توزیع مواد و کمکهای اضطراری در نقاط مختلف کشور
- رده: فعالیتهای حزب
- نویسنده: حزب همبستگی افغانستان
- منتشر شده در شنبه، 09 دلو 1400
در نخستین روزهای حاکمیت دوباره زامبیهای طالب، سازمانهای معتبر جهانی هشدار دادند که تا ده ماه آینده بیش از ۹۰ فیصد مردم افغانستان زیر خط فقر سقوط خواهند کرد و افغانستان مانند جهنمی روی زمین میشود، ولی هنوز فقط چند ماه از حاکمیت نحس این هیولاهای قرن نگذشته است که گرسنگی و تنگدستی در سرتاسر کشور بهطور وحشتناکی بیداد میکند. صف گداها در برابر نانواییها طویلتر شده و بیکاران در جستجوی کار روزمزد در چهارراهیها پا روی پا نشسته به امید این که اگر کسی از راه رسد و آنان را کمازکم برای یک روز به مزدورکاری ببرد و حتا اگر دستمزدی به دست نیارند ممکن شکم گرسنهشان سیر شود. اگر گذشته در مسیری یک گدا به چشم میخورد، امروز در همان مسیر حداقل چهار تا پنج دست برای خواستن چند افغانی یا یک قرص نان خشک دراز میشود. از سوی دیگر، سقوط بیسابقه ارزش پول افغانی نسبت به دالر و افغانستان که کشور مصرفی و کاملاً وابسته بر واردات حتا محصولات زراعتی اولیه مانند گندم، آرد و... است، بهای مواد اولیه را هر روز بالا میبرد و از زمان تسلط طالبان تا امروز بهای برخی از مواد اولیه تا ۴۰ فیصد افزایش یافتهاند. هنوزهم بانکها مقدار ناچیز پول به گونه هفتهوار به حسابداران خویش میپردازند. در کنار ناامنی و فقر، رسیدن زمستان و سردی جانفرسا هم بر فلکزدگیهای مردم ما افزوده که اکثریت مطلق شان توان خرید مواد سوخت را ندارند.
فقر و درماندگی شرق و شمال و مرکز نمیشناسد، تاجیک و هزاره و پشتون و هیچ قومی را نمیشناسد و همچون بیماری زجرکشکننده و همهگیر بهطور روزافزون در سراسر کشور گسترش مییابد و قربانی میگیرد. خانوادهای مجبور است تا برای نجات جان دیگر کودکان یکی از آنان را به فروش برساند و خانوادهای فرش زیر پا و دوشک و لحاف خود را لیلام میکند و حالا دیگر در این اواخر نوبت به فروش اعضای بدن و گردههای شان رسیده است. یکی به نیمروز تا مرز ایران میرود و سرگردان بر میگردد و دیگری در مرزهای ایران و ترکیه دستگیر شده و پس از تحمل تحقیرهای جگرسوز و شکنجههای فراوان به ماتمکده بربادرفته خود برگردانده میشود.
اما، درندگان قرون وسطایی موسوم به طالبان که با مفاهمه سیآیای و آیاسآی عجالتاً بر موضع قدرت نصب شدهاند، حتا شکم گرسنهترین زیردستان خویش را پر نمیتوانند چه رسد به مردم دهها میلیونی دورافتاده و قحطیزده. باوجودی که این لشکر خون و خیانت برای چشیدن قدری دالر در کام خویش در چینل عذر و زاری به درگاه باداران امریکایی خویش افتاده، سرکردگان اینان مانند رییسالوزرای لالشان که خدای ناخواسته به تازگی سر گپ آمده و باز داد و فریاد میاندازد که «ما مسئولیت نان کسی را بر عهده نداریم و روزیرسان خداست!» و یا شاهزاده انس جان آیاسآیزاده و خونریز که حتا در زندان هم مورد نوازش امریکاییها و دستنشاندگان افغانشان قرار میگرفت، در مصاحبهی بیبیسی با بیشرمی منحصر به فردش میگوید که «شما تا به حال کی را دیدهاید که از گرسنگی بمیرد؟»
کارزار جمعآوری کمکهای اضطراری که از جانب «خانه فرهنگی افغانستان – برلین – هامبورگ»، «انجمن بانوان برلین (ماه)»، «هنرکده شکیب مصدق» و «هواخواهان حزب همبستگی افغانستان در اروپا» صورت گرفته و از طریق حزب ما در سمتها و مناطق متعدد کشور توزیع میگردند.
هرچند، به خوبی میدانیم که این کمکها در مقایسه با ناداریهای خانمانسوز مردم ما بینهایت اندک بوده و از سوی دیگر پسخهزدن به دیوار سوخته و افروخته است و بدون شک که برای تغییر واقعی بایست در صدد دگرگونی بنیادین تمامی ساز و برگهای حاکم بر جامعه بود، ولی این همه سیهروزیهای مرگبار ما را وامیدارد که باید برای نجات جان انسانها دست به اقدام فوری، ولو اندک و در سطح توان و موقت زد. شایان یادآوریست که تمامی تصاویر خانوادههای نیازمند که برایشان کمک صورت گرفته با رضایت آنان گرفته شده و به نشر میرسند. برای حفظ امنیت و محرم نگهداشتن هویت و موقعیت خانوادههای کمکشونده تمام عکسها سانسور و در ضمن نام و منطقه مشخص شان ذکر نمیگردند.
مادر یکی از خانوادههای کمکشده در شمال کشور میگوید:
«تشکر از کمکتان! از وقتی که طالبان آمدهاند، جنگ و ناامنی ادامه دارد، اقتصاد خانوادهام کاملاً در حال سقوط است. شوهرم نانوا است و صبح وقتی به کار میرود تا خفتن در نانوایی میماند. وقتی برمیگردد، فقط ده تا نان با خود میآورد. بس و خلاص! تمام اولادهایم در خانه استند و مکتبها بر رویشان بسته شده است. آنان به مکتب رفته نمیتوانند و واقعیت این که ما از نگاه اقتصادی بسیار ضعیف استیم. تشکر از این که به ما کمک کردید، حداقل یک ماه یا شاید زیادتر بتوانیم با این کمکها زندگی خویش را پیش ببریم. امنیت و اقتصاد کاملاً زیر صفر است. همین حالا زمستان است و چوب سوخت برای زمستان نداریم. حیران ماندهایم که در این زمستان چه کنیم؟ دو فامیل استیم و کوشش میکنیم که در اتاق بنشینیم که حداقل همه در یکجا گرم شویم.»
زن دیگری که کودکی در بغل دارد ابراز میکند
«معاش ندارم و مکتب هم خلاص شد. شوهرم راننده است و سه روز میشود که تا هنوز نیامده است. شش اولاد دارم و حویلیام کرایی است. مشکلات اقتصادی دارم، کرایه حویلی، بل برق. شوهرم همان قدر کار میکند که روزگار و کرایه حویلی به مشکل پیش میرود.»
یکی از جوانان در شرق کشور که سابق در دفتری رانندگی میکرد، درمورد زندگی سخت خود میگوید:
«با آمدن طالبان کارم را از دست دادم و از آن روز تا به حال زیاد کوشش کردیم ولی دیگر کدام کاری به دست نیاوردیم. خواستم که کراچی میوه یا ترکاری بخرم و این کسب و کار را شروع کنم ولی از این که در گذشته هم معاش بخورونمیر میگرفتم، توان خریداری کراچی و مواد را ندارم و بهعلاوه از هر دستفروشی که درمورد کسب و کار پرسیدیم، با دل پردرد میگفتند که هیچ مفادی نصیبشان نشده و پشیمان اند که چرا پول خود را بند کردهاند و شاید با آن پول چند روزی شکم اولاد خود را سیر ميتوانستند.»
خانواده حشمت (نام مستعار)، یکی از این خانوادههای نیازمند در دشت برچی بود که کمک را دریافت کرد. حشمت برای چندین سال در دفتری منحیث محافظ شبانهروزی کار میکرد و بعد از آن در دفتر دیگری آشپزی میکرد. وی باوجود داشتن کار و معاش، زندگی بخورونمیری داشت. حدود پنج سال قبل، وقتی پسرش از مکتب فارغ شد، وی را در کورسهای شش ماهه نظامی شامل کرد و در چوکات اردوی ملی در هلمند ایفای وظیفه میکرد، ولی بنابر شرایط بد جنگی و مرگ حتمی مجبور به ترک وظیفه گردیده و یکجا با چند دوستاش رهسپار ایران و سپس اروپا گردید و در مسیر راه اروپا در آبهای یونان غرق شد و حشمت بعد از یک ماه جسد پسر خود را در کابل دفن کرد. غم و درد و بیچارگی در چهره حشمت از دورها هویداست. با آمدن طالبان، وی کار خود را از دست داد و روزگار دشوارش دشوارتر گردید