نامه‌ای از زینب جلالیان از داخل شکنجه‌گاه رژیم خون‌آشام ایران به‌مناسبت ۸ مارچ

زینب جلالیان

زینب جلالیان، زن زندانی سیاسی کورد می‌باشد که از ۲۰ حوت ۱۳۸۶ بدینسو در شکنجه‌گاه رژیم خون و خیانت ایران به اتهام همکاری حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) زندانی است. در این مدت به شکل وحشیانه و بی‌رحمانه‌ای آزار و اذیت قرار گرفته است. ضرب و شتم، زدن سیم آهنی در کف پا، تحقیق با چشم‌های بسته و دست و پای زنجیر شده، کوبیدن میله آهنی بر سر، تهدید به تجاوز جنسی و... از جمله شکنجه‌هایی اند که بارها بر وی اعمال گردیده است. در عقرب ۱۳۸۸ به اتهام محاربه و عضویت در «پژاک» حکم اعدام زینب جلالیان صادر شد که با مخالفت‌های وسیع در داخل ایران و خارج مواجه شد. بعد از کارزارهای مدافعان و فشارهای نهادهای حقوق بشری، در قوس ۱۳۹۰ این حکم به حبس ابد کاهش یافت که تا فعلا زینب در اتاق‌های انفرادی زندان «خوی» محبوس بوده و اجازه دیدار و تماس با خانواده‌اش را ندارد. جلالیان به دلیل شکنجه‌های دوامدار و وحشیانه رژیم بر علاوه سایر مشکلات صحی، از اختلال بینایی سخت رنج ‌برده و امکان از دست دادن بینایی هر دو چشمش وجود دارد. زینب جلالیان بارها مورد فشار قرار گرفت تا به ارتباطش با «پژاک» در مقابل مقامات و تلویزیون اعتراف کند در غیر آن تمام عمر در زندان خواهد ماند. بخاطر ایجاد ترس و ضعف در وی از اعدام شیرین‌علم هولی دوست صمیمی و دوران کودکی‌اش و سایر مبارزینی چون فرهاد وکیلی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان و مهدی اسلامی یادآور شدند تا وی را ناامید و وادار به اعتراف و تسلیم نمایند. اما زینب جلالیان وقتی از اعدام آزادیخواهان و قهرمانان و بخصوص هم‌سنگرش شیرین‌علم هولی شنید با چشمان پراشک و اندوهگین ولی شجاعانه بیان کرد: «من از مرگ نمی‌ترسم، من پیشمرگ آزادی‌ام!»

باید از زنان نترسی همچون زینب جلالیان آموخت که باوجود تحمل سخت‌ترین شکنجه‌ها هنوزهم استوار در برابر دشمن ایستاده است. در ذیل نامه‌ای از این زن انقلابی را می‌خوانیم که در ۱۳۹۷ به‌مناسبت روز جهانی زنان از داخل زندان فرستاده است.

با همه‌ی احساس قلبیم ۸ مارس را به مادر صبورم، زنانی که چشم به راه عزیزان‌شان هستند و همه‌ی زنان جهان تبریک عرض می‌کنم.

وقتی نگاهی به تاریخ می‌اندازیم، می‌بینیم در طول تاریخ همیشه زنان آزادیخواه بر علیه رژیم‌های دیکتاتور مبارزه کرده‌اند و این زنان شجاع هشت مارس را هم با خون خودشان در تاریخ به ثبت رسانده‌اند.

ای ستمگران، نظاره‌گر بودید و هستید، دیدید نمی‌شود با قتل‌‌عام، شکنجه و زندانی کردن ما زنان، جلوی حق‌خواهی ما را بگیرید. وقتی یک زن جوهرش با آزادی سرشته شده باشد، هیچ ظلم و زوری نمی‌تواند او را به زانو در بیاورد.

من زمانی به این حقیقت پی‌بردم که در چنگال ستمگران جمهوری اسلامی بودم. لباس‌های مرا بر روی تنم پاره کردند، چشم‌هایم را بستند، دست و پایم را با زنجیر به تخت آهنی بستند و شکنجه وحشتناک مرا شروع کردند. با کابل به زیر پاهایم شلاق زدند، پاهایم خیلی وحشتناک ورم کرده و کبود شده بودند. این قدر مرا شکنجه کردند که دیگر هیچ چیز را احساس نمی‌کردم. تمام تنم بی‌حس شده بود، دیگر اختیار جسمم را نداشتم، شلوارم را خیس کرده بودم.

آری، شرم‌آور است اما نمی‌دانم برای من یا برای آنان که این بلاها را به سر من آورده بودند. ای وجدان‌های بیدار، حق قضاوت با شماهاست، آیا من که آرزویی به‌جز آزادی و برابری بشر ندارم و آنهایی که به‌خاطر منافع خود این همه شکنجه را بر من اعمال کردند، گناهکارند؟! یا من؟!

خودتان قضاوت کنید، من مثل ده سال پیش تن سالمی ندارم و کلیدهای زندان مرا صیقل داده‌اند، وقتی شکنجه‌گران مرا شکنجه می‌کردند تنها چیزی که برایم مانده بود فکر و اعتقادم بود و امیدی که به زنان مبارز و آینده داشتم.

اگر بگویم قلم از نوشتن درد و رنجم قاصر است، مبالغه نکرده‌ام، چون من فقط یک قسمت کمی از شکنجه‌هایم را برای شما بازگو کردم. امیدوارم در این روز عزیز خاطر شما را مکدر نکرده باشم.

گاهی وقت‌ها به این فکر می‌کنم کجای دنیا هستم یا اصلا کجای زمان گیر کرده‌ام که هر چقدر تلاش می‌کنم راه گریزی پیدا نمی‌کنم. آیا حق من این است؟! که شاهد به دار کشیدن همنوعان و نزدیکانم باشم و دم نزنم؟! عجیب روزگاری‌ست، اگر باد تندی می‌وزید، قلبم از تندی باد می‌لرزید اما امروز این همه بادهای سیاه و ناسوز را چه کنم؟!

جنگ، کینه، ریا، قتل، کشتار و شکنجه و این کارها همگی در عادی‌ترین زمان انجام می‌گیرد و ستمگران برای هر کدام از جنایت‌های خود دلیل یا توجیهی دارند و این برای من از همه دردناک‌تر است . پس ای زنان جسور و فداکار بگویید سخنی را که آتش در گفتنش دودل است. من آرزوی مرگ برای هیچ کسی حتی ستمگران را ندارم، بیایید با هم بر علیه ستمگران مبارزه کنیم تا با تلاش‌هایمان ستمگران را از سرزمین مادریمان بیرون کنیم، تا فردا شرمنده آن زنانی که به خاطر آزادی و برابری جان عزیزشان را از دست دادند، نباشیم.

من زینب هستم، زینب جلالیان؛ زن کوردی که شاهد صدها جنایت جمهوری اسلامی در زندان و شاهد تهمت، اهانت، شکنجه و از همه بدتر شاهد اعدام ده تا از هم‌بندی‌هایم بوده‌ام. آیا دردی بزرگ‌تر از این هست؟! تازه این ظالمان از من می‌خواهند ابراز پشیمانی بکنم، مگر ممکن است منی که این همه ظلم و زور را با چشمانم دیده‌ام اظهار پشیمانی کنم؟ باور کنید هر وقت ستمگران، ظلم و شکنجه را بر من بیشتر می‌کنند، من جسورتر و مقاوم‌تر می‌شوم.

ژن. ژیان. آزادی

بدرود

زینب جلالیان

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 111 نفر