دروغهای بیپروای دلالهای جنگ
- رده: از سایتهای دیگر
- نویسنده: جان پيلجر | برگردان: هاتف رحمانی
- منتشر شده در جمعه، 01 جوزا 1394
نویسنده: جان پيلجر | برگردان: هاتف رحمانی
منبع: سایت جان پیلجر، ۲۶
فبروری ۲۰۱۵
بزرگداشت اخير هفتادمين سالگرد آزاد سازی آشويتس ياد آور جنايت عظيم فاشيزم بود، که پيکر نگار نازی، آن را در وجدانهای ما نقش کرده است. فاشيزم بعنوان تاريخ، بعنوان فيلم لرزان رژه سياه جامگان حفظ میشود. جنايتکاری آنها وحشتناک و آشکار است. با اين حال در همان جامعههای ليبرال، نخبههای جنگ افروز آنها به ما اصرار میکنند هرگز فراموش نکنيم که، خطر تسريع کننده يک نوع روز آمد (مدرن) فاشيزم خنثی شده است، چون آن فاشيزم آنهاست.
قاضی دادگاه نورنبرگ در سال ۱۹۴۶ گفت:
«به راه انداختن يک جنگ تجاوز کارانه... تنها يک جنايت جهانی نيست، بلکه منتهای جنايت جهانی است، تنها از اين نظر با جنايتهای جنگهای ديگر فرق دارد که آن جنگ در داخل خود کل نيروی شر انباشته شده را حمل میکند.»
اگر نازیها به اروپا حمله نمیکردند، آشويتس و هولوکاست رخ نمیداد. اگر ايالات متحده و اقمار آن در سال ۲۰۰٣ جنگ تجاوزکارانه خود را در عراق به راه نمیانداختند، اکنون تقريبا يک ميليون نفر زنده بودند، و دولت اسلامی يا داعش، نمیتوانست ما را برده بيرحمی خود سازد. آنها فرزند فاشيزم روز آمد (مدرن) هستند، با بمبها، حمامهای خون و دروغهايی که تاتر سورالی هستند که به عنوان اخبار معروفند، تغذيه میشوند.
مانند فاشيزم دهههای ۱۹٣۰ و ۱۹۴۰، دروغهای بزرگ با دقت يک زمان سنج، به خاطر حضور همهجايی، تکرار رسانهای و سانسور زهر آگين آن با از قلم انداختن عمدی تحويل میشوند. فاجعه ليبی را در نظر بگيريد.
در سال ۲۰۱۱ ناتو ۹۷۰۰ «سورتی پرواز» عليه ليبی به راه انداخت، که از آن ميان بيش از يک سوم آن هدفهای غيرنظامی را نشانه گرفته بود. کلاهکهای اورانيوم به کار گرفته شد، شهرهای ميسوراته و سيرته با بمباران فرش شد. صليب سرخ گورهای جمعی را شناسايی کرد، و يونيسف گزارش داد که «اکثر (کودکان کشته شده) زير ده ساله بودند.»
تجاور جمعی به معمر قذافی رئيس جمهور ليبی با سرنيزه بعدا از سوی هيلاری کلينتون وزير امور خارجه آمريکا با اين کلمهها تبريک گفته شد: «ما آمديم، ديديم، او کشته شد.»
قاتل او، مانند ويرانگر کشور او، با دروغ بزرگ آشنايی، که او در حال طراحی «نسل کشی» عليه ملت خود بود توجيه شد.
رئيس جمهور اوباما گفت: «ما میدانيم... که اگر يک روز ديگر منتظر میمانديم، بنغازی، شهری به اندازه شارلوت (شهری در کارولينای شمالی – مترجم)، بايد به قتل عامی تن میداد که در منطقه ولوله ايجاد میکرد و وجدان جهان را لکه دار مینمود.»
اين ادعا ساخته رزمندههای اسلام گرايی بود که با شکست از نيروهای دولتی ليبی مواجه بودند. آنها به رويترز گفتند ممکن است «يک حمام خون واقعی، قتل عامی مانند آن چه در رواندا ديديم» وجود داشته باشد.
گزارش دروغ روز ۱۴ مارس ۲۰۱۱، اولين جرقه جهنم ناتو را که از سوی ديويد کامرون بعنوان «دخالت بشر دوستانه» توصيف شد فراهم آورد.
بسياری از «شورشی»هايی که مخفيانه از سوی اس.آ.اس بريتانيا تامين مالی شده و تعليم ديده بودند، توانستند به دولت اسلامی داعش تبديل شوند، آخرين ويديو عرضه شده آنها بريدن سر ۲۱ کارگر مسيحی قبطی دستگير شده در سيرته، شهری که به خاطر آنها با جنگندههای ناتو ويران شد، را نشان میدهد.
برای اوباما، کامرون و هولاند، جنايت واقعی قذافی استقلال اقتصادی ليبی و هدف اعلام شده او برای متوقف کردن فروش بزرگترين منبع نفت افريقا به دلار آمريکا بود. دلارهای نفتی، تکيه گاه قدرت امپراتوری آمريکايی است. قذافی بیباکانه برای حمايت از پول مشترک افريقايی مورد پشتيبانی طلا برنامه ريزی کرد، بانک تماما افريقايی را بنا کرد و اتحاد اقتصادی بين کشورهای دارای منابع گرانبها را ترويج نمود. خواسته او خواه ناخواه عملی میشد، چون ملتهای بسياری به خاطر آن که آمريکا برای «ورود» به افريقا و دادن رشوه به دولتهای افريقايی با «شراکت» نظامی آماده میشد با آمريکا ناسازگار بودند.
به دنبال حمله ناتو تحت پوشش قطعنامه شورای امنيت، اوباما، به گارکای چنگو (نويسنده در مجله فارين پليسی) نوشت، «٣۰ ميليارد دلار از بانک مرکزی ليبی، که قذافی برای تاسيس بانک مرکزی افريقا و پول دينار با پشتوانه طلای افريقايی اختصاص داده بود ضبط شد.»
جنگ «بشر دوستانه» عليه ليبی نمونهای آشنا به قلبهای ليبرال غربی، به ويژه در رسانهها را پيش کشيد. در سال ۱۹۹۹، بيل کلينتون و تونی بلر ناتو را به بمباران صربستان گسيل کردند، چون به دروغ ادعا میکردند، صربها عليه البانی تبارها در استان تجزيه طلب کوزوو مرتکب «نسل کشی» شده اند.
داويد شفر سفير آمريکايی متهم به جنايت جنگی، ادعا کرد که حدود «۲۲۵.۰۰۰ مرد آلبانی تبار ۱۴ تا ۵۹ ساله»ممکن است کشته شده باشند. کلينتون و بلر هولوکاست و «روح جنگ جهانی دوم» را فرا خواندند. متحدين قهرمان غرب ارتش رهايیبخش کوزوو بودند، که پرونده جنايی آنها باطل شده بود. رابين کوک وزير امور خارجه بريتانيا، به آنها گفت هر زمان که لازم ديدند به موبايل او زنگ بزنند.
با اتمام بمباران ناتو، و ويرانی بسياری از زير ساختهای صربستان، از جمله مدرسهها، بيمارستانها، صومعهها و ايستگاه تلويزيون ملی، گروههای جستجوی بين المللی برای نبش قبرشاهد هولوکاست در کوزوو پخش وپلا شدند. اف.بی.آی از يافتن گور جمعی سادهای ناتوان ماند و به کشور بازگشت. تيم تحقيقاتی اسپانيايی همان کار را انجام داد، و رهبر تيم آن را با عصبانيت «يک چرخش معنايی از سوی ماشين تبليغات جنگ» اعلام کرد. يک سال بعد، دادگاه سازمان ملل در يوگسلاوی ارقام نهايی کشتههای کوزوو را اعلام کرد: ۲۷٨٨ نفر. اين تعداد مبارزان هر دو طرف و کشتههای صرب و رومانيايی توسط ارتش رهايیبخش کوزوو را هم شامل میشد. هيچ نسل کشیای وجود نداشت. هولوکاست يک دروغ بود. حمله ناتو کلاهبرداری بوده است.
پشت دروغ، هدف خطرناکی وجود داشت. يوگسلاوی يگانه فدراسيون مستقل چند مليتی بود که بعنوان پل سياسی و اقتصادی در جنگ سرد ايستاده بود. بسياری از تاسيسات آن و کارخانههای توليدی بزرگ آن دارای مالکيت عمومی بود. اين امر برای گسترش جامعه اروپايی، به ويژه برای آلمان جديدا متحد شده، که رفتن به شرق را برای گرفتن «بازار طبيعی» خود در استانهای کرواسی و اسلونی يوگسلاوی آغاز کرده بود قابل قبول نبود. در آن زمان اروپايیها در سال ۱۹۹۱ در ماستريخت برای طرح برنامههای خود برای منطقه منحوس يورو ديدار داشتند، معاملهای پنهانی انجام گرفته بود، آلمان بايد کرواسی را به رسميت میشناخت. يوگسلاوی به فنا محکوم شده بود.
در واشنگتن، آمريکا شاهد بود که اقتصاد مبارز يوگسلاوی وامهای بانک جهانی را رد میکند. ناتو، آن زمان عتيقه تقريبا از بين رفته جنگ سرد، در حال بازسازی بعنوان مجری امپرياليستی بود. در کنفرانس «صلح» ۱۹۹۹ کوزوو در رمبول فرانسه، صربها به اجرای راهکارهای دورويانه متهم شده بودند. اصلاحيه رمبول پيوست مخفی ب را شامل میشد، که نماينده آمريکا در آخرين روز وارد اصلاحيه کرد. اين پيوست اشغال کامل يوگسلاوی - کشوری با خاطرات تلخ اشغال نازی - و کاربست «اقتصاد بازار آزاد» و خصوصی سازی تمام دارايیهای دولتی را اعلام میکرد. هيچ کشور مستقلی نمیتوانست اين ضميمه را امضا کند. تنبيه با سرعت دنبال شد، بمبهای ناتو بر کشوری بی دفاع باريدن گرفت. آن (اقدام) منادی فاجعه در افغانستان و عراق، سوريه و ليبی و اوکراین بود.
از سال ۱۹۴۵، بيش از يک سوم اعضا سازمان ملل ـ ۶۹ کشور ـ برخی يا تمام مصايب زير را به دستان فاشيزم مدرن آمريکا تحمل کرده اند:
مورد تجاوز قرار گرفته اند، دولتهايشان سرنگون شده است، جنبشهای مردمی آنها سرکوب گشته است، انتخاباتهای آنها متوقف شده است، مردمانشان بمباران شده اند و اقتصادهايشان از هر محافظتی تهی شده است، جامعههايشان هدف محاصره زمين گير معروف به «تحريمها» قرار گرفته است.
مارک کورتيس تاريخ نگار بريتانيايی کشتهها را ميليونها برآورد میکند. در هر موردی، دروغ بزرگی به صورت راهبردی به کار گرفته شده بود.
اينها کلمههای سخنرانی افتتاحيه اوباما در کنگره در سال ۲۰۱۵ بودند:
«امشب، برای اولين بار پس از يازده سپتامبر، ماموريت مبارزه ما در افغانستان تمام میشود.»
اما در حقيقت حدود ۱۰.۰۰۰ سرباز و ۲۰.۰۰۰ مقاطعه کار نظامی (مزدورها) با ماموريت نامحدود در افغانستان باقی میمانند.
اوباما گفت «طولانی ترين جنگ در تاريخ آمريکا به نتيجه آبرومندی ختم می شود.»
در واقع در سال ۲۰۱۴ در افغانستان غيرنظامیهای بيشتری نسبت به آمار تمام سالهايی که سازمان ملل ثبت کرده است کشته شدند. اکثريت کشته شدهها – غيرنظامی و سرباز- در طی رياست جمهوری اوباما کشته شده اند.
تراژدی افغانستان يادآور جنايت حماسی در هندو چين است. زبينيو برژينسکی پدرخوانده سياستهای آمريکا از افغانستان تا امروز در کتاب قابل ستايش و بسيار نقل قول شده اش «تخته شطرنج: برتری آمريکايی و دستورهای جغرافی راهبردی آن» مینويسد که اگر آمريکا مايل به حفظ اروسيا و سلطه جهانی است، نمیتواند يک دموکراسی مردمی را حفظ کند، چون «تعقيب قدرت، هدفی نيست که بر احساسات مردمی فرمان براند... دموکراسی دشمن بسيج امپرياليستی است.»
حق با اوست. همان گونه که ويکی ليکس و ادوارد اسنودن افشا کرده اند، يک کشور امنيتی و پليسی، دموکراسی را غصب میکند.
...
مجاهدين، نيای القاعده و دولت اسلامی (داعش) بودند. آنها گلبدين حکمتيار را که دهها ميليون دلار پول نقد از سيا دريافت کرد شامل میشدند. ويژگی حکمتيار قاچاق ترياک و پاشيدن اسيد به چهره زنانی بود که از پوشيدن حجاب خودداری میکردند. حکمتيار به لندن دعوت شد و از سوی تاچر نخست وزير بعنوان «مبارز آزادی» مورد تجليل قرار گرفت.
چنين متعصبهايی اگر در جهان قبيلهای خود باقی میماندند برژينسکی نمیتوانست جنبش جهانی برای ترويج بنيادگرايی اسلامی در آسيای ميانه برای تضعيف آزادی سياسی سکولار و «بی ثبات» کردن اتحاد شوروی راه اندازد و به گفته خود در زندگی نامه اش «تعدادی مسلمان تحريک شده» را خلق نمايد.
برنامه کلان او با جاه طلبیهای ضيا الحق ديکتاتور پاکستان برای سلطه بر منطقه هم زمان بود.
در سال ۱۹٨۶، سيا و سازمان اطلاعات پاکستان، آی اس آی، استخدام افراد از سراسر جهان برای پيوستن به جهاد افغان را آغاز کردند. اسامه بن لادن مولتی ميلياردر سعودی يکی از آنها بود. عاملينی که در نهايت به طالبان و القاعده پيوستند، در يک کالج اسلامی در بروکلين نيويورک به استخدام در آمدند، و در يک کمپ سيا در ويرجينيا تحت آموزشهای مقدماتی قرار گرفتند. اين «عمليات سليکون» خوانده میشد.
«پی آمد ناخواسته» عمليات سيليکون و «تعدادی مسلمان تحريک شده» آن ۱۱ سپتامبر بود. عمليات سيليکون به «جنگ عليه ترور» تبديل شد، که در طی آن مردها، زنها و کودکان بیشماری در سراسر جهان اسلام، از افغانستان تا عراق، يمن سومالی و سوريه جان خود را از دست دادند. پيام انتقام اين بود و هست که «يا با ماييد يا عليه ما.»
ريسمان مشترک فاشيزم، در گذشته و حال، کشتار جمعی است. دخالت آمريکا در ويتنام «منطقههای آزاد آتش»، «شمارش جسدها» و «آسيب مجاور» خود را داشت.
در استان گوانگ نگای، جايی که من از آن جا گزارش تهيه کردم، هزارها غيرنظامی («گوکها») توسط آمريکا کشته شدند، با اين حال تنها يک کشتار جمعی، در مای لای، به ياد مانده است.
در لائوس و کامبوج، بزرگترين منطقه بمباران شده در تاريخ، فصل تازهای از ترور را فراهم کرد که امروز منظره گودالهای به هم پيوسته ناشی از بمب، از هوا، شبيه گردن بند غول به نظر میرسد. بمباران کامبوج داعش خود را به وجود آورد که از سوی پل پت هدايت میشد.
امروز (The “blowback” of Operation) بزرگترين کارزار منحصر به فرد ترور موجب اعدام تمام خانوادهها، مهمانهای عروسی، مويه کنان عزاداریها است. اینها جنايتهای اوباما هستند.
۸ فبروری ۲۰۰۷: سربازان امریکایی در عراق
بنا به نوشته نيويورک تايمز، اوباما انتخاب خود را از «ليست کشتار» سيا انتخاب میکند که هر چهارشنبه در اتاق کار او عرضه میشود. او سپس، بدون ذرهای توجيه قانونی، در مورد اين که چه کسی زنده بماند و چه کسی بميرد تصميم میگيرد. اسلحه اعدام او موشکهای هليفاير هستند که توسط هواپيمای بی سرنشين معروف به پهپاد حمل میشوند. اين موشکها قربانیهای خود را کباب میکنند و منطقه را با بقايای خود آرايش میدهند.
هر « ضربه»ای در پرده نمايش بسيار دوری بعنوان «باگ اسپلت» (Bugsplat) ثبت میشود.
متحد کردن فاشيزم قديم و جديد آيين برتری است. اوباما با احضاربيانيههای خرافه گرايی ملی از دهه ۱۹٣۰ گفت: «من با تمام وجود به استثايی بودن آمريکايیها اعتقاد دارم.»
همان گونه که آلفرد. دبليو مک کوی تاريخ دان خاطر نشان کرده است، کارل اسميت مريد هيتلر بود که گفت: «فرمانروا است که استثنا را تعيين میکند.»
اين چکيده آمريکا گرايی، ايدئولوژی مسلط جهانی است. که به عنوان يک ايدئولوژی يغماگر به رسميت شناخته نشده که دست آورد يک سان يک مغزشويی به رسميت شناخته نشده است باقی میماند. ايدئولوژیای که به صورت موذيانه و اعلان نشده، به عنوان روشنگری در مسير نمايش داده میشود، که خود بزرگ بينی آن فرهنگ غربی را تشکيل میدهد.
من در يک رژيم سينمايی درخشان آمريکايی، که تقريبا تمام آن يک انحراف است بزرگ شدهام. من تصوری از آن که ارتش سرخ بود که بخش اعظم ماشين جنگی نازی را، به قيمت جان بيش از ۱٣ ميليون سرباز نابود کرد نداشتم. در مقابل تلفات آمريکايی، از جمله در اقيانوس آرام ۴۰۰.۰۰۰ نفر بود. هاليوود اين را وارونه کرد.
اکنون تفاوت آن است که بيننده های سينما به دست افشانی در «تراژدی» آمريکايیهای جامعه ستيزی که مجبورند مردم را در محلهای دور بکشند ـ درست همان طور که خود رئيس جمهور آنها را میکشد ـ دعوت میشوند.
کلينت ايستوود هنرپيشه و کارگران، تجسم خشونت هاليوود، امسال نامزد دريافت اسکار به خاطر فيلم تيرانداز آمريکايی بود، که در باره قاتلی مجاز و احمق است. نيويورک تايمز آن را «فيلم ميهن پرستانهای که رکورد تمام بينندهها را در روزهای آغازين خود شکست» توصيف کرد.
هيچ فيلم قهرمانی از در آغوش گرفتن فاشيزم آمريکا وجود ندارد. در طی جنگ جهانی دوم، آمريکا (و بريتانيا) عليه يونان که قهرمانانه عليه نازيسم جنگيده بود و در برابر برآمدن فاشيزم يونانی مقاومت میکرد وارد جنگ شدند. در سال ۱۹۶۷، سيا به خوانتای نظامی فاشيست برای کسب قدرت در آتن ـ همان کاری که در برزيل و بيشتر کشورهای آمريکای لاتين انجام داد ـ ياری رساند. به آلمانیها و اروپای غربیهايی که با تجاوز و جنايتهای نازی عليه بشريت ساخت و پاخت کرده بودند بهشت امنی در آمريکا اعطا شد، بسياری از آنها نور چشمی بودند و به استعداد آنها پاداش داده شد. ورنر فون براون هم «پدر» بمب ترور V-2 نازی بود هم پدر برنامه فضايی آمريکا.
در دهه ۱۹۹۰، اروپای شرقی و بالکان بعنوان جمهوریهای پيشين شوروی، به پاسگاههای مرزی نظامی ناتو تبديل شدند، به ورثه يک جنبش نازی در اوکراین فرصت داده شد. از فاشيزم اوکراینی مسئول مرگ هزارها يهودی، روس، لهستانی در طی تجاوز نازیها به اتحاد شوروی، اعاده حيثيت شد و « موج جديد» آن از سوی انتقام جوها بعنوان «ملیگرا»ها مورد ستايش قرار گرفت.
اين ستايش در سال ۲۰۱۴ زمانی که دولت اوباما ۵ ميليارد دلار در يک کودتا عليه دولت منتخب ريخت و پاش کرد به اوج رسيد. سربازهای ضربت نئونازیهای معروف به جناح راست و سوبودا بودند. رهبرهای آنها از جمله اوله تيهانيبوک، برای تبرئه خود «مافيای مسکو – يهودی» و «ديگر تفالهها»، از جمله گیها، فمنيستها و افرادی از چپ سياسی را دعوت کرده بودند.
اين فاشيستها اکنون در داخل دولت کودتای کيف يک پارچه شده اند. معاون اول سخنگوی پارلمان اکرايين، آندری پاروبی، يکی از رهبرهای حزب حاکم، يکی ازبنيان گذارهای سوبودا است. در ۱۴ فوريه پاروبی به واشنگتن پرواز کرد تا «آمريکا به ما سلاحهای پيشرفته دقيق» اعطا کند. اگر موفق شود، از سوی روسيه يک اقدام جنگی تلقی خواهد شد.
هيچ رهبر غربی از زنده سازی فاشيزم در قلب اروپا سخنی نگفته است ـ به استثنای ولاديمير پوتين، که مردم او در تجاوز نازیها که از سراسر مرز اکرايين وارد شد ۲۲ ميليون نفر تلفات دادند.
در کنفرانس امنيت اخير مونيخ، معاون اروپايی و امور اروپای اوباما، ويکتوريا نولند، با سوءاستفاده از کنفرانس در باره مخالفت رهبرهای اروپا با مسلح کردن رژيم کيف از سوی آمريکا ياوه سرايی کرد.
او وزير دفاع آلمان را «وزير شکست» خواند. نولند بود که کودتای کيف را مهندسی کرد. نولند همسر رابرت دی کاگان، يک نئو کان تابناک و موسس پروژه ماورا راست افراطی برای قرن جديد آمريکايی، مشاور سياست خارجی ديک چنی بود.
کودتای نولند جزء برنامه نبود. ناتو برای تصرف پايگاه دريايی آب گرم تاريخی، قانونی روسيه در کريمه تدارک ديده بود. اکثر جمعيت روس کريمه ـ که به صورت غيرقانونی در سال ۱۹۵۴ توسط نيکيتا خروشچف به اوکراین ملحق شد ـ به صورت يک پارچه به بازگشت به روسيه رای دادند، همان طور که در دهه ۱۹۹۰ رای داده بودند. رفراندوم داوطلبانه، مردمی و تحت نظارت بين المللی برگزار شد. هيچ دخالتی وجود نداشت.
هم زمان، رژيم کيف عمليات عليه جمعيت قومی روس در شرق را با درنده خويی پاکسازی قومی آغاز کرد. با به کار گرفتن رزمندههای نئونازی به روش اس.اس، برای محاصره شهرها و شهرکها بمب پرتاب کردند و کمين کردند.
آنها از گرسنگی دادن جمعی بعنوان يک اسلحه استفاده کردند، برق را قطع کردند، حسابهای بانکی را بستند، خدمات اجتماعی و پرداخت مستمریها را متوقف کردند. بيش از يک ميليون پناهنده از راه مرزها به روسيه گريختند. در رسانههای غربی، آنها به فرار جمعی از خشونتی تبديل شدند که « دخالت روسيه» سبب آن شده بود.
فرمانده ناتو، ژنرال بريدلاو – که نام و اقدامهای او ممکن است الهام بخش فيلم استنلی کوبريک دکتر استرنج لاو بوده باشد ـ اعلام کرد که ۴۰۰۰۰ سرباز روس «جمع آوری» شده اند. در عصر شهادت رصد ماهواره، او چيزی عرضه نکرد.
روس زبانها و مردم دو زبانه اوکراین – يک سوم جمعيت – مدت طولانی برای فدراسيونی که هم بازتاب دهنده تنوع قومی کشور و هم خودگران و مستقل از مسکو باشد تلاش کرده اند. اکثريت «جدايی طلب» نيستند بلکه شهروندهايی هستند که خواستار زندگی امن در کشور خود هستند و با تصرف قدرت در کيف مخالفند. شورش و تاسيس «کشورهای» خودگردان واکنشی در برابر حملههای کيف بر آنهاست. از اين واقعيت برای شنوندههای غربی توضيح زيادی داده نشده است.
در دوم می ۲۰۱۴، در اودسا، ۴۱ روس در دفتر مرکزی اتحاديه کارگری با حضور پليس در نزديکی محل زنده به آتش کشيده شدند. ديمترو ياروش رهبر جناح راست قتل عام را بعنوان «روز درخشان ديگری در تاريخ ملی ما» ستايش کرد. در رسانههای آمريکايی و بريتانيايی اين ماجرا بعنوان «تراژدی مه آلود»ی که به «برخورد» بين «ملیگرا»ها (نئو نازیها) و «جدايی طلبها» (افرادی که برای رفراندوم در باره اوکراین فدرال امضا جمع میکردند) منجر گشت گزارش شد.
نيويورک تايمز ماجرا رابه بهانه آن که تبليغات روسی نسبت به سياستهای فاشيستی و سامی ستيز دست نشانده جديد واشنگتن هشدار میداد دفن کرد. وال استريت جورنال با اظهار آن که ـ «دولت میگويد، آتش مرگبار اوکراین احتمالا از سوی شورشیها جرقه خورد» قربانیها را محکوم کرد. اوباما به خوانتا به خاطر «خودداری» تبريک گفت.
اگر بتوان پوتين را تحريک کرد که به کمک آنها بيايد، نقش «منفور» از قبل مقدر شده او در غرب دروغی را که روسيه در حال حمله به اوکراین است توجيه خواهد کرد.
در ۲۹ ژانويه، فرمانده عالی ارتش اوکراین، ژنرال ويکتور موژمکو، زمانی که در يک کنفرانس خبری قاطعانه گفت: «ارتش اوکراین در حال مبارزه با واحدهای عادی ارتش روسيه نيست» تقريبا به صورت غيرعمدی هر مبنايی برای تحريمهای آمريکا و اتحاديه اروپا عليه روسيه را رد کرد. شهروندهای منفردی» که عضو «گروههای مسلح غيرقانونی» هستند وجود داشتند، اما هجوم روسها وجود نداشت. اين در خبرها نبود. واديم پريستايکو، معاون وزير امور خارجه کيف، خواهان «جنگ تمام عيار» با روسيه مسلح به سلاح هستهای شد.
در ۲۱ فوريه جيمز اينهوف سناتور آمريکايی، يک جمهوری خواه اکلاهما، لايحهای را مطرح کرد که میتواند به تحويل سلاحهای آمريکايی به رژيم کيف مجوز دهد. اينهوف در سخنرانی سنای خود از عکسهايی که مدتها بود بعنوان جعلی افشا شده بودند استفاده کرد تا ادعا کند سربازهای روس در حال ورود به داخل اکرايين هستند. آن تصاوير يادآور عکسهای تقلبی ريگان از يک تاسيسات شوروی در نيکارگوا، و شواهد تقلبی کالين پاول به سازمان ملل از سلاحهای کشتار جمعی عراق بود.
شدت کارزار ننگين عليه روسيه و نمايش رئيس جمهور آن بعنوان يک تبهکار صامت بی شباهت به هيچ چيزی که من بعنوان گزارشگر میشناسم نيست.
رابرا پری، يکی از روزنامه نگارهای محقق برجسته آمريکايی، که رسوايی ايران کنترا را افشا کرد، اخيرا نوشت:
«هيچ دولت اروپايی، از زمان آدلف هيتلر آلمانی، اعزام ناگهانی سرباز برای به راه انداختن جنگ عليه جمعيت بومی را درست ندانسته است، اما رژيم کيف آن را درست میداند و عمدا چنين کرده است. با اين حال در تمام طيفهای رسانهای / سياسی غرب تلاش زيادی برای پوشش دادن به اين واقعيت، حتی تا نقطه انکار واقعيتهايی که به خوبی آشکار شده بودند وجود داشته است... اگر تعجب میکنيد که جهان چگونه میتواند به جنگ سوم جهانی بلغزد ـ همان گونه که يک قرن پيش به جنگ جهانی اول لغزيد ـ تنها کاری که لازم است انجام دهيد نگاه به ديوانگی بر سر اوکراین است که تاثير روی واقعيتها يا دليل را ثابت کرده است.»
در سال ۱۹۴۶، بازپرس دادگاه نورنبرگ به رسانههای آلمان گفت:
«استفاده توطئه گران نازیها از جنگ روانی کاملا شناخته شده است. پيش از هر تجاوز عمدهای، با استثناهای اندکی ناشی از عجله، آنها کارزار روزنامهای حساب شدهای را برای تضعيف قربانیها و آماده کردن روانی مردم آلمان برای حمله به راه انداخته اند... در سامانه تبليغاتی کشور هيتلر روزنامههای يوميه و راديو بودند که اسلحههای مهمی بودند.»
در گاردين ۲ فوريه، تيموتی گارتون ـ اش در واقع به جنگ جهانی دعوت کرد. تيتر مقاله میگفت «پوتين بايد متوقف شود، و برخی اوقات تنها تفنگها میتوانند تفنگها را متوقف کنند.» او تاييد کرد که تهديد جنگ ممکن است «يک جنون سوء ظن احاطه روسی را تغذيه کند»، اما آن تاوان (متوقف کردن پوتين) است. او ابزارهای نظامی مورد نياز برای اين کار را به نام مشخص کرد و به خوانندههای خود توصيه کرد که «آمريکا بهترين ابزار را دارد «.
در سال ۲۰۰٣ گارتون ـ اش، استاد اکسفورد، تبليغاتی را که به قصابی در عراق منجر شد تکرار کرد. او نوشت، صدام حسين «همان طور که (کالين) پاول مستند کرد، انباشته بزرگی از سلاحهای وحشتناک بيولوژيکی و شيميايی دارد، و باقی مانده آن را پنهان میکند. او هنوز برای به دست آوردن سلاح هستهای تلاش میکند.» او از بلر بعنوان يک «گلدستونی (نخست وزير بريتانيايی دوران ويکتوريا و رهبر حزب ليبرال) مسيحی ليبرال طرف دار مداخله» ستايش کرد. در سال ۲۰۰۶ او نوشت، «اکنون ما با آزمون بزرگ بعدی غرب پس از عراق مواجهيم: ايران.»
طغيانها ـ يا آن طور که گارتون اش مطرح میکند «ليبرال دمدمی شکنجه شده» او ـ نابه هنجارتر از کسانی در بين نخبه ليبرال اقيانوسی نيستند که به معامله فاوستی (که به خاطر قدرت روح خود را به شيطان میفروشند) دست میزند. بلر جنايتکار جنگی رهبر از دست رفته آنهاست.
گاردين، که نوشته گارتون اش در آن به چاپ رسيد، صفحه کاملی از تبليغات بمب افکن نامرئی آمريکايی چاپ کرد. در تصوير تهديد کنندهای از هيولای لاکهيد مارتين نوشته شده بود: «اف ـ ٣۵ عالی برای بريتانيا». اين «وسيله» آمريکايی برای ماليات دهندههای بريتانيايی ۱.٣ ميليارد پوند هزينه خواهد داشت، مدل افهای پيشين آن در سراسر جهان قصابی به راه انداخت. هم ساز با تبليغ کنندهاش، سردبير گاردين درخواست افزايش در بودجه نظامی را داده است.
بار ديگر هدف خطرناکی وجود دارد. حاکمان جهان، اوکراین را تنها بعنوان يک پايگاه موشکی نمیخواهند، بلکه خواهان اقتصاد آن هستند. وزير دارايی جديد کيف، ناتاليو جارسکو، يک مقام ارشد پيشين وزارت کشور آمريکا در مقام مسئول «سرمايه گذاری» خارجی است. با عجله به او شهروندی اوکراین اعطا شد.
آنها خواهان اوکراین به خاطر گاز فراوان آن هستند، پسر جو بايدن معاون رئيس جمهور در هيئت مديره بزرگترين شرکت نفت، گاز و توليد هيدورليک اوکراین حضور دارد. توليد کنندههای دانههای ژنتيک، شرکتهايی مانند مونسانتو رسوا، خواستار خاک حاصلخيز اوکراین هستند.
ورای هر چيز، آنها خواهان روسيه، همسايه نيرومند اوکراین هستند. آنها خواهان بالکانيزه کردن يا تجزيه روسيه و بهره برداری از بزرگترين منبع گاز طبيعی روی زمين هستند. هم چنان که يخ قطبی ذوب میشود، آنها خواستار کنترل اقيانوس قطبی و انرژی غنی آن، و مرزهای طولانی زمينی قطبی روسيه هستند. مردان آنها به بوريس يلتسين، مرد مستی، که اقتصاد کشور خود را تحويل غرب داد عادت کرده اند. جانشين او، پوتين، روسيه را بعنوان کشوری مستقل دوباره برقرار کرده است، و اين جرم اوست.
مسئوليت همه ما روشن است. اين مسئوليت شناسايی و افشای دروغهای بی پروای جنگ سالارها، و هرگز تبانی نکردن با آنها است. اين مسئوليت، بيدارکردن مجدد جنبشهای بزرگ مردمی است که تمدنی شکننده را به کشورهای مدرن امپرياليستی بياورد. مهم تراز همه، اين مسئوليت جلوگيری کردن از تسلط بر خود ما: افکار ما، انسانيت ما، عزت نفس ما است. اگر ساکت بمانيم، پيروزی بر ما تضمين شده است، و هلوکاستی از دور اشاره میکند.
یادداشت: ترجمه بالا با اندک تلخیص به نشر رسید.