«جاسوسان باافتخار» یا جانیان وطنفروش؟

Proudly Spies or Criminal 
Traitors

امرالله صالح از شورای نظاری‌های سرشناس که در دوران حکومت کرزی بین سال‌های ۲۰۰۴ الی ۲۰۱۰ ریاست امنیت را به عهده داشت، در این اواخر در روزنامه «هشت صبح» سلسله مقالاتی را زیر عنوان «جاسوسان باافتخار» به نشر می‌رساند. در این مقالات که شمار آن‌ها تا کنون به سیزده رسیده، صالح تلاش نموده تا حوادث بعد از کودتای هفت ثور و نقش دستگاه‌های استخباراتی کشور را در آن‌ها به تصویر بکشد.

نه‌تنها در افغانستان، بلکه در اکثر کشورهایی که در آن‌ها رژیم‌های ضدمردمی و مستبد روی‌کار اند، جاسوسان دولت و در کل دستگاه‌های استخباراتی آن مورد تنفر مردم بوده، نام به‌غایت بدی دارند. موساد اسراییل، سی‌آی‌ای امریکا، آی‌اس‌آی پاکستان، کی‌جی‌بی شوروی، واواک ایران، ام‌آی‌شش انگلستان، گشتاپوی آلمان هیتلری و... همه به‌مثابه دستگاه‌های وحشت‌آفرین نماد بربریت و ضدیت با انسانیت اند چون تاریخچه تمامی اینان مملوست از خون و جنایت و وحشیگری.

در کشوری که حکومت فاسد، پوشالی و متشکل از آدمکشان و ستمگران برآن حاکمیت داشته باشد، خواهی نخواهی مجموع نهادهای امنیتی، فرهنگی، اقتصادی و... آن نیز ناممکن است عاری از گندیدگی بوده، «ملی» و در خدمت ستمدیدگان و مردم مظلوم باشند.

در افغانستان ما همیشه جواسیس در ذهن مردم عناصر معامله‌گر، سگان حاکمان و منفور بوده‌اند. اگر به روشنفکری اتهام جاسوسی زده می‌شد، این گویی به منزله مرگ شخصیتی او بود. اما طی چهارده سال حاکمیت دولت مزدور امریکا که افغانستان لانه استخبارات تمامی سازمان‌های بدنام جاسوسی جهان شد، دالر در کشور حاکمیت یافت و در تبلیغات وسیع و مسموم‌کننده رسانه‌ای، امریکا به منزله فرشته‌ نجات مردم افغانستان رنگ‌آمیزی شد، با لشکری از عناصر خودفروخته و بخصوص روشنفکران زبون مواجهیم که جاسوسی را افتخار شمرده، شخصا با احساس غرور تعلقات استخباراتی شان را به رخ دیگران می‌کشند. شاید در هیچ‌ کشوری سابقه نداشته باشد که رییس‌جمهور آن رسما از دریافت بوجی‌های دالر از سی‌آی‌ای، ام‌آی‌شش و واواک تشکر کرده، آن را «بسیار مفید» خوانده و بر ادامه آن تاکید ورزد.

من سلسه مقالات «جاسوسان باافتخار» امرالله صالح را تلاشی به ادامه آنچه در بالا تذکر دادم، می‌دانم تا در ذهن مردم طوری تداعی شود که جاسوسی کسب «باافتخار» است و در کشوری که بیش از چهل دستگاه‌ استخباراتی جهان مشغول جاسوس‌پروری و استخدام افغان‌ها اند، هیچ‌کسی باید این زمینه‌های طلایی را از دست نداده، هم دالر و هم «افتخار» نصیب شود!

در دنیای کنونی که منافع ملی تقریبا تمامی کشورها منحصر به منافع اقلیت محدودی از حاکمان سیاسی و اقتصادی شده‌است، دستگاه استخباراتی و کارمندان آن هم در کل آگاهانه یا غیرآگاهانه در خدمت اقلیت حاکمان قدرت برعلیه اکثریت توده‌های مردم قرار می‌گیرند. این داستان در کشورهای فقیر جهان سوم که معمولا دولت‌های آن‌ها مستقیم و یا غیرمستقیم وابسته به قدرت‌های بزرگ جهانی اند، شکل دیگری به خود گرفته؛ دولت‌ها و ساز و برگ‌های آن از جمله دستگاه جاسوسی فقط و فقط در جهت منافع استعماری قدرت‌های بزرگ عمل می‌کنند و به‌خاطر رسیدن به اهداف شان، از هیچ‌گونه جنایت و ددمنشی در برابر مردم و نیروهای روشنفکر این ملت‌ها ابا نمی‌ورزند. در کشورهای پیشرفته و به‌اصطلاح دموکرات مانند امریکا و انگلستان نیز مردم به این نکته واقف شده‌اند که نهادهای جاسوسی کشور شان زیر نام «منافع ملی»‌، «امنیت ملی»‌، «تهدید تروریزم» و ده‌ها دروغ دیگر، می‌خواهند از حریم خصوصی زندگی شان تا فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی آنان را تحت کنترول داشته، حرکت‌های عدالتخواهانه آنان را سد شوند.

در کشوری که حکومت فاسد، پوشالی و متشکل از آدمکشان و ستمگران برآن حاکمیت داشته باشد، خواهی نخواهی مجموع نهادهای امنیتی، فرهنگی، اقتصادی و... آن نیز ناممکن است عاری از گندیدگی بوده، «ملی» و در خدمت ستمدیدگان و مردم مظلوم باشند. بخصوص بر دستگاه استخبارات در همان کشوری توجه بیشتر و خاص صورت می‌گیرد که دولتش از مردم ترس داشته بخواهد با سرنیزه آنان را رام نماید. البته حساب رده‌های پایینی استخبارات که معمولا از «غم نان»، بی‌کاری و یا هم ناآگاهی به این اداره می‌پیوندند، با سران آن جداست.

در افغانستان هم مردم از زمانی که با نام جاسوس آشنا شده و اعمال آنان را شاهد بوده اند، می‌دانند که جاسوسان عمدتا افرادی اند که در جبهه مقابل آنان و در خدمت دولت‌های فاسد و مستبد قرار دارند. هنوز تعداد زیادی از هموطنان سالخورده ما وحشت و بربریت پولیس مخفی «ضبط و احوالات» دوران نادرشاه و هاشم خان را به یاد دارند، که تا دوران استبداد داوود خان ادامه داشت. این وضعیت بعد از کودتای هفت ثور و روی قدرت‌شدن وطنفروشان خلقی و پرچمی رنگ دیگری به خود گرفت؛ تا کنون هم نام‌های «اگسا»، «کام» و «خاد» رعشه بر اندام آنانی می‌اندازد که تجربه تلخ زندگی در زیر حاکمیت این دستگاه‌های خون و خیانت را داشته‌اند.

و اما امرالله صالح در این نوشته‌ها خواسته تا خلاف این معمول به جاسوسان چهره‌ی انسانی، «خادم»، «وطندوست»‌ و «باافتخار»، دهد. وی که به‌شدت زیر تاثیر سریال‌های جنایی مثل «وادی گرگ»ها است، می‌نویسد:

«دنیای جاسوسی فقط یک کاریکاتور مشهور دارد. تصویری از دو انسان هم‌قهواره، هم‌لباس، هم‌قد و یک‌رنگ. یکی شخصیتی با تمکین و مرموز است که مملو از اعتمادبه‌نفس و باور است. شخص دوم با همان قبا و قیافه، متبسم، سبک، بی‌اعتماد به خود و آماده به معامله. آن خریدار است و این فروشنده. هر کارمند و جاسوس که توانست به‌خاطر وطنش طرف دیگر را وادار به معامله و فروش سازد، موفق است. قهرمان است. اگر وادار به فروش شد، خاین است و میان‌تهی.»

جاسوسان در دنیایی واقعی و در اذهان مردم اینگونه نیستند؛ ماهیت مخصوصا رده‌های بالایی این دستگاه‌های جاسوسی تقریبا تمامی شان یکی است، همه معامله‌گر و خودفروخته اند و آنانی که به ظاهر «باتمکین» و «قهرمان» می‌نمایند، در واقعیت و نهایت در خدمت مشتی از اربابان قدرت قرار دارند. جاسوسان سی‌ای‌آی، آی‌اس‌‌آی، ام‌ای‌شش، کی‌جی‌بی، موساد، واواک، خاد، ساواک، میت، گشتاپو و ده‌ها دم و دستگاه جاسوسی مخوف دیگر در طول تاریخ هیچ‌گاهی به‌خاطر وطن شان و مخصوصا منافع والای انسانی «وارد معامله» نشده‌اند، اینان فقط در جهت منافع یک نظام سر تا پا غرق در جنایت «وارد معامله» شده و می‌شوند. این دستگاه‌ها قبل از هر کسی دیگر زندگی را بر مردم وطن خود سخت ساخته و آنان را مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار داده‌اند.

Protest for edward snowden
در دفاع از افشاگری‌های ادوارد اسنودن و برادلی مننگ گردهمایی‌های گسترده‌ای در جهان برگزار گردید.
شهامت ادوارد اسنودن و بزرگترین رسوایی اطلاعاتی دولت امریکا
برادلی مننگ: «نمی‌خواستم بخشی از ماشین کشتار و جنایت دولت امریکا باشم»

در کشورهای دیگر وقتی یک جاسوس مخصوصا از مقامات بلندپایه‌ی دستگاه استخباراتی که اکثرا اطلاع نادر را در اختیار دارد، لب می‌کشاید و تجارب خود را می‌نویسد کوشش می‌کند تا پرده از آن رده جنایات بردارد که توسط حاکمان قدرت به‌وسیله دستگاه جاسوسی انجام شده‌است. شاید فقط همین کار جزو افتخارات زندگی بعضی از جاسوسان باشد، باوجودی‌که یک زمانی در خدمت آن دستگاه بوده‌اند، اما با روشنگری و افشای جنایت، دین خود را در برابر صدها هزار انسانی که قربانی دسیسه‌ها و اعمال جاسوسی بوده‌اند، ادا نموده که ما ادوارد اسنودن را به‌مثابه تازه‌ترین نمونه یک «جاسوس» شرافتمند و باافتخار برابر خود داریم.

باوجودی‌که مرالله صالح برای بیشتر از شش سال ریاست مهمترین نهاد جاسوسی کشور را داشت و به یقین که اسناد فراوان از دوره‌های مختلف را در اختیار داشته‌است، لیکن هیچ نکته و مورد را در سلسله مقالات «جاسوسان باافتخار»‌ وی نمی‌شود دریافت که گوشه‌ای ولو کوچک از افشاگری از اعمال ضدانسانی دستگاه جاسوسی داشته باشد. از همه مهمترباوجودی‌که وی هیچ‌چیزی درمورد جزییات و چگونگی دستگیری، شکنجه، سر به نیست کردن‌ها و زنده به گور کردن‌های رژیم دست‌نشانده روس‌ها که مستقیم زیر نظر «اگسا»، «کام» و «خاد» صورت می‌گرفتباوجودی‌که در معرض دید خواننده قرار نمی‌دهد. هنوز صدها خانواده از سرنوشت عزیزان و جگرگوشه‌های خود که توسط «اگسا»، «کام» و «خاد» دستگیر شده بودند، اطلاعی ندارند. امرالله صالح اگر ذره‌ی از وجدان می‌داشت و دم خودش به دستگاه جاسوسی به مراتب خطرناکتر مثل سی‌آی‌ای بسته نمی‌بود، و از همه مهمتر ارتباط تنظیمی نمی‌داشت، حتما به‌جای موشکافی‌های «بی‌طرفانه» و «دید از بالا» به نکاتی اشاره می‌داشت که ماهیت رژیم دست‌نشانده وطنفروش خلق و پرچم را بیشتر افشا می‌کرد؛ از زد و بندهای کی‌جی‌بی با نوکران خلق و پرچم‌اش که تاکنون افشا نشده، می‌گفت؛ سیاست‌ها و برنامه‌های کی‌‌جی‌بی و سی‌آی‌‌ای را در منطقه بازگو می‌کرد.

در تمام نوشته، امرالله صالح کودتای ننگین هفت ثور را که امروز دیگر خود خلقی‌ها و پرچمی‌ها هم از «انقلاب»‌‌گفتن آن شرم می‌کنند، انقلاب خطاب می‌کند. وی با گفتن این عبارت «سرکوب حس تنظیمی و جناحی‌ام» در بسا موارد به تعریف و تمجید از کار رهبران رژیم دست‌نشانده مخصوصا جناح پرچم پرداخته‌است. مثلا درمورد شاه شجاع ثانی (ببرک کارمل) چنین می‌نویسد:

«... او یک رهبر تصادفی و اماتور نبود. در دهه دموکراسی یعنی ۱۹۶۴ الی ۱۹۷۳ او یکی از چهره‌های فعال جریان چپ افغانستان بود که به نمایندگی از حوزه کابل به پارلمان راه یافته بود.... بلند رفتن او در پله‌های رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان به یقین نشان‌دهنده استعداد و توانایی او در رهبری و فصاحت در سخنرانی را نشان می‌دهد....»

این کلمات را شخصیت تنظیمی امرالله صالح در حالی بیان می‌دارد که خود روس‌ها و آنعده کارمندان کی‌جی‌بی که با کارمل از نزدیک کار می‌کردند، چنین باور ندارند. واسیلی متروخین از جاسوسان ارشد کی‌جی‌بی که مسوول آرشیو ریاست عمومی اول کی‌جی‌بی بود، در کتاب خاطرات خود به نام «کی‌جی‌بی در افغانستان» چنین می‌نگارد:

«آن‌ها [کی‌جی‌بی] کارمل را نیز فردی تنبل و بی‌کاره می‌دانستند که ساعت ٩ صبح از بستر برمی‌خاست و در کارخود هم سخت‌کوش نبود. کارمل تا حدی مانند تره‌کی بود. وزیران را در انتظار نگه می‌داشت... کارمل انسان دو دل و فاقد اعتماد به نفس بود و این خصیصه‌اش در تذبذب آشکار و سلوک و برخورد شـُل و بی‌حالش با سایرین و آسان زیر تأثیر دیگران قرار گرفتن بازتاب می‌یافت ولی خودش خود را یکی از شخصیت‌های بزرگ جهانی و پر‌اهمیت‌تر از فیدل کاستروی کیوبا می‌دانست.»

صالح داکتر نجیب جلاد «خاد» را اینگونه مورد تمجید قرار می‌دهد:

«گذشته از این‌که دیدگاه و باورهای سیاسی داکتر نجیب‌الله چه بود، او در ریاست خاد از خود کفایت و ابتکار بلند نشان داد.... در دوره ریاست داکتر نجیب‌الله، خاد به یکی از ارگان‌های قوی و محوری قوای مسلح افغانستان تبدیل شد.»

Protest for 5000 Victims
۷ میزان ۱۳۹۲: راهپیمایی «حزب همبستگی افغانستان» در گرامیداشت از قربانیان سه دهه جنگ و بخصوص آن جانباختگان آزادیخواهی که توسط «اگسا» بی‌رحمانه در سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ به قتل رسیده بودند و نام شان در «لیست مرگ» منتشر شد.

بلی آقای صالح، او واقعا در شکنجه و کشتن و زنده ‌به گور کردن زندانیان سیاسی از خود «کفایت و ابتکار بلند نشان داد». ثانیا منتهای سفاهت است که رشد خاد را نتیجه کار نجیب و نظایریش بدانیم چون دیگر کودکان افغانستان نیز می‌دانند که «خاد» دولت پوشالی روس در واقع شاخه‌ای از کی‌جی‌بی بود که توسط کارشناسان روسی در پس پرده اداره می‌شد.

اما چرا صالح این حقیقت روشن را می‌کوشد، زیر زده حتا کارنامه سراسر ننگین و پرخون استخبارات روسی را می‌ستاید؟ اکثرا به این باور اند که شورای نظار و شخص مسعود و نزدیکانش روابط و تفاهم‌نامه‌هایی با روس‌ها، کی‌جی‌بی و مخصوصا جناح پرچم رژیم دست‌نشانده داشتند که به همین دلیل محمود بریالی، نبی عظیمی، علومی، آصف دلاور، فرید مزدک و دیگر سرکردگان میهنفروشان پروسه صلح ملل متحد را عقیم گذاشته، دولت را به مسعود و باند دزدان شورای نظاری‌اش سپردند که در نتیجه در کابل فاجعه به وقوع پیوست. اظهارات بالای امرالله صالح این ادعا را تا اندازه‌ای به یقین نزدیک می‌سازد، با این که وی درس‌های استخباراتی و جاسوسی را در امریکا و زیر نظر سی‌‌ای‌‌آی فرا گرفته، اما در این سلسله نوشته‌ها با حسن‌نظر زیاد از کارکرد دوستان پرچمی خود یاد می‌کند.

یکی از بدبختی‌های ملت ما این است که جاسوسان شش‌قاطه خاین، وطنفروش و خودفروخته بر سرنوشت آنان حاکم بوده‌اند. اتفاقا جاسوسان افغانی چه از جنس خلقی و پرچمی آن و چه از جنس تنظیمی آن خیلی ارزان و بی‌قیمت حاضر اند خود را به هر دم و دستگاهی بفروشند. خلقی‌ها و پرچمی‌ها اگر دیروز دست بالا نوکران «همسایه بزرگ شمالی» شان بودند، امروز با بی‌شرمی تمام به پای امریکا افتاده‌اند. سران تنظیمی هم از اول تا به حال جیره‌خوار پدران خود در آی‌‌اس‌‌آی و سی‌آی‌ای بوده‌اند و هم در زد و بند با کی‌جی‌بی قرار داشته‌اند.

امرالله صالح از جزییات زد و بند های خاینانه بیشترین معلومات را داراست، اما بر آنان پرده افکنده، فقط زمانی که منافع شخصی و گروهی خودش مطرح باشد گوشه‌هایی از آن را به رخ می‌کشد. مثلا به تاریخ ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۳ در یک جنگ زرگری با محقق نوشت: «جناب استاد محقق.... من مانند شما تلویزیونی که مصارف آنتن‌هایش را یک سازمان استخباراتی و معاش مامورین‌اش را سازمان استخباراتی دیگر بدهد ندارم....»

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 627 نفر