ورس، گوشهای فراموششده و مملو از درد و مشقت
- رده: گزارشها
- نویسنده: فریاد
- منتشر شده در جمعه، 07 سنبله 1399
ورس یکی از ولسوالیهای دور افتاده و مرتفع ولایت بامیان است که باشندگانش با فقر و مصایب گوناگون در درههای پُرخم و پیچ زندگی مشقتباری را سپری میکنند. مردم ورس با زمین اندک و معدود حیوانات مشغول زراعت و مالداری اند که اگر همه سال نیم نیرویکار خویش را در بازار سایر مناطق و شهرها نفروشند، از فاقگی خواهند مُرد.
کارهای شاق و شرایط دشوار شانههای زنان و مردان زحمتکش ورسی را چنان خم ساخته است که در نوشته و تصویر نمیگنجد.
جوان مستعد و فارغ صنف دوازدهم شرح حال زندگیاش را که نمونهای از روزگار دردآور تمام اهالی منطقه است، اینگونه بیان میدارد:
«من از کودکی تا کنون چیزی به نام آرامش و آسایش در زندگی سراغ ندارم. در فصل کار شبها ۳:۳۰ بیدار شده و تا ۷ صبح با پشتاره علفهایی را که روزها تهیه میکنم، میآورم و یا گوسفندان را به چراگاه میبرم. باور کنید خیلی اوقات از فرط خستگی ایستاده به خواب رفته و به زمین خوردهام. همیشه با عجله نان خشک و یک پیاله چای را سر کشیده، فاصله یک ساعت را پیاده تا مکتب میرفتم و در صنف نیز خسته نیمچشم خواب میشدم. به همین ترتیب برگشت به خانه و دوباره تا شام به کار مشغول شدن، روال زندگی کودکان و نوجوانان اینجاست. وضعیت زنان و مردانی که شغل همیشگیشان دهقانی و مالداری است بدتر از همگان است. شرایط طاقتفرسا بسیاری از جوانان را مجبور به فرار میکند. خودم نیز اگر در کانکور کامیاب شوم یا خیر، با آن که ناداری فامیلم را درک میکنم، دگر تصمیم برگشت به خانه را ندارم یا به ایران میروم و یا سرباز میشوم که میدانم عاقبتاش مرگ است. کار، کار، کار تاب و توانم را از من گرفته و هر روز با پدرم که از من کار میخواهد، در جنگم.»
مردم ورس با تلاش و مشقت وصفناپذیر به سان یوگون پیرمردی که کوه را از جا می کند، با بیل و کلنگ کوه و کتل را شکافته شرایط زندگی ابتدایی را مهیا ساختهاند. این مردم با امکانات دستداشته خود تپهها را برای ساخت خانه، زراعت هموار و چشمههای آب جاری را در حوضچههای کوچک مهار نموده، درهها را سرسبز و شاداب نمودهاند. عجیبتر این که زحمتکشان ورسی با ساخت سرکهای کوچک صعبالعبور به عرض دو متر که فقط موترهای کمکدار یک طرفه میتواند از آن عبور کند، کوهها و درهها را با محنت فراوان زیر و رو نمودهاند که عبور از آن مسافران نو وارد را به حیرت میاندازد. یکی از همراهان مان از مرد میانسالی که باشنده بستوک است پرسید که آیا دولت در ساخت این سرکها با شما سهیم بوده او با تعجب گفت:
«کدام دولت، آیا دولت میداند که اینجا باشندگانی دارد؟ شاید خدا بداند که ما اینجا هستیم نه کس دگر. دولت برای خود است نه برای مردم بیچاره. نمایندگان اینجا در دولت، پارلمان و شورای ولایتی همین که آرای مردم را گرفتند، پشت خود را به طرف ما دور میدهند و گم میشوند تا انتخابات بعدی!!!»
باشنده دیگری از مشکلات زندگی خود چنین میگوید:
«زمستانهای سرد و مملو از برف که راههای کوچک ساخت خود ما نیز مسدود میشود، رابطه با سایر مناطق قطع گشته و باید خودکفا بسر بریم. با آن که دولت همیشه از خدمات صحی و پوشش ۹۰ فیصد مناطق داد میزند، ولی مردم بیماران خود را تا دهن دره به پشت انتقال میدهند. سال گذشته یک مریض ولادی را که مشکل شدید داشت و از شدت درد بخود میپیچید، مردان قریه با چهارپایی در حالی که او را در لحاف پیچانده بودند، تا نزدیکهای شفاخانه در شانههای شان منتقل کردند تا از مرگ حتمی نجات یابد. در جامعه سنتی و عقبمانده برای مادری که درد طاقتفرسای ولادت او را بی اختیار ساخته، مجبور است درد جانکاه را ببلعد تا مردان قوم صدایش را نشنوند، چقدر زجردهنده است. این مثال کوچکی از صدها مشکل زندگی ماست.»
ما گروپی از داکتران «حزب همبستگی افغانستان» که به منظور کمک و مداوای مریضان به این منطقه رفتهایم فقر جانکاه و ستم طبقاتی را بالاتر از آنچه مردم بیان میکنند در سیمایشان با چشم خویش دیدیم.
در چندین قریه ساحه بستوک کلینک وجود ندارد و مردم نهایت فقیر اند. رژیم غذایی فقیرانه و ناسالم سبب میشود کودکان از رشد باز مانده و زنان و مردان ضعیفالجثه به بار آیند. پیری زودرس، کمخونی، پوکی استخوان، فرط فشار خون، مرگی، مشکلات روانی، سوءهضم، اسهالات، تکالیف جلدی، چشم و غیره که بیشتر ریشه در تغذیه نامناسب دارد، امراض قابل تداوی اند اما مردم این ساحات توان مالی آن را ندارند. بیکفایتی دولت و موسسات در امور صحی و سایر بخشها مثل آفتاب بر همگان روشن است.
مریم ۴۰ ساله با پسرانش بنامهای رضا ۱۳ و روح الله ۷ ساله که با چهرههای تکیده و مغموم، اطراف اتاق را نظاره میکنند شباهت به عمر شان ندارند. مریم که از فرط فاقگی و ناداری به پیری زودهنگام دچار است و پسرانش از رشد باز ماندهاند، اکنون از مشکلات صحی خود و فرزندانش شکایت فراوان دارند. وی که به هدف تداوی نزد ما آمده بود همین که موقع یافت از درد روزگار قصههای تکاندهندهی را بیان نمود که وجدان هر انسان را میلرزاند.
سارا زن ۵۰ ساله علاوه بر مشکلات جسمی و روحی از نگونبختی خود با چشمانپراشک میگوید:
«شوهرم مرا طلاق داده، دو دختر دارم اما اجازه دیدار با دخترانم را نمیدهند و از دوری فرزندانم رنج میبرم و سالهاست که آنان را ندیدهام و کس دیگری را هم در زندگیام ندارم تا مرا کمک کند. نه زنده هستم و نه میمیرم تا بیغم شوم. از شما تشکر که اینجا آمدهاید، احوال ما مردم غریب را گرفته و به مریضی مان توجه دارید.»
در این سفر چند روزه ما ضمن این که به مداوای بیش از ۳۰۰ مریض پرداختیم، با اهالی رنجدیده نیز روی مسایل گوناگون گفت و شنود داشتیم که اگر به ذکر گوشههای این گفتهها بپردازیم، به درازای مطلب میافزاید.
علاوه بر ستم طبقاتی و دسترسی نداشتن به ابتداییترین سهولیات زندگی، جهالت بنیادگرایی اقشار محروم ما را در گرو خرافات و سنتهای ناپسند اسیر نموده است. دولتهای ضدمردمی و غرق در فساد کرزی-عبدالله-غنی طی ۲۰ سال اخیر با وجود سرازیر شدن میلیاردها دالر کمکهای بینالمللی و عواید درونی، کوچکترین اقدام برای رفع نیازمندیهای اولیه تودههای مظلوم نکردهاند. موسسات و نهادهای امدادرسانی نیز بجای کار بنیادی فقط با گذاشتن کلوخ از آب عبور نموده که در زندگی مردم محسوس نیست و تا هنوز کار کمرشکن روزانه بیش از ۱۱ساعت، فقر شدید، جهالت و نیز طبیعت خشن که در کنار سایر دردها، ستم خود را آزادانه روا میدارد.
از سوی دیگر رژیم خونآشام ایران نیز با حمایت و تمویل عدهای از ملاهای جیرهخوار و جنایتکاران معلوم الحال، برنامههایش را عملی میسازد. ریزهخواران رژیم ایران از طریق تکیهخانهها و مساجد لوکس و مفشن که با واقعیت زندگی دهاتی و کلبههای غریبانه مردم همخوانی ندارد، تنور داغ تبلیغات زهرآگین را به عناوین گوناگون مذهبی گرم نگهداشته که خطر بزرگیست برای تداوم و ظهور استبداد بنیادگرایی. دیوارهای مساجد و تکیهخانه با شعارهای رنگارنگ، زنجیرهای قمهدار و نقشهای خیالی و تصاویر خمینی و خامنهای تزیین گردیده تا از این طریق بر روان زخمی تودهی ستمبر حکمرانی نموده زمینه جلب جوانان برای لشکر فاطمیون را مساعد سازند.
حرف پایان این که اگر تشکل ترقیپسند و مردمگرا همراه با اشخاص و نهادهای دموکراسیطلبی که مشت مبارزه علیه بنیادگرایی و اشغالگران خارجی را بلند نمودهاند، حضور مستقیم در میان تودهها نداشته و به آگاهیدهی، بسیج و تهییج انقلابی نپردازند، میدان شغالی شده و جنایتکاران داخلی و خارجی از فقر اقتصادی-فرهنگی و خرافات مذهبی استفاده کرده، اسارت و نگونبختی ملت ما را تداوم خواهند بخشید.