گزارش «نیویارک تایمز» از وحشیگری اربکیهای ساخت امریکا
- رده: ترجمه از منابع بیرونی
- نویسنده: جوسف گلدستین | مترجم: احمر
- منتشر شده در چهارشنبه، 12 حمل 1394
نویسنده: جوسف گلدستین | مترجم: احمر
منبع: روزنامه «نیویارک تایمز»، ۱۷ مارچ ۲۰۱۵
قسمی که شخص رحیمالله میگوید «وی فرد معمولی و یک زندگی عادی داشت» و دهقانی میکرد. بعدا سال گذشته او گروه ملیشه ساخت و خود را درمیان ستراتیژی خروج نیروهای امریکا از افغانستان یافت.
با داشتن تقریبا ۲۰ مرد وفادار به خود، رحیمالله ۵۶ ساله، پشتیبان درمیان «نیروهای ویژه امریکا» پیدا نمود که برایش هر چیز مورد نیاز را فراهم نمود: اسلحه، مهمات، پول نقد و حتا بوجیهای ریگ جهت پاسبانی از پوستهاش در قریه دورافتاده آغاجان ولایت غزنی.
پس از خروج امریکاییها، رحیمالله بهحیث مرد مقتدر محل و یگانه دفاع علیه هجوم طالبان برجا ماند.
یکی از باشندگان محل به نام عبدالاحد میگوید: «از ترس به خود میلرزیم.» و چنین شرح میدهد: او و همقریهایهایش آنقدر از طالبان ترس ندارند که از پاسبانان خود یعنی ملیشههای رحیمالله هراس دارند که به آدمربایی و اخاذی رو آوردهاند.
ملیشههای اربکی در ولسوالی ژیری قندهار (عکس از: براین دینتون برای روزنامه «نیویارک تایمز»)
در جریان مصاحبه تلفنی، آقای احد گفت که در جنوری در جال شان افتیده بود. ملیشهها وی را کشان کشان به پوسته خود بردند و آنقدر لت و کوبش کردند که اقاربش مجبور شدند تا او را روی کراچی دستی به خانه انتقال دهند.
افرادی همچون رحیمالله بهطور پراکنده در سرتاسر افغانستان حضور دارند که هنوزهم قدرت را به دست داشته و بر قریهها حکمروایی میکنند. در اینجا آنان بخش عمده میراث جنگ امریکاییها را میسازند، که در جریان ستراتیژی علمیاتهای ویژه جهت مبارزه علیه یاغیان بر اریکه قدرت نشانده شدند، و براساس این ستراتیژی ملیشههای ضدطالبان در مناطقی که حاکمیت اردوی ملی وجود ندارد تجهیز گردیدند.
از آغاز، بعضی از مقامات بلندرتبه افغانستان بهشمول رییسجمهور حامد کرزی برخلاف عملکرد امریکاییها در مورد ایجاد ملیشههایی که مستقیما به دولت افغانستان جوابگو نبودند، اعتراض کردند. آنان، ملیشهها را مسبب نیروهای بیثباتکننده میپنداشتند که توانایی دولت را زیر سوال میبرد و با تلاشهای ایجاد نیروهای حجیم و مسلکی اردو و پولیس در تقابل قرار میگرفتند.
امروز، تمام آن تشویشها به واقعیت روزمره روستاهای افغانستان مبدل شدهاست.
۱۲ سنبله ۱۳۹۱: افغانهای کشتهشده توسط ملیشههای اربکی در قریه خانم قندز (عکس از: رویترز)
آقای احد ۳۶ ساله، درمورد ملیشههای رحیمالله میگوید: «به لحاظ خدا، اینان را از سر ما دور کنید. ما تحمل وحشیگری شان را نداریم.»
در حدود ۵۰ میل (هشتاد کیلومتر) دورتر در شمالشرق قریهی آقای احد، پدر قربانی میگوید که گروهی دیگر از جنگجویان ضدطالبان پسر ۱۳-۱۴ سالهاش را در جنوری دستگیر و به قتل رساندند.
و در ولایت شمالی کندز، براساس یافتههای سازمان ملل متحد، ملیشههایی که از حمایت امریکاییها برخوردار بودند، پس از این که پسر ۱۵ سالهای را مجبور کردند تا به آنان بپیوندد، مورد تجاوز قرار دادند.
از آغاز حضور امریکاییها در اینجا، آنان به ملیشهها و جنگسالاران پول نقد بصورت جیره پرداختند. نیروهای شبهنظامی جهت حفاظت از پایگاههای امریکایی پرورش یافتند. سی.آی.ای حداقل ۶ گروه شبهنظامی را آموزش و تمویل نمود که از آن جمله از «نیروهای محافظتی خوست» و «صفر-۴» میتوان نام برد، تا طالبان و القاعده را مورد تعقیب قرار دهند.
برنامه «پولیس محلی افغانستان» که طی آن ۳۰۰۰۰ ملیشه توسط «نیروهای ویژه امریکایی» آموزش دیدند و کمتر به دولت مرکزی جوابگو هستند، بزرگترین و مشهورترین نتیجه ستراتیژی مبارزه علیه یاغیگری امریکا است که در جاهایی موفق بودهاست. لیکن گزارشهای تخطی و راهزنیهای قطعات این برنامه، به اعتبارش ضربه زدهاست.
آنگاه، گروههای ملیشه چون گروه عبدالرحیم در کنار دریافت آموزش یا حمایت از جانب امریکاییها از سالیان متمادی، بدون کدام نظارت عمل میکنند.
در ولایت غزنی، اشتیاق ایجاد گروههای ملیشه زمانی اوج گرفت که در ۲۰۱۲ سلسله شورشهای ضدطالبان به وقوع پیوست که خارج از کنترول بهشمار میرفت. تا زمان خروج شان از ولسوالیهای غزنی، «واحدهای علمیاتی ویژه امریکا» پول، مهمات و موترهای زره در خدمت مردانی قرار میدادند که اندکترین یا هیچ رابطه با دولت نداشتند و اغلب خود شان یاغیهای پیشین بودند.
یکی از آنان، عبدالله، فرمانده گروه ملیشه با چهره نحیف و حتا بدقیافه است که آرزو میکند «برادرانم»، قسمی که خودش سربازان «نیروهای ویژه امریکایی» را خطاب میکند، اواخر سال گذشته منطقه را ترک نمیکردند. او میگوید: «هرچیزی که آنان از من میخواستند، برای شان انجام میدادم. اگر برایم میگفتند کسی را بکشم، آن فرد را به قتل میرساندم.»
او میگوید که زمانی امریکاییها یکجا با او در ولسوالی اندر غزنی میجنگیدند، در کنار این که نظم درمیان شان میآوردند، از قدرت آتش و نیروی هوایی آنان مستفید میشدند.
عبدالله درمورد نومیدی رو به افزایش و بیرحمی جنگ شرح میدهد که حالا باید او و ۱۵۰ مرد مسلحاش تنها علیه طالبان بجنگند. عبدالله میگوید که در جنوری گذشته، ۱۱ جنگجویش حین خواب توسط یکی از جاسوسان طالبان که در نقاب جنگجو با آنان پیوسته بود، به قتل رسیدند. سپس طالبان حملات هماهنگ را علیه پوسته وی آغاز کردند.
عبدالله در مصاحبهای در کابل میگوید: «در آن حمله، طالبان مرا سخت زخمی کردند.» او جهت تداوی زخمش که در همان حمله برداشته بود و دریافت کمک از استخبارات افغانستان به کابل آمده بود.
گروههای حقوق بشر، عبدالله را منحیث شنیعترین فرمانده ملیشههای افغانستان توصیف میکنند. سال گذشته، سازمان «دیدهبان حقوق بشر» و بخش حقوق بشر سازمان ملل ملیشههای موصوف را مورد انتقاد قرار داده اظهار داشتند که او دست به کشتارهای غیرقانونی زده است. خیال محمد، پدر مقتول ۱۳-۱۴ ساله، میگوید که یکی از سرگروپهای عبدالله پسر وی را پس از تحقیق درمورد بمهای کنار جادهای در جنوری به قتل رساند.
آقای محمد میگوید: «پس از کشتن پسرم، آنان گفتند که وی در بمگذاریهای کنار جاده دخیل بود و با جنگجویان طالب همکاری میکرد.» هرچند، او میافزاید که پسرش هیچ نوع رابطهای با طالبان نداشت.
عبدالله تاکید میکند که وی افراد ملکی را به قتل نرساندهاست. او میگوید که طالبان، نه او، سبب تشدید وحشیگری هستند.
عبدالله درسهای امریکاییها پیرامون قوانین جنگ و حقوق بشر را به یاد میآورد، ولی به نظر میرسد که آن گفتهها در جایی ثبت نشده باشند. وی میپذیرد که با اجساد دشمنان شان بیحرمتی نمودهاند.
او میگوید: «اجساد شان در میدان جنگ مانده بود و ما آنان را در عقب موتر بر زمین کشانیدیم.»
پنج ماه قبل، آخرین باری بود که وی گروهی از «نیروهای ویژه امریکایی» را ملاقات کردهاست. عبدالله بازگو میکند که حین خداحافظی، سربازان برایش گفتند: «شما کار بسیار خوبی را برای ما انجام دادهاید. اگر در افغانستان ماندیم و کاری برای انجام دادن داشتیم، ما به افرادی به مثل خودت نیاز داریم.»
مقامات رسمی غزنی میگویند که پس از ترک امریکاییها، اکثر ملیشهها بیشتر درنده شدهاند، چون از یکسو باید شکم شان را سیر کنند و از سوی دیگر کسی نیست که دست شان را بگیرد.
خیال محمد حسینی، متنفذ قومی در ولایت غزنی میگوید: «این شورشگران، بهمثل کرم روده هستند، همهچیز را میخورند.»
در بخش دیگر غزنی، رحیمالله رهبری گروه ۲۰ نفری ملیشهها را زمانی به عهده گرفت که طالبان پسرش را ربوده و کشتند.
او در مصاحبهای مفتخرانه بیان داشت: از ۸ ماهی که او قدرت را به دست گرفتهاست، مکتبی دوباره باز شد و سرک جدیدی در آغاجان که ۱۵۰۰ خانواده را در خود جا دادهاست، اعمار گردید.
زمانی که از او درمورد برخورد ملیشههایش با مردم پرسیده شد، تصدیق نمود که چندین تن از افرادش با مردم بدرفتاری نمودهاند. رحیمالله میگوید: «چندین بار برای شان اخطار دادم که مردم را آزار و اذیت نکنند.» ولی در عین مصاحبه، وی ادعا میکند اکثریت اتهامها علیه افرادش، دسیسهی طرفداران طالبان است.
او میگوید که حمایت استخبارات افغانستان، «ریاست امنیت ملی»، و مردم آغاجان را با خود دارد. اما متنفذین قومی بهطور روزانه از آغاجان به مرکز ولسوالی و ولایت آمده و از برخورد زشت افراد وی شاکی هستند.
در جنوری، زمانی که رحیمالله در اثر انفجار بم کنار جاده زخم برداشت، مجازات زود و با چشم بسته صورت گرفت. ملیشهها بیشتر از ۱۰ مرد را گرفتار و به قرارگاه شان، که به کمک امریکاییها ساخته شدهاست، بردند.
آقای احد یکی از افراد دستگیرشده بود. هرچند وی اصرار میورزد که او و دیگران هیچ کاری با بمگذاری کنار جاده نداشتند. بیگناهی این افراد را قومندان امنیه به نام محمد هاشم تایید نموده و آنان را منحیث مزدورکاران روزمزد و دهقان توصیف میکند. در قرارگاه، آنان با زنجیر موترسایکل مورد لت و کوب قرار گرفتند.
آقای احد میگوید که افراد رحیمالله یگانه راهی که از آنان نجات یابند را اینگونه ذکر کرد: «از هر کدام ما خواستند که با توجه به اینکه چه کسی هستیم از ۵۰۰۰۰ یا ۱۰۰۰۰ روپیه بپردازیم.»