«خورته»ها یا کودکان مزدور روستاها، ستمکشترینهای افغانستان
- رده: گزارشها
- نویسنده: نیکمحمد پایدو
- منتشر شده در دوشنبه، 29 جدی 1393
کودکان افغانستان از رنجهای چند لایه درد میکشند. یک جمع وسیع آنان بخصوص در دهات، بهجای رفتن به مکتب و تجربه دنیای کودکانه شان، در نخستین سالهای زندگی، بار بزرگی را بر شانههای نحیف شان حمل میکنند. در شمال افغانستان، به کودکان فقیری که برای خانوادههای دیگر کار میکنند «خورته» خطاب میکنند. این مزدورهای کمسن معمولا در کنار انجام کارهای خانوادههای متوسط و مرفه، حیوانات خانگی آنان را پرورش میدهند.
اطفال خردسن به دلیل این که مزد کمی میستانند، محرم خانهها هستند و مهمتر از همه انواع کارهای شاق خانوادههای متوسط و مرفه دهات را انجام میدهند، استخدام میشوند. این کودکان اولاد دهقانان فقیر، چوپانها، پیشهوران و کاسبانی هستند که به دلیل هجوم تولیدات خارجی اقتصاد شان ورشکسته شده، پیشه شان را که به کمک آن یک لقمه نان حلال به دست میآوردند، از دست دادهاند. این اطفال همین که یک اندازه بزرگ شدند به کارهایی گماشته میشوند تا کمک به خانواده بختبرگشته خود نموده باشند. با توجه به وضیعت اقتصادی و اجتماعی دهات افغانستان، به جرات گفته میتوانیم که وضیعت اکثریت ولایات افغانستان به همین شکل است.
«خورته»ها برای گاو، بز، گوسفند و سایر حیوانات ارباب علف درو میکنند؛ مسوولیت تهیه غذای حیوانات را به دوش میداشته باشند؛ سودای روزمره خانه ارباب را از بازار میآورند؛ آب نوشیدنی ارباب را از نل یا چشمه تهیه میدارند؛ در زمستان موادسوخت را میده نموده به خانههای بخاریدار ارباب میبرند؛ ارباب اگر باغ داشته باشد، میوهجات آن را به بازار انتقال داده به فروش میرسانند؛ لبنیات مثل شیر، قیماق، مسکه را که خانم ارباب از حیوانات خانگیاش به دست میآورد، صبح وقت به سر چوک برده میفروشند؛ فضله حیوانات (سرگین) را پاک نموده جهت استفاده سوخت زمستان به اشکال خاص (تپی) تبدیل نموده جهت خشکشدن زیر آفتاب میگذارند؛ صحن حویلی را جاروب مینمایند؛ دست مهمانان را میشویند؛ به دهقانان ارباب حین جمعاوری حاصلات و شروع کشت و کار همکاری مینمایند. آنان دستیاران خانه هستند و هر کار خانه را باید انجام دهند. این همه کارهایی که بخشهای آن را نام بردم از لایحه وظایف روزمره خورتهها یا مزدوربچههای روستا اند که معمولا برای بزرگترها نیز شاق محسوب میشوند.
خانوادههای متوسط و مرفه ده که آنان را استخدام مینمایند، مثل حیوان از ایشان کار میکشند و اکثرا مورد توهین و تحقیر قرار گرفته، با اندکترین سهو و خطا لت و کوب میشوند. وقتی به چراندن حیوانات فرستاده میشوند تا شام نان نمیخورند و چاشتها را اکثرا با شکم گرسنه سپری مینمایند. لباسهای کهنه میپوشند و دستها و پاهای شان اغلب اوقات کفیده و ترکیده است. ارباب بدون توجه به سن و سال آنان، همواره به فکر این است که چطور از این کودکان کار بیشتر بکشد.
زندگی مملو از سختی و فشار و تحقیر تاثیرات سوء بر روان و شخصیت این کودکان برجا میگذارد. آنان آرزو و امیدی به آینده ندارند، عید ندارند، خوشی ندارند، لبخند ندارند و فقط بردهوار استثمار میشوند. اکثرا این کودکان از حق زندگی با خانواده خود محروم هستند. در زمستان از سردی تکلیف میبینند و در تابستان از گرمی. در بسا موارد شنیده شدهاست که خانها یا پسران شان از خورتهها سوءاستفاده جنسی مینمایند. در کوچه به جای اینکه اسم گرفته صدا شوند اکثرا به شکل تبعیضآمیزی خورته یا مزدور این و آن صدا زده میشوند. این کودکان مثل شی یا جنس وابسته به خان یا ارباب شناخته میشوند و هویت مستقل ندارند. صرفنظر از اعضای خانواده ارباب، اطفال خانوادههایی که وضیعت نسبتا خوب نسبت به آنان دارند، به خود جرات میدهند که بدون ترس از عواقب کار خود آنان را مورد لت و کوب قرار دهند.
خورتهها حق مکتب رفتن ندارند و از تمامی حقوق کودکی خود محروم هستند. محروم از تعلیم و تربیت سالم؛ محروم از مکتب؛ محروم از زندگی آسوده؛ محروم از محبت خانوادگی؛ محروم از رفتار نیک اعضای جامعه؛ محروم از نان خوردن و همکاسهشدن در کنار دیگران؛ محروم از خوابیدن در اتاق حداقل مناسب؛ محروم از خلق خوش دیگران و خلاصه محروم از همه حقوق انسانی و کودکی هستند که حق مسلم آنان است و منحیث انسان باید داشته باشند.
بستر خواب شان را در دهلیز، جایی که برای خوابیدن اولاد ارباب حقارت به حساب میآید، هموار مینمایند و مجبور هستند که صبح وقت بیدار شوند و ناوقت شب بخوابند. در ظروف خاص و محقر برای شان نان داده میشود. آنان باید تابع هر امر باشند. با هر امر درست و نادرست، بهجا و بیجای زن، بچه، مهمان، خویش و قوم ارباب، باید بدون اندکترین معطلی سر از پا نشناخته لبیک بگویند؛ ورنه منحیث مزدور بداخلاق و حرفناشنو اخراج میشوند.
زیاد دیده شدهاست وقتی آنان به چراندن حیوانات خانگی ارباب میروند، مجبور هستند که پاروی تازه دفعشده حیوانات را در سبدی که در پشت شان بسته است جمعآوری نموده به خانه میآورند. اگر سرگین در دشتها نبود، هیزم خشک دشتی را جمعاوری نموده یک پشتاره با خود بیاورند. یعنی از صبح تا شام که به گاوچرانی رفتهاند، چندین کار را طی این مدت با شکم گرسنه و حلق تشنه انجام میدهند.
آنان در مقابل کاری که در ١٨ ساعت برای ارباب انجام میدهند، به مشکل ۷ تا ۱۰ هزار افغانی در یک سال مزد دریافت میکنند که حدودا ١٩ الی ٢٨ افغانی در روز میشود. مزد خورتهها در مقایسه با کار مزدوران بزرگسال که در مقابل ٨ ساعت کار تا ٣٠٠ افغانی در روز بهدست میآورند، کاملا ناچیز است که بالاترین درجه استثمار انسان را نشان میدهد.
در بدخشان، تخمین زده میشود که حدود بیستهزار کودک مصروف اینگونه کارهای توانفرسا اند. از این که مناسبات فیودالی در روستاهای افغانستان هنوز هم پابرجاست، به یقین گفته میتوانیم که هزاران کودک که در قریههای هر ولایت افغانستان به این صورت تحت شکنجههای جسمی و روحی بهسر میبرند و تعداد شان را میتوان در سطح افغانستان بین ٢ تا ٣ میلیون کودک تخمین زد که با تشدید فقر و بیکاری، به تعداد آنان هر روز افزود میگردد. با این وجود به دروغهای شاخدار خانم آمنه افضلی، وزیرسابق کار و امور اجتماعی، انسان در حیرت میماند که در روز خداحافظیاش با وزارت به تاریخ ٧ دسامبر ٢٠١٤ گفت:
«در کشور شش میلیون کودک در معرض خطر داریم، که به چهار میلیون آنها از طریق وزارت کار و امور اجتماعی و نهادهای دیگر رسیدگی شدهاست.»