جمشیدخان «شعله» ملاک مستبد تخار که در کتاب درسی سفیده مالی شده
- رده: مقالات
- نویسنده: مجید احمدی
- منتشر شده در چهارشنبه، 09 اسد 1392
روزی نگاهم به چاپ تازه کتاب درسی صنف دوازدهم افتاد که در مکاتب تخار تدریس می شد. یکی از عناوین این کتاب به فرد منفور و مفلوکی از تخار بنام جمشید "شعله" اختصاص یافته، او را به مثابه یک چهره درخشان فرهنگی و عالم وطندوست معرفی نموده بدینصورت به میلیونها جوان ما که این کتب مملو از تحریف و دروغ را میخوانند خیانت روا میدارند. برای روشن شدن ذهن خوانندگان با استناد به تاریخ اشاراتی می کنم به شخصیت جمشید خان تا به ماهیت او و معارف سیاه بخت و آلوده به مکروب این وطن آشنا شویم.
جمشید شعله مشهور به "معاون جمشید" فرزند افسقال فیض الله متنفذ شریر ولسوالی چاه آب است که در زمان حکومت نادر خان در خان آباد کندز بحیث معاون جریده "اتحاد" تقرر یافت که از همان زمان به بعد به نام معاون جمشید معروف شد. البته معاونیت اوهم داستان طولانی دارد.
زمانیکه ابراهیم بیگ یکی از باسمچی های شوروی با هفتصد سوار جنگی از آن طرف آمو دریا به ولایات قطغن و بدخشان متواری شد، نادر خان آنان را به بیعت دعوت نمود. او بیعت را نپذیرفت در نتیجه شاه محمود خان برادر نادر خان با یک تعداد سپاه دولتی و عده کثیری از لشکر عشیره ای از اقوام پکتیا به خان آباد کندز که در آن زمان مرکز تجارت سمت شمال افغانستان بود، لشکر کشی کرد. این قوای ایلجاری زیر نام تابع ساختن لقی و ابراهیم بیک، هزاران نفر خان آباد را آواره و صدها نفر را قین و فانه نموده به توپ می پراند و فراوان به فرزندان مردم تجاوز می کند که داستان خیلی غم انگیزی دارد.
مرحوم میر غلام محمد غبار در صفحات ۷۷ و ۷۸ جلد دوم کتاب مشهور خود "افغانستان در مسیر تاریخ" می نویسد:
"شاه محمود خان در قوس ١۳٠٩ تا اسد ١۳١٠ مدت هشت ماه در خان آباد قطغن چنان دستگاه بر پا کرد که با دستگاه سلطنت مرکزی افغانستان فرقی نداشت و این دستگاه بدون محاکمه و محکمهای زندانهای جدید الاحداث خان آباد را با صد ها نفر از مردم بی گناه این مرز بوم به شمول زنان و مردان مالامال نموده بود و درین شکنجه خانه ها که پر از چوب و تازیانه، قین و فانه بود و کشتار ها و اعدام های دسته جمعی به عمل آمد. زنان محبوس در خانه جمشید خان مورد تعرض و هتک عصمت قرار میگرفتند."
"شاه محمود خان متهمین به حمایت از ابراهیم بیک را زیر قین و فانه قرار داد تا مجبور به اعتراف گردند، زنان مستور را در سرای جمشید خان ( درخان آباد) تحت نظر محافظین بیگانه نگهمیداشت و از تجاوز به ناموس آنان جلوگیری نمی کرد..."
البته ارتباط جمشید خان از همان زمان با دربار خاندان شاهی و بعداً رابطه مستقیم با شخص ظاهرشاه بود. او به حدی با دربار رابطه ی نزدیک داشت که زور والی و ولسوال به او نمی رسید.
این خاین هرچه دلش می خواست در حق مردم مظلوم چاه آب انجام می داد. بچه ها و دختران مردم را نمی گذاشت تا مکتب بروند و برعکس دختران و پسران خودش تحصیلات عالی انجام میدادند؛ چوب و درخت مردم را بدون اجازه ی شان هرقدر که دلش می خواست قطع می کرد؛ برای مزدور کاران و دروگران خود گاو و گوسفند مردم را بدون اجازه صاحبش ذبح مینمود و به مصرف میرساند؛ در فصل پسته چینی که ولسوالی چاه آب پسته زار وسیعی دارد راه های منتهی به پسته زار را مسدود کرده تمام پسته های چیده شده مردم را به زور می گرفت و مردم با جوال های خالی و چشم پر اشک به خانه های خود بر می گشتند.
جمشید در هماهنگی بزرگان و موی سفیدان چاه آب پلان اعمار مکتب ذکور چاه آب را روی دست میگیرد. مکتب متذکره به کمک دهقانان و اهالی فقیر چاه آب تقریباً تکمیل میشود. بعد ازینکه مکتب تکمیل شد جمشید اجازه نمیدهد تا شاگردان از مکتب استفاده کنند. مردم به کریم فروتن که نفر اول حکومت وقت بود عریضه میکنند. کریم فروتن جمشید را احضار مینماید که چرا نمیگذاری مردم از مکتب استفاده کنند. او به جواب فروتن اظهار میدارد که من برای شاگردان مکتب نساخته ام. من برای مال و منالم جای تهیه نموده ام. به این شکل قضیه سرپوشیده باقی می ماند و کسی به جمشید چیزی گفته نمیتواند.
در اولین مظاهره شاگردان لیسه چاه آب که در زمان ظاهرشاه صورت گرفته بود افراد جمشید خان لیدر های مظاهره را شبانه از خانه شان ربوده مورد لت کوب و تجاوز جنسی قرار دادند. بعد ازینکه پدران آن جوانان را احضار نمود و با گرفتن سند مبنی بر پشیمانی از تظاهرات و دادن تضمینی که در آینده به چنین کاری دست نمی زنند، آنان را رها ساخت.
زمان الدین علاقه دار برادر ارشد حاجی عین الدین "عینی" رقیب سر سخت جمشید بود. او چون فرد خوشنام و با تقوایی بود در برابرش کینه می ورزید تا آنکه طی دسیسه ای دریکی از محافل به او زهر خوراند و از سر راه خود برداشت.
مولوی عالم که در هندوستان تحصیل نموده بود و درپهلوانی و ورزش های رزمی شهرت به سزایی داشت در یکی از محافل با جمشید مسابقه داده او را طوری به زمین کوبید که عاقبتش به شفاخانه رسید. جمشید ازین واقعه عقده به دل گرفت بعد از مدتی ذریعه افرادش به مولوی زهر داده شهیدش ساخت.
وزیر معارف گلبدینی بخاطر پنهان کردن جنایات برادران وحشی خود میخواهد تاریخ سی ساله را حذف کند و در مقابل جلادانی چون شعله را قهرمان میسازد.
عارف چاه آبی که از شاعران مشهور ولایت تخار است، مدت زمانی را در نشریه "اتحاد" کار میکرد. عارف تصمیم میگیرد اشعارش را به چاپ برساند. جمشید ازین موضوع آگاه شده ظاهرا به نیت همکاری در قسمت نشر اشعارش نزد عارف میرود. عارف اشعارش را به جمشید سپرده تا بشکل کتاب به نشر برسد. جمشید اشعار عارف را میگیرد و مدتی بعد به عارف می گوید که اشعار از نزدم گم شده است. جمشید که خود را بیدل شناس وقت میدانست با استفاده از اشعار دزدی شده عارف، کلیات شعر را به نام خود بیرون میدهد. بعدا عارفِ شاعر درین زمینه چنین گفت:
داشتم از مسلک دیرینه دو سه بیت و غزل | به فریب او زکفم برد و چکنم |
خلاصه این خان ظالم و شریر ودر ضمن مریض روانی برای مردم چاه آب نه زمین گذاشت و نه امنیت. به هست و بود شان همیشه تعرض میکرد و شریر ترین خان در منطقه محسوب میشد. چنانچه عارف چاه آبی شاعر مشهور ولسوالی چاه ولایت تخار در موردش می گوید:
آفرین بر شوره خاک فتنه انگیز چاه آب | موتر ابلیس را جمشید چالان میکند |
جمشید قد بلند و هیکل قوی داشت. مردم محل وی را دراز بی نیاز میگفتند. که البته بی نیاز درین جا به معنی دراز بی حد آمده. چنانچه عارف چاه آبی شعری درین باره به وی سروده است:
در درازی دراز کستی زن | احمق و بی نیاز کستی زن | |
امر بمعروف میکند ما را | خود او بی نماز کستی زن |
داوود خان، جمشید را به دلیل اینکه وی را داوود دیوانه گفته بود زندانی می سازد و به این صورت جمشید مدتی را در زندان سپری کرد و شد گویا زندانی سیاسی.
آمر بشیر چاه آبی یکی از قومندانان جنایت پیشه چاه آب که سالهای قبل مردم چاه آب مثل سگ او را از منطقه چغ نمودند، برادر زاده او است. این خاندان به شکلی از اشکال هنوز هم به گرده های مردم سوار هستند.