سفر هلمند، درد بیشمار در وادی جنگ و کوکنار
- رده: مقالات
- نویسنده: شاکر
- منتشر شده در دوشنبه، 17 دلو 1401
مدتی از سفرم به هلمند گذشته بود که با یک گزارش خواندنی در صفحه «حزب همبستگی افغانستان» تحت عنوان «مسیر کابل-سپینبولدک، مرارت و تحقیر مرگآور» برخوردم. آنچه برایم قابل توجه و بس دردناک بود بیان بیملاحظه و افشاگرانه واقعیتهای جانگداز زندگی مردم جنوب و جنوبغرب کشورم است که البته میتوان گفت از ویژگی برجسته اکثریت گزارشهای سایت همبستگی میباشد.
من نویسنده نیستم اما همینکه به محتوای گزارش تحلیلی پی بردم، شور قلمزدن در من نیز زنده شد و عهد کردم چشمدیدم را بنویسم و اگر ممکن باشد به غنای مطلب نشر شده بیافزایم.
در اینجا لازم به اعتراف میدانم که بگویم من نیز هممانند سایر روشنفکران با اندک آگاهی که دارم درد و بیچارگی مردمم را سالهاست به نظاره نشسته و بدون آن که در مسایل ولو کوچک روشنگری نمایم و یا سهم ادا کنم با بیتفاوتی از کنارش گذشتهام و درگیر روزگار خود و خانوادهام بودهام، بگذریم از کار بنیادی برای تغییر جامعه.
طی ۷ سال گذشته بنابر وظایف محوله به چندین ولایت افغانستان سفر کردم و گاهی ماهها و سالها دور از خانه و خانواده سپری نموده و در این مدت با تنوع فرهنگی و رسوم گوناگون و متفاوت هموطنانم آشنایی حاصل نمودم اما دیدن هلمند با تمام ثروت سرشار و مردم مهماننوازش مرا تکان داد. سفر هلمند اندوه وغم جانگذار در دلم داشت زیرا بر بام گنج بزرگی خوابیدهایم و گدایی دنیا را میکنیم. زمین زراعتی آباد و شاداب مملو از مزارع کوکنار در کنار دریای هیرمند چشم هر انسان را میرباید و تو را غرق ثروت بیشمار تنها در بخش زراعت میکند. بگذریم از معادن سرشار و منابع دیگرش، ولی مردمش محروم و محکوم دنیا اند.
سالهاست جنگ، محرومیت، فقر، بیسوادی و جهالت موحش در مناطق غرب و جنوبغرب و بالاخص ولایت هلمند را با چشم سر دیدهام و تودههای از هر لحاظ (اقتصادی، سیاسی و فرهنگی) عقبنگهداشتهشده و غوطهور در مسائل مذهبی، قومی و خرافات وطنی را نظارهگر بودهام که چگونه به عنوان ابزار دست ستمگران مورد استثمار قرار میگیرند و درعینحال هیچ گام موثر و درخور ستایش جهت آگاهیدهی، پیشرفت و ارتقای زندگیشان از سوی نهادها، شخصیتها و احزاب ندیدهام.
تعدادی از قوم پرستان وقیح نظیر لطیف پدرام، نجیب بارور، حفیظ منصور، میرهزار و... که به دم بیگانگان و جنایتکاران آویزان اند بر ستم طبقاتی چشم بسته و نگونبختی افغانستان را سرسری و تضاد عمده را «جنگ قومها» و «ملی» جار میزنند و عوامل مصایب جاری کشور را نه حاکمان فاسد و رژیمهای مزدور و پوشالی در طی ادوار تاریخ، بل تودههای محروم پشتون میدانند که در حقیقت هم به خود دروغ میگویند و هم کتلهای از هموطنان ناآگاه ما را فریب میدهند. اینان فقط و فقط مرتکب نابخشودنیترین خیانت نخست به قوم خود میشوند و سپس به همه مردم افغانستان. مردمی که زیر ستم چند لایه کمر شان خم گشته و با اندوه فراوان زندگی حیوانی را سپری میکند و زیر ساطور جنایتکاران انواع ستم را با پوست و خون تجربه کرده واز نخستین قربانیان تروریزم و بربریت محسوب میشوند چگونه ممکن است عامل اصلی بدبختی سایر ملیتها گردند.
هلمند که گذشته رخ به ترقی و تعالی داشت۱ اینک به سرزمین مواد مخدر جهان و خاستگاه سنتی طالبان مبدل شده که از آن بوی تعفن افراطگرایی و جهالت بالاست، این خطه از دیر زمانی بنا به منابع سرشار زیر زمینی و کشت مواد مخدر و پسماندگی اهالیاش بهمثابه نیروی جنگی ارزان بین مافیای جهانی و جنگطلبان ساحوی رد و بدل میشود. قطعه پهناور هلمند با آب فراوان وتنطیم شده و حاصلات فوقالعاده که رنج وزحمت بیپایانش را مردم نگونبخت هلمندی میکشند و ثروت و افراش در جیب جانیانی میریزد هرگز از عواید چند صد میلیارد دالریاش در راه بازسازی این وادی و سایر گوشههای وطن مورد استفاده قرار نگرفته واز آنجاییکه دههها این وادی سرسبز بیصاحب واقعی (همانا تودههای ستمبر) ماند و در آتش جنگها شعلهور بود بنا سلسله چپاول منابع طبیعی، پرورش و رشد تروریزم، تولید و پروسس مواد مخدر و… بیشتر از گذشتهها ادامه یافت واکنون به جولانگاه تروریزم منطقه مبدل گردیده است.
سود موادمخدر که از زرع تریاک به دست میآید سالانه بیش از ۵۰۰ میلیارد دالر میرسد که رنج بیانتهایش را همین دهقانان دست و پا کفیده می کشند و حاصلش را مافیای بزرگ جهانی همراه با خاینان وطنی میبلعد که در بدل نگون ساختن زندگی بشر و صرف ساخت موشک و بم میکنند تا با گرفتن جانهای بیشتر به پول کلانتر جهت عیش و نوش یک درصدیهای دنیا منتج گردد.
طوری که نام هلمند با جنگ وتباهی گره خورده،از در و دیوارش آثار جنگ پیداست،هیچ خانه، پل و پلچک،تعمیر دولتی و پوسته امنیتی و آبادی را نمیابید که نشان از جنگ ویرانگر نداشته باشد.
به هر سمت که حرکت کنید دو طرف جاده پوستهها و آبادیهای ویران دیده میشود که در اثر جنگها به تپههای خاک مبدل شده وآثار باقیمانده از اصابت گلولهها بر در و دیوار فرو ریخته ده و شهر، شفاخانهها، مکاتب و خانههای ملکی نمایانگر خونآشامی،غارت واستفاده انواع سلاحهای سبک و سنگین از سوی طرفهای متخاصم اند.
در جریان تحویلدهی رژیم پوشالی غنی به طالبان که سربازان بیدفاع بیخبر از معامله ننگین دوحه بودند، مقاومت جانانه در برابر هجوم لشکر ویروسی تروریستان داخلی و خارجی کردند و نواحی مختلف شهر لشکرگاه ماهها صف مقدم جنگ بود وعلاوه بر تلفات جانی فراوان و ویرانی شهر،هست و بود مردم نیزتاراج شد که نه فراموش باشندگان هلمندی شده و نه قابل بخشش است.
«روستا نشینان سایر ولایات افغانستان، از نام هلمند وحشت طالب را میدانند و تصور سربریدن و قتل و دهشتگری را در ذهن خود دارند. درسالهای خونبار و سیاه اشغال امریکا،هزاران جوان محتاج لقمه نان از سراسر کشور به ارتش افغانستان جلب گردیدند و همین که به جنگهای هلمند فرستاده شدند جان سالم بدر نبردند و کم اند کسانی که از معرکه جنگهای دوامدار هلمند سالم و سرافراز بیرون شده باشد.» این ارزیابی را صاحبمنصب اسبق اردو به من میگوید که در اینجا وظیفه کرده و دوبارهم زخم برداشته است.
پدر ۷۰ سالهای از ولایت بغلان که اندوه غربت و نامیدی در چشمانش دوره میزند در جستجو پسر جوانش که سرباز اردوی افغانستان بوده در شهر لشکرگاه سرگردان است و از مردم آدرس گورستان سربازان گمنام را جستجو میکند تا درد از دست دادن فرزندش را تسلی کند و به مادرمنتظر به راه اولادش احوال ببرد که دیگر الیاس مان بر نمیگردد.
یکی از داکتران محل که باشنده هلمند است میگوید:
«۲۰سال گذشته فقط تا حدی در لشکرگاه مرکز هلمند آرامش نسبی بوده و سایر مناطق در جنگ، کوچ اجباری و محرومیت به سر برده،فرزندان شان از مکتب و سایر نعمات اجتماعی محروم گردیده است. کمترخانهای را میتوان یافت که چند شهید،معیوب ویا معتاد نداشته باشد. هلمندیهای فراوانی در اثر جنگهای قومی، منطقوی ونزاع فامیلی زمین و زندگی خود را رها کرده حالا در شهرهای پاکستان و یا کابل و هرات و قندهار و سایر مناطق در کمپها بصورت فلاکتباری با گدایی و مصیبت بسر میبرند.درتمام مناطق روستایی هلمند خصوصا رفتن دختران به مکاتب یک افسانه است تا واقعیت.»
وی ادامه میدهد:
«بلی، یک تعداد معدودی از آدمها که شب طالب و روز با دولت بودند از درک جنگ دوامدار، ناامنی، اختطاف، قاچاق هیرویین، پل و پلچک پرانی، فروش پوستههای دولتی، ویرانی سرک وآبادی، فرش ماین ، فقر و بیسوادی مردم و هر جبر و دردی که سر اهالی هلمند آوردند سودهای هنگفت بردند و میلیونر شدند و امروز هم با همان عبا و قبا ادامه میدهند.از برکت این سرمایه بیزحمت صاحب چند و چندین زن شدند۲ و خانه، زمین، موتر و فرزندان شان قابل شمارش نیست. این که انگلیس، امریکا وایتالیا در ۲۰ سال گذشته چه اندازه ثروت ما را بیرون کردند حسابش را خدا میداند وخود شان.»
در ایستگاه موترهای هر ولسوالی که میروی اولا به خرابه شباهت دارد تا ایستادگاه، نه انتظارگاه دارد و نه تشناب. رانندگان مثل مرز سیپن بولدک و تورخم یکی بکسات را کش میکند و دیگری دستت را. بزکشی بر سر مسافران به رسم تبدیل شده، تعریف از موتر و چانه زدن بر سر کرایه بلای دیگریست که نشان از بیفرهنگی و بیقانونی دارد.
آنچه چشم هر بیننده را در نخستین نگاه به سوی خود میکشاند کشت بیش از حد کوکنار با گلهای رنگارنگ اما قاتل تدریجی انسانهاست که بخاطر سود سرشارش از سوی هیچ ملا و طالب جنگی در راه خدا، حرام پنداشته نمیشود و به صورت رسمی عشرو زکات خود را میگیرند.
طفل ۱۲ ساله از ولسوالی غوریان هرات دروسط رهرو موترهای ۴۰۴ ایستاده است و یک جوره لباس چرک زیر بغلش دارد که بوی تیزتریاک ازلابلای پلاستیک آن بالاست. از وی میپرسم اینجا چه میکردی؟ پاسخ میدهد: من ۴۵ روزدر هلمند تریاک نیش زدم، اجوره یک و نیم ماه کارم ۱۲هزار افغانی شده حالا به طرف خانه میروم. وی میافزاید مثل من صدها کودک در فصل تریاک مکتب را ترک میکنند و همراه با پدران و خویشاوندان شان سالانه به نیش زدن تریاک اینجا میایند و از مکتب هم محروم نمیشویم.
یکی از رانندگان موترهای باری این منطقه که کارش انتقال و فروش انواع اسیدها از طریق ایران به بازارهای تولید هیرویین، مورفین، شیشه، کریستال وغیره در مناطق غرب و جنوب غرب کشور است، قصه میکند:
«در همین دشت بکواه که باور هیچ کس نمیشود ۳هزار فابریکه تولید مواد مخدر فعال است از مناطق وسیع هلمند که بازارهای بزرگ دارد بگذریم. بازارک دشت بکواه همانند بازارهای پاکستان ۵ عصر شروع به کار میکند و تا ناوقتهای شب داد و ستد در آن جاریست .دراین بازارها خرید و فروش مواد مخدر،اسلحه و حتا سنگهای قیمتی بصورت آزادانه به کلدار پاکستانی صورت میگیرد و هیج مانع توسط هیچ نیرویی وجود ندارد. طالبان اگر شما را با نیم کیلو شیشه در سرک خامه نه اطراف بازار بلکه دورتر گرفت جریمه وزندان دارد، زیرا قانون ساخته اند که مواد کم در اینجا توزیع وپخش میگردد ومقدار کلان بیرون برده میشود بنا فرد با صدها کیلو و دهها تٌن مواد مخدر آزاد است هر کجا نقل میدهد بدهد، جرم نیست چون با این باور اند که کاروانهای بزرک مواد مخدربه خارج منتقل میٰگردد بنا کافران و سایر مردم را معتاد میکند به ما رابطه نمیگیرد.»
به هر گوشه شهر و ولسوالیها که میروم فکرم مشوش است و برایم احساس دلتنگی عجیب دست میدهد، انگار به سمت قبرستان روانم و آنچه وضعام را بیشتر بد میساخت، پخش آهنگهای طالبی است که از جنایتکاران، مزدوران هفترنگ انتحار و انفجار، مشت جاهل فرشتههای نجات میتراشند حال آنکه من به چشم سر میبینم که وحوش خونریز بر خانه آبایی و مردم خود به دستور بیگانگان هم رحم نکرده و ثروت این سرزمین را ویران و غارت کرده اند اما تبلیغات کرکننده و نعتگونههای ساخت پاکستان از اسلام پاک «ناجیان» و «فاتحان» و«جهاد مقدس» در برابر کفار عربده میکشند وزندگی را بیارزش و پیش پا افتاده جلوه داده، بهشت را بشارت میدهند.
از مسافر پهلویم که به گمان اغلب از همین محیط است با اشاره به ویرانیها میپرسم، ای طالب چه میخواند و با وضع مخروبههای جنگ همخوانی دارد؟ با بدخویی میگوید: «مردم مسلمان هلمند خوب جهاد کردند و جهاد این چیزها را با خود دارد دیگر.»
بعد از مزارع کوکنار، ویرانیهای جنگ و قبرستانهای وسیع با بیرقهای سفید و رنگه، آنچه تعدادش زیادتر از هرچیز به چشم می خورد مساجد است.هر چند خانه یک مسجد ساخته که دال بر تضاد، تفرقه و رشد بنیادگرایی، پسماندگی و جهالت دارد.
به فابریکه تولیدی داخل شدیم با این برداشت که شاید این سرای روزی پوسته دولتی بوده باشد و یا قرارگاه طالبان. پرسیدم فابریکه تان همینجاست؟ گفت بلی، گفتم اینجا خو وحشتناک است، با تبسم گفت گپی ندارد. در اثر اصابت بیشمار گلوله بر در و پنجره و دیوارها، چتهای فرو ریخته، پایه های ویران و... که برای کارگران محل امر عادی است و با این وضع غیر انسانی ساخته اند و کارتولید را پیش میبرند. مزد کارگران ماهر از ۶هزار کلدار تا ۱۰ هزار بود و حتا کارگران نیمه ماهر و اطفال با ۳ و ۴ هزار نیز کار میکردند.
از نفر همراهم پرسیدم امشب کجا میخوابیم؟ خندید و گفت:این جای امن است، ترس نداشته باش به فضل خدا آرام آرامی است و جنگها ختم شد.
در آن شب از سخنان مالک فابریکه مصایب جنگ، محرومیتهای اجتماعی، فقرآگاهی،عمق تاریکی مسایل قوم، زبان، دین و مذهب، خرافات و واماندگی را بیشتر دریافتم. دریافتم که مردم ما در کجای جهان قرار دارند و در شرایطی که صدها مسله حاد درهر کنج و کنار وطن افتاده و تضادهای غارتگرانه امپریالیزم ممکن است مسیر جهان را به تباهی بکشاند چه مزخرفاتی را به خورد مردم میدهند که جز بیهودگی و پرت و پلا چیزی نیست.
ثمره ۴ و نیم دهه جنگ، بنیادگرایی، بربریت و نگونبختی فاجعهایست که امروز به اشکال دیگر زیر سلطه خونریز طالبان سبب شدت وخامت وضع اقتصادی،سیاسی، فلاکت دانش و ترویج تروریزم گردیده و جان مردم ما را سالهای متوالی خواهند گرفت.
اینکه هرگز روشنگری نشده خیانت نابخشیدنیست که از کوتاه ۷ ثور تا اکنون جاری است و هیچ رژیم منحط و ضد مردمی را نمیتوان برایت داد. اما ناآگاهی وقتی غمانگیز و جانگداز میشود که تو عامل نکبت و تباهی را ندانی وستایشگر تبهکارانی باشی که سبب اسارت همیشگی توست و به مسایل چنگ اندازی که به هیچوجه عامل اصلی بیچارگیات نیست.
آنچه من در سفرم یافتم،هلمند کنج متروک و خطرناک افغانستان است که در قهقرای تباهی غوطهور است و برای رشد افکار پوسیده بنیادگرایی، تروریزم و افراطیت مساعد و مستعد میباشد که فقط مافیای منطقه و جهان و حاکمان جنایتکار از آن سود خواهند جست، نه مردم این خطه.
۱- قبل از آغاز فاجعه ننگین ۷ ثور۱۳۵۷، مناطق وسیع زیر پوشش آبیاری وادی هیرمند قرار داشت که با تولید غلات و پنبه یکی از منابع بزرگ صادرات افغانستان به حساب میرفت.در سال ۱۹۴۶کار پروژه توسط دولت وقت افغانستان آغاز گردید و ۲۰فیصد عاید کل کشور در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ صرف عمران این بخش میشد افزون برآن وامهای بزرگ و ویژه ازبانک صادرات - واردات ایالات متحده امریکا نیز در این مسیر به مصرف میرسید که حدود ۳ میلیون هکتار زمین را آبیاری میکرد و در اثر جنگها ویرانگر این کانال بزرگ رفته رفته تخریب شد و به نصب تقرب یافت.
(Arnold JosephToynbee1889-1975) ارنولد جوزف تیونبی مورخ مشهور انگلیس می نویسد:«قطعهای بود که امریکا در سرزمین افغانستان ایجاد کرد...آنها با استفاده از رودخانه هلمند از بیابان، دنیای جدید ساختند که گویا یک امریکا در آسیا است.»
پروژه وادی هیرمند به شهر لشکرگاه رونق درخشان بخشید وعلاوه بر توسعه اراضی، مراکز تعلیمی وتحقیقی برای دختران و پسران گسترش یافت و در بخش صحت و ایجاد شهر سازی،سینما و توریزم نیز رشد چشم گیری داشت چنانچه شهر لشکرگاه را «امریکای کوچک» میخوانند ومردم ازآزادی های بیشتر بهرمند بودند، اما با تجاوز شوروی و جنگهای داخلی ولایت هلمند از رونق خویش افتاد و شهر ویران شد و جهالت جهادی جای تجدد را گرفت ونادانی در آن لانه کرد. اکنون این خطه بزرگ در کنار تولید تولید مواد مخدر و طالب به میدان مافیا و تروریزم بین المللی مبدل گردیده است.
۲- با اندوه که درتمام افغانستان به خصوص ولایت هلمند پدر خانواده دختر را جز ثروت خود میشمارد وهنوز سن قانونی خود را طی نکرده او را همچو متاع خویش دانسته و بر سر پیشکش یا طویانه همانند اشیا و اسباب فروشی بالای قیمت آن چانه میزنند. قاچاقبران مواد مخدر و قومندانهای طالبان که صاحب جاه وجلال اند ممکن نیست که چندین زن نداشته باشند. اینان دختران جوان را به عنوان زن چندم دربرابر پول هنگفت ۲۰ تا ۵۰ لک افغانی به نکاح خود درمیآورند که نه شرم و ننگ پنداشته میشود و نه هم حق تلفی بلکه حق خویش ورسالت اسلامی خود میپندارند.