به «اصول اخلاقی فیسبوکنویسی» ستمپیشگان نباید وقعی قایل شد (بخش ۲)
- رده: مقالات
- نویسنده: فرزاد
- منتشر شده در یکشنبه، 20 جدی 1394
در قسمت اول این نوشته، مواردی از «اصول اخلاقی فیسبوکنویسی» محییالدین مهدی را به بررسی گرفتم، پیش از پرداختن به یکی دو مورد دیگر از «اصول» وی، اجمالا ببینیم اخلاق چیست.
اخلاق منحیث یک مقوله روبنایی جامعه مجموعهای از قراردادهای اجتماعی است که زندگی انسانها را هدایت و تنظیم میکند. اخلاق رابطه مستقیم با زیربنا یا مناسبات حاکم اقتصادی در یک کشور داشته از آن نشئت میگیرد. البته هر طبقه معین اخلاق خاص خودش را دارد. طبقات استثمارگر و برسراقتدار معمولا میکوشند با تحمیل اخلاق شان بر جامعه، دیکتاتوری شانرا تحکیم بخشند. جوهر اخلاق طبقات ستمگر خودخواهی بوده و تزویر و ریا خصلت پایهای آنرا میسازد.
بنا جامعهای که یکسو صف مردم و سوی دیگر صف ستمگران و خاینان به مردم در برابر هم ایستاده اند، نمیتواند دارای «اصول اخلاقی» یکسان و مشترک باشد. آنچه را آقای مهدی منحیث «اصول اخلاقی» پیشنهاد میکند با توجه به تعلق خودش به طبقه حاکمه، اصول ضدمردمی است که نمیتواند با خواستهای اکثریت جامعه همخوانی داشته باشد ولو رندانه بکوشد آنرا در پوشش زرورق «انسانی» و «بشردوستانه» ارائه نماید.
او در «اصول اخلاقی»اش کلمات و اصطلاحاتی چون «كژانديشى»، «منفىبافى»، «دگماندیشی»، «چیزی که تخریشکننده باشد»، «تقوا و شايستگى»، «الفاظ و کلمات ركيك و مستهجن» و غیره را بکار برده است که هیچکدام اینها مفهوم و تعریف عام ندارند و هر گروه مطابق میل و منافع خود آنرا توضیح میدهد. مثلا اصطلاح «منفیبافی» در اصول اخلاقی جنگسالاران آنست که از گذشته ننگین شان سخن به میان آید چون همیشه تبلیغ میکنند که وحشت سگجنگیهای شان در کابل کاملا از اذهان و تاریخ پاک شود، از مزدوری و چپاول و سرمایهاندوزی و زورمداری شان سخنی به میان نیاید، ماهیت قهرمانان کاغذی شان مورد سوال قرار نگیرد تا «وحدت ملی بهم نخورد» و ... یا در «اصول اخلاقی» جاهلان طالبی ممکن مخالفت با حملات انتحاری «دگماندیشی» و یا «کژاندیشی» تلقی گردد.
او در بخشی از «اصول اخلاقی»اش مینویسد:
«كسى دیروز چیزی میگفت و طوری میاندیشید، که اشتباه بود؛ امروز آنرا نمیگوید و آن گونه نمیاندیشد؛ از تقصیر او درگذر که اینک راه صواب در پیش گرفته است؛ كه خداى گفته است: فتاب عليكم انه هو التوٌاب الرٌحيم.»
«اتفاق امم و ملل امروز بر اين است كه، برائت ذمه حالت اصلی است؛ همه کس را بیآلایش و پاك از گناه پندار، تا وقتی در قول و عملش خلاف این نبینی، او را مجرم مخوان و محكوم مساز.»
اگر این بند را ترجمه کنیم چنین میشود: اگر رهبران محترم جهادی و طالبی دیروز با ریش و پکول و لونگی و با کلمات «ملحد»، «قصاص»، «دست بریدن»، «سینه بریدن»، «میخ بر فرق کوبیدن» و... ستم روا داشتند، اما حالا که اکثر شان «به اشتباه شان پیبرده اند»، ریش شانرا تراشیده و دریشی های پاریسی بر تن نموده و در هر جمله شان چندین بار کلمات «دموکراسی» را (که تا دیروز آنرا معادل کفر میخواندند) قلقله میکنند، پس از «اشتباه» و «تقصیر» شان بگذر و دیگر سخن از محاکمه و رسیدگی به جنایات گذشته شان مزن که «فتاب عليكم انه هو التوٌاب الرٌحيم»!
میبینید که اینجا هم دمخروس جنگسالاری آقای مهدی از زیر دریشی و نکتایی چندصددالریاش بیرون میزند و ماهیت واقعیاش برملا میگردد. اما منطق ساده انسانی حکم میکند که آنکس که جنایت و ستم روا داشت، ولو هزار بار توبه کند، اگر به سبک پارلمان جنایتکاران بخشایش صورت گیرد، این در واقع راه هموار کردن به جنایات و پلیدی های بعدی است. حقوق انسانی بر محاکمه و تسویه حساب روشن و بیگذشت با گذشته حکم میکند و بارها به اثبات رسیده ملتهایی که تاریخ مکدر گذشته شانرا مورد نقد و بررسی بیرحمانه قرار نداده اند محتوم به تکرار فجایع بوده اند. اگر دادگاه نورنبرگ برای محاکمه سران نازی بعد از جنگ دوم جهانی برگزار نمیشد و بر اساس اسناد موثق، قاتلان دهها میلیون انسان محکوم به مجازات نمیشدند، شاید امروز آسان کسانی را شاهد میبودیم که تصاویر آن جانیان را منحیث «قهرمانان» بلند کرده از آنان دفاع میکردند چیزی که در افغانستان شاهد آنیم.
تعدادی از جنایتکاران افغان هم یاد گرفته اند که گذشته شانرا صرفا «اشتباه» نامیده و بعد هم آنرا به عوامل بیرونی ربط دهند. اما قتلعام هزاران انسان و بازی با سرنوشت یک ملت «اشتباه» نه بلکه خیانت ملی و جنایت است که هرگز قابل بخشایش نبوده و باید مورد پیگرد قانونی قرار گیرد. وقتی که جانیان افغان در قدرت بوده از معافیت برخوردار اند، ملت هزار بار حق دارد که از هر روزنه ممکن و از جمله شبکههای اجتماعی اینان را محکوم و افشا کنند ولو هزار بار ادعا کنند که «راه صواب در پیش گرفته» اند و «امروز آنگونه نمیاندیشند».
«ببین، چی میگوید، نه بین، کی میگوید. حضرت علی کرم الله وجهه را در این باره سخنی است که به قول طه حسين، يكى از برتر سخنانى است كه بر زبان بنى آدم جارى شده؛ مضمون آن سخن این است: مرد را به حق بسنجید، نه حق را به مرد.»
بازهم تمسک به دین برای قبولاندن یک حرفی که حداقل در افغانستان باید رویش چلیپای سرخ کشید. اگر از زبان ملاعمر و گلبدین و دوستم و همجنسان آدمخوار شان آتش بپَرد و میلیون بار از «صلح»، «آزادی»، «دموکراسی» و «عدالت» سخن گویند، به گفته عوام به اندازه گوز خر ارزش ندارد چون دیگر همه کس ماهیت واقعی و قبیح اینان را میدانند. حرف یک فرد با شخصیت واقعیاش ارتباط مستقیم دارد، همین اکنون حرف مقامات نامحترم افغانستان در مغایرت تمام با افکار و عمل شان قرار دارد. مثلا عمر زاخیلوال با آنهمه داستانهای فساد و گندیدگیاش خود را «الگوی شفافیت» نامید، مگر میشود به اینچنین حرفها جز خنده و انزجار وقعی قایل شد؟
مثالی میدهم، همین ظاهر قدیر که امروز تند تند ضد داعش شعار میدهد و حتی به گفته رسانهها چهار تن از آنان را سر بریده است، چه کسی را میتواند راضی سازد که او واقعا به فکر ملت و آزادیخواه است؟ تنها چند کودن ممکن ماهیت او را ندیده به حرفهای امروزیاش چک چک کنند، اما کسی که ماهیت خود ظاهر قدیر و خانواده دزد و جانیاش را میداند فوری پاسخ خواهد داد که شما خود بدتر از داعش هستید، داعش اگر چند صباحی میشود که به میدان درندگی وارد شده، شما بیش از سه دهه است که وحشت و دهشت راه انداخته ملت را در شال غم نشانیده اید و پشت این ضدیت تان با داعش هم باید دستان پنهانی دخیل باشد ورنه شما در آخرین تحلیل به آسانی با یکچنین گروه وحشی کنار آمده اتحاد میبندید چون تاریخچه تان مملو از اینگونه شرارتپیشگیهاست. پس اگر از دهان ظاهر قدیر دُر ببارد، برای فردی که حداقل آگاهی و وجدان دارد، کوچکترین ارزشی نخواهد داشت.
بنا من همینجا به هموطنانم پیام میدهم که برعکس حکم آقای مهدی هرگز به حرفهای به ظاهر زیبا و دلپسند اراذل و خاینانی که گذشته ننگین دارند فریب نخورید بخصوص که آنان حال خوب یاد گرفته اند که چطور با پراندن کلمات و جملات عوامپسند خود را متفاوت و وطندوست و مردمی نمایش دهند. آنکس که این حقیقت را درنیابد، به آسانی در دام نیرنگ خاینان ملی گرفتار خواهد شد.
ابتذالنویسی و برخوردهای کوچهبازاری متاسفانه بین جمعی از فیسبوکیان افغانستان وجود دارد که نمیشود منکر آن بود ولی خوشبختانه روزتاروز شاهد تغییرات مثبت هستیم و تعداد بیشتری از افغانها به استفاده مفید در خدمت وطن و مردم شان از این حربه استفاده میکنند. اما آنچه روشن است درد و هراس عناصری از نوع مهدی نه این «ابتذالنویسی» بلکه موج افشاگری و آگاهیدهی از طریق شبکههای اجتماعی است که آنان در لباس معلم اخلاق سعی در مهار آن دارند چون افشاندن بذر آگاهی را برای ادامه حاکمیت جبارانه شان خطرناک میپندارند.
دیگر خودکامهگان دریافته اند که شبکههای اجتماعی دشمن آنان بوده و در تازهترین مورد نیز شاهد بودیم که شورای امنیت ملی افغانستان تحت عنوان «اظهارات غیرقابل تحمل» وظایف معاونان والیان هلمند و غزنی را به علت پستهای انتقادی در فیسبوک به حالت تعلیق درآورد. بر اساس گزارش بی.بی.سی (۱۵ جدی ۱۳۹۴) شورای امنیت ملی در نامهای به مقامهای محلی گوشزد میکند که «استفاده از شبکههای اجتماعی جهت ابراز نارضایتی علیه تصامیم و سیاستهای حکومت به هیچ وجه قابل تحمل نبوده و در صورت خلافورزی، اقدامات جدی روی دست گرفته خواهد شد.»
این میرساند که حربه روشنگری و افشاگری افغانها بخصوص در فیسبوک به درز خورده و مقامات فاسد و پوشالی را سراسیمه ساخته است. پس از تمامی هموطنان باوجدانی که وظایف دولتی داشته به اسناد فساد و جنایت و خیانتهای جاری دسترسی دارند میطلبیم که بیتوجه به دروس اخلاقی قلمبدستان بیمایه، مواد دست داشته شانرا از طریق فیسبوک، تویتر، یوتیوب، ویکیلیکس و هر شبکه دیگری انتشار داده در بینقاب ساختن خاینان ملی نقش تاریخی ادا نمایند. در کشوری که دست حاکمان با معافیت تمام برای هرگونه فساد و وطنفروشی و خیانت باز است، این یکی از شیوههای موثر برای راه افتیدن جنبش ملی ضد خاینان است.