنرمندان و روشنفکران نقش مهمی بر دوش دارند، اما در افغانستان دردا که دالر و مقام بخش عمده هنرمندان و روشنفکران را فلج و بینیش ساخته در بهترین حالت به عناصر بیطرف بدل کرده که مهر سخیف سکوت بر لب کوفتهاند. آنانی که بیتفاوتی و سکوت نیز اختیار میکنند در واقع طرف ستمگران را میگیرند چون به گفته لیوناردو داوینچی «هیچ چیز مانند سکوت حاکمیت را قدرتمند نمیکند.»