امیدآفرینی کاذب برای صلح
- رده: مقالات
- نویسنده: فرزاد
- منتشر شده در شنبه، 09 حوت 1393
طی چهارده سال حاکمیت دستنشاندگان امریکا در کشور ما، همه سیاستها و وعدههای حاکمان بر پایه فریب و نیرنگ و کذب استوار بودهاست. تصامیم مهم و حیاتی در پس دروازههای بسته در سفارت امریکا در کابل گرفته میشوند، اما در رسانهها دروغهای شاخدار و اخبار ضد و نقیض و گولزننده برای ملت تحویل داده میشوند.
این روزها دولت ع و غ با هلهله و شور از بهترشدن روابط با پاکستان و نزدیکشدن صلح با طالبان سخن میگویند. تعدادی از تحلیلگران دالرخوار هم از ورای میزگردهای تلویزیونی طوری حرف میزنند که تو گویی افغانستان بعد از سالها حلقه گمشدهاش را دریافته و در چندقدمی صلح و ثبات قدم برمیدارد. تعدادی ناآگاه به عوامفریبیهای امریکا و نوکرانش، تصور میکنند که افغانستان به لطف و مرحمت جرنیلهای پاکستان بالاخره به شاهراه صلح گام گذاشته و به زودی بساط جنگ و خشونت از آن برچیده خواهد شد.
آیا واقعا طالبان اهلی شده و صلحی در انتظار مردم ماست؟ برای پاسخ به این پرسش لازم است، نگاهی گذرا بر تضادهای امپریالیستی جهان و استراتژی منطقوی امریکا بیاندازیم.
طالبان و داعش ماهیت یکسان دارند، فقط با ظاهر متفاوت به میدان کشیده شده اند
امریکا با افول اقتصادیش مواجه بوده و برعکس قدرتهای آسیایی و بخصوص چین با سرعت در جایگاه برتر اقتصادی قرار میگیرند. بناً کاخ سفید میکوشد با آخرین چنگ و دندان نشاندادن و اتکا بر قدرت برتر نظامیاش همچنان بر سیاست و اقتصاد جهان سیطره داشته باشد.
اوباما در مقدمه سند «استراتژی امنیت ملی» امریکا که در فبروری ۲۰۱۵ انتشار یافت، درمورد ضرورت حفظ رهبری امریکا در سطح جهان با قاطعیت مینویسد:
«...اهداف استراتژی امنیت ملی ما باید با این حقیقت انکارناپذیر آغاز گردد - امریکا باید رهبری نماید. سوال هیچگاهی این نیست که آیا امریکا باید رهبری را به دست داشته باشد، بلکه اینست که چگونه باید رهبری کنیم.»
نهادهای بزرگ اقتصادی جهان پیشبینی میکنند که بعد از قریب ۵ قرن، اقتصاد جهان بار دیگر از غرب به سوی شرق میلان مییابد و طی سالهای آینده این قاره قدرت بزرگ اقتصادی جهان خواهد بود. در این میان چین، روسیه و هند با سرعت در حال پیشرفت بوده و همگام با آن تلاش میورزند که از نظر نظامی و تکنولوژیک نیز در برابر امریکا قدعلم نمایند. درحالیکه اکثر کشورهای غربی در تلاش برای مهار بحران اقتصادی دست به کاهش بودجه نظامی شان زدند، برعکس این کشورهای آسیایی (به شمول کوریای شمالی) هر روز به سقف بودجه نظامی شان میافزایند.
به همین دلیل امریکا برای حفظ جایگاه «رهبری کننده»اش، استراتژی ملیاش را عمدتا بر محور آسیا تنظیم نموده و تمامی تلاشش را برای تنگکردن عرصه برای چین و روسیه متمرکز ساختهاست. قرارداد استراتژیک با افغانستان برای برپا نگهداشتن ۹ پایگاه نظامی؛ بازگشت پایگاههای نظامیاش در فلپین؛ افزودن بر توان نظامیاش در کوریای جنوبی، آسترالیا و جاپان؛ تلاش برای بیثباتی آسیای شرقی؛ محاصره دریایی چین و خلق مناقشات ارضی چین با تایوان، جاپان، هند، ویتنام، فلپین و دیگر کشورهای منطقه؛ مداخله در اوکراین و تلاش برای وخیمساختن تضاد میان روسیه و اروپا؛ تشدید جنگ در سوریه؛ تهدید منافع اقتصادی چین در کشورهای افریقایی؛ فشارآوردن و به زیر کشیدن هر دولتی که به سرمایههای چین راه دهد؛ تقویت و گسترش تنشهای قومی تجزیهطلبانه در داخل چین؛ راهاندازی جنگ نرم استخباراتی و سایبری و فراوان موارد دیگر از جمله اقداماتی اند که امریکا به این دلیل روی دست گرفتهاست.
امریکا حفظ حیاتش را در راه انداختن بیثباتی در آسیا میبیند. این کشور طی چندین دهه موفقانه توانست به کمک شرکای استراتژیکش چون اسراییل، ترکیه، قطر و عربستان، کشورهای خاورمیانه و حاشیه خلیج فارس را در بحران فرو برد، حال تلاش دارد این بحران و بیثباتی را در امتداد مرزهای چین و روسیه بکشاند.
یکی از سلاحهای موثر امریکا در برابر رقبایش، رویکارآوردن و حمایت از گروهّهای تروریست بنیادگراست. در جریان جنگ سرد، امریکا از این حربه علیه شوروی کافی سود برد و حال هم سی.آی.ای قیضه اکثر اینچنین گروهها را در چنگ داشته از آنان منحیث نیروی ذخیره برای بیثباتساختن این و آن کشور سود میبرد. دیگر برای ناآگاهترین افراد نیز ثابت گردیدهاست که «القاعده»، «طالبان»، «تنظیمهای هفتگانه پشاوری و هشتگانه ایرانی»، «بوکوحرام»، «جبهه النصره»، «داعش»، «الشباب»، «السیاف» و... همه سازمانهای دستپخت امریکا بوده و در جهت استراتژی آن کشور تمویل و سوق داده میشوند. در تازهترین مورد، با استفاده از وحشیان بنیادگرا، امریکا موفق شد که دولت قذافی را به زیر کشیده ضربه سنگینی بر اهداف اقتصادی چین در لیبی وارد آورد. عراق و سوریه همین اکنون در آتش وحشت یکچنین باندهای ددمنش میسوزند و با گذشت هر روز کشورهای بیشتری به کام این دژخیمان انسانیت فرو میروند.
سیاست بیثباتسازی امریکا با اقدامات ماجراجویانه برای تجزیه ایران، پاکستان و دیگر کشورهای منطقه ادامه دارند. تجزیه کشورها یکی از شیوههای معمول استعمار برای به بردگیکشانیدن ملتهاست.
افغانستان در استراتژی منطقوی و سیاست جهانکشایی امریکا جایگاه ویژهای دارد. با توجه به موقعیت مهم ژئوپولتیک کشور ما، تمامی نقشههای توطئهآمیز امریکا از همین جا رهبری خواهد شد. سفارت امریکا در کابل به دولتی در پایتخت میماند. سی.آی.ای عملا مرکز فرماندهیاش را سالهاست که از اسلامآباد به کابل منتقل ساختهاست. امریکا نسبت به هر کشور دیگر در افغانستان دست باز دارد و با توسل به نوکرانش که در قدرت اند، بدون اندکترین اهمیتی بر قوانین کشور و سرنوشت مردمش، به پیشبرد اهداف شیطانیاش مصروف است.
طی بیش از دو دهه گذشته امریکا با پاکستان روی پروژه طالبان کار نمود تا از این گروه برای بدامن نگهداشتن کشور و بهانهای برای حضور دایمیاش در افغانستان سود برد. در کنار طالبان، امریکا قومندانها و رهبران تنظیمی را نیز همچون غلامان حلقه به گوشش حمایت و تقویت کرد تا منحیث عامل بدامنی، فساد و تضعیف قدرت دولتی نقش ادا کنند. کرزی که سیزده سال تمام مجری سیاستهای امریکا در کشور بود، در تازهترین اظهاراتش در سیمینار «عنعنه عدم تشدد در منطقه» به تاریخ ۳ حوت ۱۳۹۳ اعتراف نمود که امریکا و پاکستان مسوول تمام ناامنیها در افغانستان بوده و هستند و از گروههای تندرو اسلامی حمایت میکنند.
اما تک و دوهای اخیر مقامات پاکستانی و امریکایی به کابل و سروصداهای صلح با طالبان نمایانگر آنست که دیگر پروژه طالب به اهدافش که همانا «قانونیشدن» پایگاههای نظامی امریکا بود رسیدهاست و ما به زودی ناظر چرخشی در تاکتیکهای امریکا در کشور خواهیم بود. طالبان ماموریتی صرفا در افغانستان داشتند، اما حال امریکا به نیروی جانی و سیاه اینچنینی برای پیشبرد اهداف وسیعتر جهانی نیاز دارد که این جایگاه برای «داعش» در نظر گرفته شدهاست. پروژه «داعش» در افغانستان و پاکستان نیازمند همکاری مشترک دو کشور است که امریکا با فشارهایش میکوشد دولتهای مزدورش در دوسوی مرز را برای چیزی که این روزها تحت عنوان «چرخش در سیاست پاکستان در قبال افغانستان» بزرگنمایی میشود در مسیر دلخواهش بکشاند.
همانگونه که در سال ۱۹۹۴ طالبان در اوج بربریت باندهای تنظیمی با شعارهای عامهپسند «ختم جنگ» و «بازگشت ظاهرشاه» با حیلهگری تمام به میدان آمدند، امروز امریکا از عطش مردم ما برای صلح بار دیگر سوءاستفاده نموده، بساط طالب را برچیده به جایش نیروی خطرناکتر «داعش» را جابجا خواهد کرد. در گوشه و کنار کشور ناظریم که مهرههای مهم طالبان به جای بیرق سفید، بیرق سیاه «داعش» را بلند نموده از مهره تربیت یافته امریکا و اسراییل، ابوبکر البغدادی اعلان بیعت میکنند. خلاف ددمنشی این گروه در سوریه و عراق، تا کنون در افغانستان کوشیدهاند با چهره صلحآمیزتری وارد میدان شوند. در مناطقی حتا گزارش شد که آنان طالبانی را به اتهام رهزنی به دار آویختهاند. در فراه در چندین قریه فقیر عربها اقدام به توزیع مواد اولیه میان مردم نمودهاند تا توجه مثبت آنان را جلب کنند.
مکتوب رسمی وزارت خارجه افغانستان مبنی بر دعوت از شیوخ عرب زیر نام شکار پرندههای وحشی. اما در پس پرده این عربها روی پروژه داعش در کشور کار میکنند.
کار استحاله طالبان به داعش از ولایت فراه آغاز گشت که تعدادی از عربها زیر نام شکار و راهاندازی پروژههای رفاهی با دعوتنامه رسمی وزارت خارجه افغانستان وارد این ولایت شده در مناطقی جابجا و آغاز به سربازگیری و دادن تمرینان نظامی به نیروهای شان کردند. با توجه به اختلافات شدید میان عربها و ایران، انتخاب ولایت هممرز با ایران سبب نگرانی رژیم آخندی نیز گردیدهاست. در این ولایت عربها با خاطر آرام حتا خانوادههای شان را جابجا ساختهاند و آنچنان در مسایل ولایت دست باز دارند که گفته میشود آصف ننگ، والی جدید آن ولایت که از تحصیلیافتگان کشورهای عربی و دارای سابقه گلبدینی است، بنابر پیشنهاد امیران قطر به این پست نصب گردیدهاست.
تا کنون دولت افغانستان کوشیده عمدا خطر «داعش» را ناچیز جلوه دهد. حتا از زبان مقامات و سخنگویان شان شنیده میشود که سروصدای حضور داعش را «جنگ روانی» خوانده کتمان میکنند.
چنانچه تذکرش رفت، خلق بیثباتی و مدیریت بحران آفرینی از شیوههای آشنای امریکا برای زدن رقبایش میباشد و در این زمینه از جنگ دوم جهانی بدینسو حداقل ۵۰ کشور جهان را زمینگیر ساخته، تجارب کافی اندوختهاست. یک آسیای بیثبات و بحرانزده، رشد اقتصادی چین، روسیه، هند و هر قدرت دیگر آسیایی را سد شده، منجر به فرار سرمایهها از این کشورها خواهد شد. امریکا بخصوص با انتقال بدامنی و بیثباتی از مرزهای شمال افغانستان به جمهوریتهای آسیای میانه، روسیه را دچار مشکلات جدی خواهد ساخت. همین اکنون روسیه از باندهای موادمخدر که از مسیر افغانستان وارد آن کشور میشوند، با دشواریهای روزافزون مواجه میباشد.
امریکا و غلامانش جداً روی «داعش» و جابجایی آن در شمال افغانستان کار میکنند. اگر در گذشته طالبان بهمثابه پروژه عمدتا پشتون عرض وجود کرده بود، این بار «داعش» با اعلام تشکیل «ولایت خراسان» میکوشد با این حیله سایر ملیتها را نیز در چهارچوب آن بسیج نماید. این بازی جدید، زمینه پیوستن قومندانهای «ایتلاف شمال»، شوونیستهای تاجیک و آنانی را که اینجا آنجا شعار «خراسان»خواهی را بلند میکنند نیز به صفوف «داعش» مهیا خواهد ساخت. گزارشها حاکی از بیعت تعدادی از قومندانهای سابق جهادی به «داعش» میباشد که عمدا در ولایات هممرز با جمهوریتهای آسیای مرکزی جابجا گردیدهاند.
گاریکای چنگو، محقق در هاروارد یونیورستی امریکا، در نوشتهای در سایت «گلوبل ریسرچ»، «داعش» را «تازهترین سلاح برای اجرای سیاستهای امریکا» خوانده و مینویسد:
«اکنون داعش تنها آلت دست امریکا برای ایجاد تروریزم و وحشت در منطقه با هدف سرنگونی نظام در سوریه است، همچنین از این گروه امریکا برای فشار واردآوردن به ایران استفاده میکند.»
اما هدف اصلی داعش در افغانستان، بیثباتساختن و ضربهزدن به روسیه و ایران خواهد بود. با توجه به این که جمع وسیع از جنگجویان مربوط جمهوریتهای سابق شوروی در صفوف «داعش» قرار گرفتهاند و این گروه قبلا با روسیه اعلان جهاد کردهاست، مسکو نیز این خطر را درک کرده دست به اقداماتی زده که جابجایی نیروی نظامی در تاجیکستان و قرقیزستان بخشی از آن است. ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه، در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۴ در نشست خبری سالانهاش گفت:
«امریکا سیاست نظامیگری را در سطح جهان اجرا میکند و برای همین در بسیاری از کشورهای جهان حضور نظامی دارد، اما روسیه به هیچ عنوان خصومتطلب نیست و فقط با دو پایگاه نظامی خود در تاجیکستان و قرقیزستان از خطرات تروریستی ناشی از افغانستان جلوگیری میکند.»
سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، در اوایل جدی ۱۳۹۳ ابراز نگرانی کرده گفت، گزارشهایی وجود دارند مبنی بر اینکه جاسوسهای داعش در شمال افغانستان دیده شدهاند و این بدان معناست که آنان به آسیای مرکزی و در نتیجه مرزهای روسیه نزدیک میشوند. وی در شورای امنیت سازمان ملل متحد، امریکا را به گسترش هرج و مرج در خاورمیانه و تشویق افراطیگری به منظور ارضای تمایلات خود برای تسلط بر جهان، انتقاد کرد.
داعش به کمک تسلیحات نظامی و دیگر امکانات دولت امریکا و شرکایش یکشبه ظهور کرد.
با توجه به آنچه مختصرا در مورد وضعیت جاری جهان و بخصوص آسیا گفته شد، این قاره آینده صلحآمیزی حداقل در کوتاهمدت نخواهد داشت. برعکس امریکا کشورهای بیشتری را به کام جنگ و خشونت و تجزیه فرو خواهد برد و افغانستان ما منحیث پایگاه نظامی و استخباراتی امریکا در قلب آسیا، کماکان در نقش کانون توطئه این جنگافروزیها قرار خواهد داشت.
پاکستان نیز که از متحدان استراتژیک امریکا در منطقه است، با وضعیت ابتر اقتصادی و امنیتی که گریبانگیرش گشته، بیش از گذشته بر کمکهای مالی امریکا متکی است و برای جلب توجه آن کشور، مثل چهار دهه گذشته، مجری برنامههای امریکا در منطقه خواهد بود. اگر این کشور بساط طالبان را برچیند، بدون شک نقش جدیدی را در گسترش «داعش» به عهده خواهد گرفت، نقشی که پیشبرد موفقانه آن نیازمند همکاری نزدیکتر با دولت افغانستان خواهد بود.
بناً خوشبینی برای صلح و مناسبات گرم با پاکستان خوشخیالیای بیش نیست. در پس این باغهای سرخ و سبزی که رسانههای مزدبگیر امریکا برای مردم تمثیل میکنند، سناریوی سیاه و خطرناکی در حال اجراست که افغانستان را عمیقتر به سوی بحران و خشونت فرو میبرد.
نه تنها صلحی در انتظار افغانستان و منطقه نیست که تعدادی دستاندازیها و مداخلات امریکا بخصوص در اوکراین را خطری برای شعلهورشدن جنگ سوم جهانی عنوان میکنند که در این صورت با حضور هزاران سرباز تا دندان مسلح امریکایی در کشورما، افغانستان یکی از نقاط گرهی و شدیدا ضربهپذیر آن خواهد بود.