کندز: شکنجهگاه ستمدیدگان، عشرتکده ستمپیشگان
- رده: گزارشها
- نویسنده: آذر
- منتشر شده در سه شنبه، 25 میزان 1396
وقتی چند سال قبل از هلمند نام برده میشد موهای بدنم راست میشد؛ در ذهنم تصویری از جنگ، کشتار، سربریدن، تن دریدن، موادمخدر و... ترسیم میگشت و حالا خود در گردباد شهر جهنمی گیر ماندهام که نامش «کندز» است. حداقل چند سال قبل شهری بود پر جنب و جوش و به قول عام شهر روزی و کار.
اشرف غنی طی سخنرانیای به تاریخ ۲۸ حوت ۱۳۹۲ در کارزار انتخاباتیاش به مردم کندز وعدههای چرب و گرم داده از جمله گفت: «کندز را محور ترانزيت بينالمللی میسازيم». اما او عملا کندز را «محور» تروریزم بینالمللی ساخته به کشتارگاه مردمش مبدل کرد. دیگر برای همگان روشن گشته است که امریکا و ناتو کندز و در مجموع شمال را قصدا بدامن ساخته تروریستها را به آنجا انتقال داده تجهیز میکنند تا موج بدامنی را به داخل آسیای مرکزی و روسیه وسعت بخشند.
از دیری گروههای مزدور و داعشیفکر چون جماعت تبلیغ، حزبالتحریر، جمعیت اصلاح، اشرفالمدارس و دهها پاده عقبگرای دیگر زمینه را برای گسترش فعالیتهای درندگان و وحشیان انسانستیز مهیا نموده بود تا این که روز ٦ میزان ١٣٩٤ شاهد هجوم خیل جانوران انساننما بر شهر بودیم که از هیچ رذالتی در حق مردم کندز پا پس نکشیدند؛ از قتل گرفته تا غارت و از تجاوز گرفته تا تحقیر را در حق مردم بیدفاع این شهر روا داشتند؛ چند صدهزار نفر به ولایات و مرکز آواره شدند. تعدادی هم از سر بیکسی پشت دروازههای پارلمان مملو از ستمپیشگان صف بستند و خواست رسیدگی به فاجعه شهر شان را نمودند اما بیخبر بودند که این کار شان سبب زایش گاوهای شیری برای وکلای کندز همچون فاطمه عزیز، انجنیر کمال و چند کلاهبردار دیگر میگردد.
کندز توسط فرد مرتجع، انسانستیز و ضد زن به نام اسد عمرخیل رهبری میشود. عمرخیل از ابتدای ورودش به عنوان والی یک حلقه قومی و تنبل را با ترکیبی از پسران منفور خودش ترتیب داده و این گروه اراذل را در اجرای هرکاری درونولایتی دست باز دارند، از تقرر ماموران تا به جیب زدن کمکها برای آوارگان و معامله با جنایتکاران.
عمرخیل هنگام سقوط کندز بیشرمانه قتلعام هموطنان ما را با بر زبان راند جملات احمقانه توجیه کرد: «افرادی که در کندز کشته میشوند به فرمان الله است، اگر در صندوقهای آهنی هم باشند میمیرند.» این در حالی بود که توزیع پول از جانب وی به خانوادههای طالبان در رسانهها فاش شد، اما فردی با این پلیدی تا کنون مورد بازخواست قرارنگرفته به وظیفه ادامه میدهد.
جنایتکاران بنیادگرا و خاین، حکام فاسد و خیانتپیشه و سیاستهای امپریالیستی امریکا مسبب همه نابسامانیهای موجود در این شهر اند. کندز در عرصههای گوناگون زخم بر تن دارد که چند مورد را برمیشمارم:
١- تهدیدات امنیتی به میزان بالایی رسیده که حتا منجر به دو سقوط پیهم این شهر گردید. گذشته از آن ترور افراد یکی از موارد نگرانکننده است که در چند ماه اول سال جاری افزایش یافت و الی اکنون تقریبا ١٥ تن در حومه شهر و حتا در صد متری دفتر والی در روز روشن گلولهباران شدهاند ولی آب از آب تکان نخورده است. بگذریم از این که در ٤ یا ٥ کیلومتری شهر طالبان حضور فعال داشته و عرعر امارت شان به گوش میرسد.
٢- فرار سرمایه از کندز بحثی دیگریست. بعد از سقوط در ٦ میزان سال ١٣٩٤ کار ساخت و ساز مالکیتهای خصوصی و انکشاف ادارات دولتی کاملا متوقف گردیده و ساختمانهای نیمهکار در هر گوشه این شهر به چشم میخورند که اکثرا محل امن برای تجمع معتادان میباشند.
٣- در کندز هیچ نهاد عدالتخواهی وجود ندارد. حرفی از دادخواهی و آزادی به خودی خود جرم پنداشته میشود. این شهر در دو قطبی (وحشیان طالب و جانیان حکومتی) کامل قرار گرفته و اگر خلاف میل هر کدام از گروههای یاد شده حرفی به زبان آوری دیگر زنده نخواهی بود. شعر و شاعری و آزادگی همه در بند اند.
٤- به وضعیت اسفبار معارف باید گریست. به اساس گزارشهای یکی از رادیوهای محلی در کندز ٥٠٠٠ شاگرد تنها در سال ١٣٩٥ به سایر ولایات سه پارچه بردند که خود ناامنی، بیباوری و کاهش نفوس در این ولایت را نشان میدهد.
مکاتب و آمریتهای معارف در ولسوالیها و اطراف شهر توسط طالبان تفتیش میگردند. اگر معلم و یا کارمندان خدماتیای به وظیفهاش حاضر نگردد معاشاش به بودجه سگجنگیهای طالبان اضافه میشود.
در هر مکتبی نماینده این وحشیصفتان حضور دارد اگر غیابت کارمندان معارف الی سه روز باشد از بست منفک و در عوض سگهای وفادار خویش را استخدام میکنند. هیچ دختری حق رفتن به مکتب را ندارد و حتا در بعضی ساحات زیر کنترول طالبان اگر دختری در پروسه کانکور شرکت کند ٥٠٠٠٠ افغانی جریمه شده و با تحقیر و لت و کوب مواجه خواهد شد.
با وجود افراد تاریکاندیشی چون داکتر محبالله استاد دیپارتمنت «ثقافت اسلامی» که مخالف حضور و تحصیل دختران است، پوهنتون نیز در وضعیت ابتر است. حتا بعضی صنفهای درسی را با دیوار جدا کردهاند تا خود و جمعی از محصلان زنستیزی مثل خودش به حضور خانمها چشم ببندند.
خلیل مولویزاده استاد دیپارتمنت فزیک، آدم پستی که لحظهای حتا هنگام تدریس سگرت از لبش دور نیست، دختران را مجبور به پوشش کامل سیاه داعشی مینماید. همچنان هیچ دختری نباید در صنف وی الی چند سمستر مجرد بماند در غیر آن این آقا یا چانس میدهد یا محروم تحصیل میکند و حتا دختران را تا سرحد بستن عقد با پسران همصنفی شان مجبور میگرداند.
بر علاوه این بیدادگریها، بیخردان دیگری چون نظام نیکزاد مرتجع (تاجیک) و خالد خاورین (پشتون) استادان پوهنځی حقوق، آشکارا و با بیشرمی تمام موارد بیارزش تبعیض نژادی و زبانی را دامن زده و محصلان را به گروهها و اقوام مختلف تقسیم و هر یکی به دیگری میتازد. مثلا در امتحان نهایی سمستر بهاری ١٣٩٦ تعداد محصلان تاجیک توسط خالد خاورین و محصلان پشتون توسط نظام نیکزاد چانس داده شدند که تقصیر شان فقط و فقط تبار شان بود و موارد دیگری از این دست.
در کل میتوان گفت در کندز از امنیت تا اقتصاد و آموزش و از شعر و شاعری تا آزادگی همه و همه بوی مردگی میدهند که فاجعه بزرگیست برای آینده این ولایت.
هموطنان درددیده با شرف کندزی ما خیلی داغدار اند و فقط به امید بیداری خرد و آگاهی در سراسر کشور ویران و بنیادگرازدهی مان شب و روز را میگذرانند.