شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد

شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد

بنابر گزارش «دیده‌بان حقوق بشر» که دو سال قبل انتشار یافت، یک چهارم کودکان و نوجوانان افغانستان نان‌آور خانواده خود اند. یکی از کارهایی که آنان از طریق آن امرار معاش می‌نمایند جمعآوری زباله‌هاست. آنان از بام تا شام در زباله‌دانی‌ها سرگردان اند تا کاغذ، پلاستیک، آهن، المونیم و مواد غذایی را از هم جدا کنند و با فروش‌ آن‌ها لقمه نانی به دست آرند.

شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
یکی از بی‌جاشدگان در کمپ چهارراهی قمبر شهر کابل

خواستیم یک روز را با کودکان زباله‌گرد بگذارنیم و از زندگی دردناک آنان بنویسیم. عده‌ای از آنان فرزندان شهیدان و معلولان جنگ‌های تنظیمی کابل اند؛ تعدادی هم از شر بمباران امریکایی‌ها از کندز و هلمند و دیگر نقاط ناامن کشور فراری شده که در کمپ‌های بیجاشدگان کابل زیر خیمه‌ها به‌سر می‌برند؛ دیگران را هم فقر و بی‌کاری و پیدا کردن توشه به کابل کشانیده است. شمار زیادی از اینان جای بودوباش ندارند و در همان ساحه‌ی زباله‌ها شب را نیز سپری می‌کنند. این وضع آنان را در معرض انواع بیماری‌های جلدی، ایدز، اسهال خونی، سل، فلج اطفال و خمیدگی ستون‌فقرات قرار داده است.

شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
کودک زباله‌گرد

بعد از ملاقات چند کودک در زباله‌ها، به خیمه‌های آنان در منطقه پروان ۲ و کمپ بیجاشدگان واقع در چهاراهی قمبر رفته و از نزدیک با خانواده‌های شان صحبت کردیم.

شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
کودک زباله‌گرد

خیمه‌نشینان منطقه پروان ۲ شهر کابل به گونه‌ی اسفبار شب و روز را سپری می‌کنند. با گذر از کنار این خیمه‌ها و دیدن حال و روز آنان در کنار بلندمنزل‌های جنایتکاران و زورمندان دل هر انسان به درد می‌آید. خیمه‌نشینان برای ما گفتند که به تعداد ۲۹ فامیل در این ساحه‌ کوچک زیر خیمه‌ها مسکن گزیده‌اند.

روگل مادر ۹ فرزند است، سه پسرش مصروف جمعآوری و فروش قوطی‌های خالی نوشابه اند. آنان برای پیشبرد زندگی روزانه ۵۰ الی ۱۰۰ افغانی عاید از این درک بدست می‌آروند.

شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
روگل

روگل می‌گوید:

«از چاریکار ولایت پروان استیم. چندین سال را در هده مزار زیر خیمه‌ها سپری کردیم و یک سال می‌شود که اینجا آمدیم. شوهرم نعیم ۴۸ سال عمر دارد از یک پا معلول است؛ در زمان و جنگ‌های تنظیمی در اثر بمباران طیاره یک پای خود را از دست داد. حال او بیچاره هم به‌خاطر گرم کردن خیمه ما در زمستان همراه بچه‌هایم می‌رود، چوب جمعآوری می‌کند، ما توان خرید چوب زمستان را نداریم.

خیمه را خود تان می‌بینید هیچ چیز نداریم، نه کمپل و نه دوشک که در هوای سرد استفاده کنیم. فقط یک کمپل دارم این هم کمک شده. خودم زچه استم و کودکم چهارده روزه است. از سردی هوا خودم و طفلم هردو مریض استیم.»

شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
خیمه‌نشینان منطقه پروان ۲ شهر کابل

فهیم پسر بزرگ روگل که ازدواج کرده و صاحب دو فرزند است نیز روزمره در مارکیت پروان ۲ با کراچی‌رانی و انتقال کارتن، بوجی‌های مواد خوراکه و یا هم ترکاری مزد اندکی به دست می‌آورد که با هزار جنجال فقط قادر است قوت لایموت فامیل خود را تهیه کند. روگل می‌گوید که ترس از این دارد مبادا طفل و یا نواسه‌هایش مریض شوند، چون پولی ندارند که صرف تداوی آنان کنند.

فقیرآغا، پسر دیگر روگل است. در لحظه ورود مان به خیمه‌ی شان نظرم به او افتاد که فشار کار در چهره خسته‌‌‌اش نمایان بود. درشتی دست‌ها و ترکیدگی و زخم‌ پاهایش بازگوکننده‌ی آن بود که چقدر کوچه‌های شهر را در سرما و گرما برای به‌دست‌آوردن زباله‌ها زیر و رو نموده و سالها برای برداشتن چیزی از زمین کمر خم کرده است. با آن که ۱۵ سال دارد، اما فقر و کار طاقت‌فرسا او را به حدی درمانده ساخته که وقتی جویای حال وی شدم، فقط با چشمان پراشک به پایین نگاه می‌کرد. من هم چیزی بیشتر گفته نتوانستم.

یکی از همسایه‌ها برای ما گفت:

«سال قبل خسر روگل فوت کرد. حتا پول کفن و دفن هم نبود، مردم کمک کردند تا فقط کفن بگیریم و او را دفن کردیم.»

شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
کمپ بیجاشدگان در چهاراهی قمبر شهر کابل

در کمپ بیجاشدگان در چهاراهی قمبر شهر کابل به تعداد ۷۵ خیمه است. بیشتر هموطنان ما از هلمند، کندز و دیگر مناطق ناامن کشور به این جا پناه آورده‌اند. دولت فاسد ع و غ میلیون‌ها دالر را از مراجع بین‌المللی کمک می‌گیرد ولی این پول‌ها حیف و میل خاینان حاکم در دولت شده و کوچکترین تغییری در زندگی این بخت‌برگشتگان نیآورده است. در‌عین‌حال، بازار تجارت انجیو‌ها نیز پررونق است اما اکثر پروژه‌های آنان مصداق کلوخ در آب ماندن و رد شدن است.

شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
مراد ۶۹ ساله که در این کمپ زندگی می‌کند

مراد ۶۹ ساله که در این کمپ زندگی می‌کند، از خاگینه ولایت کندز می‌باشد. وی را فقر و بی‌کاری نه، بلکه جنگ طالبان و بمباران امریکایی‌ها به کابل متواری کرده است. این مردم پیر خاطرات دردناکی از جنگ‌های کندز دارد.

مراد از یک شب وحشتناک می‌گوید:

«ساعت ۹ شب بود که طیاره‌های بدون سرنشین امریکایی‌ها آمده و زیر نام این که طالبان را از بین می‌بریم، منطقه ما را بمباران کردند، درحالی‌که همه‌ی ما مردم عادی و غریبکار بودیم نه طالب. در آن شب یک برادر، دو خواهر و یک خواهرزاده‌ام را از دست دادم. خودم نیز زخمی شدم. سه سال است که با خواهرم که تکلیف روانی دارد زندگی می‌کنم. با جمعآوری پلاستیک و فروش آن روزانه ۳۰ یا ۴۰ افغانی کمایی کرده و شب را به روز و روز را به شب می‌رسانیم. دو روز است که کار نتوانستم، در این دو روز فقط آب جوش و نان خشک می‌خوریم و بس. در زمستان با برف و باران سقف خانه چکک می‌کند. این است زندگی ما! دیگر چه بگویم؟»

شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
مراد در کنار سرپناه‌اش
شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
سرپناه مراد و خواهرش

حقداد، پسر ۱۸ ساله‌ خانواده‌ی چهارنفره خود است. هفت سال می‌شود که با جمعآوری پلاستیک از میان زباله‌ها و فروش آن در پیشبرد مصارف خانه با پدر خود همکاری می‌کند. ده سال است که از کندز به کابل آمده و در این کمپ، خیمه‌نشین شده‌اند. برینا خواهر حقداد، کودکی که باید در این سن به مکتب رفته و با قلم و کتابچه سرگرم می‌بود، اما در بین خیمه‌ها با کودکان دیگر سرگردان است. بدن نحیف و چشمان معصوم آنان در این زمان آنچه را که تجربه می‌کند جز فقر، گرسنگی، مریضی، سرما، توهین و تحقیر، چیز دیگری نمی‌باشد.

شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
خواهر کوچک حقداد
شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
آشپزخانه فامیل حقداد
شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
محل خواب فامیل حقداد
شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
محله‌ی زندگی حقداد و دیگر بی‌جاشدگان

ساگر پسرک دیگر زباله‌گرد است که در این کمپ زندگی کرده و کمتر از ۱۱ سال دارد. پدرش فوت کرده و او حالا مجبور است تا مسوولیت تمام خانواده را بر شانه‌های نحیف‌اش حمل کند.

شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
ساگر

در میان این زباله‌گردها، حمیدالله باشنده جاغوری است که نه خیمه دارد و نه فامیل. او جهت پیدا کردن کار و نان به کابل آمده بود، لیکن در کابل نه تنها کار درست پیدا نتوانست بلکه گرسنگی و نبود سرپناه به اندازه‌ا‌ی او را در خود پیچانده که سال‌هاست خبری از خانواده‌ی خود ندارد. به مشکل با جمعآوری زباله‌ها و فروش آن موفق می‌شود روز بگذراند. شب‌ها زیر پل، کنار سرک و یا هم کنار دریا پیش معتادان می‌خوابد. این وضعیت، حمیدالله را همسان هزاران نوجوان دیگر کشور به‌طرف اعتیاد کشانیده است.

شرح روزگار پرمشقت چند زباله‌گرد
حمیدالله

زندگی حمیدالله، فهیم، فقیرآغا، مراد، حقداد و ساگر فقط نشانه کوچکی است که می‌توان از آن به واقعیت زندگی هزاران طفل و جوان و مسنی که مشغول زباله‌گردی اند، پی برد.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 291 نفر