آوارگان گرسنه در شهر هرات
- رده: گزارشها
- نویسنده: شرف
- منتشر شده در یکشنبه، 02 عقرب 1400
از هر گوشه شهرهای بزرگ افغانستان که بگذریم چشم آدم به انبوه عدیدی از خانوادههای بیخانمان میافتد که در پارکها و زمینهای متروکه، زیر خیمهها، روزهای داغ و شبهای سرد را با شکم گرسنه به سر میکنند. ترس از انتقامجویی طالبان محلی، جنگ، فقر، گرسنگی، خشکسالی، بیکاری و دهها تیرهبختی دیگر آنان را به این جاها کشانده است. این منظره غمانگیز در کابل، مزار، جلالآباد، هلمند، قندهار و هرات هویداست، و نه تاجیک میشناسد و نه هزاره و نه اوزبیک و پشتون و...، همه گرسنه اند و دربهدر. در حکومت فاسد کرزی-غنی-عبدالله بیش از نیم نفوس کشور زیر خط فقر به سر میبردند ولی در سپتامبر ۲۰۲۱ پس از گذشتن چند روز از حاکمیت رژیم شوم و منفور طالبی که همهچیز به زیر صفر رکود یافت، برنامه توسعه ملل متحد (یواندیپی) اعلام کرد که اگر روزگار به همین گونه پیش رود ممکن ۹۷ فیصد مردم افغانستان زیر خط فقر بروند، و هنوز چیزی نگذشته که این وضعیت دردناک در همهجا فغان میکند.
در شهر هرات بودم و سری زدم به محل تجمع بیخانمانهایی در کنار جاده عمومی نزدیک قنسولگری هند. چند خیمه کوچک در پهلوی جاده عمومی پرازدحام در روی خاک برپا شده که باشندگاناش نه شب آرام اند و نه روز. راستی، اگر شب عبور و مرور موترها کاهش یابند، آیا تاب و پیچ شکم گرسنهی شان به آنان اجازه خواب میدهد؟ اندی نزدیکتر رفتم و کودکان شیرین با سر و روی خاکپر توجهام را به خود جلب کردند. وقتی با یکی از مردان بزرگسال همصحبت شدم، همه به سویم با این تصور واهی دویده آمدند که گویا «حاجی صاحب»، «ملا صاحب»، «خان صاحب» و یا «آقا تاجر»ی به کمک شان آمده است، اما بیخبر اند که روزگارشان از دست همین طیف و طبقه و حاکمان جانی و دستنشانده به این نکبت کشیده شده است. و من که تا چندی دیگر شاید به جمع آنان بپیوندم و چیزی در بساط ندارم تا به آنان کمک کنم، کوشش میکنم پرسش نشانیای را بهانه کرده و از ساحه دور شوم. باوجود این، صحبتام را با همان مرد ادامه داده و میپرسم که چطور اینجا آمدند؟ وی در جوابم میگوید که ۱۵ خانواده از ولسوالی دولتیار ولایت غور بنابر خشکسالی شدید در قریهی شان به اینجا سرگردان شدهاند، فقط یک تاجر چند خیمه به آنان کمک کرده و طالبان به آنان وعده کمک از ریاست مهاجران را دادهاند که دیگر خبری از آن نیست.
آنجا را ترک گفته و به جای دیگر بودوباش بیجاشدگان رفتم. در این مکان ۱۰ خانواده بدون کدام سرپناه هستند که از قریه درم ولسوالی جوند ولایت غور بنابر خشکسالی و نبود برداشت حاصل زراعتی به اینجا آمدهاند. با شنیدن این سخن آن مرد درمانده، به فکر اعلام تازه طالبوزیر زراعت افتیدم که گفت در نظر دارند تا از محصولات زراعتی و مالداری عشر و زکات جمعآوری نمایند. با خود گفتم که آیا کدام قطره خونی در بدن دهقان و مالدار افغانستان مانده تا زالوهای طالبی آن را بمکند؟
رمضان پیرمرد میگوید:
«دیشب، مردی کمی نان پسمانده برای ما آورد و برای هرکدام ما یک توته نان رسید ولی از دیشب تا به حالا که ۱۱ بجه روز شده دیگر چیزی نخوردیم. کمی نصوار داشتم و همان را استفاده میکنم تا گشنگیام را فراموش کنم.»
چیزی برای گفتن نداشتم چون گپها و دلداریام شکم آنان را سیر نمیکند و آنجا را نیز ترک میکنم.