دهقانان، مصیبتزدهترین طبقهای که بار جنگ را بر دوش میکشند
- رده: مقالات
- نویسنده: قباد
- منتشر شده در سه شنبه، 24 میزان 1397
ماشین جنگ امریکا و متحدانش در کشور ما برای فعال ماندن به جمعیت وسیع بیکار و خانهخراب نیاز دارد تا با جذب در گروههای تروریستی، باندهای مواد مخدر و نیروهای نظامی دولت، منبع تغذیه انسانیاش سهل و ارزان فراهم شده حضور نظامی شان را طولانی سازند. به این دلیل سیاستهای اقتصادی یکونیمدهه گذشته را طوری عیار نمودند که اقتصاد طبیعی زراعتی و دهقانی کشور نابود و جمعیت دهات جبرا به سمت بیکاری، فقر، فرار، کشت خشخاش، جهالت بنیادگرایی و... سوق داده شوند.
«اقتصاد بازار» با نوع بشدت مافیایی آن از سوی اشغالگران با هدف جلوگیری از رشد صنایع داخلی تحمیل گردید که ضمن تبدیل افغانستان به کشور مصرفی، وابسته و بهشت فروش کالاهای بنجل کشورهای همسایه، پروسه عمیقساختن فاصله میان غنی و فقیر را نیز چند برابر سرعت بخشید. در این میان دهاقین فقیر مهلکترین ضربه را متحمل شده بدتر از دوره پوشالیان و خرمستی خون و جنایت تنظیمی و طالبی طعمه فجایع رنگارنگ گردیدند. این ارتش بیکاران به مثابه هیزم سوخت در تنور جنگ جاری استفاده میشوند و آنچنان در «غم نان و امنیت» سرگردان گشته اند که از خیزش توفانزای شان علیه اشغال و جنایت و فساد و بیعدالتی استخوانسوز تا هنوز خبری نیست.
من بطور نمونه وضع زندگی دهقانان کندز را شرح میدهم که چنان اسفناک است که دیدن محرومیتها و شنیدن سرگذشت مملو از رنجهای توانفرسای شان قلب انسان را به درد میآورد. آنان زیر چکمههای خونین اشغالگران و دولت پوشالی از یک سو و وحوش جهادی، طالبی، داعشی و اربکی از سوی دیگر، گرفتار انواع بدبختیها بوده در کنار فقر و گرسنگی مطلق، خشکسالی و بیحاصلی زمینها، بار اصلی جنگ و تلفات ملکی را نیز بدوش کشیده فاجعهبارترین ضربات جانی و مالی را متحمل میگردند.
عبدالرحمان (نام مستعار) سیساله، دهقان نادار از قریه غروقشلاق چهاردره که یاس و ناامیدی از سر و رویش میبارید و کارهای شاق و محرومیتهای وحشتناک وی را بسیار بزرگتر از سن واقعیاش نشان میداد، در باره آواره شدنش در اثر «عملیات» دولت گفت:
«هم دولت و هم طالب هردو ظالم هستند. هردو پروای جان و مال مردم را ندارند. به هردو طرف امریکا سلاح و پول میدهد تا مردم بیگناه را بکشند. چه در صفوف اردو و پولیس و چه طالب فقط اولاد غریب کشته میشوند و رهبران شان مزدور بیگانهها هستند. قومندانان هردو طرف زندگی لوکس و آرام دارند. آل و اولاد شان در خارج اند. ماهی نیست که تنها در سرک بالای چهاردره مردم چند قریه بخاطر عملیات چند روزه دولت از خانههای شان آواره نشوند. سابق عملیات که میشد مردم قریه جایی نمیرفتند، اما از یک سال به این طرف از آنجا که طیارهها چندین قریه را بمبارد کرده مردم بیگناه زیادی کشته شد، حالا از ترس جان پیش از رسیدن اردو مردم مال و زندگی شان را رها کرده تا پایان عملیات در شهر یا در قریههای دورتر سرگردان میشوند. مردم بسیار فقیر و گرسنه هستند. باوجود استفاده از انواع دواها زمین درست حاصل نمیدهد. نه گندم شده نه پنبه و نه هم ماش. ترکاری بکاری ارزان است و خربوزه را کرم زده و بتههایش میخشکد. از یک طرف فقر و گرسنگی و بیکاری و جنگ و بیسوادی و فرار جوانان از طرف دیگر ظلم طالب و گرفتن پول و عشر و مالیه و گرفتن چند برابر پول برق از مردم به بهانههای مختلف زندگی را برای مردم به جهنم سوزان تبدیل کرده است.»
سلیم (نام مستعار) یکتن از دهاقین بیزمین قریه عربهای ولسوالی چهاردره درحالیکه چهرهاش از خشم سرخ شده بود گوشهای از زندگی جهنمیاش زیر سایه تفنگ طالبان را بیان داشت:
«ما حیران ماندیم که نان خوردن خوده چطور پیدا کنیم، از دست فقر و ناداری و ترس از طالبان ظالم اولاد ما پشت یک لقمه نان با خطر مرگ به اردوی ملی میروند. دهها جوان از همین قریه در ایران و ترکیه و جاهای دیگر بخاطر غریبی رفته اند و در قریه یک جوان پیدا نمیشه اما طالبها که عشر را به زور از مردم میگیرند به او هم قناعت نکرده میگویند هر فامیل ماهانه باید ٥٠٠ افغانی به ما بپردازد ولی مردم به این حرف شان تسلیم نشده همه یکصدا گفتیم یک افغانی هم نمیدهیم و ندادیم. گفته میشود طالبان در بعضی جاها از هر جریب زمین ١٠٠ افغانی مالیه گرفته اند. در بعضی جاها حتی امامان مساجد را طالبان تعیین میکنند. دختران را به مکتب اجازه نمیدهند. مردم از ترس شان آنتن تلویزیون را بالا کرده نمیتوانند. باشندگان قریه مجبورند پنج وقت نماز را در مسجد ادا کنند و بعد از ادای نماز حاضری گرفته میشود و غیرحاضران جلب شده دلیلش را میپرسند، وقتی بخواهی به قریه دیگه یا شهر بروی باید ملای مسجد یا طالبی که حاضری میگیره را در جریان بگذاری. بعد از نما زخفتن گشت و گذار در قریه ممنوع است. تراشیدن ریش جزای سنگین شلاقخوردن را در پی دارد. موبایلها چک میشوند. مثل دولت در بین اینها هم واسطهبازیست، زور که داشته باشی میتوانی هرکاری بکنی. مردم قریه مجبور هستند سه وقت غذای شان را به نوبت تیار کرده ببرند. بعضیهای شان به فساد اخلاقی آلوده هستند. قومندانان شان معاش بلند دارند و هرکدام از عشر و جیب مردم خانه و حویلی آباد کرده اند. خلاصه در بین دو سنگ دولت وطالب آرد میشویم.»
شیرزمان (نام مستعار) از دهاقین فقیر قریه عیسیخیل ولسوالی چهاردره از راه نصفهکاری زمین مامایش زندگی سخت و بخور و نمیری دارد. او که با تردید و احتیاط حرف میزد هنگام صحبت خستگی، انزجار و تنفر در لحن و چشمانش احساس میشد، وی در باره دربدری خود و مردم قریه اظهار داشت:
حاصلات خوب خربوزه به علت نبود بازار فروش، عاید چندانی برای دهقانان به بار نمیآورد.
«طالبان گفتند که امسال برنج نکارین که آب نیست اما ما میفهمیم که از این حرف هیچ هدف دیگری ندارند جز گرسنه نگه داشتن مردم. معنای گپ شان این است که دهقان برنج نکارد و از ناداری و فقر بمیرد و یا مجبور شود که اولاد خود را به آنها بدهد که تفنگ بردارد و هر ظلمی کردند صدای خود را نکشد. اما کسی به گپ طالبا گوش نکردند و برنج خوده کاشتند. دهقان بیچاره سال دوازده ماه جان میکند، در سال روی میوه را نمیبیند، ماهها پول ندارد که یک کیلو گوشت بخرد و با خوردن نان خشک و ترکاری که خودش کشت میکند زندگی کرده وقتی از ترکاری تا خربوزه و گندمش به بازار آمد پول سیاه شده همه چیز ارزان میشود که کلان ضربه است به دهقان. اگر محصول زراعتی ارزان شد کاش روغن و مواد ضروری وارداتی دیگر هم ارزان شود اما برعکس مال دهقان ارزان و مال تجار قیمت. فشار بالای کی میایه طبعا بالای دهقان بدبخت. ای وظیفه حکومت است که بازار پیدا کند اما حکومت هم خاین است در غم مردم نیست همهی شان به فکر پر کردن جیب شان استند. ما مکتب نداریم اگر باشه هم نه شاگرد میره و نه معلم است. وقتی اولاد ما بیسواد کلان شوند مجبور هستند مثل ما کارهای شاق دهقانی بکنند یا با طالب یکجا شوند و یا هم به اردوی ملی، اگر هیچکدام نشد به ایران و ترکیه فرار کند. همی قسم کلینیک نداریم، به وقتش نمیتوانیم مریض خود را به شهر برسانیم به این دلیل مرض کم به کلان تبدیل شده دهقان بدبخت مجبور میشه که غله و خوردنیاش را فروخته به تداوی مریض بپردازد، او هم کاشکی به یکبار خوب شود، بخاطر نبود داکتر خوب و بیکیفیت بودن دواها تداوی طول کشیده یک مریضی عادی هم کمر دهقان را میشکند.»
احمداله (نام مستعار) از منطقه چوراق چهاردره، یکی از هزاران دهقان دربدر است که به آتش کشیده شدن خرمن گندمش را در درگیری بین اربکیهای وحشی و ستمکاران طالبی به شکل غمانگیزی بیان کرد:
«هشت نانخور هستیم و دو جریب زمین دارم. تنها مدرک عاید فامیل همین دو جریب زمین است که روزگار را با قرضداری و بخور و نمیر و بدبختی میگذرانیم. شش اولاد دارم که همهی شان بیسواد ماندند. پسر کلانم ٢٢ ساله است و گاهی سر زمین کار میکند و گاهی به مردم کارگری میکند و بیشتر اوقات هم بیکار است. فکر کنم سه یا چهارسال پیش بود که کود و تخم گندم را از دوکانداری در شهر قرض کردم با یک بدبختی زیر گلوله و جنگ و وحشت کاشتم. وقت برداشت محصول فرا رسید و گندم را درو کرده خرمن نمودیم و منتظر تریشر بودیم که جنگ بین طالبان و اربکیها شروع شد و در این درگیری همراه خرمن من ۱۰ خرمن دیگر آتش گرفت. درحالیکه از تراکتوروان و دوکاندار قرضدار بودم آنها هم با شنیدن آن خانه شان آباد بخشی از قرضهای شان را بخشیدند. مثل امروز همو سال کسی قرض هم نداد، در خانه یک سیر گندم هم نداشتم بسیار به بدبختی و چندین ماه را فقط با خوردن نان خشک تیر کردیم. حالا هم وضعیت همی قسم است.»
امسال نرخ تربوز به حدی پایین آمد که از درک فروش آن دهقان قادر نبود مصارف انتقال آن تا شهر را نیز بدست آورد.
تنها راه رستن از فجایع جاری و عوامل آن وحدت و مبارزه بیامان، متشکل و مشترک تمام اقوام، طبقات محکوم، اقشار محروم و تشکلهای مترقی علیه اشغالگران و چاکران دینی و غیردینی شان بوده، باید پوزه امریکا و بردگانش را به خاک مالید تا از وضعیت دهشتناک حاکم رهایی یابیم. هر نوع سکوت و یاس و دلمردگی و ترک سنگر مبارزه، به دراکولاهای بنیادگرا و صاحبان خارجی شان دل و جرئت بیشتری میبخشد که با خالی دیدن عرصه مبارزه مستتر از قبل ساطور آدمکشی شان را به کار انداخته کشور را به سمت نابودی بیشتر خواهد کشاند. برای توقف پروژه مرگ تدریجی تودهها چارهای نداریم جز تشدید مبارزه، افشاگری، آگاهیدهی و بسیج مردم.