مراسم عروسیای که ملتی را به ماتم نشاند
- رده: گزارشها
- نویسنده: سلسله
- منتشر شده در چهارشنبه، 30 اسد 1398
شب ۲۶ اسد ۱۳۹۸ حمله انتحاری مرگبار و خونینی در محفل عروسی تالار شهر دبی در غرب کابل، بار دیگر مردم داغدار ما را در ماتم جانکاه نشانده و کابلیان را در سوگ عمیق فرو برد. این فاجعه غمانگیز که جان بیش از ۸۰ هموطن بیدفاع ما را گرفت و نزدیک به ۲۰۰ زخمی از خود بجا گذاشت، سیلی محکم دیگریست به روی حکومت دوسره فاسد ع و غ که در نتیجه سیاستهای خاینانهشان هر روز دهها هموطن ما به خاک و خون افتاده و عزیزان شان را از دست میدهند. هرچند مسوولیت این حمله را داعشیان خونریز پذیرفتند اما مسوول واقعی چنین قتلعامهای هولناک سران مزدور و جنایتکار دولت پوشالی اشغالگران امریکایی اند که بخاطر اهداف پلید و شوم باداران شان سیاست مرگ زاییده در نتیجه معامله و ساخت و پاخت با خونریزترین گروهها، آنان را جریتر میسازند.
صبح امروز با قلب مملو از غم و درد به تالار شهر دبی رفتم تا ضمن صحبت با مسوول هوتل در باره حادثه، آدرس میرویس (داماد) و سایر قربانیان را بدست آرم. هوتل به مخروبه مبدل گردیده و سایه شوم وحشت و بربادی مغزم را میفشرد. با دیدن لکههای خون روی دیوار تصور کردم صدای جیغ و ناله زخمیان را میشنوم که مرا به کمک فرا میخوانند و تنهای تکه تکه و پرپر شدهی هموطنانم را میبینم و....
محمد ظاهر احمدی از اقارب مالک هوتل گفت:
محمد ظاهر احمدی
«ساعت ۱۰:۲۰ شب وقتی هنوز مراسم نکاح جریان داشت که انتحارکننده وارد هوتل شده و خود را منفجر ساخت. امین گارد هوتل که زخم عمیق برداشته بود و تا صبح جان سپرد، فرد مشکوک را شناسایی و خواسته فوری از خانواده داماد بپرسد که آیا در جمع مهمانان است یا خیر، اما انتحاری خود را منفجر میسازد. به علاوه امین، باقر و هاشم کارمندان هوتل نیز شهید شدهاند. تعداد مهمانان تقریبا ۹۰۰ نفر بود. شهدا در مناطق دوغآباد، شهرک حاجی نبی، بهادر خان، قلعچه، سلمان فارس در گورهای دستجمعی دفن شدند.»
میرویس (داماد) در قلعهنو دکان خیاطی داشته و با کار و زحمت فراوان توانسته بود مخارج عروسیاش را تهیه کند. وقتی وارد اتاق شدیم میرویس که ساکت و با چشمان پرخون در کنجی نشسته و توان صحبت را از دست داده بود، با بغض و درد گفت:
میرویس(داماد)
«دیگر حوصله گپ زدن ندارم. اگر خود را توته توته کرده در خانه شهدا هم روان کنم دل شان یخ نخواهد کرد... کاش تکه تکه میشدم... اگر میفهمیدم این حادثه رخ میدهد هرگز عروسی نمیکردم. چطور خانه قومها و دوستها رفته و غمشریکی کنم. زندگیام تباه شد....»
مادر میرویس که غم از دست دادن اقارب و نگرانی از سرنوشت پسرش در چشمانش موج میزد، آهی عمیق کشیده گفت:
«دولت خاین است. پولیس بعد از یک ساعت در ساحه رسید و با وجود ناله و زاری زنان برای نجات زخمیان هیچ اقدامی نکرد و فقط تماشا کرد. نیم ساعت بعد وقتی وارد سالون شدند قبل از این که زخمیان را نجات دهند به زدن پول از جیب شهدا و زخمیان پرداختند... من شدیدا نگران هستم که پسرم خودکشی نکند.»
ذکی ۳۲ ساله و همسایه میرویس که خود جان سالم بدر برده ولی سه تن از بستگانش را در این فاجعه از دست داده، میگوید:
«حادثه بسیار وحشتناک بود. با دوستانم دور میز نشسته بودیم که انفجار شد و افتادم. تا دیر وقت چیزی را نمیشنیدم، فکر کردم کر شدهام. هوتل تاریک بود و از دود ناشی از انتحار نمیشد نفس کشید. در میان زخمیان و کشتهشدگان به پالیدن دوستانم شروع کردم. مصطفی نواسه عمهام را که شاگرد میرویس در خیاطی بود بعد از ۴ ساعت پیدا کردیم که بسیار خون ضایع کرده بود و مینالید. وی را در موتر انداخته و به شفاخانه انتقال دادیم اما با تاسف که ساعت ۸ صبح جان داد.... از منطقه خود ما ۹ شهید داریم و چندین زخمی... امید پسر ۱۴ساله و پنچرمین بود که شهید شد... حمید و خلیل دو برادر که در این حادثه شهید شدهاند... نجیب که قبلا در امنیت کار میکرد شهید شد که خانم حاملهاش بعد از شنیدن خبر مرگ شوهر، خود را حلقآویز کرد و جان داد. عبدالمالک ۱۵ساله شهید شد که متعلم صنف ۹ مکتب افغان-ترک و اول نمره صنف خود بود... محمد شاگرد آهنگر بود که شهید شد... داکتر داوود شهید شد... خالد دکان سلمانی داشت که در این حادثه شهید شد....»
میرویس اظهار میدارد که هنوز در شوک عمیق بوده و آن کابوس خواب را ربوده است: «چشمانم را ببندم همان صحنه یادم میآید و بیدار میشوم.»
در مسجد قلعهنو رفتم و دیدن عکس شهدا که اکثر شان جوانان مظلوم بودهاند، اندوهم بیشتر شد. در باره جانباختگان و شغل شان از مردم محل پرسیدم که یکی از جوانان گفت:
شهدای مسجد قلعهنو
«ادریس و مصور صنف۱۲ لیسه حبیبیه و جوانان شجاع و رشیدی بودند که شهید شدند... ساحل متعلم بود، نصیر کراچیوان و نانآور خانهاش و عباس دکاندار... جاوید هم جوان بیکار بود که از خود دو دختر بجا ماند... جعفر گچکار و تنها نانآور خانوادهاش و پهلوان ستار ترینر کلب پهلوانی، قدیر جوان مستعد صنف ۱۱ در لیسه عالی عبدالحی حبیبی بود که همه شهید شدهاند.»
به دیدار مادر ادریس شهید رفتم که ضجههای جانکاهش مرا به شدت تکان میداد. وی فریادکنان در میان آه و اشک به داعش و امریکا نفرین میفرستاد و با فریادهای جگرخراش تکرار میکرد:
«داعش جگرت بمیرد... اگر مره قدرت بته امریکا را سرک جور میکنم... او خدا امریکا را سرک جور کو... بچهی نازنین مه امریکاییها برد... خدایا امریکا را تکه تکه کو...»
مروه از قلعه قادر و دو خانم دیگر نیز از جمله شهدا میباشند. محراب نوجوان ۱۶ ساله و صالح ۱۲ ساله (برادر عروس) و دو هم سن و سال دیگرشان نیز در این حادثه جان سپردهاند.
تالار شهر دبی در غرب کابل، که در آن بیش از ۸۰ تن از هموطنان ما شهید و نزدیک به ۲۰۰ تن زخم برداشتند.
درد از دست دادن هموطنان فقیر ما وقتی عمیقتر و روانفرساتر میشود که طالبان وحشی و راکتیار با پشتارهای از کشتار و انتحار و برادران سکهی داعشیان نیز این حمله را «نکوهش» کرده و بر زخم مردم ماتمدار ما نمک پاشیدند. داعش، طالب، جهادی و غنی و عبدالله به شمول باداران خارجی شان دشمنان مردم ما بوده و تا وقتی متحدانه علیه این جانیان و خاینان خودفروخته مبارزه ننموده و سرنوشت کشور را از چنگ اشغالگران و نوکرانشان بیرون نکنیم، از انتحار و انفجار و دهشت و بربادی رهایی نخواهیم یافت.